نگاهی به زندگی و آثار آندره مالرو، خسته از جنگ و مرگ
احمد زاهدی
زندگی
آندره مالرو (Andre Malraux) در سوم نوامبر 1901 در پاريس به دنيا آمد، تحصيلاتش را در مدرسه كوندورسه به پايان رساند و بعد وارد دانشكده زبانهای شرقی شد، اما هرگز نتوانست درساش را در آنجا به اتمام برساند. آندره مالرو علاوه بر يك نويسنده، هم ماجراجو، باستان شناس، خلبان، روزنامه نگار و منتقد است و هم به عنوان يك فعال و مبارز سياسی در جهان شناخته میشود.
مالرو كه به دليل جدايی مادر و پدرش ـ كه كمی بعد خودكشی كرد ـ نزد مادربزرگش بزرگ شده بود، نخستين رمانش را در سن بیست و پنج سالگی منتشر كرد. كمی پيش از آن در بیست و یک سالگی همراه با همسرش، به كامبوج رفت. در 1933 صاحب دختری شدند (كه بعدها با آلن رنه كارگردان سينما ازدواج كرد) آندره مالرو در شرق آسيا علاوه بر انتشار روزنامه «هندوچين در زنجير» عليه استعمار وقت، به باستان شناسيی هم میپرداخت! و برای اين كار سفری هم به ايران داشت و گفته میشود به همين سبب، تا حدودی با زبان فارسی نيز آشنا بود. آندره مالرو همراه لويی آراگون، فدراسيون جهاني نويسندگان مدافع فرهنگ را مشتركا بنا نهاد. در جنگ داخلی اسپانيا، به عنوان خلبان به جمهوری خواهان پيوست. دو مرتبه مجروح شد و ماجراهای زيادی را از سر گذراند كه در اغلب آثارش به آنها اشاراتی دارد.
آندره مالرو در دومين جنگ جهانی برای ارتش فرانسه خدمت كرد. در سال 1940 اسير شد، اما فرار كرد و به مقاومت فرانسه پيوست. در 1944 به وسيله گشتاپو مجددا دستگير شد، اما در نهايت با كمك اعضای مقاومت فرانسه فرار كرد. پس از جنگ مورد تقدير قرار گرفت، و سه مدال دريافت كرد و در زمان ژنرال دوگل وزير اطلاع رسانی و بعدها وزير فرهنگ فرانسه شد. در سال 1934 در كنفرانس نويسندگان جهان در مسكو، مورد توجه بسيار قرار گرفت.
مالرو كه در نوامبر 1976 در پاريس درگذشت، در تمام طول عمرش به طور مداوم راجع به هر آنچه پيرامونش میگذشت، رمان و مقاله مینوشت. و همين امر شهرت او را بيش از هر چيز به عنوان روزنامه نگار و نويسندهای همه كاره رقم زده است. وي درباره خودش چنين میگويد: «آنچه ما را در بیست سالگي از دوستانمان جدا میكرد، حضور تاريخ بود. برای آنها هيچ چيزی پيش نيامده بود؛ اما ما كسانی هستيم كه تاريخ همچون تانكی از روی ما میگذرد» با اين وجود میتوان گفت: چيزی كه به عنوان حس ماجراجويی برای مالرو مطرح است، به خاطر ادبيات و رمان است. و همين است كه از او نويسندهای برجسته میسازد.
آثار
هر اثر مالرو را میتوان يك تراژدی دانست. او انسانی را كه در مواجهه با مرگ است، به نمايش میكشد و مرگ، نقش بسيار مهمی در آثارش ايفا میكند. كسی را كه برای انديشه و فكری، خود را به كشتن میدهد، بسيار ارج مینهد؛ منظور مالرو از همه اينها، خود انسان است و تاكيد وی بر انسان خلاق، كه توانايی تغيير بزرگ در محيط اطرافش را دارد در همه آثارش به چشم میخورد.
نخستين كتاب مالرو به نام «ماههای كاغذی» (1921 میلادی)، بيشتر از مكتب سوررئاليسم و ادبيات كوبيسم تاثير پذيرفته بود. و داستانهای خيالانگيزی را شامل میشود كه جنبه تمثيلی در آنها غالب است.
مالرو در 1926 كتاب «وسوسه غرب» را منتشر كرد كه اولين ثمره آشنايی مستقيم مالرو با شرق محسوب میشود! مالرو در سفرش به چين، به انقلاب آن كشور گرايش يافت، در جنگ داخلی چين شركت كرد، به عضويت هيأت دوازده نفری برای رهبری چين برگزيده شد و به رياست تبليغات انقلاب منصوب گشت. و پس از آن كه چيانگ كاي شك، بر كمونيستها پيروز شد، مالرو به كار باستان شناسی پرداخت و از راه افغانستان و ايران به فرانسه بازگشت. وی كتابش را با الهام از تجربيات اين سفر و حتی شايد آموزش در دانشگاه السنه شرقی كه در جوانی به آن میرفت و هيچ گاه از آن فارغ التحصيل نشد، نوشته است. مالرو در اين كتاب از بن بستی كه اروپا پس از جنگ جهاني اول با آن روبرو بود و روحيه انقلابیای كه در شرق در حال پيدايش بود، سخن گفته و با قرار دادن انتقاد از نوگرايی در كانون كتاب، بر بحران ارزشها در جهان تاكيد میكند. كتاب «وسوسه غرب» شامل مقالههايی است كه به صورت نامههايی ميان جوانی شرقی و جوانی غربی رد و بدل میشوند.
مالرو بيش از همه با رمان فاتحان (1928 میلادی) بود كه به شهرت رسيد. در اين اثر مبارزه ميهن پرستان انقلابی چين را بر ضد استعمار انگلستان در هنگ كنگ پيش چشم میگذارد. «فاتحان»، اثری در ستايش از انقلاب، درباره دو گروه از انقلابیهاست كه يك گروه به دستور حزب رفتار میكنند و گروهي كه در راه كمال مطلوب معنویشان گام برمیدارند. مالرو در فاتحان نشان میدهد كه چگونه گروههای مخالف در اين مبارزه به دنبال هدفی مشترك به يك ديگر میپيوندند.
«راه شاهی» كه در 1930 نوشته و منتشر شده، تقريبا ادامه همان مضامين كتابهای قبلی مالرو را در بر میگيرد. با گوشه چشمی به خاطرات سفرش به آسيا؛ «راه شاهی» كه حوادث آن نيز در هند و چين میگذرد از نقطه نظر اخلاقی، به كتاب «فاتحان» شباهت دارد. اما ديگر موضوع انقلاب در آن مطرح نيست، بلكه اشخاص داستان مردان عمل و اقداماند و قهرمان ماجراجوی داستان نمونهای از شخصيت نويسنده و نمودار گوشههايی از زندگی آندره مالرو است.
انتشار كتاب «سرنوشت بشر» (1933 میلادی) كه مضمون عميقتر و دقيقتری از دو رمان پيشين مالرو دارد، چنان چه اشاره شد، با دريافت جايزه گونگور در مدت چند ماه بيش از سیصد هزار نسخه از آن به فروش رفت. موضوع كتاب برابری فرد و تقدير است. وضع خاص نمونهای از آدميان را شرح میدهد كه در همه آثار مالرو يافت میشود و آن روشنفكر ماجراجوست كه به دنبال ماجرا میگردد تاخود را در آن ميان بشناسد. حوادث در شانگهای جريان میيابد و با شرح جنايتی آغاز میشود كه به وسيله جوانی تحصيل كرده و تربيت يافته برای به دست آوردن نامهای شامل فرمانی نظامی به زيان كمونيستها، انجام میگيرد.
پس از قدرت يافتن هيتلر، مالرو با نزديكی به كمونيستها در نهضتهای ضد فاشيست فعاليت كرد و از فرانسويان دعوت كرد كه به ارتش سرخ روی آورند و خود همراه آندره ژيد به بلغارستان رفت. در كتاب «دوران تحقير» كه به سال 1935 عرضه شد، عكسالعمل و مواضع آندره مالرو نسبت به ظهور فاشيسم در اروپا را میتوان يافت. «دوران تحقير»، اثری كاملا سياسی است درباره جوانی كمونيست به نام كاسل در آلمان كه به دست عمال هيتلر دستگير شده، اما به سبب آن كه وی برای حزب سودمند است، شخصی ديگر خود را به نام او معرفی میكند و با فداكاری كاسل واقعی را آزاد میكند.
پس از شركت در جنگ داخلی اسپانيا، در سال 1937 مالرو اقدام به انتشار رمان «اميد» نمود. «اميد» فارغ از دغدغههای سياسي آندره مالرو، اثری در دفاع از حقوق بشر است. مالرو در اثر خود به اين نتيجه میرسد كه آدمی در ميان كشمكشهاست كه میتواند به شايستگی خود پی ببرد و شخصيت خويش را بشناسد و كوشش هزاران جنگجو كه در اسپانيا كشته شدهاند و هزاران تن كه رنج جنگ را تحمل كردهاند، به هدر نخواهد رفت. «اميد» بعدها دستمايه ساخت يك فيلم سينمايی نيز شد.
رمان ناقص «كشتی با فرشته» كه بخشهايی از آن توسط گشتاپو، پليس مخفی فاشيتهای حزب نازی، از بين رفته بود، در سال 1943 با عنوان «گردوبنهای آلتنبورگ» منتشر شد. كتابی فلسفی كه انديشههای مالرو را درباره استعدادهای نهفته آدمی عرضه میكند و نثری شبيه به شرح حال شخصی وی دارد.
در 1967 با تنظيم يادداشتهای شخصیاش، كتاب مشهور «ضد خاطرات» را نوشت. كتابی كه نفس تاريخ در آن مركزيت دارد و حامل درك و عمل خود آفريدگار است. آندره مالرو درباره اين كار میگويد: «بايد درباره تاريخ كار كرد و آن را از قوه به فعل آورد، نه آن كه نشست و تنها به سخن گفتن تاريخ گوش داد.»
مالرو به جز رمانهايش آثار ديگری هم در نقد هنری دارد كه برجستهترين آنها روان شناسی هنر است كه در سه جلد در سالهای 1947 و 1950 منتشر شده است. هم چنين «موزه تخيلی»،«آفرينش هنری»، «ندای سكوت» و «مسخ خدايان» از مهمترين رسالههای مالرو به شمار میروند.
خاطرات
خاطرات مالرو با اين عبارت آغاز میشود: «من در 1940 فرار كردم»، و بعد اين من كه البته مالرو هم نيست! در تمام اثر غايب است. مالرو از خاطرات تلخ دوران كودكیاش، خودكشی پدرش شايد يا جدايیاش از مادر و ناتوانی در اتمام درس يا آن چه هنوز نمیدانيم، از زندگی پر تلاطم میترسد و شجاعانه به چنين ترسی اعتراف میكند و مینويسد: «فقط مرغهای دريايیاند كه از توفان نمیهراسند، حتی وقتی در ميان درياها جهت خود را گم میكنند و جايی برای نشستن پيدا نمیكنند، آن قدر بال میزنند كه توفان فرو نشيند و زمينی براي نشستن بيابند يا در همان اوج جان میدهند، آن كه در ميان امواج میافتد مرغ دريايي نيست... مرغ دريايی در اوج میميرد... آخرين توان خود را صرف اوج گرفتن میكند تا سقوط را نبيند...» مالرو، خود را مرد بزرگی میدانست، كه به طور غريزی اعمالی درست انجام داده. اين تمايل، استثنائا در آندره مالرو كه در تمامی عمر، دستخوش افكار مرگ و مير بود و هرگز در رمانها، نقدها و اتوبيوگرافیهايش از انديشيدن به نيستی غافل نمیشد، سخت خودنمايی میكند. میگويند: هيچ نويسندهای چون مالرو مدام نكوشيده است تا به اندازه او به زندگی بر ضد مرگ يا مطالبی درباره كشتن و مردن انديشه كند.
مالرو نويسندهايی است كه حوادث مشخصی از زندگی خود را همانند حوادث و ماجراهايش در هند و چين يا جنگ داخلی اسپانيا، در جست و جوی يافتن شهر گمشده ملكه سبا؛ تجربيات مقاومت و بازداشت او توسط گشتاپو؛ گفت و شنود او با نهرو، مائو، تروتسكی و ديگران، به رشته تحرير در میآورد.
سركشی
در واقع پس از جنگ جهانی اول، که نگرانی و اضطراب به تدريج وجود بشر را فرا گرفته بود و انسان خسته از جنگ، خود را بيگانه، تنها و بدون پشتيبان در موقعيتی غم انگيز میديد؛ در اين قرن با فرو ريختن ارزشها، نگرانی و سرگشتگی عظيمی انسان را فرا گرفت و ارزشهای سنتی كنار گذاشته شد. گذشتن از چنين شرايطيی نيازمند كوشش فكری و ذهنی خاصی است. بنابراين نويسندگان اين دوره هم چون مالرو متعهد شدند تا مفهوم جديدی از انسان، به بازماندگان خسته از جنگ ارائه دهند. از ديگر سو مالرو متعلق به سنت راديكاليسم و روشنفكری فرانسه است كه با اميل زولا آغاز میشود و با شكل گيری حزب كمونيست فرانسه ادامه پيدا میكند. مالرو قهرمان روشنفكری است كه با شكلی جديد در دوره سوم اين راديكاليسم ظهور كرده است. روشنفكری چپ در فرانسه با شكست جمهوری خواهان در اسپانيا همراه است. بدين گونه روشنفكران چپ يا ليبرالی كه چون سارتر، ريكور و لويناس در جبهههای جنگ جهانی دوم هستند به زندانهای نازی فرستاده میشوند و برخی نيز چون آندره مالرو و ريمون آرون برای همكاری با دوگل و فرانسه آزاد به لندن میروند.
مالرو نويسنده انقلابی است كه اراده شناختن خود را دارد. بنابراين شايد به همين دليل باشد كه مالرو در جنگ واقعی اسپانيا در كنار جمهوری خواهان شركت میكند، زيرا برای او روشنفكر فقط انسان فرهنگی نيست، بلكه فردی است كه آگاهی و عمل را در كنار هم قرار میدهد.
روح ناآرام مالرو حاصل چنين انديشههايی است كه دوران حياتش را نيز در بر گرفته بود. دوران ترسها و ترديدها. و اين نويسنده نوع دوست كه خود را محدود به مرز و نژادی خاص نمیديد و دنيا وطن او و همه انسانها برادرانی و خواهران او بودند، در مقابل عواملی كه موجب سرگشتگی انسان میشد، قی دعلم كرده و با سلاح هنر و ادبيات به فكر جست و جوی راهی برای نجات انسان از اين وضعيت میافتد. مالرو میكوشد تا به قهرمانانش بياموزد از مرحله ياس و نوميدی بگذرند و سرنوشت خود را تغيير داده، به زندگيی و وجود خويش معنا بخشند.