نگاهی به قالب شعر آزاد نیمایی

 

محمد رضا شفیعی کدکنی

 

در شعر معاصر ایران، از آغاز مشروطیت تا به امروز، همواره شاعران در این کوشش بوده­اند که قالب شعر فارسی را دگرگون کنند تا با محتوی، اندیشه و احساس­های این روز و روزگار هم­سازی داشته باشد.

نخستین کوشش­ها در شکل قطعه­های مستزادگونه و دوبیتی­های پیوسته که به نام چهارپاره نیز شهرت دارد، آغاز شد. چهارپاره قالب متداولی است که امروز هم شاعران بدان گرایشی دارند و به خصوص آن­ها که هنوز نمی­خواهند حریم تقلید سنت­ها را بشکنند، از آن بسیار استفاده می­کنند. اما این قالب چهارپاره با همه­ی آزادی و گشادگی مجالی که به شاعر می­بخشد، از مثنوی و همان آفاق تجاوز نمی­کند و اگر بشود مثنوی را به دو نوع بخوانیم، باید نوع مثنوی­های کهن را مثنوی افقی بخوانیم و چهارپاره را مثنوی­های عمودی؛ چرا که از نظر قافیه بندی در نوع اول، دو قافیه در یک امتداد افقی قرار گرفته­اند و در نوع اخیر در یک جهت عمودی.

اما شعر فارسی - خواهی نخواهی- بدین مجال اندک نیز بسنده نکرد و با همت نیما قالبی آزاد در شعر فارسی به وجود آمد که آزادی کامل و فضای بیکرانی در برابر اندیشه­ی شاعران می­گسترد، بی آن که هیچ از زیبایی موسیقایی قالب­های کُهن چیزی را کم داشته باشد.

درباره­ی وزن این قالب که از نظر عروضی دنباله­ی عروض قدیم فارسی است، ولی با آزادی بیشتری در انتخاب میزان عددی افاعیل، بحث بسیار شده است. ما در این بحث هیچ نیازی به یادآوری آن نداریم، جز این که از نظر بعضی از خوانندگان به جا می­نماید که یک توضیح کلی در باب وزن در این عروض جدید داده شود تا پس از آن که به بحث در شکل آزاد از نظر قافیه­ها رسیدیم، جای تردید و پرسشی باقی نمانده باشد.

نیمایوشیج که بنیان گذار این شیوه­ی عروضی است، برای آزادی مجال سخن شاعران راهی را عرضه کرد که قابل توجه و پذیرش اکثر شاعرانی است که از خود احساس و تاملی دارند. او می­گوید: شاعر امروز می­تواند، بی آن که افاعیل عروضی بر او مسلط باشند، تسلط خود را بر آن­ها حفظ کند و با این همه وزن را به زیباترین وجهی محفوظ نگاه دارد. مثلاً اگر در قطعه­ای سخن خویش را در بحر هزج آغاز کرد، تا پایان قطعه باید ارکان عروضی شعر ثابت بمانند و همه جا مفاعیلن در سراسر شعر رکن به شمار رود. اما در انتخاب عددی این رکن­ها در هر قسمت شعر، به تناسب احتیاجی است که شاعر به استخدام آن­ها دارد. در جایی به یک مفاعیلن نیاز دارد، همان را می­آورد. و در جایی به دو تا و در جایی پنج و شش تا و گاه بیشتر، و این کار بر اساس دو خصوصیت قدیم شعر فارسی است، یکی مساله­ی درازتر کردن وزن شعر از حد معمول بحور عروضی و دیگر کوتاه­تر کردن آن از این حد که همان مستزاد است، چنان که در این شعر می­خوانیم:

می­تراود مهتاب

می­درخشد شب تاب

نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک

غم این خفته ی چند

خواب در چشم ترم می­شکند.

(«مهتاب»- نیمایوشیج)

 نیما با پیشنهاد این نوع وزن و معرفی آن به شاعران ایرانی، در اساس قافیه نیز تجدید نظری کلی کرد که فرم آزاد شعر معاصر - در نوع خوب و موفق­اش- آن را رعایت می­کند. فرم آزاد صورت تکامل یافته و ترکیبی تمام فرم­های گذشته­ی شعر فارسی است، هم از نظر قافیه بندی و هم از نظر شکل­های مختلف یک بحر، از قبیل مسدس و مثمن و... در فرم آزاد، قافیه با اهمیت بیشتری تلقی می­شود و نقش­هایی که پیش از این برای قافیه شمردیم و یاد کردیم، در این قالب با تشخص و امتیاز بیشتری نمودار می­شود.

در شعر قدیم، قافیه یک طفیلی بود که بی هیچ تشخص و امتیازی، همه جا به دنبال مصرع­های دوم ابیات می­آمد و نقش چندان مهمی در سخن به عهده نداشت. علت این کار هم این بود که قدمای اهل ادب ما - هم شاعران و هم ناقدان- به فلسفه­ی وجودی قافیه کمتر توجه کرده بودند. آن­ها قافیه را به عنوان یک پدیده­ی کلی و همگانی - که از شعر جدا نمی­شود- در نظر می­گرفتند و روی همین طرز تفکر دیگر به راز وجودی آن نظری نداشتند. بر عکس، در ادب معاصر ما - چنان که در ادب همه­ی جهان پیشرفته- ناقدان و شاعران به نقش­ها و ظوایف قافیه توجه کردند و معلوم شد که قافیه چه تاثیر شگفت انگیزی در یک شعر می­تواند داشته باشد.

بنابراین در شعر امروز، شاعر قافیه را با توجه به نقش و وظیفه­ای که در کلام ممکن است داشته باشد به کار می­برد و چه بسا که در چند مصرع نیازی به آوردن آن نباشد و در چند مصرع پشت سر هم آورده شود، تا در کلام موسیقی خاصی ایجاد کند و یا تشخصی به کلمات پایان مصرع­ها ببخشد و یا ...

در شعر آزاد یا قالب امروزی شعر فارسی، گاه، هر چند مصراع پشت سر هم یک مطلب را به عهده دارند. گاه یک مصرع خود به استقلال مفهومی را می­رساند. همین خصوصیت باعث می­شود که شاعر به دقت قافیه را در جایی که لازم است به کار ببرد و کورکورانه و مقلدوار - مثل قدما- قافیه را یک موجود طفیلی تصور نکند. قدما با این که خود کم و بیش به استقلال و شخصیت قافیه در شعرها گاهی توجه می­کردند، بیشتر نظرشان به جنبه­ی معنایی قافیه بوده که در کلام مفهومی را مانند دیگر الفاظ شعر به صورت عادت می­رساند و فرقش با آن­ها در این است که قافیه در آخر قرار گرفته است.

اگر چه در نقد قدیم هم کم و بیش نویسندگان به موضوع ترکیب و هم آهنگی اجزا اشاراتی دارند، از جمله صاحب زهرالاداب که می­گوید: قصیده چون انسانی است که باید همه­ی اعضا آن به یک دیگر پیوستگی داشته باشند. هر گاه یکی از این اعضا گسسته شد و از نظر ترکیب با دیگری هم­سازی نداشت، جسمی بیمار و انسانی ناتندرست خواهد بود. (نسیب عازار- «نقدالشعر») و این همان نکته­ای است که ابن طباطبا از آن چنین تعبیر می­کند: شاعر باید مانند یک نقاش هنرمند هر رنگی را در جای خود به کار ببرد. (ابن طباطبا- «عیارالشعر») و بعضی دیگر افزوده­اند که باید ضمن این که شاعر استقلال هر بیت را حفظ می­کند، پیوستگی آن­ها را نیز در نظر داشته باشد، به حدی که وقتی یک بیت را می­شنویم، خود به خود معنی کاملی را برساند. و هنگامی که بیتی دیگر در پی آن بیاید، چنان یک دیگر را بگیرند که تصور کنیم اگر از یک دیگر جدا شوند، بی معنی خواهند بود. نیما در این باره می­گوید: هر مصراع مدیون مصراع پیش و داین مصراع بعدی است. (نیمایوشیج- «حرف­های همسایه») و در جایی دیگر می­گوید: شعرای قدیم - اگر چنان چه آثار شعری آن­ها از نقطه نظر وزن و ارتباط آن با احساسات و حالات مختلف تجزیه و تطبیق شود- به طوری که دیدیم آزادی حرف زدن را به قواعد نقلی traditionnel فروخته بودند، بسیاری از اوقات احتیاج داشتند که مطلب شعری خود را تمام کنند، ولی قافیه و الفاظ تمام نشده، بلکه به واسطه­ی یک مجبوریت بی جا و بی مناسبت- وقتی که در وسط بیتی یا مصراعی بودند- تا آخر بیت یا مصراع را مجبور می­شدند که پر کنند. (نیمایوشیج- «ارزش احساسات») و همین نقص­های قالب کهن او را وادار کرد، تا برای رعایت هماهنگی در ترکیب اجزای شعر و موارد کوتاه و بلند کردن مصرع­ها و جای آوردن قافیه، کارهایی انجام دهد.

بنابراین باید دید که نیما برای قافیه چه پیشنهادهایی دارد و از نظر او در یک شعر قافیه در چه مواردی می­آید. مردم تصور می­کنند نیما وزن و قافیه را از شعر فارسی گرفته، در صورتی که او می­گوید: به عکس، من سعی می­کنم به شعر فارسی وزن و قافیه بدهم. شعر بی وزن و قافیه، شعر قدیمی­ها است. ظاهرا بر خلاف این به نظر می­آید، اما به نظر من شعر در یک مصراع و یا یک بیت ناقص است - از حیث وزن- زیرا یک مصرع یا یک بیت نمی­تواند وزن طبیعی کلام را تولید کند. (نیمایوشیج- «حرف­های همسایه») او می­گوید: قافیه این است که من به شعر می­دهم و به نظر می­آید که قافیه ندارند، نه آن که قدما آورده­اند. کار قدما کاری است بچگانه. بسیار آسان است. قافیه بندی آن طور که من می­دانم - و زنگ مطلب آن را اسم می­گذارم- بسیار بسیار مشکل است و بسیار بسیار لطیف و ذوق می­خواهد. (نیمایوشج- «حرف­های همسایه») بنابراین در قوانین شعر امروز ایران -­که آن را شعر نو می­خوانند- قافیه شخصیت اصلی خود را بازیافته و یک طفیلی نیست. هر کجا که لازم باشد و به وجودش نیازمند باشد، می­رود، نه هر جا که رسید.

 

برگرفته از کتاب «موسیقی شعر»، محمدرضا شفیعی کدکنی