زبان سرخ تو
عباس سماکار
برای بچههای خیابان
احتمالا باید همین حرفها را زده باشی
که این طور باد در گوشهایت میپیچد
و از درد و سوزِ باطوم و گاز اشک آور و شکنجه بی تابی
باید همین باشد
و اِلی
تو هم میتوانستی از پیچک ها و ترانهها
برای پسری که دوست داری
دسته گل بسازی
علف زار تنت
پر از بوی اسب سرکشی ست
که به تاخت
در پرتو خورشید شب هنگام
از تو دور میشود
و ماه
ماه
ماهی که که همیشه دوستش داشتهای
لبخند میزند
و مثل مادرت
نگاهت میکند
تمام ماجرا همین است
زبان سرخت
پرچم سبزت را بر باد داده است
و تنت آش و لاش است
اینک
اسب سرکش جانت
که در پرتو ماه
به تاخت
از تو دور میشود.