نامهای
از ماركس به فویرباخ
ترجمه: امید مهرگان
این نامه اولین بار، بهطور ناقص، در مجموعه مكاتبات
و آثار بعد از مرگ فویرباخ، و سپس در مجموعه آثار ماركس و انگلس، چاپ شد. همانطور
كه پیداست ماركس این نامه را در دوره موسوم به «جوانی» خود نوشته است، در دورهای
كه به قول انگلس، بعد از چاپ ذات مسیحیت فویرباخ، «همهمان ناگهان فویرباخی شده
بودیم!» اما چیزی كه در این نامه جالبتوجه است حمله نوعاً ماركسیِ ماركس به شلینگ
و دستزدن به افشاگریهایی درباره اوست كه تا حدی فضای آلمان دهه چهل قرن نوزدهم را
بهدست میدهد، دورهای كه اولین نسل بزرگ انقلابیون ماتریالیست بهسیاق مدرن در
حال شكلگیری است.
***
كرویتسباخ، سوم اكتبر 1843
آقای عزیز
چند ماهی پیش وقتی از بروكبرگ میگذشتم، دكتر روگه برنامهمان را برای انتشار
سالنامه فرانسویـآلمانی بهاطلاعتان رساند و همان موقع از شما درخواست همكاری
كرد. اكنون دیگر قطعی شده است كه مكان چاپ و انتشار آن پاریس خواهد بود و اینكه
اولین شماره ماهانه بناست در اواخر نوامبر منتشر شود. خود را موظف میدانم، پیش
ازآنكه تا چند روز دیگر عازم پاریس شوم، درقالب نامهای با شما مراوده كنم چراكه
توفیق آشنایی شما را شخصاً ندارم.
شما یكی از نخستین نویسندگانی بودید كه نیاز به یك اتحاد علمیِ فرانسویـآلمانی را
بیان كردند. بنابراین بیشك یكی از نخستین كسانی خواهید بود كه از فعالیتی با هدف
تحققبخشیدن به چنین اتحادی پشتیبانی خواهند كرد. زیرا قرار است مقالات آلمانی و
فرانسوی بهصورت درهم و توأمان در سالنامه منتشر شوند. بهترین نویسندگان پاریسی
قبول كردهاند كه همكاری كنند. هر نوع مشاركتی از سوی شما مورد استقبال ماست و
احتمالاً هماكنون نیز چیزی در اختیار دارید كه پیشتر نوشته باشید. از مقدمهتان
بر چاپ دوم ذاتِ مسیحیت [Das Wesen des Christenthums] كمابیش به این نتیجه
رسیدهام كه شما درگیر اثری مبسوطتر درباره شلینگ هستید یا اینكه چیزی درباره
این رودهدراز در ذهن دارید. خب، این میتواند شروعی عالی باشد.
شلینگ، چنانكه میدانید، سیوهشتمین عضو كنفدراسیون [آلمانی] است. كل پلیس آلمان
در اختیار اوست، موضوعی كه خودم یكبار وقتی سردبیر راینیشه تسایتونگ بودم بهتجربه
دریافتم. این یعنی، یك دستور ممیزی كافیست تا جلوی درآمدن هرچیزی علیه شلینگِ مقدس
[...كلمهای ناخوانا در دستنوشت...] گرفته شود. پس حمله به شلینگ در آلمان تقریباً
ناممكن است مگر درقالب كتابهای بالای
بیست و یک صفحه، و كتابهای بالای
دوازده صفحه كتابهایی
نیستند كه مردم بخوانند. كتاب كاپ [kapp] ستودنی است، اما زیادی وابسته به شرایط
خاص است و قضاوتها را با ناشیگری از فاكتها سوا میكند. بهعلاوه حكومتهای ما
ابزاری برای بیاثرساختن این آثار پیدا كرده اند: حرفی نزدن از آنها. از این آثار
یا چشمپوشی میشود، و یا چند ریویوی رسمی با كلماتی تحقیرآمیز ردشان میكنند.
خودِ شلینگِ بزرگ هم وانمود میكند چیزی از این حملات نمیداند، و در برگرداندن
توجه از كتاب كاپ با بهراهانداختن قیلوقالی مالی درباره صابون پل پیر توفیق
یافت. این یك ضربه دیپلوماتیك استادانه بود.
ولی فقط تصور كنید شلینگ در پاریس افشا شود، در برابر جهان ادبی پاریس! تكبر او
قادر نخواهد بود جلوی خود را بگیرد، و این احساساتِ حكومت پروس را جریحهدار خواهد
كرد، ضربهای به حاكمیت شلینگ در خارج خواهد بود، و یك پادشاه متكبر برای حاكمیتاش
در خارج اهمیت بسیار بیشتری قائل است تا در خانه. هِر فون شلینگ چه حیلهگرانه
فرانسویان را اغوا میكند، پیش از همه كوزَنِ [Cousin] ضعیف و التقاطیگرا، و سپس
حتی لروی [Leroux] باقریحه را. پیر لرو و امثال او هنوز شلینگ را به دیده مردی
مینگرند كه ایدئالیسم استعلایی را با رئالیسم عقلانی، تفكر انتزاعی را با تفكر
مرتبط با گوشت و خون، فلسفه تخصصیشده را با فلسفه جهانی جایگزین كرده است! او خطاب
به رمانتیكها و عرفای فرانسوی فریاد میزند: «من، وحدت فلسفه و الاهیات»، به
ماتریالیستهای فرانسوی: «من، وحدت گوشت و ایده»، به شكاكان فرانسوی: «من،
تخریبگرِ دگماتیسم»، در یك كلام: «من... شلینگ!»
شلینگ قادر بوده است نه تنها فلسفه و الاهیات را، بلكه همچنین فلسفه و دیپلماسی را
وحدت بخشد. او فلسفه را به یك علم دیپلماتیكِ عمومی بدل ساخته است، به دیپلماسیای
برای همه وضعیتها و فرصتها. بدینترتیب حمله به شلینگ بهطور غیرمستقیم حملهای
است به كل سیاستگذاری موجود ما، و بالاخص به سیاستگذاری پروسی. فلسفه شلینگ همان
سیاست پروسی سوب اسپكی فیلوسوفیائه [زیر منظر فلسفی] است.
بنابراین خدمت بزرگی به كار ما، و حتی بیش از آن به خودِ حقیقت، خواهید كرد اگر
برای همین اولین شماره، شرحی از مشخصههای شلینگ بهدست دهید. شما دقیقاً مردِ این
كار اید، زیرا شما شلینگِ معكوس اید. تفكر صادقِ شلینگ جوان، كه برای تحققبخشیدن
بدان جز تخیل واجد هیج كدام از صفات ضروری نبود، جز نخوت هیچ انرژیای نداشت، جز
تریاك هیچ نیروی محركهای نداشت، و نه هیچ ابزاری جز تحریكپذیریِ ادراك زنانه، این
تفكر دوره جوانی، كه در مورد او در حد رؤیای فانتاستیك جوانانه باقی ماند، اكنون به
حقیقت بدل شده است، آنهم در شكل جدیت مردانه در مورد شما. بنابراین شلینگ
كاریكاتوری پیشبینیشده از شماست، و همینكه واقعیت با كاریكاتور مواجه میشود،
دومی به هوا میرود. ازاینرو من شما را حریفِ ضروری و طبیعیِ ــ یعنی، منصوبگشته
ازسوی عالیجنابان طبیعت و تاریخ ــ شلینگ میدانم. پیكار شما با او پیكار تخیل
فلسفه است با خودِ فلسفه.
من با اطمینان منتظر نوشتهای از سوی شما هستم در هر شكلی كه خودتان مناسب
میدانید. آدرس من این است: «هِر مویرر، خیابان وانو، شماره بیست و سه، پاریس، جهت
اطلاع دكتر ماركس.» همسرم، هرچند شما را نمیشناسد، سلام میرساند. باورتان نمیشود
چه قدر هوادار در میان جنس لطیف دارید.
از آنِ شما بسیار حقیقی
دكتر ماركس