نویسندهی جنوب
طاهربن جلون
برگردان: خجسته کیوان
از گونتر گراس تنها دو رمان «طبل» و «داستانى بود» را
خوانده ام. دنياى گراس برايم بيگانه است، ولى در مورد او نيز هم چون هر نويسنده اى،
آنچه مرا جذب مىكند، نگارش است. گراس مرديست كه كشور خود را حكايت مىكند. ولى
چگونه؟ با كدام تكنيك؟ گراس چگونه صنعتگريست و ميان دنياى من و او چه راه هايى
مىتوان يافت؟
گراس نويسنده اى منزوى و ساكت نيست، از اين رو زود به يكى از شخصيت هاى زندگى
فرهنگى و سياسى آلمان تبديل شده است. او نماد يا سخن گوست. مردى كه با مخالفت،
انتقاد و دشمنى برخى روبروست. در حالی
که ديگران او را بزرگ مىدارند و در زندگيش
كندوكاو مىكنند. با اين همه گونتر گراس نماينده هدف هاى مهم و حياتىست. او به
كتاب هاى تاريخ علاقمند است و حتما به زيرزمين هاى انبار آرشيوها و خاطرات رفت و آمد
مىكند. از اين گذشته انديشمندى دقيق است كه غالبا افكار خود را بر زبان مىآورد.
از اين رو به نويسندگان جهان سوم (كه اكنون «جنوب» ناميده مىشود) شباهت دارد و
داراى همه ويژگی
های آنان است: از اين كه متعهد باشد اكراه ندارد، به صداى مردم گوش
مىدهد و تاريخ جامعه آلمان را مايه كار خود كرده است. مردم با گراس روبرو مىشوند
و از او باز خواست مىكنند. در اينجا از وصف احساسات درونى يا تكبر خرده بورژوايى
خبرى نيست. گونتر گراس نقش نويسنده را جدّى مىداند و مىخواهد شاهد زمانه خود
باشد، شاهدى فعّال، هنرمندى با تخيّل نيرومند و آزادانديشى كه واقعيت و تصاوير
پذيرفتنى را به لرزه در مىآورد. مىگويند «هشياريش هزيان آور است»، آرامشى جوشان و
نيرويى پرخروش دارد كه شعر را با طنز مىآميزد و من نيز همين را در آثارش مىپسندم.
اعتراف مىكنم كه گاه وقت خواندن بعضى از فصل هاى رمان هايش خسته مىشوم و آن را
سنگين مىيابم. با اين حال گراس نويسنده به دنيا آمده و عاشق آفرينش هنريست.
در رمان «داستانى بود»، دكتر دلهه نويسنده اى به نام «جاودان» را مداوا مىكند. جاودان كه از تب عصبى و احساسات مشوش رنج مىبرد، ديگر نمىتواند بنويسد. دكتر به او دارو نمىدهد و مىگويد: «شما اصلا مريض نيستيد بلكه دلتان براى كار روزانه تان تنگ شده است: اگر مىگوييد كه ديگر نمىتوانيد به نوشتن ادامه دهيد، با رمان كارى نداريد و ايده اى برايتان باقى نمانده، به شما جواب مىدهم كه اگر مىخواهيد خوب بشويد چيز ديگرى بنويسيد. مثلا مىتوانيد خاطراتتان را بنويسيد. از فردا شروع كنيد و كودکی تان را شرح دهيد!» نوشتن ابزارى براى تأثيرگذارى بر واقعيت. اين نيز يكى از خواسته هاى نويسندگان متعهد است. كاربرد واژه ها در خدمت واقعيت، ايجاد دگرگونى (بهبود از بيمارى) بوسيله كلمات، از طريق سرخوشى نويسنده هنگام نگارش و ظهور چهره ها و خاطره ها از لابلاى فرازها و واژها. براى رفع تب و اضطراب و دور كردن غصه و نگرانى چيزى بهتر از اين نيست. و ظاهرا گونتر گراس نويسنده اى خستگى ناپذير است. نويسنده رمان هاى قطورى كه جزئيات زندگى هر يك از قهرمانان را با دقت نقل مىكند. ولع تصاوير، شرح صفات، رؤياها و كابوس ها، عشق به زبان و اشتياق به او يارى مىبخشد تا شبح واقعيت را از خود دور كند. واقعيتى كه در آن پستى و ابتذال لحظات كوتاه و فرّار، زيبايى و شادى را پس مىرانند.
بالزاك در كتاب «رنج هاى كوچك زندگى زناشويى» رمان را چنين تعريف مىكند: «براى اين كه رمان هاى خوب بنويسيم، بايد در زندگى اجتماعى كاوش كرده باشيم، چرا كه رمان تاريخ زندگى خصوصى ملت هاست.» گونتر گراس زندگيش را در كندوكاو تاريخ آلمان گذرانده است و براى نقل آن از حيواناتى چون موش، گربه، سگ و حلزون در رمانهايش مدد مىجويد. كاربرد استعارى حيوانات ممكن است شگفتانگيز يا ساده بنمايد. امّا گراس يادآورى مىكند كه تاريخ يك جامعه، گاه در آشپزخانه، سرميز يا زير ميز آغاز مىشود. در حالی که رمان «طبل» قرائت خاصى از تاريخ جنگ دوّم به دست مىدهد، «داستانى بود» بيانگر ترديد در چگونگى اجراى برنامه وحدت آلمان است. ديدگاه گراس در اين كتاب بسيارى از منتقدين را به خشم آورد. تبليغات نفرت آميزى كه بر عليه او صورت گرفت، مرا به ياد وحشى گرى كه به نام فناتيسم در بعضى كشورهاى جنوب به چشم مىخورد، مىاندازد. اگر صدايى ناهماهنگ در بيان چيزى خلاف انديشه هاى رايج به گوش رسد، در خاموشى آن مىكوشند. در حالی که هم صدايى و همسانى ديدگاه ها دشمن نويسنده است. چرا كه نويسنده از اين همانى، آنجا كه همه در يك خط جاى دارند و هيچ تصوير يا ايده اى از آن خارج نمىشود، بيرون مىآيد و انديشه خود را مىنگارد. از اين رو نويسنده محرك افكار است و بى آن كه توطعه اى در كارش باشد، كسى است كه دستورات و ممانعت هايى را كه سرانجام كرختى و انفعال در پى دارد، برنمىتابد.
نويسنده در كشورهاى غير دموكراتيك تنها به اين دليل كه مىنويسد به مخاطره مىافتد. كشتارهاى الجزاير در 28 مه 1993 در پى قتل شاعرى به نام طاهر جائوت آغاز شد. مگر كنسارويواى نويسنده در اكتبر 1995 به بهانه اى نادرست در نيجريه به دار آويخته نشد؟ در كشورى هم چون ليبى كسى نمىداند بر نويسندگان پرجرأتى كه قدرت مطلق قزّافى را به زير سئوال مىبرند، چه مىگذرد. خوشبختانه در اروپا نويسندگان در معرض اين گونه واكنش هاى وحشيانه قرار ندارند. با اين حال گونتر گراس شاهد پاره كردن كتابش بود كه در عكس روى جلد مجله اى به چشم مىخورد.
شايد اگر گراس، چينى، عراقى و يا اهل نيجريه بود دچار مشكلات بزرگترى مىشد. مسئول گرفتارى كنونى او نقد نويسانند. هر چند حتّى «مارسل رايش را نيكى» منتقدى كه حمله تبليغاتى را عليه او آغاز كرده بود، مايل نبود به شخص گراس آزارى برساند. تنها خطرى كه گونتر گراس يا هر نويسنده غربى را تهديد مىكند، نكوهش و بى ارزش شمردن آثارش در يكى از رسانه هاى مهم است. خب كه چه؟ منتقد بايد كارش را انجام دهد، نويسنده نيز. اين مرزهائيست كه آدم هاى متمدن در آن باقى مىمانند و «زندگى ادبى» را تشكيل مىدهد. براى رسيدن به اين صلح و احترام به نوشتار، بس مبارزه شده است. آزادى هرگز براى هميشه بدست نمىآيد. گونتر گراس اين را خوب مىداند و مايل نيست فراموش كند.
منبع: «مگزين ليتررر»،
شمارهی
381
برگرفته از: مجلهی «بخارا»، شمارهی بیستم