تشكل فراگير كارگرى
محمد شمس
مبارزهى كارگران براى
دست يافتن به يك تشكل علنى و فراگير كارگرى مطالباتى _ طبقاتى (بعد از اين در اين
نوشته، تشكل كارگرى ناميده مىشود) و بهبود شرايط كار و زيست انسانى، با تمام تاريخ
پر فراز و نشيباش، على رغم تمام آسيبهايى كه بعد از سالهاى پنجاه و هفت به
صنايع و محيط كار وارد آمده است، نسبت به چند دههى گذشته از نظر كيفى و كمى بسيار
تفاوت كرده و متحول شده است. در دهههاى چهل و پنجاه، اكثريت كارگران بسيارى از
كارخانههاى جديدالتاسيس را روستائيان بى سواد يا كم سواد _ كه به تازگى به طور
فردى يا گروهى روانهى شهرها شده بودند _ تشكيل مىدادند، كه در بسيارى از
كارخانهها به طور موقت (قراردادى، پيمانى، روزمزد) شروع به كار كرده بودند. در
جريان كار، اينان به تدريج به قابليتهاى فنى در محيط كار دست مىيافتند، اما غالبا
فاقد روحيهى تشكل پذيرى بوده و از هر نوع هم بستگى و مبارزهى رو در روى جمعى با
سرمايه دار و دولت كناره مىگرفتند. در اين دوران، بيشتر اعتراضات كارگرى شكل
مبارزهى منفى داشته و در مواردى آغشته به تمايلات خراب كارانه بودند، كه از
روحيهى شورش گرى ناپيگير اين كارگران جوان سرچشمه مىگرفت. اين خصوصيات، رفتار و
شيوهى مبارزه در آن دوران، موانع بزرگى را بر سر راه تشكل يابى مطالباتى _ طبقاتى
كارگران در كارخانههاى جديدالتاسيس ايجاد مىكرد.
اما اكنون بخش بزرگى از فرزندان اين كارگران نسل گذشته، در شهرهاى بزرگ زندگى كرده
و به فرهنگ شهرنشينى خوى گرفتهاند. آنان جاى پدران و مادرانشان (عمدتا پدرانشان)
را در كارخانههاى بزرگ و كوچك پر كردهاند و تعداد قابل توجهى هم توانستهاند در
مدارس و آموزشگاههاى فنى، دورههاى آموزش فنى را بگذرانند و داراى مدارك تخصصى
گردند. هم چنين تعداد كارگرانى كه اكنون قادر به خواندن و نوشتن مىباشند، در قياس
با دهههاى گذشته افزايش بسيارى يافته است.
از سوى ديگر، در هيج زمانى به اندازهى امروز، روزنامه، هفته نامه، ماه نامه و گاه
نامه، نشريه و كتابهاى كارگرى منتشر نگرديده است. با وجود اين كه بخش قابل توجهى
از اين ادبيات و رسانهها در اختيار كارگران نمىباشند، ولى به هر حال اين امكان به
وجود آمده است، تا كارگران هر از گاهى بخشى از ستمها و بى عدالتىهايى كه بر آنان
روا مىشود را بيان كنند. روايت گويى، خاطره نويسى، گردهم آيى و ميزگردهايى كه از
طرف فعالين كارگرى تشكيل مىشود، در مجموع توانسته است سطح دانش مبارزات طبقاتى
كارگران را متحول كند.
طى چهار دههى گذشته، مناسبات سرمايه دارى در ايران سير تكاملى خود را نسبت به
گذشته طى كرده و موجب آن گرديده كه هم اكنون اكثريت افراد جامعهى ايران _ مثل
اكثريت مردم دنيا _ فقط از طريق فروش نيروى كارشان قادر به گذران زندگى بوده و به
جز دريافت مزد يا حقوق، در مقابل فروش نيروى كارشان، منبع درآمد ديگرى نداشته
باشند. در شرايط كنونى، ميليونها نفر از اين كارگران به طور آشكار يا پنهان بيكار
بوده و به دليل عدم وجود يك بيمهى بيكارى كه قادر باشد حداقل نيازهاى معيشتى
كارگران بيكار را برآورده كند، بخش بزرگى از آنان از روى ناچارى براى تامين
ابتدايىترين نيازهاى حياتى خود به مشاغل ديگرى خارج از محيط كار معمولى روى
مىآورند.
هر قدر صنعت و خدمات بيشتر تكامل و توسعه يابد، به همان اندازه امكان گردهم آيى،
تشكل پذيرى و تشكل يابى را در ميان كارگران فراهم مىآورد و وجود منافع مشترك و
انديشهى مقاومت و ضرورت تشكل را پيشاروى آنان مىگيرد. مبارزه و تشكل پذيرى يكى از
ملزومات ذاتى نظامهايى است، كه اكثريت مردم در آن مجبورند نيروى كارشان را براى
گذران زندگى بفروشند. نياز به هم بستگى و تشكل و مبارزهى متحد در بين كارگران از
همين شرايط ناشى مىشود و ساختهى ذهن كسى نيست.
اما تشكل يابى بيش از هر چيز، نياز به يك چشم انداز و درك روشن و واقع بينانه از
سيستم اقتصادى _ اجتماعى سرمايه دارى و علل بى تامينى انسانها در مناسبات كار مزدى
شرايط حاضر دارد. امروزه اكثريت قاطع مردم كرهى زمين در همين موقعيت طبقاتى كارگرى،
يعنى اجبار به فروش نيروى كار يدى و فكرى خود _ يا تركيبى از اين دو _ به سرمايه
داران يا دولت آنها براى گذران زندگى هستند. ميلياردها نفر در سراسر كرهى زمين،
از جمله در ايران، هيچ چارهى ديگرى براى تامين زندگى خود و فرزندانشان به جز كار
براى مزد يا حقوق ندارند. امروزه وضعيت زندگى و طبقاتى معلم و پرستار و تكنسين
كامپيوتر و حتا بعضا ژورناليستها همين طور است. به همين دليل هم مثلا در بريتانيا
و آلمان و بسيارى ديگر از كشورها، اتحاديههاى معلمان، پرستاران، و حتا
ژورناليستها جزو و عضو كامل كنفدراسيونهاى كارگرى هستند.
در متن اين شرايط كار، يعنى اجبار به فروش نيروى كار و دريافت مزد جهت تامين معيشت،
و در روند مبارزه براى بهبود زندگى، كارگران به ضرورت هم بستگى و لزوم داشتن يك
ابزار مبارزاتى موثر پى مىبرند. آنها به طور عينى و واقعى در جريان كار و مبارزه
درمىيابند، كه بدون تشكيلات قادر نخواهند شد شرايط بد و غير انسانىشان را به يك
شرايط متمدن و انسانى تبديل سازند. البته در اين ميان براى آن كه نياز به تشكل، به
خواست تشكل و بالاخره ايجاد خود تشكل منجر شود، نقش كارگران با تجربه و استخوان
خورد كرده تعيين كننده است.
كارگران با تجربه بايد نقش لازم خود را ايفا كنند و با آگاهى به اين كه در شرايط
كنونى آن تشكيلات كارگرىاى مىتواند در هم بستگى و مبارزهى كارگران موثر باشد، كه
اولا از استقلال عمل و انديشهى جدى، متكى به آزمونها و دانش مبارزهى طبقاتى
كارگران جهان برخوردار باشد؛ ثانيا به هم بستگى بينالمللى كارگران دنيا فكر و تكيه
كند و خود را جزوى از اين جنبش و طبقهى بينالمللى بداند؛ ثالثا استراتژى آن را
خود كارگران تدوينكنند و هم كارى و يارگيرى خود در جامعه را بر اساس اصل حمايت دو
جانبه قرار دهند و آن را به طور علنى و شفاف اعلام دارند؛ اعلام دارند، كه «از هر
كس همان قدر حمايت خواهيم كرد، كه او از ما حمايت كند».
يك تشكيلات كارگرى در شرايط كنونى مىبايد رقابت براى دست يافتن به كار و اشتغال را
در ميان كارگران به هم بستگى در مبارزه براى بهبود زندگى همهى كارگران شاغل و
بيكار تبديل كند. اين تشكيلات ضمن آن كه مبارزه بر سر ميزان دست مزد را هدايت
مىكند، از آزادى و عدالت اجتماعى چون مردمك چشمان خود حفاظت خواهد كرد. اين
تشكيلات مىبايست بتواند اكثريت كارگران شاغل و بيكار را در درون خود جاى دهد و
تمام گرايشات مختلف در درون طبقهى كارگر را با هر اعتقاد، مرام، مسلك و ايدئولوژى
بپذيرد و امكانى فراهم آورد تا آنان با رقابت نظرى و عملى سالم، و به دور از توطئه
گرى، بر شكوفايى دانش مبارزات طبقاتى خود و كيفيت زندگى خود و فرزندانشان
بيافزايند. تمام قدرت يك تشكيلات كارگرى از آن جا ناشى مىشود، كه اعضاى آن بتوانند
بدون ترس از پليس و قانون دست از كار بكشند و اعتصاب كنند. كارگران تنها با هم
بستگى و مبارزهى پيگير قادر خواهند شد به چنين تشكلى دست يابند. كارگران در شرايط
كنونى، در مقابله با امكانات نامحدود سرمايه داران هيچ راه و چارهى ديگرى به جز
ايجاد هم بستگى بين خود در يك تشكيلات كارگرى، كه حق اعتصاب و ديگر اشكال مبارزه را
به طرف مقابل تحميل كند، ندارند. يك تشكيلات كارگرى، اولين و ضرورىترين ابزارى است
كه به كارگران امكان تاثيرگذارى بر روى تصميماتى كه براى زندگىشان مهم و موثر
هستند را مىدهد.
كارگران در كوران مبارزات مطالباتى و طبقاتىشان، در مبارزات همهى مردم براى
دموكراتيزه كردن جامعه و ايجاد و حمايت و حفاظت از آزادى و عدالت اجتماعى _ كه بى
وقفه و با افت و خيز، اما هميشه جريان دارد _ شركت مىكنند. آنها در اين مبارزه به
طور مستقيم و غير مستقيم به يك شكاف عميقتر و يك تضاد اساسى بر سر كنترل و مالكيت
ابزار توليد، ثروت ايجاد شده در جامعه، و بالاخره ضرورت سازمان يابى يك شيوهى كار
و زندگى اجتماعى، متفاوت با آن چه كه تاكنون معمول بوده، پى مىبرند و خود را براى
يك مبارزه و اقدام اساسىتر، در يك اتحاد و نبرد بينالمللى كارگرى، براى رهايى خود
و همهى بشريت از هر نوع كار مزدى آماده مىكنند.
متاسفانه تاكنون با وجود تلاش، كوشش و از خودگذشتگى بسيارى كه از جانب كارگران،
فعالين و پيشروان كارگرى در جهت ايجاد يك تشكيلات كارگرى انجام گرفته است، به
دلايلى چند اين نياز حياتى كارگران جواب نگرفته و موجوديت پيدا نكرده است. برخى از
دلايل به اين قرار هستند:
از طرفى كارفرمايان و ارگانهاى وابسته به آنان با ترفندهاى مختلف در بين كارگران
شاغل و بيكار، كارگران متخصص و غير متخصص كه از دست مزد پائينترى برخوردار
مىباشند، كارگران زن و مرد و غيره، نفاق انداخته و با مستمسك قرار دادن اعتقادات
متفاوت آنها، در بين كارگران جدايى و چند دستگى ايجاد مىكنند. كارفرمايان و
ارگانهاى وابسته به آنان، فعالين و پيشروان كارگرى را به طور پيگير با شيوههاى
غير انسانى تحت پيگرد، اذيت و آزار قرار دادهو مىدهند. از طرف ديگر، بسيارى از
احزاب، سازمانها و گروهها و دستجات با دخالتهاى غلط و انديشه و عمل خودمحور كه
از طريق اعضاء و كادرهاىشان در ميان كارگران اشاعه پيدا مىكند، مانع هم بستگى
كارگران در يك تشكيلات علنى مطالباتى، همگانى، طبقاتى واقعا جدى و مبارز شدهاند.
عوامل ديگرى هم در اين مورد در ايران حائز اهميت است. جا به جايى بخش قابل توجهى
از كارگران (قراردادى، مقاطعه كار، روزمزد) كه از فرصت، تجربه و سنت مبارزهى متشكل
بى بهره هستند، باعث مىشود كه آگاهى چندانى از كم و كيف قراردادهاى دسته جمعى،
ضرورت توسل به اعتراض و اعتصاب با برنامه (كه اغلب پس از يك پروسهى گفتگو و
مذاكرهى طولانى بين خود كارگران، و هم چنين مذاكره و چانه زدن مفصل و تقريبا بى
حاصل بين نمايندگان كارگران و كارفرما به كارگران تحميل مىشود) نداشته باشند. آنان
همين طور نسبت به ضرورت اتحاد، هم بستگى، قدرت جمعى و تاثير آن براى به دست آوردن
مطالبات ديگر از قبيل تعيين ميزان دست مزد، ساعت، انضباط، و سرعت كار، كمتر آشنا
هستند. خلاصه، ضرورت تشكل و حق طلبى جمعى براى گرفتن حق و امكان عقد قرارداد دسته
جمعى، حق دخالت در تعيين شرايط كار، تقسيم بندى مشاغل و اخراج و استخدام و خيلى
چيزهاى ديگر براى اين كارگران كمتر شناخته شده است.
مجموع اين اوضاع مانع آن گرديده، تا كارگران ايران از يك تشكيلات علنى، مطالباتى،
فراگير و طبقاتى بهره مند باشند. در وضعيت كنونى، كثرت بيكاران كه چندين ميليون نفر
تخمين زده مىشود، وجود تعداد زيادى كارگر پيمانى، و بالاخره دست مزدهاى نازل و
محدوديتهاى قانونى و دولتى، شرايط را براى فعاليت پيشروان كارگرى و متشكل گرداندن
كارگران مشكل مىسازد. اما على رغم اين محدوديتها، بسيارى از فعالين كارگرى هم
اكنون در ميان كارگران فعالانه تلاش مىكنند، لزوم و ضرورت تشكل را براى هم كاران
خود توضيح مىدهند، و با اشكال گوناگون زمينه و مقدمات را براى ايجاد و اعلام يك
تشكل كارگرى علنى، فراگير، مطالباتى و طبقاتى در شرايط مساعد فراهم مىكنند.
برگرفته از: نشريهى «انديشه جامعه» (چاپ ايران)، شمارهى بیست، آبان 1380،