کمون پاریس

 

حسین بهادری

 

زمینه­های پیدایش کمون پاریس

برجسته­ترین رویدادهای تاریخ در سال­های چهل قرن نوزدهم با پیدایش مارکسیسم به وقوع پیوسته است. مارکسیسم راه کشف قوانین اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و آزمون­های علمی را نشان می­دهد و قوانین مبارزه­ی طبقاتی را به پرولتاریا و مردم زحمت­کش می­آموزد و آنان را در پروسه­ی مبارزاتی، برای انجام انقلاب کارگری و رهایی بشریت از چنگال استثمار انسان از انسان آماده می­سازد.

ظهور و پیدایش مارکسیسم در سال­های چهل قرن نوزدهم یک امر تصادفی و یا یک اتفاق آزمایشگاهی نبود، بلکه تابع یک سری عوامل اجتماعی و تاریخی بود که در چند کشور اروپایی به وقوع پیوسته بودند. مهم­ترین این علل: تکامل اجتماعی، اقتصادی و تولد بزرگ­ترین نیروی محرکه­ی تاریخ یعنی پرولتاریای صنعتی بود.

با رشد شیوه­ی تولید، میزان ستم و استثمار طبقه­ی کارگر و مردم زحمت­کش نیز افزایش می­یافت و به همین نسبت تکان­های شدید اجتماعی شتاب می­گرفت، به طوری که در این سال­ها سه جنبش بزرگ کارگری رخ داد:

یک:  قیام مسلحاته­ی کارگران ابریشم بافی لیون در فرانسه؛

دو: جنبش چارتیست­ها در انگلستان؛

سه: شورش مسلحانه­ی کارگران نساجی در آلمان؛

این حرکت­های اجتماعی، اروپا را به لرزه در آورد و به روشنی نشان داد که جنبش کارگری وارد مرحله­ی نوینی از پروسه­ی مبارزاتی خود شده است.

کارگران شهر لیون در نوامبر ۱۸۳۱ دست به قیام مسلحانه زدند و بر روی پرچم خود نوشتند: “زندگی کردن با کار یا مردن در حال پیکار”. کارگران بعد از سه روز نبرد خونین، شهرداری را به تصرف در آوردند و موفق شدند کمیته­ی کارگری تشکیل دهند که وظیفه­ی نظارت و کنترل امور حکومت محلی را بر عهده داشت. این حرکت کارگری با رسیدن نیروی کمکی از پاریس بی رحمانه سرکوب شد.

کارگران شهر لیون بار دیگر در سال ۱۸۳۴ دست به قیام زدند و در پروسه­ی مبارزه­ی خود خواهان استقرار جمهوری سوسیالیستی شدند، اما این قیام نیز به علت عدم تناسب قوا شکست خورد.

جنبش چارتیست­ها که نیروی اصلی آن را طبقه­ی کارگر انگلستان تشکیل می­داد، بیش از ده سال میلیون­ها کارگر را متشکل کرد و طی سال­های ۱۸۳۸ تا ۱۸۴۸ تظاهرات و اعتصابات عظیمی در شهرهای مختلف انگلستان از جمله: گلاسگو، بیرمنگام، منچستر و… به راه انداخت. این جنبش سرانجام به علت تسلط رهبری سازش­کار و متزلزل از بین رفت.

کارگران ریسندگی سیلیزی در آلمان روز چهارم ژوئن به علت این که از سی و شش هزار کارگر نساجی این ناحیه شش هزار نفر در اثر گرسنگی جان خود را از داده بودند، با خواندن سرود: “قصاوت خون”  که توسط یک کارگر گمنام سروده شده بود دست به راه­پیمایی زدند. این حرکت به وسیله­ی پلیس سرکوب شد و تعدای از کارگران دستگیر، زندانی و شکنجه شدند. این عمل وحشیانه­ی پلیس درسرکوب کارگران باعث شد همان روز کارگران کارخانه­ی “سوانزیگر” اموال صاحب کارخانه را غارت کنند و فردای آن روز سی هزار کارگر متحدانه کارخانه را ویران نمایند و تمام اموال آن را به آتش بکشند.

ناکامی و شکست سه جنبش بزرگ کارگری سال­های چهل قرن نوزده به روشنی نشان داد که کارگران در مبارزه علیه سرمایه­داری علاوه بر تشکل و سازمان رهبری کننده سازش ناپذیر، احتیاج به تئوری انقلابی دارند: با نظرات انحرافی و غیر پرولتری (سوسیالیسم خرده بورژوازی، سوسالیسم تخیلی، پرودونیسم و…)  نمی­توان بر سرمایه­داری غلبه کرد.

در چنین شرایطی با حرکت از نیاز مبرم زمان، مارکس و انگلس با شرکت در پراتیک مبارزه­ی طبقاتی اولا شناخت و موضع طبقاتی خود را تغییر دادند؛ ثانیا علی­رغم نبوغ خود در طی یک پروسه­ی مبارزاتی سخت و در پراتیک با طرد انحرافات ایده­الیستی هگل و فویرباخ در عمل توانستند تئوری سوسیالیسم علمی را تدوین کنند. به این ترتیب، نظریه­ی کمونیسم علمی و پیوند آن با جنبش کارگری توسط مارکس و انگلس خلق شد که خود تنها می­توانست محصول چنین شرایطی باشد.

بر بستر این فعالیت­ها در سال ۱۸۴۶، کمیته­ی ارتباط کمونیستی که وظیفه­ی برقرار ساختن ارتباط بین اتحادیه­های کارگری و گروه­های سوسیالیستی را بر عهده داشت در بروکسل تشکیل شد. با ایجاد این کمیته عمل زمینه­ی اشاعه و گسترش افکار سوسیالیسم علمی و ایجاد احزاب پرولتری بر اساس تئوری انقلابی کمونیسم علمی در یک سطح وسیع به وجود آمد.

در ژوئن ۱۸۴۷، اولین کنگره­ی سازمان انقلابی کارگری برگزار گردید. در ماده­ی اول اساسنامه­ی پیشنهادی انگلس که مورد تصویب کنگره قرار گرفت، آمده است: “هدف اتحادیه، سرنگونی بورژازی و حاکمیت کارگری، الغای جامعه­ی فرتوت بورژازی که بر پایه­ی تضادهای آشتی ناپذیر طبقاتی بنا شده و ایجاد جامعه­ی نوین بی طبقه است که در آن مالکیت خصوصی وجود ندارد.”(انگلس، گفتاری درباره­ی تاریخچه­ی اتحادیه­ی کمونیست­ها، منتخب آثار مارکس و انگلس، جلد سوم صفحه­ی ۱۹۰،۱۹۱)

دومین کنگره­ی اتحادیه­ی کمونیست­ها در نوامبر ۱۸۴۷ با شرکت مارکس و انگلس در لندن برگزار شد. در این کنگره، مانیفست حزب کمونیست که تهیه و تنظیم آن به عهده­ی مارکس و انگلس گذاشته شده بود، مورد تصویب قرار گرفت.

مانیفست، سندی است علمی که بر مبنای آن طبقه­ی کارگر و تمام انسان­هایی که در موضع طبقاتی کارگران اعم از جوانان، زنان، روشن­فکران و آزادی­خواهان قرارمی­گیرند، در سراسر جهان آموزش می­بینند، متشکل می­شوند و در جریان مبارزه­ی طبقاتی با تبدیل رهبران عملی جنبش کارگری به رهبران سیاسی، آبدیده می­گردند و با به وجود آوردن حزب سیاسی خود، یعنی حزب کمونیست و انجام انقلاب کارگری، قدرت سیاسی را به دست می­آورند و با تامین دموکراسی برای اکثریت افراد جامعه شرایط لازم و کافی را جهت رشد خلاقیت انسان­ها و شکوفایی جامعه را در تمام عرصه­های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی وهنری به وجود می­آورند و جهانی می­سازند که اثری از استثمار انسان از انسان در آن نباشد.

 

تاریخ مختصر کمون پاریس

طلایه­دار بزرگ­ترین انقلاب اجتماعی تاریخ بشریت، یعنی کمون پاریس، بر بستر قیام مسلحاته­ی کارگران ابریشم بافی لیون در فرانسه، جنبش چارتیست­ها در انگلستان و شورش مسلحانه­ی کارگران نساجی در آلمان پدید آمد و در ادامه­ی مبارزات کارگران و مردم زحمت­کش پاریس در طول سال­های ۱۸۶۹–۱۸۵۷ به اوج خود رسید و در جریان یک مارش دوران سازعظیم و طولانی طبقه­ی کارگر و مردم زحمت­کش پاریس سرانجام در هجدهم مارس ۱۸۷۱ بعد از پانزده سال مبارزه­ی سخت با فداکاری و از جان گذشتگی و جان­باختن هزاران نفر به ثمر نشست.

در حقیقت می­توان گفت پروسه­ی به ثمررسیدن کمون از آغاز قرن نوزدهم به موازات رشد و مسلط شدن شیوه­ی تولید سرمایه­داری در چند کشور اروپایی شروع شد و هم­زمان با به وجود آمدن کارخانجات و موسسات صنعتی، طبقه­ی کارگر نیز به تدریج متشکل می­شد و برای کسب حقوق اجتماعی خود و رهایی از ستم و استثمار سرمایه­داران به مثابه یک طبقه برای خود در اشکال مختلف مبارزه می­کرد.

در این راستا بود که طبقه­ی کارگر فرانسه در اعتصابات سال ۱۸۶۹ با تجربه­آموزی از مبارزات گذشته­ی خود به طور مستقیم خواهان سرنگونی حاکمیت ارتجاعی امپراطوری دوم شد. ناپلئون سوم در راس امپراطوری دوم همانند تمام مرتجعین جهان، جهت منحرف کردن افکار عمومی مردم از مسائل و مشکلات داخلی و سرکوب اعتصابات و اعتراضات کارگری که می­رفت تار و پود نظام ضدمردمی و فاسد او را درهم بپیچد، برای نجات حاکمیت ارتجاعی خود در صدد به راه انداختن جنگ با دشمن قدیمی خود یعنی آلمان بر سر منطقه­ی “راین” برآمد. و سرانجام پس از تدارک و فراهم کردن شرایط ممکن در ژوئیه­ی ۱۸۷۰، جنگ بین حاکمین فرانسه و آلمان شروع شد.

در این جنگ ارتجاعی علاوه بر تحمل مخارج سنگین جنگ بر مردم، از زحمت­کشان و مردم فقیر به مثابه گوشت دم توپ استفاده شد. و آخرالامر ارتش فرانسه از آلمان شکست خورد و ناپلئون سوم سرانجام بعد از متحمل شدن شکست­های متوالی، در دوم سپتامبر “سدان” را به آلمانی­ها تسلیم کرد و خود توسط ارتش بیسمارک دستگیر و زندانی شد. خبر سقوط  “سدان” در پاریس شعله­های خشم توده­های مردم را که جان­شان در زیر فشار سنگین مشقات جنگ به لب رسیده بود، برانگیخت و سلاح به دست تحت رهبری فعالان کمونیست انترناسیونال اول به خیابان­ها ریختند و  بعد از دو روز شورش و جنگ دلاورانه با نیروهای ارتجاعی، بالاخره در نتیجه­ی قیام قهرآمیز کارگران و مردم زحمت­کش پاریس، “سپیده­ی صبح دمید”. سیل خروشان مردم و در پیشاپیش آنان کارگران و رزمندگان انترناسیول اول، محافظان کاخ سلطنتی را درهم کوبیدند و کاخ رااشغال کردند و بعد از به تصرف در آوردن مجلس و شهرداری، جمهوری سوم را به جای امپراطوری دوم مستقر نمودند. اما حزب جمهوری­خواه که بنا به ماهیت ارتجاعی و سازش­کارانه­ی خود از خروش و به صحنه آمدن طبقه­ی کارگر بیشتر از مرتجعین می­ترسید، توانست در سازش با دیگر جناح­های بورژوازی از ضعف نیروهای مردمی استفاده کند و بار دیگر قدرت سیاسی را غصب نماید. بورژوازی استعمارگر و مکار فرانسه جهت ایجاد توهم و فریب هر چه بیشتر توده­های مردم به ویژه با تحریک احساسات ناسیونالیستی بخش ناآگاه مردم عوام، دولت سرمایه­داری غاصب و پوشالی خود را “دولت دفاع ملی” نامید.

دولت دفاع ملی” که از اولین دقایق به قدرت رسیدن از خیزش دوباره­ی مردم مسلح، طبقه­ی کارگر و رزمندگان انترناسیونال اول به شدت واهمه و وحشت داشت، با اتخاذ سیاست سازش و تسلیم در مقابل دشمن خارجی امکان یافت نیروهای مزدور خود را جهت سرکوب قیام­های احتمالی طبقه­ی کارگر و مردم زحمت­کش تقویت و آماده نگه­ دارد.

در نتیجه­ی اتخاذ و پیروی از چنین سیاست خائنانه­ای بود که “دولت دفاع ملی” توانست قیام مسلحانه­ی کارگران و مردم زحمت­کش پاریس را در سی و یکم اکتبر ۱۸۷۰، یعنی به فاصله­ی یک ماه بعد از به قدرت رسیدن، بی رحمانه به خاک و خون بکشد.

اما طبقه­ی کارگر فرانسه و رزمندگان انترناسیونال اول از رویداد قیام اکتبر به خود آمدند و با جمع­بندی از شکست خود به مقاصد پلید و ضد مردمی “دولت خیانت ملی” پی بردند. در نتیجه علی­رغم سرکوب خونین قیام اکتبر، اسلحه­ی خود را به زمین نگذاشتند و بار دیگر با فراهم کردن نیرو و بسیج مردم در بیست و دوم ژانویه­ی ۱۸۷۱ قهرمانانه به مصاف ارتجاع حاکم رفتند. این بار نیز قیام مسلحانه­شان با وجود فداکاری­ها و از جان گذشتگی­های بیشمار، در نتیجه­ی عدم توازن قوا با شکست مواجه شد و قیام توسط چکمه پوشان “دولت دفاع ملی” که زبونانه در مقابل ارتش آلمان اسلحه به زمین گذاشته بودند، در خون خود طپید. ارتش آلمان با فرمان بیسمارک در چنین شرایطی با استفاده از سیاست­های تسلیم طلبانه و خائنانه­ی حاکمین فرانسه توانست خیلی سریع به پشت دروازه­های پاریس برسد. در این میان، طبقه­ی کارگر و مردم پاریس در موقعیت دشواری قرار داشتند: دفاع از پاریس در برابر دشمن خارجی و مقابله با ارتجاع داخلی، اما آنان در طی اعتصابات سال ۱۸۶۹و قیام­های اکتبر ۱۸۷۰ و ژانویه ۱۸۷۱ آموخته بودند که جهت نیل به آزادی و رهایی از ستم و استثمار بورژوازی و طبقات ارتجاعی نباید اسلحه­ی خود را به زمین بگذارند. بر بستر چنین تجربه­ای بود که رزمندگان کمونیست طبقه­ی کارگرتوانستند در مدت بسیار کوتاهی نیروی مسلح خود را دوباره سازمان دهند و نهایتا گارد ملی طبقاتی خود را به وجود آورند و تحت رهبری کمیته­ی مرکزی گارد ملی از یک سو جنگ عادلانه و آزادی­بخش را جهت دفاع از پاریس و بیرون راندن ارتش متجاوز آلمان سازمان دهند، و از سوی دیگر خود را برای نبرد نهایی و سرنوشت ساز با بورژازی مرتجع حاکم، سرنگونی آن، و کسب قدرت سیاسی آماده نمایند.

متشکل و مسلح شدن دوباره­ی طبقه­ی کارگر و مردم پاریس، “دولت دفاع ملی” را دچار وحشت کرد و بالفعل حاکمیت خود را در معرض سقوط و نابودی دید. لذا بی درنگ در بیست و هشتم فوریه­ی ۱۸۷۱، قرارداد آتش­بس را با آلمان امضاء کرد و بلافاصله با برگزاری به اصطلاح کنگره­ی ملی دولت متعارف خود را به ریاست “تی یرس”، عامل کهنه کار ارتجاع، به وجود آورد.

تی یرس” که از طرف برگزارکنندگان به اصطلاح کنگره­ی ملی و کلیه­ی مرتجعین اعم از بورژوازی و اشراف، وظیفه­ی سرکوب و خلع سلاح طبقه­ی کارگر را به عهده داشت، بلافاصله پس از به قدرت رسیدن جهت تحقق وظیفه­ی خائنانه­ی خود قرارداد اسارت­بار صلح با آلمان را با پرداخت پنج میلیارد فرانک و واگذاری مناطق “الزاس و لرن”  به امضاء رساند و تمام نیرو و توان خود را جهت سرکوب طبقه­ی کارگر و مردم پاریس به کار گرفت.

تی یرس” در هجدهم مارس ۱۸۷۱ به ارتش خود دستور داد تا کارگران و گارد ملی را خلع سلاح کنند. ارتش ضد مردمی جهت اجراء این دستور خائنانه به طرف تپه­ی “مون مارتر” که توپ­های گارد ملی طبقه­ی کارگر در آن جا قرار داشت، حرکت کرد. طبقه­ی کارگر و مردم زحمت­کش علی­رغم این که از طرف ارتش آلمان نیز تهدید می­شد، تحت رهبری کمیته­ی مرکزی گارد ملی سلاح به دست به مقابله پرداختند، و ارتش ارتجاعی را طی یک نبرد قهرمانانه فراری دادند و بر تپه­ی “مون مارتر” تسلط کامل یافتند و در پی این نبرد ظفرمند، مناطق استراتژیک پاریس را به تصرف خود در آوردند. و بدین ترتیب، عظیم­ترین انقلاب اجتماعی تاریخ بشریت که توانست پایه­های نظام سرمایه­داری را در تمام عرصه­ها به لرزه در آورد، شروع شد و بدین ترتیب افق یک زندگی رها از ستم و استثمار سرمایه­داری و انسانی بر اساس آزادی، برابری، برادری در برابر جهان و دیدگان تمام بشریت گشوده شد. “تی یرس” و تمام مرتجعان از ترس جان، سراسیمه به “ورسای” فرار کردند.

گارد ملی با پاک کردن پاریس از وجود مرتجعین برای نخستین بار در تاریخ بشریت و مبارزه­ی طبقاتی مردم جهان، پرچم سرخ طبقه­ی کارگر، پرچم کمون، پرچم جهانی کار را بر رفیع­ترین نقطه­ی شهرداری پاریس به اهتزاز در آورد. “جهان کهن­سال با مشاهده­ی پرچم سرخ، نماد جمهوری کار، بر فراز ساختمان جمهوری پاریس از خشم به خود می­پیچید.”(۲) تاریخ مبارزات ستم­دیدگان و استثمارشوندگان به عین یک بار دیگر در عمل نشان داد اگر کارگران و مردم زحمت­کش جرات کنند و اسلحه به دست بگیرند، می­توانند حاکمیت به ظاهر قدرتمند بورژوازی را سرنگون کنند و پوزه­ی قلدران جهان را به خاک بمالند. و با کسب قدرت سیاسی و دگرگون کردن مناسبات و روابط تولیدی، جهانی عاری از ستم و استثمار به وجود آورند.

به پیشنهاد کمیته­ی مرکزی گارد ملی و موافقت مردم پاریس ، بیست و ششم مارس روز انتخابات تعیین شد. در این روز برای اولین بار در تاریخ بشریت، کارگران و زحمت­کشان، اعم از زن و مرد، پیر و جوان، آزادانه و به میل خود با شور و شوق در حوزه­های انتخاباتی گرد آمدند تا اعضای کمون یعنی نمایندگان راستین خود را انتخاب کنند. در این انتخابات که بدون هیچ گونه تقلب و فشار برگزار گردید، هشتاد و شش نفر با رای آزادانه­ی عموم مردم به عضویت کمون انتخاب شدند که بیست و یک نفر از آنان نماینده­ی بورژوازی، سی نفر از اعضای انترناسیونال اول و سی و پنج نفر مابقی از کارگران، زحمت­کشان و سایر اقشار مردم بودند.

موجودیت کمون پاریس در اجتماع بیست و هشتم مارس مردم پاریس در میدان شهرداری با انتشار اسامی اعضای کمون در میان فریادهای افتخارآمیز و نویدبخش فرزندان کار و زحمت - زنده باد کمون - که لرزه بر اندام بورژوازی در سراسر جهان افکند، رسما اعلام شد. توپ­های گارد ملی به این افتخار هم­زمان شلیک کردند. و کمون که اساسا “حکومتی بود از آن طبقه­ی کارگر، زاییده­ی نبرد طبقاتی تولید کننده بر ضد طبقات بهره­مند از تملک…“(۳) کار کمون در شرایطی که کوهی از مشکلات و دشواری­ها در مقابلش قرار داشت، بدون هیچ گونه گزافه گویی “با فروتنی” توام با آگاهی و ابتکار “و کارآمدی تمام شروع شد. در این میان، نمایندگان بورژوازی بعد از چند روز به منظور اخلال در کار کمون، در میان بهت و حیرت دیگر اعضای کمون، بدون بیان هیچ دلیلی از عضویت کمون استعفا دادند. کناره­گیری نمایندگان بورژوازی به وضوع بیان­گر این واقعیت عینی مبارزه­ی طبقاتی است که پرولتاریا در مصاف­های اجتماعی جهت رهایی خود و تمام بشریت از قید و بندهای سرمایه­داری فقط و فقط می­تواند دراتحاد با دیگرزحمت­کشان تهی­دست جامعه با تکیه به اتحاد طبقاتی و رهبری  حزب راستین خود با راهنما قرار تئوری انقلابی، با کسب قدرت سیاسی، نظام اجتماعی خود را مستقرکند.

 

عمل­کرد کمون پاریس

کمون پاریس طی هفتاد و دو روز حاکمیت انقلابی خود، منشاء خدماتی گردید که تا آن زمان در تاریخ بشری سابقه نداشت. یکی از مهم­ترین اقدامات کمون این بود که سیستم پارلمانی سرمایه­داری را که به گفته­ی مارکس چیزی جز این “که هر سه یا شش سال، یک بار مردم جمع شوند و یکی از اعضای طبقه­ی حاکم را به عنوان ”نماینده­ی” خود در پارلمان، که بعدا هم بی درنگ در همان پارلمان حقوق مردم را زیر پا بگذارد، برگزینند”(جنگ داخلی در فرانسه، صفحه­ی ۱۱۳) نبود، از بین برد. با ترتیب دادن انتخابات از پائین و محول کردن وظایف قوه­ی مقننه و قوه­ی مجریه به شورای کمون که وظیفه­ی اداره­ی حکومت را بر عهده داشت، تصویب و اجرای قوانین را به عهده نمایندگان بلاواسطه­ی مردم گذاشت و از این طریق بر تصویب و اجرای قوانین نظارت و کنترل مردمی را برقرار کرد.

شورای مرکزی کمون دارای ده شورای کار بود که بر اساس مرکزیت دموکراتیک اداره می­شد. روش کار بر این منوال بود که ابتدا تمام مسائل مهم و اساسی مورد بحث دموکراتیک و اقناعی در شورا قرار می­گرفت و زمانی که تصمیم گرفته می­شد، باید از طرف همگان چه موافق و چه مخالف به مورد اجراء در می­آمد. اعضای کمون علاوه بر شورای حوزه­ی انتخابی خود در امور شوراهای مختلف شرکت می­کردند و در مقابل انتخاب کنندگان مسئول بودند و طبق قانون تصویبی کمون پاریس، انتخاب کنندگان حق داشتند  انتخاب شونده را در صورت عدول از انجام وظایف محوله و یا با پشت کردن به تعهدات خود در برابر مردم و صرف نظرکردن ازحفظ منافع طبقه­ی کارگر و ملت، از مقام نمایندگی عزل نمایند.

بدین ترتیب، طبقه­ی کارگر قادر شد با برقراری سیستم حکومت شورایی، شکل نوینی از حاکمیت مردم بر مردم را برای اولین بار به جهانیان در عمل نشان دهد. کمون با جایگزین کردن نیروهای مسلح طبقه­ی کارگر در شکل گارد ملی به جای ارتش دائمی بورژوازی، لغو خدمت اجباری و از بین بردن پلیس و سایر ارگان­های سرکوب­گر سرمایه­داری توانست توسط ارگان­های مردمی و نیروهای داوطلب طبقه­ی کارگر و مردم زحمت­کش و سپردن کار مردم به خودشان، چنان آسایش، آرامش و امنیتی در پاریس به وجود آورد که “دیگر جسدی در سردخانه دیده نمی­شد، شنیده نمی­شد که در و پنجره­ی خانه­ی کسی را شبانه شکسته باشند. خلاصه، از دزدی دیگر خبری نبود. در واقع، برای نخستین بار از ایام فوریه­ی ۱۸۴۸ به بعد، کوچه­های پاریس امن شده بود، بی آن که هیچ نوع پاسبانی در کوچه­ها باشد. به گفته­ی یکی از اعضای کمون “دیگر کسی از آدم­کشی، دزدی یا تهاجم به دیگری چیزی نمی­شنود. به راستی مثل این است که از روزی که پلیس و دم و دستگاه اش از پاریس به ورسای منتقل شده، همه­ی آن­هایی را که وجودشان به طور معمول با وجود خود او ملازمه داشت، همراه خودش از پاریس برده است.”(۵) دستگاه حکومتی کمون بنا به خصلت انقلابی و مردمی خود به منظور جلوگیری از روحیه­ی مقام پرستی، جاه­طلبی و مال­اندوزی کارکنان دستگاه­های حکومتی خود دو اقدام مهم و اساسی انجام داد: اول این که مقرر داشت تمام اعضای کمون و کارکنان اصلی از پایین تا بالاترین رده­های حکومتی باید بلاواسطه با رای مردم انتخاب شوند؛ دوم این که حقوق­های تمام کسانی را که در مشاغل عمومی و دولتی در هر جایگاهی از بالا تا پائین مشغول به کار بودند، برابر با حقوق یک کارگر ماهر تعیین نمود. کمون جدایی کامل مذهب از دولت را اعلام کرد و بودجه ی نهادها و مراکز مذهبی را حذف نمود و اموال کلیساها را به نفع مردم فقیرو بی­خانمان  ضبط و مصادره کرد.

کمون با تعدیل دستمزدها، یعنی از یک سو تقلیل دستمزدهای گزاف و بالا و از طرف دیگر با بالا بردن دستمزدهای پائین تا میزان شش هزار فرانک در سال، به مقدار قابل توجهی قدرت خرید طبقه­ی کارگر و مردم زحمت­کش را افزایش داد.

کمون، کارخانجات، کارگاه­ها و موسسات تولیدیی را که صاحبانش به ورسای فرار کرده بودند و یا به منظور ضربه زدن به اقتصاد و بیکار کردن کارگران، تولید را تعطیل کرده بودند، ضبط و به اتحادیه­های تعاونی کارگری واگذار کرد تا آن­ها را تحت نظارت و کنترل کارگران به کار اندازند.

کمون جریمه­ی نقدی کارگران را به هر شکلی ممنوع نمود، شب کاری جوانان نانوا را لغو کرد، و به کار گماردن کودکان و نوجوانان را اکیدا قدغن کرد. کمون به خاطر دفاع از منافع طبقه­ی کارگر و سایر اقشار زحمت­کش یک سری تدابیر اساسی و بنیادی اتخاذ نمود، از جمله تمام وسایل کارگران و مردم فقیر را که در پیش بنگاه­های رهنی به گرو گذاشته شده  بود، بدون هیچ بازپرداختی به آن­ها بازگردانید و کرایه­ی خانه­ها را از اکتبر ۱۸۷۰ تا آوریل ۱۸۷۱ مورد بخشودگی قرار داد و آن چه در این مدت پرداخت شده بود را به حساب ماه­های بعدی منظور نمود.

کمون در مخالفت با قانون حکم اعدام، دستگاه گیوتین را در انظار عمومی با تائید مردم پاریس از بین برد و با لغومجازات اعدام در مدت هفتاد و دو روز حاکمیت خود هیچ کس را به مجازات مرگ محکوم نکرد.

کمون با تصویب انهدام ستون “واندوم” در پاریس، در برابر مظهر روحیه­ی ناسیونالیستی و عظمت طلبی فرانسه که بر پایه­ی غارت و چپاول مردم دو قاره­ی آفریقا و آمریکا بنا نهاده شده بود، اصل انترناسیونالیستی کارگری را در دستور کار خود قرار داد و با کمک طلبیدن از کلیه­ی انقلابیون سراسر جهان برای حفاظت از دستاوردهای کمون و موجودیت خود در مقابل ارتجاع داخلی و بین­المللی، شالوده­ی اتحاد و همکاری کارگران جهان راعمل پی ریزی کرد. (این ستون در سال ۱۸۷۵ دوباره توسط دولت سرمایه­داری ساخته شد.) با این اقدامات، چهره­ی پاریس به سرعت تغییر کرد. به جای جو رعب و وحشت، فقر و بی خانمانی و در به دری دوران امپراطوری دوم و “دولت دفاع ملی”، جو کار و فعالیت، فداکاری و گذشت و امر خدمت به مردم بر سراسر پاریس حکم­فرما گردید. در دوران حاکمیت کمون، پاریس “پاریسی” شد که کار می­کرد، می­اندیشید، می­جنگید ، خون می­داد، و در تلاش­اش برای پروراندن نطفه­ی جامعه­ای نوین، اعتنایی به آدم خوارهایی که دم دروازه­هایش به کمین نشسته بودند، نداشت.(۶) در یک کلام، کمون از دل مبارزات طبقه­ی کارگر و مردم زحمت­کش پاریس زاده شده بود و در خدمت حفظ منافع آنی و آتی آنان جان بر کف آماده­ی هر گونه فداکاری بود.

 

چند درس بزرگ از کمون پاریس

هجدهم مارس تا بیست و هشتم می

در هجدهم مارس ۱۸۷۱، طبقه­ی کارگر و زحمت­کشان پاریس را به کنترل خود در آوردند و در بببیست و ششم مارس به درخواست کمیته­ی مرکزی گارد ملی و موافقت مردم، انتخابات کمون­های پاریس برگزارشد و با انتخاب نمایندگان، بلافاصله در بیست و هشتم مارس دولت طراز نوین کارگری در شکل شورای کمون اعلام موجودیت نمود و حاکمیت خود را مستقر کرد و حاکمین سرنگون شده به ورسای فرار کردند. تجربه­ی دوران کوتاه هفتاد و دو روزه­ی حاکمیت انقلابی کمون پاریس بیان­گر درس­ها و نکات مهم و اساسی­ای است که جا دارد امروز  مورد توجه نیروهای انقلابی قرار بگیرد. می­توان به برخی از آن­ها به طور مختصر اشاره­ای کرد:

یک: کمون از هر گونه بیماری فرقه گرایی و سکتاریسم تنگ نظرانه به دور بود، توانسته بود با اعتماد به توده­ها در عمل هزاران نفر از میان بخش­های مختلف اجتماعی، طبقات و قشرهای گوناگون را پیرامون اهداف و آرمان­های انسانی خود بسیج و به صفوف خود جذب نماید. کموناردها توانستند با حرکت از منافع طبقه­ی کارگر و مردم زحمت­کش هنر بی­مانند خود را در متحد کردن مردم، اکثریت مردم، به نمایش بگذارند.

کمون با این کار در عمل نشان داد که: پرولتاریا به آزادی تمامی بشریت (انسان­ها)، به موازات آزادی خود، اعتقاد کامل دارد و در این راه گام برمی­دارد.

دو: افراد انقلابی شرکت کننده در کمون به آزادی و بهروزی انسان­ها فکر می­کردند، نه به منافع شخصی ورسیدن به جاه و مقام؛ و برای تامین و تحقیق آن در “هم اکنون” مبارزه می­کردند. آن­ها به نابود کردن همه چیز و سلب آزادی مردم و داغان کردن آن چه مردم در حال حاضر داشتند، به بهانه­ی تامین و تحقق آن در “آینده” - در فردا - دست نزدند. و همواره پاسدار حفظ حرمت انسانی و آزادی بودند. و ازهر وسیله­ای برای رسیدن به هدف استفاده نمی­کردند.

سه: آن­ها آدم­های سیاست باز و بوروکراتی که مبارزه را وسیله­ای برای کسب و حفظ قدرت به هر قیمتی قلمداد نمایند، نبودند. آن­ها باندباز و نوچه پرور نبودند. آن­ها مصالح انقلاب و منافع مردم را برتر از منافع گروهی و فردی می­شمردند. در یک کلام، آن­ها ویژگی­های انقلابیون تمام عیار را در مرحله­ی انقلابی کاملا به نمایش گذاشتند و از سیاست­مداران و بوروکرات­های حزبی “دوران تثبیت” کاملا متمایز بودند و... درست به همین دلایل، با حماسه آفرینی در میدان عمل، کمون را جاودانه ساختند.

با کسب قدرت سیاسی برای اولین باردر تاریخ تکامل بشری توسط کارگران و زحمت­کشان مسلح و استقرارحاکمیت پرولتری، سرمایه­داری زخم خورده چون مار به خود می­پیچید و دیوانه­وار نعره می­زد و برای به چنگ آوردن دوباره­ی قدرت از دست رفته توطئه می­چید و به هر زبونی و خاری در مقابل دشمن خارجی تن در می­داد. “تی یرس”، این سرکرده­ی مرتجعین، وقت می­خرید و خود را برای ضربه زدن به انقلاب آماده می­کرد. او علاوه بر پرداخت پنج میلیارد فرانک و واگذاری مناطق آلزاس و لرن به آلمان جهت جلب حمایت بیسمارک برای سرکوب حکومت کارگری، تمام شرایط او را برای تسلیم پذیرفت؛ و در مقابل، بیسمارک صد هزاراسیر جنگی را برای پیوستن به ارتش ارتجاعی “تی یرس”، آزاد و روانه­ی ورسای کرد. بدین ترتیب، ضد انقلاب داخلی به سرکردگی پیر کهنه کار ارتجاع و دشمن خارجی تحت رهبری بیسمارک، اتحاد نامقدس خود را جهت سرکوب اولین حکومت کارگری بستند. پس از اطمینان از کمک و همراهی ارتش آلمان در سرکوب انقلاب پاریس، ارتجاع فرانسه بی شرمانه از زبان “تی یرس” مرتجع فریاد زد: “من قانون به دست وارد پاریس خواهم شد!” “قانونی” که سرمایه­داری داخلی و خارجی، وقیحانه و در کمال فرومایگی، مجوز سرکوب و کشتار کمونرها را صادر کرده بود.

بیست و یکم مه، حمله­ی مرتجعین ورسای با کمک و همراهی بیسمارک به کمون شروع شد. مردم پاریس پس از آگاهی از این تهاجم بلافاصله از پیر و جوان ، زن و مرد، دختر و پسر، برای دفاع از کمون آماده شدند. دومبرسکی، انقلابی لهستانی الاصل، فرمانده­ی گارد ملی کمون، ارتش کارگران و مردم زحمت­کش پاریس را به سوی خطوط اول جبهه­ی جنگ رهبری کرد. او در حین نبرد در راه دفاع از آرمان­های سوسیالیستی جان خود را فدا کرد و در آخرین لحظات زندگی با اراده­ای پولادین و عزمی راسخ خطاب به عده­ای که می­خواستند به او کمک کنند تا شاید از مرگ نجات یابد، گفت: “کاری به من نداشته باشید! جمهوری را نجات دهید!” در این نبرد مرگ و زندگی، مردم در دفاع از کمون، مرگ را به هیچ گرفته بودند. هر درختی، هر سنگی، هر خانه­ای… تبدیل به سنگر انقلاب شده بود. کارگران، زحمت­کشان و مردم عادی با فریاد “زنده باد کمون” تا آخرین قطره­ی خون مبارزه می­کردند، جان می­باختند، ولی تسلیم نمی­شدند.

سراسر نبرد خونین طبقه­ی کارگر و مردم پاریس علیه راهزنان ورسای و نوکران سرمایه مملو است از ایستادگی، فداکاری، شجاعت، از خود گذشتگی و حماسه آفرینی. برای نمونه:

زمانی که ضد انقلاب یک قایق توپ­دار کمونرها را در رودخانه­ی سن هدف قرار داد، سرنشینان قهرمان آن لبخند به لب افتخار جان باختن در راه آرمان­های انسانی و سوسیالستی را بر فرار و ننگ تسلیم شدن ترجیح دادند و با فریادهای “زنده باد کمون” با قایق­شان سوار بر امواج نیلگون سن در معیت ماهی­ها به اقیانوس­ها پیوستند؛

اوگوست رولاند یکی از هزاران مبارز پاریسی بود که با سه پسر خود در صفوف کمونرها بر علیه آدم­کشان سرمایه­داری قهرمانانه اسلحه به دست مبارزه می­کرد. او زمانی که متوجه شد به علت عدم تناسب قوا، کمونرها در موقعیت سختی قرار دارند در کمال شجاعت و از خودگذشتگی آخرین پسر خردسال خود را به صفوف مبارزین راه آزادی فراخواند. و زمانی که پسر کوچک او می­خواست پرچم کمون را بر بلندی سنگر خود استوار کند، هدف گلوله­های دشمن طبقاتی قرار گرفت و قهرمانانه جان داد. دو پسر دیگر او (ارنست و فلیکس) نیز در راه دفاع از آرمان­های کمون جان باختند، اما پدر قهرمان خم به ابرو نیاورد، خشم و غم از دست دادن فرزندان خود را به نیرو تبدیل کرد و مصمم­تر در راه دفاع از دستاوردها و اهداف کمون و پرولتاریا تفنگ خود را محکم در دستانش فشرد و برای انتقام خون جان­باختگان کمون به طرف دشمن تیراندازی کرد؛

میلیر، بشکه­سازی که فعالانه در قیام مسلحانه­ی سی و یکم اکتبر ۱۸۷۰ شرکت داشت، از پیشتازان حماسه آفرین کمون بود که در بیست و ششم مه ۱۸۷۱ به محاصره­ی مزدوران ورسای در آمد و دستگیر شد. او بر روی پله­های پانته ئون در حالی که فریاد می­زد “زنده باد کمون”،  “زنده باد خلق” تیرباران شد. میلیر در اثر فعالیت و پشتکار خود دکترای حقوق گرفته بود، ولی هرگز از تیتر دانشگاهی به خاطر رفاه شخصی استفاده نکرد و تا واپسین لحظات زندگی پر شکوه­اش به طبقه­ی کارگر و آرمان­های سوسیالیستی وفادار ماند؛

در بیست و هفتم مه، یک گروه از کمونرها در قبرستان “پرلانشر” سنگر گرفته بودند و در مقابل دشمن مهاجم که جهت درهم شکستن و تسخیر این دژ مقاومت کمون، ده­ها برابر مدافعین نیروی مزدور تمرکز داده بود، می­جنگیدند. وقتی مهمات­شان تمام شد، با سرنیزه و سلاح­های سرد به نبرد و مقاومت ادامه دادند و سرانجام با ساختن حماسه­ای فراموش نشدنی از رنگ­ها و آهنگ­ها در کنار دیوار قبرستان جان دادند، ولی تسلیم دشمن جنایت کار نشدند. طبقه­ی کارگر و مردم پاریس برای بزرگ­داشت خاطره­ی این قهرمانان، دیوار گلگون شده از خون کارگران و زحمت­کشان پاریسی را “دیوار قهرمانان” نام نهادند. این دیوار بدون شک برای همیشه به وسعت کهکشان­ها به مثابه مظهر از خودگذشتگی طبقه­ی کارگر شاهد انکارناپذیر مبارزینی که در راه آرمان­های انسانی، یعنی سوسیالیسم، جان باختند در تاریخ بر جا خواهد ماند و الهام بخش مبارزات رهایی­بخش میلیون­ها انسان شیفته­ی آزادی و رهایی از استثمار و استعمار، غارت و جنگ، بی­خانمانی و بی­سوادی، فقر و گرسنگی و… که همگی از اثرات شوم حاکمیت امپریالیسم بر جهان است، خواهد بود.

در بیست و هشتم مه ۱۸۷۱، کمون در یک مبارزه­ی سخت و خونین طبقاتی از دشمن قدار شکست خورد. سرمایه­داری برای گرفتن انتقام از کارگران، رزمندگان انترناسیونال اول و مردم آزادی­خواه و زحمت­کش حمام خون به راه انداخت، هزاران نفر را تیرباران یا زنده به گور کرد. و به منظور به زانو در آوردن مردم و شکستن روحیه­ی مقاومت و مبارزه جویی آنان به طور تمام و کمال “تمدن و عدالت بورژوازی” خود را بر اعضای کمون و توده­های زحمت­کش پاریس به وضوح نشان داد. اما بورژوازی به عبث فکر می­کرد تیرباران، شکنجه و زندان می­تواند کمونرها را به زانو در آورد.

رهبران کمون، پیشتازان طبقه­ی کارگر و مردم قهرمان پاریس در مقابل بیرحمی­های بورژوازی سر تسلیم فرود نیاوردند و با شجاعت تمام از عمل­کرد و آرمان­های سوسیالیستی و انسانی خود دفاع کردند. برای نمونه:

فلورانس، ۱۸۳۸-۱۸۷۱، از فعالین قیام مسلحانه­ی سی و یکم اکتبر ۱۸۷۰ که مدتی هم در سیاه­چال­های امپراطوری زندانی بود، پس از آزادی در انتخابات کمون از ناحیه­ی ۱نوزده پاریس به عضویت شورای کمون انتخاب شد و عضو کمیسیون جنگ کمون بود. او پروفسور فیزیولوژی بود و در حالی که می­توانست از مزایای مقام علمی خود به نفع شخصی به راحتی استفاده کند، اما علی­رغم تمام سختی­ها با طبقه­ی کارگر زندگی کرد، در غم و شادی آنان شریک شد و سرانجام با قلبی آکنده از عشق و محبت به انسانیت و طبقه­ی کارگر در راه تحقق اهداف آنان به دست دسمارت سروان مزدور ورسای در سیزدهم آوریل ۱۸۷۱به قتل رسید؛

ویکتور دووال، کارگر فلزکار، ۱۸۴۰-۱۸۷۱، عضو کمیته­ی مرکزی گارد ملی، فرمانده­ی نظامی و عضو کمون از ناحیه­ی سیزده پاریس، سرسخت و انعطاف ناپذیر در برابر دشمنان طبقاتی، مهربان و فداکار در مقابل زحمت­کشان، توسط راهزنان ورسای دستگیر، شکنجه و سرانجام پس از یک مقاومت دلاورانه در چهاردهم آوریل ۱۸۷۱ تیرباران می­شود؛

وارلن، ۱۸۳۱-۱۸۷۱، یک سازمانده­ی توانا، یکی از برجسته­ترین رهبران عملی جنبش کارگری فرانسه، عضو کمیته­ی مرکزی گارد ملی و عضوی از اعضای شورای کمون بود که بعد از شکست کمون در بیست و هشتم می ۱۸۷۱ توسط ضد انقلاب غالب دستگیر و تیرباران شد؛

شارل فره، ۱۸۴۵-۱۸۷۱، عضو کمون پاریس، رهبر کمیته­ی امنیت عمومی و جانشین دادستان کمون، پس ازشکست کمون دستگیر می­شود. مزدوران دون همت بورژوازی به عبث فکر می­کردند که می­توانند شارل جوان را زیر فشار شکنجه­های روانی و جسمی به زانو در آورند و از او بر علیه کمون استفاده نمایند. او هم­چون کوهی استوار در دفاع از آزمان­های کمون در بیدادگاه بورژوازی در کمال افتخار با سربلندی و صدایی رسا اعلام کرد: “من که عضو کمون هستم، در دست غالبان خود قرار دارم. آن­ها سر مرا می­خواهند، بیایند و آن را بگیرند! هرگز جانم را با پستی نجات نخواهم داد. من آزاد زیسته­ام و در نظر دارم همان طور بمیرم.” سرانجام آدم­کشان ورسایی او را تیرباران کردند؛

صدای پر طنین لوئیز میشل از زنان مبارز کمون که متهورانه خطاب به قضات دادگاه گفت: “من با تمام وجودم به انقلاب اجتماعی تعلق دارم و اعلام می­کنم که مسئولیت تمام کارهایم را به عهده می­گیرم.؛ زیرا این چنین به نظر می­رسد هر قلبی که به خاطر آزادی می­تپد، فقط حق تکه­ ای سرب را دارد، من سهم خود را طلب می­کنم! اگر بگذارید زنده بمانم، از فریاد انتقام کشیدن دست بر نخواهم داشت.” دفاعیات او در بیدادگاه مرتجعین ورسای لرزه بر اندام جهان سرمایه­داری انداخت و چهره­ی خون آشام سرمایه­داری را هر چه بیشتر در برابر دیده گان جهانیان نمایان ساخت.

این­ها چند نمونه از یک دنیا فداکاری و جان­بازی پیشتازان طبقه­ی کارگر در مقابل ددمنشی سرمایه­داری بود. و در حالی که تمام عوامل ضد انقلاب از مجلس بورژوازی تا “تی یرس” سرکرده­ی جانیان در معیت ژنرال­های جنایت پیشه با همراهی ارتجاع بین­المللی عربده زنان، مرگ کمون را اعلام می­کردند، طبقه­ی کارگر و آزادی­خواهان جهان از زبان اوژن پوتیه، شاعر کارگر کمون، فریاد برآوردند و سرفرازانه به جهانیان اعلام کردند:

او نمرده است،

او را کنار دیوار گذاشتند،

و هزار بار تیربارانش کردند،

و سیاه­کاران عربده زنان،

پرچم خود را در کوچه­ها گرداندند،

پرچمی که جلاد از میان لجن بیرون کشید،

و فریاد زد: این است کیفر.

اما با وجود سرکوب،

او نمرده است،

آری کمون جاودانه زنده است!

بدون شک نام کارگران پاریس، با کمون­شان، برای همیشه به عنوان پیام­آور پر افتخار جامعه­ی نوین با احترام تمام یاد خواهد شد. خاطره­ی جان­باختگان سرشار از عشق و احترام در قلب طبقه­ی کارگر همیشه باقی خواهد ماند.”(۷) و در مقابل تاریخ هرگز خائنین و عهدشکنان را نخواهد بخشید و قاتلان کمونرها در هیبت نامیمون امپریالیسم و مزدوران آن سرانجام به دست قدرتمند و آگاه طبقه­ی کارگر به مجازات خواهند رسید و بر ویرانه­های جهان امپریالیستی، جهانی عاری از استثمار انسان از انسان، یعنی دنیای سوسیالیسم و کمونیسم، بر مبنای شالوده­های کمون پاریس بنا خواهد شد.

* * *

 

پانویس­ها:

1- انگلس، گفتاری درباره­ی تاریخچه­ی اتحادیه­ی کمونیست­ها. منتخب آثار مارکس و انگلس، جلد سه، صفحه­ی ۱۹۱-۹۰؛

2- جنگ داخلی در فرانسه، صفحه­ی ۱۲۰؛

3- جنگ داخلی در فرانسه، صفحه­ی ۱۱۷،

4- جنگ داخلی در فرانسه، صفحه­ی ۱۳۰؛

5- جنگ داخلی در فرانسه، صفحه­ی۱۳۰؛

6- جنگ داخلی در فرانسه، صفحه­ی ۱۳۱؛

7- جنگ داخلی در فرانسه؛