نگاهى به سير تشكل پذيرى و تشكل يابى كارگران

 

محمد شمس

 

قصدم از اين نوشته­ی مختصر آن است، كه با موجزترين شكل ممكن به الزامات تشكل پذيرى و سازمان يابى مبارزات مطالباتى­ طبقاتى كارگران در نظام سرمايه­دارى و مناسبات كار مزدى اشاره كنم و با نگاهى گذرا به پيشينه­ی مبارزات طبقاتى كارگران در سطح جهان و ايران به لزوم يك بازنگرى همه جانبه از جنبش كارگرى تاكيد كنم و ضرورت يك سلسله فعاليت­ها و گفت و گوهاى اساسى، جدى و راه كارهاى عملى مناسب و موثر برای ايجاد يك تشكل مطالباتى­- طبقاتى فراگير علنى با مختصات امروزى آن - كه هم اكنون امر حياتى جنبش كارگرى درايران است- را با دوستان و هم كاران کارگرم در ميان بگذارم.

امر مبارزه و تشكل­یابی كارگران علیه استثمار و مشقات سرمایه­داری و در جهت بهبود شرایط کار و زندگی خود، و در نهایت الغای کار مزدی و برانداختن مالکیت خصوصی بورژوایی، يكى از ملزومات ذاتى نظام سرمايه­دارى و مناسبات كار مزدى است، كه اكثريت عظیم مردم تحت آن مجبورند نيروى كارشان را براى گذران زندگى بفروشند. نياز به هم­بستگى و مبارزه­ی متحد در بين كارگران، و ضرورت تشکل­یابی و مبارزه­ی مشترک، از همين شرايط ذاتی نظام سرمایه­داری - یعنی استثمار طبقه­ی کارگر­ ناشى مى­شود. اما مبارزه­ی كارگران و تشکل­یابی آنان علیه سرمایه­داری پيش از هر چيز نياز به يك درك روشن و واقع­بينانه از سيستم اقتصادى و سياسى و اجتماعى سرمايه­دارى و علل ریشه­ای بى تامينى انسان­ها تحت مناسبات كار مزدى، و هم چنین افق و چشم­اندازی روشن و واقع­بینانه از چگونگی رهایی از این وضعیت، دارد.

براى درك و فهم اين حكم لازم است، نگاهى به پيدايش نظام سرمايه­دارى و مناسبات كار مزدى بیاندازيم. با تولد طبقه­ی سرمايه­دار، هم زادش طبقه­ی كارگر نیز به مثابه نيروى مقابل آن پا به عرصه­ی اجتماع می­گذارد. به موازات رشد سرمايه­دارى و توسعه­ی مناسبات كار مزدى، نيروى كار مزدى نیز به طور اجتناب ناپذیری افزایش می­یابد. در پى انقلاب صنعتى و اصلاحات اراضى، سيل عظيمى از روستایيان رها شده از قيد زمين، روانه­ی شهرها و بازار كار می­شوند، تا شرايط را براى تضمين حداكثر سود، با  بالاترين درجه­ی شدت استثمار، مهيا سازند. صاحبان وسايل و ابزار توليد، دامنه­ی رقابت در ميان كارگران را به وسیله­ی اين آوارگان گسترده­تر می­كنند، تا  نيروى كار را با نازل­ترين قيمت و با كم­ترين هزینه­های ممكن و تحت قوانين مستبدانه به يغما ببرند.

بدين ترتيب، هر اندازه كه صنعت و خدمات تكامل و توسعه می­يابد، به همان ميزان امكان تشكل­پذيرى و ضرورت مبارزه­ی هم­بسته و متحد براى بهبود شرايط كار، كاهش ساعات كار، افزايش دست­مزد، در بين كارگران گسترده­تر مى­شود. و لزوم سازمان­يابى كارگرى به مثابه يك طبقه­ی هم­سرنوشت در تقابل با طبقه­ی سرمايه­دار، بیش از بیش، فراروى كارگران قرار می­گيرد. به ویژه آن که نظام سرمایه­داری و قانون سود آن به طور دایم بر رقابت در بین کارگران برای اشتغال و حفظ آن، برای افزایش دست مزد و...، دامن می­زند و می­کوشد از این طریق هم سود مورد نظر خود را تامین کند و هم از مبارزه­ی هم­بسته و متحد کارگران علیه خود جلوگیری نماید.

بنا به این وضعیت است، كه كارگران در آغاز مبارزه و كشمكش با كارفرمايان و دولت، خود را در نهادهایى مانند انجمن، اتحاديه و غيره در رشته­ها و حرفه­هاى گوناگون توليدى و خدماتى متشكل می­كنند. به يُمن همين هم­بستگى و سازمان­يابى در مبارزه­ی مشترک علیه استثمار سرمایه­داری است، كه کارگران می­توانند بخشى از مطالبات و خواسته­های­شان را به كارفرمايان و دولت سرمايه­دارى تحميل کنند و امتيازاتى در جهت بهبود شرایط کار و زندگی خود از آنان بگيرند. البته سرمايه­داران هم، كه به انواع اهرم­هاى فشار و ارعاب، تحميق و تفرقه­افكنى، مجهزهستند، در شرايط بحرانى و ضعف مبارزه­ی کارگران به بازستانى آن امتيازات اقدام می­کنند.  

به علت همگی این دلایل، كارگران در مقابل قدرت نابرابر سرمايه­داران، تنها از طريق يك مبارزه­ی هم­بسته، گسترده و سازمان يافته­ی مستمر قادر خواهند بود که هم امتيازاتى در جهت بهبود شرایط کار و زندگی خود از سرمایه­داران بگيرند و هم دستاوردهاى خود را در مقابل تعرضات بعدی آنان حفظ کنند.  

كارگران در روند همين كشمكش­ها و مبارزات مستمر است، که هر چه بيش­تر به عمق تضاد آشتى ناپذير ميان خود و صاحبان ابراز توليد و قوانين حاكم  پى مى­برند. و در نتیجه­ی این خودآگاهی طبقاتی، مبارزات مطالباتى­ طبقاتى خود را محدود به اين انواع تشكل­هاى حرفه­اى نمى­كنند. در چنین متنی از مبارزه­ی متحد و هم­بسته علیه سرمایه­داری و رشد و تعمیق خودآگاهی طبقاتی، به هر درجه كه مطالبات و خواسته­های کارگران عمومى­تر شود، به همان ميزان نیز تشكل آنان سازمان يافته­تر، جدى­تر و تعرضى­تر مى­گردد.

نياز افزون­تر به دانش مبارزه­ی طبقاتى براى پیش­برد نبرد در عرصه­هاى مختلف با نظام سرمايه­دارى و مناسبات كار مزدى، یک امر الزامی و اجتناب ناپذیر در این روند است. در روند همين تكامل است، كه كارگران به نبرد سرنوشت ساز براى پایان دادن به مالكيت خصوصى بورژوایی و الغاى كار مزدى بر می­خیزند و می­کوشند خود و جامعه­ی بشری را از «پیش از تاریخ خود» رها سازند. اين پروسه­ى تكامل جامعه­ی انسانى، به حكم تاريخ، اجتناب ناپذير است.

نمونه­ی «جامعه­ی بين­المللى كارگران» (بين­الملل اول) بارزترين نوع سازمان يافتگى تشكل­هاى كارگرى است، كه بنيادش بر اتحاد و هم­بستگى بين­المللى مبارزات كارگران علیه سرمایه­داری استوار بود. این تشکل بین­المللی طى يك دوره از تاريخ جنبش كارگرى توانست ديدگاه­هاى غير كارگرى، رفرميستى و شيوه­هاى سازمان­گرى فرقه گرایانه و سكتاريستى، كه مبارزات مطالباتى­- طبقاتى كارگران را به اشكال مختلف به بیراهه مى­بردند، به حاشيه­ى جنبش اجتماعى طبقاتى كارگران براند.

«جامعه­ی بين­المللى كارگران» با شركت فعال در مبارزات محلى، منطقه­اى و كشورى به حمايت از مطالبات اقتصادى و سياسى كارگران - برای مثال، اعتصاب كارگران برنزكار فرانسوى، مبارزات كارگران ساختمانى در ژنو كه خواستار كاهش ساعت كار بودند، پشتبانى و شركت در اعتصاب خونين كارگران معدن بلژيك و...­ طبقه­ی کارگر را به مبارزه­ علیه سرمایه­داری و به هم­بستگى بين­المللى فراخوان مى­داد. برجسته­ترين فعاليت و تاثيرگذارى «جامعه­ی بين­المللى كارگران» در كمون پاريس در مارس ١٨٧١ ميلاى صورت گرفت، كه كارگران انقلابى آغازگر آن بودند و فعالين «جامعه­ی بين­المللى كارگران» دوش به دوش كارگران در این انقلاب شركت داشتند و به امر سازمان­دهى كموناردها يارى رساندند.

اين نوع سیاست و فعاليت­ طبقاتی و تشکل ناشی از آن، كه سازمان­یابی کارگران در همه­ی عرصه­هاى اقتصادى و سياسى و اجتماعى را امر خود قرار می­دهد، به خصوص با ويژگى­هاى امروز جهان سرمایه­داری بيش از هر زمان و دوره­ی ديگری مناسب حال مبارزه­ی متحد و هم­بسته­ی کارگران در مبارزه علیه سرمایه­داری و برای الغای کار مزدی و برانداختن مالکیت خصوصی بورژوایی است و شرايط ايجادش نیز بيش از گذشته مهيا گشته است؛ اما لازمه­ى ایجاد چنین تشکلی، اساسا در گرو قبول افق و چشم­انداز طبقاتی آن توسط تعدادی از فعالین جنبش کارگری، درک مشترک آنان از پيش شرط­ها و مبانى سیاسی و عملی چنین تشکلی، و اقدام به یک فعالیت مستمر برای جلب تعداد هر چه بیش­تری از کارگران به این افق و چشم­انداز طبقاتی از طریق شرکت فعال و موثر در مبارزات جاری کارگران علیه استثمار سرمایه­داری و تعمیق و گسترش این مبارزات و مطالبات آن­ها است.

به ادامه­ی بحث برگردم. روشن است، كه پيدايش سرمايه­دارى و مناسبات كار مزدى در همه­ی كشورهاى جهان هم زمان به وقوع نپيوسته و يك­سان رشد و نمو نكرده است. در زمانى كه كشورهاى اروپایى و آمريكاى شمالى در دوران انقلابات صنعتى و اجتماعى به سر مى­بردند، بسيارى از كشورهاى جهان هنوز در دوران پيش سرمايه­دارى قرار داشتند. بر اثر رقابت­هاى كشورهاى صنعتى براى به چنگ آوردن مواد خام مورد نياز صنايع - به ويژه نفت­- و بازارهاى جديد براى صدور كالاهاى خود به كشورهاى تحت سلطه و عقب مانده است، كه پيدايش سرمايه­دارى و مناسبات كار مزدى در این گونه کشورها تا حدودى تسريع مى­شود.

در چنين شرايطى است، كه رقابت ميان كشورهاى صنعتى سرمايه­دارى براى كشورگشایى به اوج خود مى­رسد. سرمايه­داران با برانگيختن روحيه­ی وطن پرستى در ميان مردم و كارگران، زمينه­هاى جنگ جهانى اول را فراهم ساختند. با آغاز جنگ در سال 1914 ميلادى، متفكرين برجسته­ی بين­الملل دوم با تئوريزه كردن دفاع از سرمايه­دارى خودى، دامنه­ی روحيه­ی ناسيوناليستى و رفرميستى در جنبش كارگرى را گسترده­تر کردند و به اتحاد بين­المللى كارگران عليه كل نظام سرمايه­دارى جهانى آسيب رساندند.  

اما انقلاب اكتبر ١٩١٧ ميلادى در روسيه، آرايش جهان سرمايه­دارى را بهم ريخت و براى مدتى روحيه­ی هم­بستگى بين­المللى را در ميان كارگران تقويت كرد. از اين رو، جنبش كارگرى اكثر كشورهاى جهان - و به ويژه كشورهاى در حال توسعه­ از شيوه­ی سازمان گرى بلشويك­ها متاثر گشت.

در دوران انقلاب در روسيه، سازمان­هاى کارگری گوناگونى فعاليت مى­كردند. ولى دو نوع از این تشکل­ها ميدان فعاليت بيش­ترى داشتند. این دو حزب و سنديكا بودند، كه نهادينه شدند.

فلسفه­ی وجودى تشكلات دوگانه­ای به نام و برای كارگران، انعكاس یک ديدگاه بورژوایى در متفكرين اصلى بين­الملل دوم است، كه در جنبش كارگرى بین­المللی شيوع يافت و تاثير مخربى بر آن گذاشت. اين تفكر و سياست، از یک طرف كارگران را محدود به تشكلات امكان­گرايانه نمود و از سوی دیگر آنان را به ابزار پيش برد اهداف احزاب سیاسی - عمدتا رفرميستى و اپورتونيستى­ تبديل كرد.

در طى اين سال­ها، ايران هم مانند بسيارى از كشورهاى تحت سلطه در روند تحولات سرمايه­ی جهانى وارد مدار اقتصاد جهانى سرمايه­دارى می­گردد و رفته رفته نيروى كار شهرى آن وسعت مى­يابد و زمينه­ی  تشكل­پذيرى و مبارزه­ی هم­بسته و متشكل در بين كارگران فراهم مى­آيد.

در پى كوشش­هاى كارگران فعال چاپخانه­ها، با هم­يارى و هم­فكرى نيروى­هاى مترقى و كمونيست كه بخشا از مهاجرين باكو و از نزديك شاهد روند انقلاب اكنبر ١٩١٧ ميلادى در روسيه بودند، «شوراى اتحاديه­ی مركزى» تاسیس می­گردد. گردانندگان «شوراى اتحاديه­ی مركزى» در روند فعاليت­هاى­شان قادر می­گردند شانزده تشكل ديگر كارگرى را به عضويت «شوراى اتحاديه­ی مركزى» در آورند و اعتصابات بسيارى را عليه كارفرمايان و دولت استبداد و خود كامه­ی شاه سازمان­دهى و هماهنگ كنند و بخشى از خواسته­هاى­شان را به كارفرمايان و حاكمان دولتى تحميل نمایند.

اين روند مبارزه و كشمكش کارگران هم چنان تا آغاز سلطنت رضا شاه با افت و خيزهایی ادامه می­يابد و دستاوردهاى ارزنده­اى از خود باقى می­گذارد. يكى از درس­هاى آموزنده­ی اين دوره از مبارزات مطالباتى­ طبقاتى كارگران، شركت زنان در مبارزه و امور تشكل­يابى كارگرى - حتا آن جا كه زنان كارگر در محیط كار حضور نداشتند­ است.

پس از يك دهه ركود، بار ديگر جمعى از فعالين پيشين جنبش كارگرى در پایيز ١٣٢٠ و اوايل ١٣٢١ شمسی، اقدام به تاسيس دو اتحاديه­ی سراسرى مى­كنند. يكى تحت نام «شوراى مركزى» و ديگرى تحت عنوان «هيات مركزى». از این میان، «شوراى مركزى» از آغاز تاسیس و فعالیت خود زير نظر و هدايت سیاسی حزب توده بود. ولى «هيات مركزى» خود را  نه تنها از دولت، بلكه از احزاب سیاسی هم مستقل مى­خواند. اين دو تشكل از ابتداى فعاليت­شان آشكارا با هم برخورد خصمانه و كينه توزانه داشتند، در رقابت عليه يك ديگر دست به كارشكنى و دسيسه چينى مى­زدند و براى بى اثر کردن و به حاشيه راندن هم در مواردى حتا با كارفرمايان و دولت نیز كنار مى­آمدند. اين تشكل­ها عاقبت در سير اين نوع فعاليت­هاى كينه توزانه و توطئه گرانه عليه یک ديگر و زير فشار واقعيات مبارزه­ی كارگران عمدتا به دو بخش تقسيم شدند.

پس از این واقعه، گردانندگان بیست و شش اتحاديه به ابتكار «شوراى مركزى» در هم ادغام می­شوند و «شوراى متحده­ی مركزى» را ایجاد می­کنند و هم چنان نیز از سياست­هاى رفرميستى حزب توده دنباله­روى می­نمایند. بخش ديگری از فعالين اتحاديه­های دولتى، اتحاديه­ى كارگران و زحمت­كشان ايران «اسكى»، كه تحت كنترل وزرات كار بود، را تاسيس می­كنند. 

به روايت تاريخ، «شوراى متحده­ی مركزى» با نفوذترين تشكل در سال­هاى دهه­ی بیست و سی شمسى، در ميان كارگران بوده است. اين تشكل چند صد هزار كارگر مزدبگیر را به عضويت خود در آورد و به اعتبار همين پايگاه وسيع، قدرت­مندترين تشكلی بود كه مى­توانست روى توازن قواى سياسى و طبقاتى در كشور تاثير تعيين كننده­اى داشته باشد. اما از آن جایی كه اكثريت قريب به اتفاق فعالين و گردانندگان «شوراى متحده­ی مركزى» از اعضاى اصلى حزب توده بودند و از سياست­هاى غير طبقاتى اين حزب دنباله­روى مى­كردند و اين حزب هم به نوبه­ی خود سياست­هايش در قبال مبارزه­ی طبقاتى را بر اساس نيازها و سياست­هاى ابر قدرت جديد جهانى - «اتحاد جماهير شوروى سابق»، كه چند سال بعد از انقلاب اكتبر    ١٩١٧ تمامی آرمان­هاى كارگرى و برابرى طلبانه اين انقلاب را به نفع نوعى از سياست ناسيوناليستى روسى كنار گذاشته بود و سياست­هاى آن نه ربطى به منافع كارگران شوروى و نه كارگران در دیگر نقاط جهان نداشت­ اتخاذ مى­كرد، این تشکل نتوانست به ظرفی مناسب و موثر برای سازمان­دهی مبارزه­ی طبقاتی کارگران علیه سرمایه­داری تبدیل شود.

همان طوركه حقايق تاريخى نشان مى­دهند، مبارزات مطالباتى­- طبقاتى كارگران  در ايران بيش از نيم قرن است كه تحت سيطره و نفوذ تفكر رفرميستى و شيوه­ی سازمان­دهى امكان گرايانه­ی احزاب سياسى مخالف دولت و تشكل­هاى دولت ساخته قرار داشته است.     

بنا بر همین حقايق تاريخى­ كه فوقا به طور مختصر به آن­ها اشاره شد، تجربه­ی وجود دو تشكيلات - از يك طرف، «شوراى متحده­ی مركزى» و از طرف ديگر، حزب توده­ تجربه­اى منفى براى طبقه­ی كارگر بود. هر دوی اين تشكل­ها درعمل يك سياست را به پيش مى­بردند: سیاست رفرمیستی! بدين سان، تقسيم كار مضرى كه در مورد كارگران عمل مى­كرد، يعنى تعيين سياست در سطح كشورى و بين­المللى، به عهده­ی حزب توده گذاشته شد و عملا آحاد كارگران عضو «شوراى متحده­ی مركزى» در بحث حول این سیاست­ها و تعيين آن­ها نقشى نداشتند. اگر از كارگران نظرى در مورد خواسته­ها و نظرات­شان هم پرسيده مى­شد، این مربوط مى­شد به تشكل و مطالبات رفاهى كارگران و نه دخالت در تعيين سياست گذارى كشورى و بين­المللى­ كه در خدمت منافع كارگران باشد. اين بينش و شيوه­ی سازمان­گرى - نه تنها در ایران، بلکه در سطح جهان هم­- در جنبش كارگرى دست بالا را یافت وهم چنان نیز دارد.

اما در اين چند سال اخير، در متن تحولات سرمایه­داری جهانی و زوال سوسیال دموکراسی و آن نوع سوسیالیسم­هایی که اساسا در خدمت منافع بورژوازی عمل می­کردند، موج جدیدی از مبارزات رادیکال کارگری و مباحث متنوعى در مورد الغاى كار مزدى و مبارزه­ی ضد سرمايه­دارى طبقه­ى كارگر و ضرورت سازمان يابى نوين آن از جانب طيفى از فعالين جنبش الغاى كار مزدى صورت گرفت.  

در متن این حرکت، جمعى از فعالين جنبش كارگرى در ايران نیز در این چند ساله­ی اخير اقدام به طرح مباحث مربوط به الغای کار مزدی و مبارزه­ی ضد سرمایه­داری طبقه­ی کارگر نمودند. در ادامه­ی این مباحث و فعالیت­های ناشی از آن، بخشی از این فعالین کارگری «كميته­ی هماهنگى برای ایجاد تشکل کارگری» را ایجاد نمودند و اسنادى هم در جهت زمينه سازى براى تاسیس يك تشكل سراسرى ضد سرمايه­دارى كارگرى انتشار دادند.

اين اسناد و مباحث و فعالیت­های ناشی از آن – علی­رغم برش از تفكر و شيوه­ی سازمان گرایانه­ى مرسوم توده­ايستى­- اما از همان ابتدا به دليل عدم در گرفتن مباحث کافی برای تامین اشتراک نظری و سیاسی لازم در زمینه­ی مبانی جنبش الغای کار مزدی و هم­فکری و هماهنگی این فعالین کارگری حول آن­ها، برداشت­هاى بعضا بسیار متفاوت از این مبانی و از مبارزه­ى ضد سرمايه­دارى طبقه­ی كارگر و مولفه­هاى مربوط به سیاست سازمان­يابى مبارزات مطالباتى­- طبقاتى كارگران، حامل تناقضاتى بودند كه اكنون به شکل كش و قوس­هايى در بین اعضای این کمیته - آن هم  حول اساس نامه و...­- بروز کرده­اند.

این اشکالات پایه­ای باعث شده، که در «كميته­ی هماهنگى...» - به رغم تمامى اقدامات ارزنده و جان فشانى­های بخشی از اعضای آن­- اما همان تفكر و شيوه­ی فعالیت سنتی که مخالف بینش و مبارزه­ی ضد سرمایه­داری و الغای کار مزدی است، میدان بگیرد و این نهاد نتواند به ظرف مناسب و موثری در خدمت اهداف تعریف شده­ی خود تبدیل شود. همین جا لازم می­دانم تاکید کنم، که به نظر من بحث حول اساس­نامه و مسایلی مانند آن در این کمیته، بحثی واقعی نیست و ریشه­ی اختلاف نظرات در بین فعالین این کمیته و عدم موفقیت تاکنونی آن در تحقق اهداف اعلام شده­اش را نشان نمی­دهد. و در نتیجه، در چاره­جویی و بر طرف کردن اشکالات نیز ناموفق می­ماند؛ چرا که اساس­نامه هر تشکل و نهادی، و مقدم­تر و مهم­تر از آن خود هر تشکل و نهادی، برای پیش­برد و تحقق سیاست طبقاتی معینی معنا و مابه­ازای عملی پیدا می­کنند. ابتدا سیاست، افق و چشم­انداز موضوع بحث و توافق یا اختلاف نظر قرار می­گیرد و سپس بحث آرایش تشکیلاتی، نحوه­ی فعالیت، اساس­نامه و مسایلی مانند این­ها مطرح می­شوند. اختلاف بین فعالین «کمیته­ی هماهنگی...»، اساسا اختلافی بر سر مبارزه­ی ضد سرمایه­داری طبقه­ی کارگر و افق و چشم­انداز الغای کار مزدی است و درست است که بر سر آن هم دامن بگیرد و با استفاده از تلاش همه­ی فعالین کارگری درگیر در این فعالیت­ها به چاره­جویی و راه حل­های مناسب برای بر طرف کردن اشکالات موجود برسد.

شاید لازم باشد، با توجه به فضای شلوغ و درهمی که این روزها به ویژه گرایشات غیر کارگری در این باره به وجود آورده­اند، یک بار دیگر تاکید کنم که به نظر من علت عدم موفقیت تاکنونی «کمیته­ی هماهنگی...» در تحقق اهداف تعریف شده­اش را نبايد در نادرست بودن انديشه و عمل ضد سرمايه­دارى طبقه­ی کارگر، در امر مبارزات مطالباتى­ طبقاتى كارگران و در افق و دورنماى الغاى كار مزدى دانست، بلكه ­باید توجه داشت که اين رویکرد به جنبش طبقاتى كارگرى در ايران، جوان و صيقل نيافته است و تنها در كوران فعاليت و مبارزه است، كه آب دیده می­شود و قوام می­یابد. و هم زمان این اتفاق در شرایطی صورت می­گیرد، که اساسا سیاست­ها و فعالیت­های درستی هم برای پیش برد مبانی آن در جنبش طبقه­ی کارگر اتخاذ شود و به اعتبار انطباق و خوانایی این سیاست­ها با مطالبات کارگران و امیال و آرزوهای انسانی آنان، در عمل بی تاثیری و نازایی گرایش رفرميستى و نحوه­ی سازمان­گرى امكان گرايانه به کارگران شناسانده شود.

بنابراين، يكى از وظايف فعالين كارگرى كه در جست­و­جوى راه كارهاى عملى سازمان­يابى نوين مبارزات مطالباتى­ طبقاتى سراسرى كارگران با مختصات امروزى هستند، آن است که تعداد هر چه بیش­تری از کارگران را بر سر مبانی نظری الغای کار مزدی به تفاهم و توافق برسانند و این مهم را نیز در متن مبارزات جاری کارگران انجام دهند. بینش­های غير كارگرى، كه طى سالیان طولانى مانند يك خرافه­ی مذهبی در جنبش كارگرى ريشه دوانده و مبارزات مطالباتى­- طبقاتى كارگران را محدود و اسير در چهارچوب نظام سرمايه­دارى و مناسبات كار مزدى كرده­اند، درست در همین جا - در متن مبارزات جاری طبقه­ی کارگر، در هم­بسته و متحد کردن بیش­ترین آحاد طبقه­ی کارگر در مبارزه علیه سرمایه­داری، در تلاش برای تحقق بیش­ترین حد مطالبات کارگران، در تامین بیش­ترین میزان آسایش و رفاه طبقه­ی کارگر، در ارتقای روحیه­ی مبارزاتی طبقه­ی کارگری و نشان دادن ضرورت و اهمیت مبارزه­ی متشکل و متحد به آن، و در افزایش خودآگاهی طبقاتی کارگران و تعمیق و گسترش مبارزه­ی مستمر آن­ها علیه سرمایه­داری تا الغای کار مزدی و برانداختن مالکیت خصوصی بورژوایی­ رنگ می­بازند و بی تاثیری و نازایی تاریخی خود را به روشنی به طبقه­ی کارگر نشان می­دهند. اگر نقد بینش­های غیر کارگری - به ویژه بینش توده­ایستی­ ضرورت و موضوعیتی هم داشته باشد، تنها در متن چنین مبارزه­ای است که برای وسیع­ترین آحاد کارگران درگیر در آن مفهوم و با معنی می­شود.

تا آن جا که به مبانی مبارزه­ی ضد سرمایه­داری طبقه­ی کارگر و الغای کار مزدی برمی­گردد، در نوشته­های دیگری نظرات خود را با دوستان و هم کاران کارگرم در میان گذاشته­ام. در این جا ، و در پرتو اتفاقات حاضر، به طور مختصر بر این نکات تاکید می­کنم:

- باعث و بانى تمامى مصائب و مشقات طبقه‌ى كارگر، نظام سرمايه­دارى و قانون سود آن است. به همین دلیل هم هر مبارزه‌ى كارگرى براى بهبود شرايط كار و زيست، ذاتا مبارزه‌اى عليه اين نظام و براى گرفتن حقوق حقه‌ى خود است. برای مثال، سرمايه­دار و كارفرما با عدم افزايش‏ دست­مزد و يا با عدم پرداخت آن، در واقع به فكر افزايش‏ سود خود يا كم نشدن آن به بهاى مشكلات و مشقات بيش‏تر براى كارگران است. در مقابل، مبارزه‌ى كارگران براى افزايش‏ دست­مزد و يا دريافت حقوق معوقه‌ى خود، به همين خاطر مبارزه‌اى مستقيم عليه سرمايه­دار و كارفرما براى گرفتن همين حق ابتدايى است.

از طرف ديگر بايد در نظر داشت، كه مبارزه‌ى كارگرى عليه نظام سرمايه­دارى يك مبارزه‌ى مستمر و طولانى است. مقصودم اين است، كه مبارزه‌ى كارگرى را باید به اين شكل و در طى روند پر افت و خيز خود در نظر گرفت و قضاوت كرد. در طى چنين روند مبارزاتى‌يى است، كه طبقه‌ى كارگر به خودآگاهى و دانش‏ طبقاتى مى‌رسد و به قول معروف از طبقه‌اى در خود به طبقه‌اى براى خود تبديل مى‌شود و به همان اندازه كه اين روند پيش‏ مى‌رود، به همان ميزان هم مساله‌ى از بين بردن نظام سرمايه­دارى به عنوان باعث و بانى تمامى مشقات و مصائب طبقه‌ى كارگر براى كارگران مطرح مى‌شود و الغای كار مزدى و رهايى خود و كل جامعه‌ى بشرى از يوغ ستم و استثمار سرمايه­دارى به پرچم مبارزاتى­شان تبديل مى‌گردد.

- بنابراین، اگر قبول داشته باشیم که همه‌ى مصائب و مشقات طبقه‌ى كارگر ناشى از نظام سرمايه­دارى و قانون سود آن است، پس هدف اساسى یک تشكل فراگير مطالباتى­- طبقاتى كارگران، به ميدان كشيدن وسيع­ترين آحاد طبقه­ی كارگر در مبارزه عليه باعث و بانى همه­ی مصائب و مشقات­شان، يعنى نظام سرمايه­دارى، است. این هدف طبقاتی مشخص‏، در عين حال صفت متمايز كننده‌ى این تشکل از همه‌ى آن انواع تشكل‌هاى غیر طبقاتی است كه با قبول وجود نظام سرمايه­دارى، مبارزه‌ى كارگران را فقط براى اندكى بهبود در شرايط كار و معيشت آنان سازمان مى‌دهند؛ در حالى كه اين تشكل، ضمن انجام بيش‏ترين تلاش­ها براى دست­يابى كارگران به بالاترين سطح امكانات رفاهى و معيشتى، ولى به همين حد اكتفا نمى‌كند و مبارزه‌ى طبقه‌ى كارگر را تا الغای كار مزدى در بر مى‌گيرد.

استثمار شديد، عدم پرداخت دست­مزدها و يا آن جا كه اين دست­مزدها پرداخت مى‌شود، نازل بودن آن‌ها نسبت به سير صعودى سرسام­آور قيمت‌هاى اقلام زندگى، پديده‌ى روزافزون بيكارى، كارهاى قراردادى و پيمانى و بعضا سفيدامضا، كار گسترده و ارزان زنان، پديده‌ى آزاردهنده‌ى كار كودكان، بازنشستگان و...، از جمله مصائب و مشكلات عمومى كارگران هستند، كه فقط با اتكا به نيروى متحد و هم بسته‌ى خود آنان قابل رفع و رجوع درهمين نظام سرمايه­دارى مى‌باشند. به نظر من، سطح توانايى‌هاى توليدى و تجارب اجتماعى بشر در چهارچوب نظام فعلى به جايى رسيده است، كه واقعا مى‌شود غذا، پوشاك، مسكن، اياب و ذهاب، بهداشت، آموزش‏ و پرورش‏، استراحت و تفريح و... را به ميزان كافى و مناسب براى همه‌ى مردم جامعه تامين كرد. ابزار اين اقدام ممكن و شدنى، تشكل فراگير مطالباتى­- طبقاتى علنى كارگران است. مهم آن است، كه اين واقعيات با صراحت و صبورى براى كارگران توضيح داده شود، بیش­ترین نيرو و ماتريال انسانى برای پیش برد آن سازمان­دهی شود، تا زمينه ها و پيش‏ شرط­هاى مبارزه­ی ضد سرمایه­داری طبقه­ی کارگر با افق و چشم­انداز الغای کار مزدی با اتکا به بیش­ترین نیروی کارگران مهيا گردد.  

- شركت فعالين كارگرى معتقد به مبارزه­ی ضد سرمایه­داری و الغای کار مزدی در مبارزات جارى طبقه‌ى كارگر يك فعاليت اساسی به همين منظور است. بايد توجه داشت، كه مبارزات جارى كارگرى تعطيل ناپذير است. هيچ چيز مهم‌­تر از آن نيست، كه فعالین کارگری ضد کار مزدی در اين مبارزات شركت داشته باشند و در متن این مبارزات، این افق و چشم­انداز و ايده‌ى ايجاد تشكل آن را براى پيش‏ برد هر چه بهتر و موثرتر همين مبارزات به کارگران توضيح دهند. ايجاد عملى تشكل ضد سرمایه­داری طبقه­ی کارگر تنها در چنين متنى از مبارزه‌ى كارگرى است، كه ممكن مى‌شود.

- مبارزه­ی ضد سرمایه­داری طبقه­ی کارگر با افق و چشم­انداز الغای کار مزدی نه فقط به لزوم تاريخى هم­بستگى بين­المللى كارگران در مبارزه عليه سرمايه واقف است، بلكه در شرايط جهان­گير شدن سرمايه و سرمايه­دارى، تحكيم و ماندگارى هر بخش از دستاوردهاى مبارزات كارگرى را در گرو هم­بستگى بين­المللى كارگران مى­داند و براى تحقق و سازمان يافتن آن تلاش خواهد كرد.

- تشكل ضد سرمایه­داری طبقه­ی کارگر در برگيرنده­ی همه­ی كسانى است، كه چاره­اى جز فروش نيروى كار فكرى يا يدى خود براى گذران زندگى ندارند. این تشکل، کارگران را در يك تشكل «اقتصادى» اسير و محدود نمی­كند و سياست و امور اجتماعى را به احزاب سياسى و سازمان­های ديگر نمی­سپارد. كارگران بايد قادر باشند با تشكل خود از همین امروز هم در مورد افزايش دست­مزد مبارزه كنند، هم لغو فورى كار كودكان را بطلبند، و هم در مورد جنگ، آزادی بیان، حقوق زنان و حفظ حرمت زندگى خصوصى مردم، و در یک کلام درباره­ی سرنوشت جامعه­ی بشری خود، ابراز نظر و تصميم­گيری كنند. اين خصوصيت يك وجه تمايز اساسى تشكل فراگير علنى مطالباتى­- طبقاتى و ضد كار مزدى با تشكل­هاى سنتى رايج - چه از نوع اتحاديه­اى و چه از نوع  احزاب سياسى­- است. آن افراد و جریاناتی که مبارزه­ی طبقه­ی کارگر را به مبارزات منفک از هم سیاسی و اقتصادی تقسیم می­کنند؛ نقش مبارزه­ی اقتصادی برای قدری بهبود در شرایط کار و معیشت کارگران را برای تشکل توده­ای آنان و نقش مبارزه­ی سیاسی برای تعیین سرنوشت جامعه­ی بشری را برای احزاب سیاسی قایل می­شوند؛ دوستان واقعی طبقه­ی کارگر نیستند و - حتا اگر ندانسته و نخواسته در این سیاست سنتی گرفتار شده باشند­- جز به ادامه­ی بردگی کارگران و نقش فرودست آنان در جامعه خدمت نمی­کنند.

- تشکل ضد سرمایه­داری طبقه­ی کارگر در برگیرنده­ی همه­ی کارگران - و به ویژه به علت اهمیت پدیده­ی بیکاری، در برگيرنده­ی همه­ی كارگران شاغل و بيكار­ مى­باشد. جدا كردن كارگران بيكار از كارگران شاغل و سازمان­يابى جداى آنان يك امر خطا است. در شرايط امروز سرمايه­دارى جهانى، كه بحران اقتصادى صفت مشخصه‌ى آن است و پدیده­ی بيكارى كل طبقه‌ى كارگر جهان و از جمله طبقه‌ى كارگر در ايران را تهديد مى‌كند، منطقى­تر آن است كه كارگران بيكار و شاغل دوش‏ به دوش‏ هم عليه  بيكارى به مبارزه‌اى متحد دست بزنند. اين امر به ويژه در شرايط مشخص‏ جامعه‌ى سرمايه­دارى ايران، كه هم از يك سو به طور مرتب بر آمار بيكاران آن افزوده مى‌شود و هم از سوى ديگر كارگر بيكار امروز، فردا با قراردادهاى موقت يا سفيدامضا به كارى گمارده مى‌شود و به جاى او، كارگر شاغلى به صف بيكاران پرتاب مى‌گردد، اهميتى دو چندان دارد. اين مساله‌ى مهم را هم كارگران شاغل و هم كارگران بيكار مى‌بايد عميقا درك كنند، كه سرنوشت مشتركى دارند و پديده‌ى بيكارى، بليه‌ى شومى است كه نه تنها زندگى كارگر بيكار، بلكه سرنوشت كارگر شاغل را هم به مخاطره مى‌اندازد. و بنابراين، تنها راه مقابله و مبارزه عليه آن - كه خود ابزارى در دست سرمايه­داران براى كسب سود حتا در شرايط بحران اقتصادى است­- مبارزه‌ى متحد كارگران بيكار و كارگران شاغل در یک تشکل واحد است.

- در اين تشكل، تبعيض ملى، جنسى، نژادى، زبانى و غيره جایی نخواهد داشت. كارگر به صرف كارگر بودن مى­تواند و مى­بايد بر فراز و وراى اين گونه جدایى­هایى كه برايش تراشيد­اند، متحد شود. در اين تشكل از هيچ كارگرى براى عضويت، تابعيت كشورى خاص يا اعتقاد به دين خاصى طلب نمى­شود. از آنان امتحانی در مورد عقايدشان گرفته نمى­شود. كارگران با هر عقيده­ی مذهبى يا غيره، حق عضويت در چنین تشکلی را خواهند داشت. اين تشكل در برگيرنده­ی همه­ی كارگران است. سازمان مبارزه­ی جمعى آن­ها در همه­ی موارد مربوط به كار و زندگى بشر، در همه­ی مراحل آرام يا بحرانى مبارزه، است.

همان طور که پیش­تر گفتم، در نوشته های دیگری نظرات خود در این باره را با تفصیل بیش­تر توضیح داده­ام. از جمله در این باره که تشکل ضد سرمایه­داری طبقه­ی کارگر، تشکلی برای دفاع از حقوق زنان کارگر، از بین بردن زمینه­های پیش­داوری­های مردسالارانه درباره­ی آنان و انشقاق بین کارگران زن و مرد؛ تشکلی برای دفاع از حقوق انسانی و برابر کارگران مهاجر و خانواده­های آنان در ایران؛ و تشکلی جهت از بین بردن کار کودکان و فراهم کردن امکانات مناسب آموزش و بهداشت و... برای آنان به نیروی هم بسته و متحد کارگران است. آن چه که در این جا، پس از این توضیحات مختصر، باید به آن اشاره کنم: اهمیت درک شفاف و روشن از مطالبات گرهی و سراسری طبقه­ی کارگر در شرایط حاضر و پیش کشیدن آن­ها در هر مبارزه­ی کارگری در اقصا نقاط ایران در جهت گره زدن و پیوند دادن این مبارزات در ابعاد سراسری است. سیاست­های سرمایه­داران و کارفرمایان در مقابل کارگران، از سرشت واحد و هم گونی برخوردار هستند. هر سرمایه­دار و کارفرمایی در هر گوشه­ای از ایران به روشنی می­داند، که باید چه سیاستی را در قبال کارگران و برای سودآوری بیش­تر خود به کار بگیرد. سیاست­های مبارزاتی و مطالبات طبقاتی کارگران هم در مقابل سرمایه­داران و کارفرمایان باید از سرشت واحد و هم گونی برخوردار شوند. به ویژه آن که تبعات سیاست­های مخرب سرمایه­داران و کارفرمایان در همه­ی مراکز کار و تولید در سراسر ایران به یک­سان طبقه­ی کارگر را تحت استثمار و فشار قرار می­دهد و امکان یک زندگی سالم و شاداب انسانی را از آن­ها سلب می­کند. به نظر من، با توجه به شرایط حاضر اقتصاد سرمایه­داری در ایران و مبارزات و مطالبات جاری کارگران، دو مطالبه­ی عمومى كارگران: استخدام رسمی و تامين معشيت زندگى مناسب و متمدنانه در شرایط بیکاری، استارتی برای تمامی مطالبات خرد و كلان كارگران است، که ­باید موضوع تبلیغ در بین کارگران قرار گرفته و نقش گره زدن و پیوند دادن مبارزات کارگران علیه سرمایه­داران را در ابعاد سراسری به عهده بگیرند. 

دنیایی از فعالیت­های صورت نگرفته در برابر ما، فعالین مبارزه­ی ضد سرمایه­داری و الغای کار مزدی، قرار دارد. گرایشات غیر کارگری - و به ویژه گرایش توده­ایستی­- از تمامی توان خود و از وجود باورها و سنت­های غلطی که در طول ده­ها سال شکل گرفته و حداقل در بخشی از کارگران و جنبش کارگری نهادینه شده­اند، استفاده می­کنند - و در این راه از هم کاری بعضی از جریانات سیاسی که به نام چپ و سوسیالیست فعالیت می­کنند و بسیاری افرادی که تا دیروز خود را سوسیالیست می­خواندند نیز بهره مند می­شوند­ تا راه قوام و گسترش مبارزه­ی ضد سرمایه­داری طبقه­ی کارگر و الغای کار مزدی را سد کنند و این جنبش را در هم بکوبند. در این شرایط خطیر، تشخیص درست اولویت­های مبارزه­ی طبقاتی کارگران، به کارگیری سیاست­ها و فعالیت­های مناسب و موثر در این مبارزه، و به دنبال این­ها ایجاد فضای آرام و محترمی برای بحث حول مسایل اساسی جنبش کارگری و جامعه، امر مهم هر فعال این جنبش است. به این معنا، و در قدم اول، باید به مبارزات جاری کارگران علیه استثمار سرمایه­داری روی بیاوریم؛ این مبارزات را در ابعاد سراسری بهم گره بزنیم و پیوند بدهیم؛ دست فعالین کارگری را در دست هم بگذاریم و شبکه­ای از فعالین کارگری این جنبش را در سراسر ایران بهم متصل کنیم؛ پرچم مطالبات اساسی و سراسری طبقه­ی کارگر را بر فراز هر مبارزه­ی کوچک و بزرگ آن بیافرازیم؛ و...؛ نیروی ما در این جا نهفته است!

 

توضیح: پیش از این در دفتر بیست و یکم «نگاه»، دسامبر 2007، درج شده بود.