چرا بردگان شورش نمی­کنند؟

 

توربیورن تنشو

ترجمه و تلخیص از: ژیلا افتخاری، روان­شناس

 

توربیورن تنشو، فیلسوف سوئدی و از سال 2002 پرفسور در فلسفه­ی کاربردی دانش­گاه استکهلم می­باشد. وی مسئول مرکز بیو اتیک دانش-گاه استکهلم و پرفسور در مدیسین اتیک مرکز آموزشی کارولینسکا (دانش­کده­ی پزشکی استکهلم)ا است. او مشاور وزارت بهداشت سوئد در اتیک و کمیته­ی اهدای ارگان می­باشد. توربیورن تنشو بانفوذترین فیلسوف سوئدی در بیو اتیک، فلسفه اخلاق و فلسفه­ی سیاسی است و اغلب در بحث­های مختلف مطبوعات و رادیوو تلویزیون شرکت می­کند. وی بیست و پنج کتاب و بیش از هشتاد مقاله­ی آکادمیک در زمینه­ی فلسفه به تحریر در آورده است. مقاله­ی حاضر در فوریه­ی سال جاری و در جریان انقلاب مصر در یکی از پرتیراژترین روزنامه­های صبح سوئد، «داگنس نی هتر»، به چاپ رسید.

...

ترجمه­ی مقاله­ی حاضر تلاشی است برای روشن­گری در زمینه­ی فلسفه­ی استمرار ستم­گری و ستم پذیری.

* * *

 

تظاهرکنندگان بارها و بارها در میدان تحریر تجمع می­کنند. امری که خوشحال کننده و انگیزاننده است، اما چگونه چنین چیزی ممکن بوده است. ویلهلم ریچ، روانکاو و مارکسیست، ما را تشویق به طرح این سئوال کرده است: نپرسید چرا برده شورش می­کند، بلکه بپرسید چرا برده اغلب شورش نمی­کند. چگونه است که اقلیتی قادر به اعمال سرکوب درازمدت بر اکثریتی می­شود؟

این پرسش، موضوع پژوهش­ها بوده است. محققین یک پروژه­ی تحقیقی در دانش­گاه­های استکهلم و روحدس در آفریقای جنوبی تلاش کرده­اند به آن پاسخ دهند. در این جا توضیحات روشن­گرانه و آنالیز ما در مورد چگونگی امکان اعمال سرکوب ارائه داده می­شود. نتیجه­ی این تحقیقات از نگاه سرکوب­گر و سرکوب شونده قابل توجه است؛ چرا که نمونه­ی بارزی از کارکرد فلسفه­ی ماکیاولی «هدف وسیله را توجیه می­کند» در دوران ماست.

یک نظریه­ی پژوهشی، سرکوب­گری را به ایدئولوژی ارجاع می­دهد. بنا به این نظریه، سرکوب­گر موفق می­شود تا جایی به سرکوب شونده تلقین کند، که آنان باور کنند همه چیز آن گونه است که باید باشد. سرکوب شوندگان لیاقت وضعیتی بیش از این را ندارند. یا این که این باور را بر آن­ها تحمیل می­کند، که چیزی بهتر از این ممکن نیست.

دیدگاه دیگری، ثبات دیکتاتوری را در ضعف سرکوب شوندگان در سازمان­دهی حرکات اعتراضی خویش می­بیند. تعداد سرکوب کنندگان اندک، مسلح و سازمان یافته هستند. سرکوب شوندگان بسیارند، غیر مسلح و در سازمان­دهی خود ضیعف هستند. آن­ها به سختی می­توانند هم­گام حرکت کنند.

یک مرجع مهم در این زمینه، اندیش­مند فرانسوی آلکسیس دو توک ویله است که با اشتیاق خاصی توضیح می­دهد چگونه نگهبانان در زندان، در سینگ-سینگ، صدها زندانی را تحت کنترل خود در می­آوردند. زندانیان در معدن سنگی با کلنگ کار می­کردند. تعداد اندکی نگهبان، آنان را زیر نظر داشتند. چرا زندانیان شورش نکردند؟ آن­ها حتا مسلح هم بودند! به نظر او یک توضیح ساده وجود دارد. به آن­ها اجازه­ی صحبت با هم داده نشد. هر تلاشی برای صحبت کردن با هم، رویکردی برای سازمان­دهی شورش تلقی شده و زندانی مورد هدف گلوله­ی نگهبانان قرار می­گرفت. و این کار برای آچمز کردن همگی آنان کافی بود.

ما شاهد این امر در مصر هستیم. مریدان مبارک سازمان­دهی شده بودند. تظاهرکنندگان معترض در سازمان­دهی حرکات اعتراضی­شان ضعیف هستند. مبارک اینترنت را قطع کرد. با این وجود، تظاهرکنندگان موفق به راه­اندازی شورش شده­اند. این امر چگونه ممکن است؟ آنان میدانی را یافته­اند، که در آن می­توانند به هم بپیوندند. آنان بدون آمادگی قبلی، بدون وسایل ارتباطی زیاد توانسته­اند تلاش­هایشان را هماهنگ کنند. مبارک نتوانسته است مانعی برای جمع شدن و دیدار آنان با هم­دیگر ایجاد کند و میدان را از آنان بگیرد.

اگر به تئوری سازمان­دهی باور داشته باشیمف بایستی بگوئیم که مبارک دچار اشتباه فاحشی شد که تظاهرکنندگان راهنگامی که تعدادشان اندک بود، سرکوب نکرد. شاید او قادر به انجام این کار نبود. شاید این کار او ارتش را به رو در رویی با او وا می­داشت. او به گروه اجیر شده­اش اطمینان کردف که در نهایت بازی را باختند و این جای بسی خوشحالی دارد.

مشکل مردمی که می­خواهند شورش کنندف فقط ایجاد ممانعت در برقراری ارتباطات توسط دیکتاتور نیست. آن­ها مشکل سازمان­دهی حرکات اعتراضی خویش را نیز دارند.

مساله­ی دیگری که از جانب اقتصاددانان شیکاگو، که خود را طرف­داران نظریه­ی انتخاب عمومی می­دانند، مطرح می­شود، عدم تمایل افراد به شرکت در پروژه­های انقلابی است. طبق این نظریه، این افراد هیچ انگیزه­ای در خود نمی­یابند.

آبش­خور فکری این اقتصاددانان خودمحور بودن فرد است. فرد در درجه­ی اول به منافع خویش و نزدیکانش اهمیت می­دهد. اگر نظر آنان درست باشد، حضور در میدان تحریر کاری احمقانه است. آگر به آن جا بروم، ممکن است آهن پاره­ای به سرم بخورد و یا ممکن است کشته شوم. هم­زمان مشخص است که حضور من در آن جا ناچیز است. انتظار می­رود صدها هزار نفر در آن جا حضور بیابند. حضور و یا عدم حضور من در آن جا محسوس نخواهد بود.

اگر انقلاب پیروز شود، می­توانم به خودم تبریک بگویم. بدون این که هزینه­ای برای برقراری دموکراسی پرداخته باشم. از مزایای آن، که نتیجه­ی انقلاب است، استفاده خواهم کرد. اگر انقلاب شکست بخورد، در آن صورت هیچ گونه ریسکی را نپذیرفته­ام و خلاصه این که، حضور و یا عدم حضور من برای نتیجه، مساله­ی تعیین کننده نخواهد بود.

مشکل فقدان انگیزه در کنار سازمان­دهی ضعیف می­تواند توضیح دهنده­ی استمرار سرکوب طولانی در مصر باشد. اما نمی­تواند آن چه را که امروز شاهدش هستیمف توضیح دهد. آن چه را که ما امروز در مصر می­بینیم، چیز دیگری است. صدها هزار نفر به میدان رفته­اند و دیکتاتور را زیر علامت سئوال برده­اند. این امر چگونه ممکن بوده است و این افراد چگونه به فردیت خویش غلبه کردند؟

حقیقت این است که آنانی که تظاهرات می­کنند، خودمحور نیستند. آنان حداقل در حال حاضر خودمحور نیستند. این حقیقت نشان می­دهد، که برای انسان­ها در شرایط خاصی غلبه کردن بر فردیت خویش و ابراز هم­بستگی ممکن است. ما خیلی خوب می­دانیم، که چه وقتی چنین امری ممکن است. روان­شناسی اجتماعی این موضوع را مورد مطالعه­ی تجربی قرار داده است.

در زیر چند فاکتور مهم روشن­گرانه آورده می شود. فاکتورهایی که توضیح می­دهند کجا و تحت چه شرایطی انسان­های معمولی مثل من و شما آماده­ی نشان دان شجاعت و هم­بستگی هستند:

سرکوب شدگان بایستی شخص خود را محبوس در دیکتاتوری احساس کنند تا خلاقانه در پی راه حلی برای برون رفت از آن باشند. آنان باید احساس کنند، که یک فرد به تنهایی قادر به حل این مشکلات نیست. آنان باید همه­ی توهمات­شان را در مورد «جا به جایی اجتماعی» از دست داده باشند. در غیر این صورت آن­ها در پی حل مساله به صورت فردی خواهند بود تا یک حرکتی عمومی.

آنان باید شرایط سیاسی موجود را با ثبات احساس کنند. فشاری را که روی دوش خویش احساس می­کنند باید تغییرناپذیر دانسته و تصور از بین رفتن خود به خودی آن وجود نداشته باشد. در آن صورت آنان در انتظار فرا رسیدن دوران بهتری خواهند نشست. آنان بایستی باور داشته باشند، که اگر خودشان اقدامی انجام ندهند، دیکتاتوری هم­چنان پا بر جا خواهد ماند.

کلام آخر این که، آن­ها بایستی نمونه­های مثبت را تجربه کنند. آنان بایستی تعداد اندکی انسان­های فداکار، خالص و شجاع را دیده باشند که در جهت تغییر شجاعت نشان داده و نمونه­ای از کسب موفقیت نسبی باشند. اگر همه­ی این شرط­ها وجود داشته باشد، اکثر ما آماده­ی ریسک پذیری برای بهبود وضع مشترک­مان هستیم. در آن صورت ما آماده­ایم، که هم­بستگی­مان را نشان دهیم.

 

متن کامل مقاله به زبان سوئدی را در این جا می­توانید بخوانید:

http://www.dn.se/debatt/allt-ar-skort-i-egypten-men-underbart-att-skada?rm=print