در رثای خروش زنان در هجدهم اسفند 57

 

تهیه و تنظیم: پوران نوایی

 

در روز هشتم مارس 1979، هجدهم اسفند 57، هزاران هزار زن، دوش به دوش مردانی هم­راه، علیه فرمان حجاب اجباری خمینی به خیابان­ها سرازیر شدند. زنانی از هر قشر و طبقه، با حجاب و بی حجاب، دانش­گاهی و خانه­دار، مادر و دختر، دست در دست هم، در کنار مردانی یار، فقط یک روز پس از فرمان خمینی به حجاب اجباری، خطر را به جان خود حس کردند و به طور خودانگیخته، بدون سازمان­دهی کافی، برای دفاع از حق خود در تعیین آن چه می­خواهد و آن چه نمی­خواهند، به خیابان­ها ریخته و دست به تظاهرات زدند. زنانی که در انقلاب، حضوری فعال داشتند و خواهان تحولات اجتماعی و در راس آن، آزادی و برابری با مردان بودند، در اعتراض به فرمان حجاب اجباری، "ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم" را با جان دل فریاد می­زدند. این تظاهرات، و اعتراضات متعاقب آن، مورد تهاجم دار و دسته­های چماق­دار حزب­الهی قرار گرفت و سرانجام به فرمان «ضد انقلاب» برخاسته از انقلاب آن­ها سرکوب شد. از پس این سرکوب، حجاب اجباری زنان معمول شد و از پس آن، قدم به قدم، تمامی احکام قرون وسطایی اسلامی بر جان و سرنوشت نیمی از مردمان یک جامعه­ی انقلاب کرده چنگ انداخت و نه فقط آن­ها، زنان، که کُل جامعه را زیر سیطره­ی سخت و سنگین خود اسیر کرد.

سی و پنج سال پس از آن روزها، و در حالی که خواست آزادی و برابری در دل زنان و مردان ما هر چند به خون نشسته، اما نمرده است، جا دارد یادی داشته باشیم از آن روزها؛ از آن چه گذشت؛ از چگونگی برقراری فرمان حجاب اجباری خمینی؛ و از زنان آزاده­ای که با خروش خود یک برگ ارزنده و فراموش نشدنی در تاریخ مبارزات زنان برای آزادی و برابری را رقم زدند.

آن چه درباره­ی روزهای منتهی به هجدهم اسفند 57 و پس از آن می­خوانید، در واقع عکس­هایی است که یا توسط شرکت کنندگان در حوادث آن روزها گرفته شده و یا توسط کسانی که به پژوهش آن روزها پرداخته­اند، ثبت شده است.

* * *

 

اسد سیف، نویسنده، که درباره­ی وقایع  آن روزهای پُر شور و پُر تنش تحقیق کرده است، در «شهرزاد نیوز» می­نویسد: در پانزدهم اسفند سال 57، هنوز چند هفته‌ای از سقوط رژیم شاهنشاهی نگذشته بود، که خمینی طی انتقاد شدیدی از مهندس بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت، اعلام داشت: "شنیده‌ام وزارت‌خانه‌ها همان ‌طور است که در زمان طاغوت بود... وزارت‌خانه‌های فعلی غیراسلامی است. الان در وزارت‌خانه‌ها – این را می­گویم که به دولت برسد- آن ‌طور که برای من نقل می­کنند باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. در وزارت‌خانه­ی اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارت‌خانه­ی اسلامی نباید زن‌های لخت بیایند. زن‌ها بروند، اما با حجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار بکنند لیکن با حجاب شرعی باشد، در حفظ جهات شرعی باشد... دولتی که می­گوید دولت اسلامی هستم، نباید تحت تاثیر واقع شود..."

سخنان خمینی اعتراضی خودجوش را در میان زنان دامن زد. زنانی که با تمام وجود در انقلاب شرکت داشتند و برای آزادی و برابری جنگیده بودند، حال احساس می کردند کوشش به عمل می­آید تا به کنج خانه فرستاده شوند. "حجاب و حفظ جهات شرعی" آن می­توانست گام نخست باشد در تحکیم فرودستی زنان بر اساس احکام شریعت. احساس خطر همگانی بود. زنان به شامه­ی تیز خویش دریافته بودند، که نباید در برابر این گستاخی سکوت اختیار کرد. پس در هفدهم اسفند به خیابان‌ها ریختند، به تظاهرات برخاستند، مدارس دخترانه تعطیل شد، صف‌های دانش‌آموزان به سوی دانش­گاه تهران که پایگاه مستحکم انقلاب بود، سرازیر شدند. همه جمع شدند؛ دانش­جو، پرستار، کارمند، خانه‌دار، آموزگار، دست در دست هم به سوی رادیو تلویزیون و کاخ دادگستری روان شدند تا مخالفت خویش با حجاب اجباری اعلام دارند. عمده­ی خواست‌های زنان عبارت بود از: "حق آزادی پوشش"، "دست­مزد برابر در برابر کار برابر". شعار غالب زنان نیز در این روز عبارت بود از: "ما حقوق برابر می­خواهیم"، "در طلوع آزادی جای آزادی خالی".

چماق­داران حزب‌الله اما بیکار ننشستند، یورش به زنان را سازمان­دهی کردند، در پناه نیروهای پاسدار با زنجیر و چماق و مشت و لگد و حتا اسلحه به جان معترضین افتادند، و با شعار "یا روسری یا توسری"، زدند و زخمی کردند و وحشت آفریدند.

یورش به زنان بی‌ حجاب البته از همان روزهای انقلاب کم و بیش به چشم می­خورد. با شکست رژیم شاه، حزب‌الله پوشش اسلامی را برای زنان لازم می­دانست. همین‌ها بودند که در شانزدهم اسفند در تهران پوشش زنان را در ورود به ادارات کنترل می­کردند. این خود زمینه‌ای بود در اعتراض عمومی به این امر. زنان احساس خطر می­کردند و به خوبی حدس می­زدند، که محدودیت‌های بیش­تری اعمال خواهد شد. خمینی در دومین هفته پس از انقلاب فرمان داد، هر آن‌ چه را که با احکام اسلام در تضاد است، از قوانین مدنی کشور حذف کنند. در همین راستا بود که قانون حمایت خانواده به حالت تعلیق در آمد و سقط‌ جنین ممنوع شد.

هیچ گروه و یا سازمانی در دو روز نخست، رهبری و هدایت خیزش زنان را بر عهده نداشت. اعتراض‌ها در جمع‌های کوچک شکل می­گرفت و سپس به سوی دانش­گاه تهران، که در واقع سنگر انقلاب بود، سرازیر می­شدند. روز سوم عده‌ای حرکت به سوی کاخ دادگستری را پیشنهاد کردند. در آن‌ جا قطع­نامه‌ای نیز خوانده شد که در مطبوعات انعکاس یافت، ولی رادیو تلویزیون دولتی واقعیت موضوع را سانسور کرد. نتیجه آن ‌که دولت­مردان اندکی عقب نشستند و این خود باعث شد تا از اوج اعتراض‌ها کاسته شود. خوش‌بینی، دام‌چاله‌ای شد که زمینه را برای سرکوب فراهم آورد. عدم پشتیبانی سازمان‌های چپ مزید بر علت شد. بیش از نیروهای چپ، اما سکولارهایی مقصرند که به عنوان ملی‌گرا و یا ملی- مذهبی با قدرت حاکم در رابطه بودند. با این‌ همه نمی توان یک‌ جانبه حکم صادر کرد، زیرا ناآگاهی جامعه خود بزرگ‌ترین علت بود.

پوشش عده‌ای از تظاهرکنندگان بهانه‌ای شد در دست کسانی تا اعلام دارند که این زنان همان‌هایی هستند، که در دفاع از قانون اساسی در زمان نخست‌وزیری بختیار به خیابان‌ها آمده بودند، کسانی که "عامل امپریالیسم" و "طرف­دار سلطنت" هستند. برچسب‌هایی مشابه در تضعیف و فروکش کردن جنبش نقش داشتند، به ویژه این‌ که تلویزیون و مطبوعات دولتی به شیوه‌ای عوامانه عکس‌های کسانی از شرکت‌ کنندگان در تظاهرات را که لباسی شیک بر تن داشتند و آرایش کرده بودند، برجسته کرده بودند.

جنبش اعتراضی زنان علیه حجاب اجباری متاسفانه بیش از پنج روز دوام نداشت. سازمان‌های سیاسی، از چپ‌ها گرفته تا ملی‌گراها در کُلیت خویش، در برابر خواست‌های به اصطلاح بنیادین انقلاب، اعتراض و خیزش زنان را به هیچ گرفتند و نه تنها به دفاع از آن برنخاستند، بلکه در مخالفت با آن موضع گرفتند. عده­ی مردانی که در این راه هم­گام و هم­راه زنان شدند نیز بسیار اندک بود. نتیجه آن ‌که جنبشی خودجوش در تنهایی خویش و ناآگاهی جامعه سرکوب شد. می بایست سال‌ها می­گذشت تا پی به اشتباه خویش ببریم و بپذیریم که اجباری کردن حجاب گام نخست بود در تحکیم مساله­ی تبعیض جنسیتی در ایران.

خیزش زنان هم‌زمان بود با تدارک برگزاری نخستین مراسم روز جهانی زن در ایران پس از انقلاب. این خود باعث شد تا بسیار کسان به اشتباه آن دو رویداد را یکی بپندارند و سرچشمه­ی واحدی را برای آن‌ها در نظر گیرند. گذشت زمان تقویت این فکر را دامن زد. در آن زمان هنوز سازمان مستقلی از زنان وجود نداشت. آنانی که برای تدارک مراسم هشت مارس می­کوشیدند، مستقیم و غیرمستقیم وابسته به یکی از سازمان‌های سیاسی بودند. مساله­ی زن و ستم جنسی برای بیش­تر این گروه‌ها مطرح نبود و چیزی حاشیه‌ای به شمار می­آمد.

به نظر اسد سیف، هر چند خیزش خودجوش زنان در اسفند سال 57 در "اعتراض به حکم آیت‌الله خمینی مبنی بر رعایت حجاب اسلامی به درازا نکشید و در نطفه خفه گشت، ولی تجربه‌ای گران­بار بود در مبارزات زنان در دفاع از هستی جنسیتی خویش..."، که در بُعد جهانی نیز از هم­بستگی زنان دیگر کشورها برخوردار شد. دل­بستگی شورانگیز فمینیست‌های جهان به انتشار اعلامیه و یا بازتاب خبرها محدود نماند. عده‌ای از آنان شتابان راهی ایران شدند تا با حضور خویش در این جنبش بزرگ، هم­بستگی خود را با آن اعلام دارند: "وقتی زنان ایرانی زنجیرهای‌شان را پاره می­کنند، همه‌ی زنان جهان‌اند که هم­راه آن‌ها به پیش می­روند." هم‌آنان بودند که از این روزها فیلم و خبر تهیه کردند، گزارش برای نشریات غربی نوشتند و بعدها خاطرات خود را کتاب کردند. زنان جهان در دفاع از زن ایرانی در سراسر جهان غرب، از پاریس، رُم، میلان، مادرید، بارسلون و بروکسل گرفته تا مونترال، ونکور، واشنگتن و نیویورک به‌ پا خواستند، تظاهرات برپا کردند، و اعلام داشتند که "ما همه ایرانی هستیم" و "پیکار زنان برای آزادی مرز نمی­شناسد".

در همین ایام است که «کمیته­ی بین‌المللی حق زنان» در پانزدهم مارس 79 (بیست و چهارم اسفند 57) در حمایت از جنبش زنان در ایران، در پاریس بنیان گرفت. این کمیته که ریاست آن را سیمون دوبووار بر عهده داشت و شماری از چهره‌های آشنای جنبش فمینیستی اروپا در آن حضور داشتند، در نوزدهم ماه مارس هیاتی هجده نفره را به ایران اعزام داشت. این‌ها، روزنامه‌نگار، عکاس، سینماگر، نویسنده و دانش­گاهیانی از فرانسه، ایتالیا، آمریکا، آلمان و هم‌چنین زنی فمینیست از مصر بودند. همه­ی اینان از جمله شخصیت‌های شناخته‌ شده­­ی جنبش زنان در غرب به شمار می­رفتند. این عده به جمعی از زنان فمینیست آمریکایی در تهران پیوستند، که از چند هفته پیش‌تر در ایران حضور داشتند.

اسد سیف می­نویسد: "فمینیسنت‌های جهان شگفت‌زده شاهد بودند که زنان ایرانی نمی­پذیرفتند به نام انقلابی که خود فعالانه در آن حضور داشتند، تن به احکام ارتجاعی آیت‌الله‌ها بدهند. آنان به درستی یادآور می شدند: برای اولین‌بار در تاریخ انقلاب‌ها زنانی پیدا شده بودند، که می­گفتند: ما نمی­خواهیم فراموش‌ شدگان انقلاب باشیم و نمی­توانیم به نام انقلاب هر چیزی را بپذیریم. در انقلاب‌های گذشته چنین اتفاقی نیفتاده بود... این ‌همه باعث می­شد، که ما با شور و شوق مبارزه‌ی زنان ایران را دنبال کنیم."

خلاف خبرهایی که نشریات غربی از جنبش زنان ایران و حضور فمینیست‌های غربی در این کشور می­نوشتند، در نشریات داخل کشور هیچ خبری از این حضور به چشم نمی­خورد.

هیات اعزامی با عده‌ای از بلندپایگان دولتی، مسئولین کشور و آیت‌الله خمینی دیدار به عمل آورد. در طی همین دیدارها بود که بر سر رعایت و یا عدم رعایت حجاب در میان گروه اختلاف پیش آمد. تنی چند مخالف آن بودند و به حق می­گفتند علیه حجاب اجباری به ایران سفر کرده‌اند، بر این اساس هیچ لزومی برای رعایت حجاب نمی­دیدند. و عده‌ای آن را موجه می­دانستند، زیرا دیدار با خمینی و دیگران انگار به هر دلیلی برایشان مهم‌تر از همه‌ چیز بود. اختلاف‌های موجود در نشریات غربی بازتاب یافت و بحثی را دامن زد که نتیجه­ی آن همانا در راستای فروکش کردن این حرکت بین‌المللی بود. نتیجه آن ‌که: "بیش­تر حزب‌ها و سازمان‌های چپ، میانه و راست و نیز بسیاری از گرایش‌های روشن­فکری و سیاسی - چه در ایران و چه در جهان­- از درک حقانیت و ظرفیت این جنبش ناتوان ماندند و از آن روی برتافتند."

حکومت انقلاب نیز حضور این گروه را در ایران نتوانست تحمل کند. وزارت امور خارجه در تدارک حکم اخراج کیت میلت (Kate Millett)، فمینیست‌ آمریكایی، کوشید و عباس امیرانتظام، سخن­گوی دولت موقت، در جلسه‌ای اعلام داشت که او به زودی از ایران اخراج خواهد شد. کیت میلت فردای آن روز به هم­راه دوست­اش سوفی کر در هتل بازداشت می­شود، پس از 24 ساعت زندان، آنان را در فرودگاه مهرآباد سوار هواپیما کرده، از ایران بیرون می­رانند. او در فرودگاه در پیامی به زنان ایران اعلام می­دارد: "در آستانه­ی خروجم، خروجی پیش از موعد و بی ‌دلیل که به من تحمیل شده است، تمام مهر، هم­بستگی و تحسین‌ام را در برابر شهامت و ایستادگی‌تان در نبرد برای آزادی ابراز می­دارم؛ آزادی برای خودتان و آزادی و عدالت برای مردم‌تان."

میلت در این میان تنها کسی است که در بازگشت به آمریکا، خاطرات خویش را از حضور در ایران به شکل کتابی تحت عنوان «به ایران رفتن» منتشر نمود، که استقبال از آن باعث شد به چند زبان نیز ترجمه گردد. کتاب میلت، که در واقع سفرنامه­ی اوست به ایران، چون کمی پس از بازگشت به نیویورک به تحریر درآمده و هدف نویسنده "ثبت داده‌ها" بوده، تازگی داشت و یکی از "دقیق‌ترین و جامع‌ترین گزارش تاکنونی درباره‌ی خیزش پنج روزه­ی زنان تجددخواه و مبارز تهران است." او به هم­راه زنان معترض در همه‌ جا حضور داشت؛ در دانش­گاه تهران، کاخ دادگستری، استادیوم نصیری، نخست‌وزیری، تظاهرات خیابانی، هم­راه با زنان ایرانی در خانه‌هاشان و سخن­رانی‌ها.

متاسفانه این اثر بی ‌نظیر تا کنون به زبان فارسی منتشر نشده است. ترجمه­ی بخش‌هایی از آن به هم­راه ترجمه­ی گزارش‌های دیگری که اعضای این گروه و یا نشریات غربی از جنبش زنان در ایران نوشته‌اند، در کتاب «هم­بستگی جهانی»، اثر مهناز متین و ناصر مهاجر، آورده شده است.

* * *

 

کتاب «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷»، که حاصل پنج سال تلاش و پژوهش مشترک مهناز متین و ناصر مهاجر است، و در دو جلد و هزار صفحه به خیزش شش روزه­ی زنان ایران در تهران، آبادان، تبریز و سنندج اختصاص دارد، مهم­ترین و جامع­ترین اثری است که به شرح و توصیف روزهای اسفند 57 و روزهای متعاقب آن، امیدها و آرزوهای زنان، و چگونگی سرکوب اعتراضات زنان و سرانجام برقراری «حجاب اجباری» می­پردازد. دفتر نخست «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷»، «تولدی دیگر» نام دارد و جلد دوم «هم­بستگی جهانی». «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷» با روزشماری اتفاقهای مهم انقلاب، که به نوعی با مسالهی زنان در ارتباط است، با گزارشی از روز بیست و پنجم دی آغاز می‌شود: از این روز تا به قدرت رسیدن و تثبیت حکومت مسلمانان جدید هنوز خیلی مانده است و تازه در فردای همین روز است که شاه و شاهبانو ایران را ترک می‌کنند؛ اما در همین زمان اخطار و هشدارهایی داده می‌شود، که باید بسیار جدی گرفته می‌شدند، ولی ما به آن‌ها اهمیتی ندادیم و پنداشتیم و گفتیم که "انشاءالله گربه است!"

"خبرهایی می‌رسید و ما خبر از اهمیت آن‌ها نداشتیم. خبر وحشت­ناکی در گزارش روز بیست و پنجم دی ۵۷ بود. خبر این بود: اخیرا در برخی از شهرهای میهن ما مانند تبریز، همدان، کرمان و… دیده شده که گروهی ناآگاه زنان و دختران بی چادر را تهدید به آتش زدن، چاقوکشی و اسیدپاشی کردهاند و حتا تا آن جا از جریان انقلاب بزرگ ملت ایران به دور ماندهاند که علت و ریشهی این انقلاب را مساله­ی آزادی زنان و راه به ثمر رسیدن آن را در چادر به سر کردن زنان میدانند (…) در شهر همدان، اعلامیههایی به دیوار چسبانیدهاند، که در آنها تاکید شده است که از رفت و آمد زنان بیچادر جلوگیری خواهد شد…"(صفحه­ی ۱۷ دفتر نخست، به نقل از بیانیه زنان مجاهد در روزنامه­ی «آیندگان»، بیست و ششم دی ۵۷)

در این کتاب، از شش روزی سخن به میان میآید که در واقع اسکلت کتاب را تشکیل میدهد. زنان در این شش روز برای از دست ندادن حقهای اندکی که تا آن زمان به دست آورده بودند، هر روز و پیوسته به خیابان میآیند تا بزرگی و گستردگی خطری را که چنین بی امان میتازد و پیش میآید، به همه نشان بدهند و پشتیبانی مردان و گروههای دیگر جامعه را جلب کنند. زنان خطر را حس کردهاند.

هنوز بیست و چند روز بیش­تر از انقلاب بهمن نگذشته، که خمینی در مدرسهی فیضیهی قم، خطاب به نیمی از جمعیتی که توانست چنان رژیم سهمگین و پُر قدرتی را ساقط کند، خطاب به زنان آن انقلابی که توانست او را به چنین اوجی برساند میگوید: "زنهای اسلامی عروسک نیستند. زنهای اسلامی باید با حجاب بیرون بیایند، نه این که خودشان را بزک کنند."(صفحه­ی ۵۲ دفتر نخست، به نقل از روزنامه­ی «اطلاعات»)

با این سخنان تفرقهای ایجاد میشود. پس زنهای ایران دو دستهاند: اسلامی و با حجاب، و غیر اسلامی و بی حجاب! هواداران امام، ظهر روز بعد، چهارشنبه شانزدهم اسفند، فردای روزی که این سخن­رانی شده است، در خیابانهای مرکزی تهران با شعارِ "یا روسری یا توسری" به توهین و آزار زنانی که به نظر آنان بی حجاب هستند، میپردازند. آنان پس از این فرمان امام، حالا دیگر نیازی به پوشش مودبانه، فریبنده و خوش آب و رنگ "امر به معروف و نهی از منکر" ندارند، و از همین روز است که گوشزد کردن "رعایت حجاب اسلامی" به زنان، دیگر برای ماموران کمیته نه تنها وظیفهای دینی، که وظیفهای شبه قانونی، یا بهتر بگوییم- در آن فضای بی قانونی- وظیفهای قانونی میشود.

روز نخست: شانزدهم اسفند روزنامههای «کیهان» و «اطلاعات» خبر میدهند که: "زنها باید با حجاب به وزارت­خانه بروند."(صفحه­ی ۵۱ دفتر نخست، به نقل از روزنامههای «کیهان» و «اطلاعات»)

اکنون زنانی که پا به پای مردان در کم­تر از یک ماه پیش استبدادی عظیم و گسترده را با ریشههایی آن چنان سترگ سرنگون کردهاند، از این توهینها خشمگین و برآشفته شده و به جنب و جوش در میآیند و به فکر اعتراض میافتند.

روز دوم: هفدهم اسفند برابر است با هشتم مارس، که روز جهانی زن است. جنب و جوش زنان برای تدارک برنامههایی برای این روز، دوراندیشان انحصارطلب مذهبی را که در کمین قدرت نشستهاند، به چارهجویی وامیدارد. آنها سخت ترسیدهاند که در این آشفته بازارِ انقلاب، نکند چرخِ بخت­شان واژگون شود! پس سراسیمه به دفتر امام میروند و از او میخواهند تا زنان خشمگین را آرام کند. در پی چارهای، حجتالاسلام اشراقی، داماد خمینی، پس از آن که حرفهای امام را دربارهی رعایت حجاب اسلامی تکرار و تایید میکند، برای آرام کردن هواداران حجاب اسلامی- تا بیش­تر از این وحشتآفرینی نکنند، میافزاید: "ولی مردم هم نباید هرج و مرج ایجاد کنند و باید در نهی از منکر، منکر را با منکر دیگری دفع نکرد."(صفحه­ی ۵۴ دفتر نخست، به نقل از روزنامه­ی «اطلاعات»)

شب همان روز، گویندهی سرشناس تلویزیون زمان شاه، مریم ریاضی، با حجاب اسلامی در سیمای انقلاب اسلامی ظاهر میشود و از سوی «جامعهی زنان انقلاب اسلامی» که گویا همان شب آن را ساخته بودند، خبر میدهد که: "این جمعیت، فردا روز هفدهم اسفند را یک رهآورد استعماری و غربی میداند و اعلام میکند کُلیه­ی زنانی که در مراسم مربوط به این روز در دانش­گاه و هر جای دیگری شرکت کنند، غیرمسلمانند."(صفحه­ی ۵۵ دفتر نخست، به نقل از روزنامه­ی «اطلاعات»، هفدهم اسفند ۵۷)

گفتیم که هفدهم اسفند برابر است با هشتم مارس روز جهانی زن. در این روز بسیاری از زنان کارمند دولت سر کار نمیروند و نگهبانان و ماموران انتظامات جلوی ورود بسیاری از آنان را به محل کارشان میگیرند. به آنان میگویند باید به خانه بروند و با لباس مناسب برگردند. آخر امام گفته بود: "… در وزارتخانههای اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانههای اسلامی نباید زنها لخت بیایند. زنها بروند، اما با حجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند، لیکن با حجاب شرعی باشند. در حفظ جهات شرعی باشد."(صفحه­ی ۵۱ دفتر نخست، به نقل از روزنامه «کیهان»، پنجشنبه دهم اسفند ۵۷)

جدل و کشمکش در میان زنان و ماموران درمیگیرد و زنان "بدحجاب" از محل کارشان در وزارت­خانهها بیرون رانده میشوند. ماجرا در سطح وزارت­خانهها محدود نمیماند. اعتراض به اداره و شرکتهای وابسته به دولت هم کشیده میشود. زنان به سوی دانش­گاه راه­پیمایی میکنند. کارکنان زن هواپیمایی ملی، پرستاران، پزشکان زن، کارمندان زن ادارهی مخابرات، و دستههای دیگری از زنان شاغل در نهادهای دولتی هم در گروههای کوچک و پراکنده در خیابانهای مرکزی و شمالی تهران به سوی دانش­گاه سرازیر میشوند.

هوا سرد است. از نخستین ساعتهای صبح، برف باریدن گرفته و حالا همه جا را پوشانده است، اما گرمای پیکرهای به هیجان آمده، سوز سرما را به هیچ میگیرند. زنان به قصد رسوخ در سردی ایمانهای نرینه، و عقیدههای سنگ شدهی باقی مانده از قرون سیاه، فریادهای اعتراض­شان را برمیآورند و با گرمی هیجان درون­شان سرما را پس میزنند: "نه روسری نه توسری"، "استقلال آزادی"، "میجنگیم میجنگیم برای آزادی". این صداها، خشم و غیرت مردان حافظ بیضهی اسلام را به جوش میآورد و به عربده وامیدارد: "حزب فقط حزبالله"، "ما پیرو قرآنیم، بی حجاب نمیخواهیم"، "یا روسری یا توسری"، تا نشان بدهند که از چه قماش و پیرو چه مراماند، دست به میان پایشان میبرند و با اشاره به دستگاه نرینگیشان نشان برتری و افتخارشان را به رُخ می‌کشند و به سمت زنان بانگ برمیدارند: "شماها چادر نمیخواهین، اینو میخواهین".(صفحه­ی ۵۷ دفتر نخست، به نقل از هفته نامه­ی «تایم»، بیست و ششم مارس ۷۹)

نزدیک دانش­گاه تهران گروه بزرگی از زنان بی چادر و روسری که خودجوش و بدون برنامهای از پیش تعیین شده شکل گرفته، از سوی میدان ولیعهد که همان میدان ولی‌عصر کنونی است، با شعارهای "مرگ بر استبداد"، "زنده باد آزادی"، و "نه روسری نه توسری" پیش میآیند. میدان بیست و چهارم اسفند که تازه نامش «میدان انقلاب» شده، پُر است از زنانی که در تلاش‌اند تا به سوی دانش­گاه راهی بگشایند. حزبالهیهایی که راه را بر آنان بستهاند، با گردنهای رگ برآمده و دهانهای کف کرده زنان را سلطنتطلب و فاحشه میخوانند و فریاد میزنند: "ای زن به تو این گونه خطاب است، بهترین زینت زن حفظ حجاب است."

اما زنان آهسته، بی تزلزل و محکم بر فشار خود برای باز کردن راهی به دانش­گاه میافزایند و حزب خدا را پس مینشانند. وارد دانش­گاه میشوند. حزبالهیها هم وارد میشوند و شعار میدهند: "مرگ بر ارثیهی رضا کچل!"

"حال هزاران دختر دانشآموز، با شور و پُر نشاط، با روپوشها و پلاکاردهایی با نام آموزش­گاههاشان، شعارگویان سر میرسند و فضا را رنگین و دگرگون میکنند. بحث و جدلها بالا میگیرد. خبر میرسد که در چند مدرسهی دخترانه، برخوردهایی میان مخالفان و موافقان حجاب پیش آمده است. گروهی از زنان یک گروه سیاسی که به مناسبت هشتم مارس در یکی از سالنهای دانش­گاه برنامه داشتهاند، پس از پایان برنامه میبینند که درهای دانش­گاه را به رویشان بستهاند. ماموران کمیته نمیخواهند، که معترضان داخل دانش­گاه به زنان تظاهرکننده در بیرون دانش­گاه بپیوندند. سر و صداها اوج میگیرد. زنان تصمیم میگیرند و پیش میروند. عدهای بی توجه به اخطارهای کمیتهچیان از نردهها بالا میروند. خود را به آن جمع بزرگ خیابان میرسانند. بانگ شادی و شوق بر هیجان و بر امیدواری میافزاید. حزبالله ناچار میشود درها را باز کند."

مهناز متین و ناصر مهاجر در آخرین فراز این بخش از کتاب «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷» می­نویسند: "زنان ایرانی با گامهای پُر غرور، در ستونی بزرگ و باشکوه به حرکت درمیآیند. چنین دریای جوشان و خروشان و کف به لب آوردهای را هیچ کس پیش از این ندیده است. تا آن روز، هیچ کجای جهان در درازنای تاریخ خود، چنین تظاهراتی از زنان را بهخود ندیده است؛ و شاید تاکنون هیچ تظاهراتی را هم جهان به این آسانی و ارزانی از یاد نبرده است!"

* * *

 

نوشین احمدی خراسانی و پروین اردلان، نویسنده و خبرنگار و فعال حقوق زنان، نیز کتابی دارند به نام «سناتور» که بخشی از آن به این روزها می­پردازد. آن­ها در فرازی از این کتاب، آن روزهای پُر شور را چنین توصیف می­کنند: طی یك‌ هفته‌ پیش‌ از شانزدهم اسفند، كه‌ زنان‌ پس‌ از گذشت‌ پنجاه سال‌ اختناق‌، خود را برای برگزاری گرامی­داشت‌ اولین‌ مراسم‌ روز جهانی زن‌ آماده‌ می­كردند، نگرانی از شایعات‌ مربوط‌ به‌ لغو قانون‌ حمایت‌ خانواده‌ وجود داشت‌. هفتم اسفند 57، «كیهان‌» با انتشار نامه‌ای از سوی دفتر امام‌ خمینی، خبر لغو قانون‌ حمایت‌ خانواده‌ را اعلام‌ كرد: "از این‌ پس،‌ روی این‌ قانون‌ اقدامی نشود تا لغو آن‌ از طریق‌ وزارت‌ نیز اعلام‌ شود."

اما در این‌ میان‌ فقط‌ مساله­ی‌ قانون‌ حمایت‌ خانواده‌ نبود كه‌ مساله­ی‌ زنان‌ را در جامعه­ی‌ انقلابی آن‌ زمان‌ مطرح‌ ساخت،‌ بلكه‌ مساله­ی‌ حجاب‌ تنش‌های پدید آمده‌ در جامعه‌ را شدت‌ بخشید. چهارشنبه‌ شانزدهم اسفند روزنامه­ی‌ «كیهان‌» در تیتر كوچكی، به‌ نقل‌ از آیت‌الله‌ خمینی، نوشت‌: "زن‌ها باید با حجاب‌ به‌ وزارت­خانه‌ بروند." این‌ جمله‌ بخشی از سخنان‌ ایشان‌ خطاب‌ به‌ دولت‌ موقت‌ مهندس‌ مهدی بازرگان‌ بود.

تقارن‌ سخنان‌ رهبر انقلاب‌ با هشتم مارس‌، روز جهانی زن‌، مراسم‌ این‌ روز را به‌ حركت‌های اعتراض‌آمیز زنان‌ بدل‌ كرد... كمی پیش‌ از انقلاب‌ بیست و دوم بهمن‌ 57، گروه‌های مختلفی از زنان‌ گرد هم‌ آمده‌ بودند و گروه‌های دیگری نیز به‌ ویژه‌ به‌ دلیل‌ نزدیك‌ بودن‌ روز جهانی زن‌ اعلام‌ موجودیت‌ كردند كه‌ از جمله­ی‌ آن‌ها می­توان‌ به‌ این‌ انجمن‌ها اشاره‌ كرد: «جمعیت‌ بیداری زن»‌ و «جمعیت‌ زنان‌ مبارز» وابسته‌ به‌ یكی از بخش‌های اتحادیه­ی كمونیست‌های ایران‌، «اتحادیه­ی‌ انقلابی زنان‌ مبارز» از هواداران‌ سازمان‌ طوفان‌ (متین‌، 1378) «جمعیت‌ زنان‌ دموكرات‌» وابسته‌ به‌ حزب‌ توده‌، «انجمن‌ رهایی زنان»‌ وابسته‌ به‌ سازمان‌ اتحاد كمونیستی، «كمیسیون‌ زنان‌ جبهه‌­ی دموكراتیك»‌ وابسته‌ به‌ جبهه­ی‌ دموكراتیك‌ ملی (فرهنگ‌ توسعه‌، شهشهانی، 1376) و هم‌چنین‌ «كمیته‌ برای ایجاد سازمان‌ مستقل‌ دموكراتیك‌ و سراسری زنان‌ ایران»،‌ كه‌ در فروردین‌ 58 با عنوان‌ «اتحاد ملی زنان»‌ اعلام‌ موجودیت‌ كرد.(متین‌، 1378) تعدادی از این‌ سازمان‌های تازه‌ تاسیس‌ با توجه‌ به‌ فضای باز ایجاد شده‌ در سال‌ 57 خود را برای برگزاری مراسم‌ هشتم مارس‌ آماده‌ می­كردند. اما شانزدهم اسفند، پس‌ از سخنان‌ آیت‌الله‌ خمینی، بزرگ­داشت‌ روز جهانی زن‌ به‌ مخالفت‌ با حجاب‌ اجباری بدل‌ شد.(«كیهان»، هفدهم اسفند 57) صبح‌ روز هفدهم اسفند، رادیو ایران‌ گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام‌ اشراقی، داماد آیت‌الله‌ خمینی، انجام‌ داد. او درباره­ی‌ نظر آیت‌الله‌ خمینی درباره­ی حجاب‌ گفت‌: "باید حجاب‌ رعایت‌ شود و قوانین‌ اسلامی مو به‌ مو اجرا گردد و در همه­ی موسسات‌ و ادارات‌ و مدارس‌ و دانش­گاه‌ها به‌ این‌ موضوع‌ توجه‌ شود. اما باید در نظر داشت‌ كه‌ حجاب‌ به‌ معنای چادر نیست‌، همین ‌قدر كه‌ موها و اندام‌ خانم‌ها پوشانده‌ شود و لباس‌ آبرومند باشد. حالا به‌ هر شكلی كه‌ باشد مهم‌ نیست‌. چادر چیز متعارفی است‌ و بسیار خوب‌ است‌، اما به‌ خاطر طرز كار و نوع‌ كار خانم‌ها شاید گاهی پوشاندن‌ بدن‌ و مو به‌ طریق‌ دیگر هم‌ حجاب‌ باشد، حرفی نیست‌. باید طبق‌ نظر مبارك‌ امام‌، حجاب‌ اسلامی در سطح‌ كشور توسط‌ خانم‌ها با اشتیاق‌ اجرا شود. ولی مردم‌ هم‌ نباید منكر را با منكر دیگری دفع‌ كنند." او درباره­ی‌ اقلیت‌های مذهبی نیز با اشاره‌ به‌ این‌ كه‌ مورد احترام‌ هستند، گفت‌: "اما اگر خانم‌های اقلیت‌های مذهبی هم‌ رعایت‌ حجاب‌ اسلامی را بكنند، چه‌ بهتر."(همان‌)

سخنان‌ اشراقی نه‌ تنها زنان‌ معترض‌ را آرام‌ نكرد، بلكه‌ به‌ اوج‌گیری اعتراضات‌ علیه‌ حجاب‌ اجباری دامن‌ زد. راه­پیمایی اعتراض‌ به‌ حجاب‌ اجباری با حمله‌ به‌ زنان‌ بی حجاب‌ هم­راه‌ شد و در برخی از دیگر نقاط‌ تهران‌ نیز زنان‌ بی حجاب‌ مورد حمله‌ قرار گرفتند. از همان‌ زمان‌ بود، كه‌ شعار "یا روسری یا توسری" باب‌ شد.(همان‌) با اوج‌گیری اعتراضات‌ زنان‌، آیت‌الله‌ طالقانی برای حل‌ مساله‌ به‌ میدان‌ آمد و اعلام‌ كرد، كه‌ به‌ زودی یك‌ سخن­رانی رادیو تلویزیونی ایراد می­كند.(همان‌) با وجود این‌، زنان‌ به‌ اعتراضات‌ خود ادامه‌ دادند. جمعی از زنان‌ پس‌ از تجمع‌ در دانش­گاه‌ تهران‌ و اعلام‌ نظرشان‌ درباره­ی‌ حجاب‌ اجباری به ‌سوی دادگستری حركت‌ كردند. حدود پانزده هزار نفر نیز در بیرون‌ دفتر مهدی بازرگان‌، نخست‌وزیر وقت‌، دست‌ به‌ اعتراض‌ زدند. مهرانگیز منوچهریان‌، رییس‌ «اتحادیه­ی‌ زنان‌ حقوق­دان‌ ایران»‌ نیز هیات‌ نمایندگی زنان‌ را به‌ دفتر نخست‌وزیری هدایت‌ كرد و از دولت‌ ایران‌ تقاضا نمود، كه‌ اجازه‌ ندهند زنان‌ ایران‌ به‌ قرون‌ وسطی برگردند.(اسناد لانه­ی‌ جاسوسی، جلد‌ 28، بی تاریخ‌، صفحه­ی‌ 22) تظاهرات‌ و گردهمایی­های زنان‌ علاوه‌ بر تهران،‌ در سنندج‌، اصفهان‌، تبریز، شیراز و... ابعادی گسترده‌ یافت‌. به‌ حدی كه‌ "برخی آن ‌را با جنبش‌ كرونشتات‌ در روسیه‌، پس‌ از انقلاب‌ اكتبر، مقایسه‌ می­كردند. كیت‌ میلت‌ (Kate Millett) مبارز و نظریه‌پرداز فمینیست‌ آمریكایی، كه‌ برای حمایت‌ از مبارزات‌ زنان‌ به‌ ایران‌ سفر كرده‌ بود، از این‌ جنبش‌ به‌ عنوان‌ شورانگیزترین‌ تجربه­ی‌ مبارزات‌ فمینیستی خود یاد كرد.(«نقطه‌»، 1376، صفحه­ی 22)

در پی حمله‌ به‌ زنان‌ راه­پیمایی كننده‌ و زنان‌ بی حجاب‌، كمیته­ی مركزی امام‌ با صدور اعلامیه‌ای در هفدهم اسفند 57 اعلام‌ كرد: "بر اساس‌ خبرهای رسیده‌ گروهی خیانت­كار و خیانت‌پیشه‌ تحت‌ عنوان‌ كمیته‌، مزاحم‌ بانوان‌ محترم‌ شده‌، به‌ ایشان‌ توهین‌ می­كنند. مامورین‌ كمیته‌های انقلاب‌ موظفند با كمال‌ دقت‌ مراقب‌ باشند و چنین‌ اعمالی را با نهایت‌ شدت‌ جلوگیری كنند. عاملین‌ چنین‌ اعمالی سریعا و به ‌شدت‌ مجازات‌ خواهند شد."(«كیهان‌»، نوزدهم اسفند 57)

زنان‌ با این‌ كه‌ مورد ضرب‌ و شتم‌ قرار گرفتند، اما باز هم‌ كوتاه‌ نیامدند. در نوزدهم اسفند تعداد نسبتا زیادی از گروه‌های زنان‌ مانند «اتحادیه­ی زنان‌ حقوق­دان‌ ایران‌» در كاخ‌ دادگستری اجتماع‌ كردند و با صدور قطع­نامه‌ای، خواسته‌های خود را اعلام‌ كردند: 1- پوشش‌ متعارف‌ زنان‌ باید با توجه‌ به‌ عرف‌ و عادت‌ و اقتضای محیط‌ به‌ تشخیص‌ خود آن‌ها واگذار شود؛ 2- حق‌ برخورداری مساوی با مردان‌ از حقوق‌ مدنی؛ 3- حقوق‌ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی زنان‌ بدون‌ هیچ‌ تبعیض‌ حفظ‌ و تامین‌ شود؛ 4- امنیت‌ كامل‌ زنان‌ در استفاده‌ از حقوق‌ و آزادی­های قانونی تضمین‌ شود؛ 5- برخورداری واقعی از آزادی­های اساسی برای زنان‌ و مردان‌ كشور تضمین‌ شود؛ 6- هر نوع‌ نابرابری بین‌ زن‌ و مرد مرتفع‌ شود؛ 7- مواضع‌ شغلی فعلی زنان‌ حفظ‌ شود؛ 8- تناقض‌ قانون‌ حمایت‌ خانواده‌ در جهت‌ تامین‌ هر چه‌ بیش­تر حقوق‌ از دست‌ رفته­ی‌ زنان‌ مرتفع‌ گردد؛ حاضران‌ در پایان‌ این‌ قطع­نامه‌ از مهندس‌ بازرگان‌ خواستند نظر خود را در این‌ باره‌ اعلام‌ كند.(همان‌، صفحه­ی 2)

بدین‌ ترتیب،‌ دولت‌ موقت‌ هم‌ وارد ماجرا شد. عباس‌ امیرانتظام‌، معاون‌ نخست‌وزیر و سخن­گوی دولت‌ وقت‌، روز بیستم اسفند 57 در مصاحبه‌ای مطبوعاتی نظر دولت‌ و نخست‌وزیر را "در مورد حجاب‌ خانم‌های كارمند و مراجعان‌ به‌ ادارات‌" اعلام‌ كرد: "بدیهی است‌ كه‌ نخست‌وزیر و خانواده­ی‌ ایشان‌ از قدیم‌ طرف­دار و مشوق‌ و مقید به‌ حجاب‌ در حد معقول‌ و عملی و صحیح‌ اسلامی آن‌ بوده‌اند. ولی ایشان‌ و همه­ی‌ آقایان‌ وزرا معتقد و عامل‌ به‌ آیه‌ كریمه‌ "لااكراه‌ فیالدین‌" می­باشند و دستور اجبار برای خانم‌ها صادر نمی­نمایند. اعلام‌ صریح‌ دو روز قبل‌ آیت‌الله‌ العظمی خمینی كه‌ احدی حق‌ تعرض‌ و مزاحمت‌ به‌ خانم‌ها را ندارد، موید عمل‌ دولت‌ بر عدم‌ الزام‌ خانم‌های كارمند و مراجعین‌ به‌ ادارات‌ می­باشد. البته‌ نمایش­گری و عریانی و جلفی مساله­ی دیگری است‌ كه‌ مسلما در ایرانِ بعد از انقلاب‌ اسلامی و در دولت‌های اسلامی نمی­تواند جواز و پذیرش‌ داشته‌ باشد."(«كیهان»، بیستم اسفند 57)

در ادامه­ی‌ پاسخ­گویی­ها بالاخره‌ آیت‌الله‌ طالقانی هم‌ در یك‌ مصاحبه‌­ی رادیو ـ تلویزیونی شركت‌ كرد و درباره­ی حجاب‌ سخن‌ گفت‌. آیت‌الله‌ طالقانی گفت‌: "... حجاب‌ اسلامی یعنی حجاب‌ وقار، حجاب‌ شخصیت‌، ساخته­ی‌ من‌ و فقیه‌ و دیگران‌ نیست‌. این‌ نص‌ صریح‌ قرآن‌ است‌. آن ‌قدری كه‌ قرآن‌ مجید بیان‌ كرده‌، نه‌ ما می­توانیم‌ از آن‌ حدود خارج‌ شویم‌ و نه‌ زنانی كه‌ معتقد به‌ این‌ كتاب‌ بزرگ‌ آسمانی هستند... اسلام‌، قرآن‌ و دین‌ می­خواهند شخصیت‌ زن‌ حفظ‌ شود، مساله‌ این‌ است‌ كه‌ هیچ‌ اجباری در كار نیست‌. مساله‌­ی چادر هم‌ مطرح‌ نیست‌. مساله­ی حجاب‌ یكی از مظاهر این‌ حركت‌ انقلابی است‌. كی در این‌ راه­پیمایی­ها، خانم‌ها، خواهران‌ و دختران‌ ما را مجبور كرد كه‌ باحجاب‌ یا بی حجاب‌ بیایند. خودشان‌ با احساس‌ مسئولیت‌ اسلامی كه‌ این‌ لباس‌ یكی از شعارهای اسلامی و ایرانی است‌، اصالت‌ خودشان‌ را نشان‌ دادند... اما حالا این‌ كه‌ روسری سر كنند یا نكنند، باز هم‌ هیچ‌ كس‌ اجباری در این‌ كار نكرده‌ است‌ و ما درخواست‌ می­كنیم‌... هو و جنجال‌ راه‌ نیاندازند و همان ‌طور كه‌ بارها گفتیم‌ همه­ی حقوق‌ حقه‌­ی زنان‌ در اسلام‌ و در محیط‌ جمهوری اسلامی محفوظ‌ خواهد ماند و از آن‌ها خواهش‌ می­كنیم‌ كه‌ با لباس‌ ساده‌، با وقار، روسری هم‌ روی سرشان‌ بیندازند، به‌ جایی برنمی­خورد..."(همان‌، صفحه­ی 3)

پس‌ از صدور اطلاعیه­ی‌ كمیته­ی مركزی امام‌، سخنان‌ آیت‌الله‌ طالقانی و اعلام‌ نظر دولت‌ موقت‌، سرانجام‌ «اتحادیه­ی زنان‌ حقوق­دان‌ ایران»‌ كه‌ پس‌ از اعلام‌ «حجاب‌ اجباری» برای زنان‌، در برابر این‌ سیاست‌ موضع‌ گرفته‌ بود و زنان‌ را تشویق‌ به‌ اعتراض‌ كرده‌ بود، با صدور اطلاعیه‌ای در بیستم اسفند 57 با "تشكر از آیات‌ عظام‌، دولت‌ و خواهران‌ مبارز، مساله­ی تحمیل‌ حجاب‌ را پایان‌ یافته‌ تلقی" كرد. در اطلاعیه‌ اتحادیه‌ آمده‌ بود: "زنان‌ حقوق­دان‌ (اعم‌ از قاضی و وكیل‌) در كنار كلیه­ی‌ خواهران‌ هم­وطن‌ كه‌ در گردهمایی مورخ‌ نوزدهم اسفند 57 در وزارت‌ دادگستری صدای حق ‌طلبانه­ی‌ خود را بلند كرده‌ و طی قطع­نامه­ی‌ صادره‌ خواسته‌های خود را اعلام‌ داشته‌اند، از حضرات‌ آیات‌ عظام‌ و دولت‌ موقت‌ جناب‌ آقای مهندس‌ بازرگان‌ كه‌ با درایت‌ سیاسی و انقلابی خود عدم‌ اجباری بودن‌ حجاب‌ را اعلام‌ نمودند، سپاس­گزاری می­نماید. همگان‌ امیدواریم‌ كه‌ در سایه­ی‌ انقلاب‌ شكوه­مند ملت‌ ما، برابرطلبی­های سیاسی، مدنی، اجتماعی و اقتصادی زنان‌ ایران‌ به‌ بهترین‌ نحو تعیین‌ و ایران‌ فردا به‌ دست‌ زنان‌ و مردان‌ مبارز آن‌ نوسازی شود."(همان‌)

با وجود این،‌ نماینده­ی «كمیته­ی دفاع‌ از حقوق‌ زن»‌ طی یك‌ مصاحبه­ی مطبوعاتی در تهران‌ از زنان‌ ایران‌ دعوت‌ كرد كه‌ برای تاكید بر خواسته‌های زنان‌ و هم‌چنین‌ ارزیابی مقامات‌ دولتی در عمل‌ به‌ وعده‌هاشان‌: "در تظاهرات‌ جدیدی روز دوشنبه‌ (بیست و یکم اسفند) در خیابان‌های تهران‌ شركت‌ نمایند." دوشنبه‌ گروهی از زنان‌ در خیابان‌های تهران‌ راه­پیمایی كردند. هم‌زمان‌ با تهران‌، در بسیاری از شهرستان‌ها نیز تظاهراتی برپا شد. تظاهرات‌ آن‌ روز نیز مانند گذشته‌ به‌ خشونت‌ كشیده‌ شد.(همان‌)

پس‌ از تظاهرات‌ بیست و یکم اسفند، شكاف‌ و چنددستگی در میان‌ زنان‌ و گروه‌های سیاسی به‌ وجود آمد و بسیاری از گروه‌ها و حتا برخی از گروه‌های چپ‌ به‌ تظاهرات‌ زنان‌ انتقاد كردند و جنجال‌ برای مساله‌ای را كه‌ "كاملا حل‌ شده‌ بود"، بی مورد دانستند. عده‌ای نیز حداقل‌ اگر مخالفتی نشان‌ ندادند، حمایتی هم‌ نكردند. مهناز متین‌ در مقاله‌ای با عنوان‌ «نیروهای چپ‌ و مبارزات‌ زنان‌» در این ‌باره‌ نوشته‌ است‌: "ضدیت‌ رژیم‌ با تظاهرات‌ حیرت‌انگیز نبود، حیرت‌انگیز اما برخورد اكثریت‌ سازمان‌های چپ‌ و انقلابی و عدم‌ حمایت‌شان‌ از این‌ تظاهرت‌ بود. دلیل‌ عدم‌ حمایت‌، چنین‌ عنوان‌ شد كه‌ تظاهرات‌ از سوی زنان‌ مرفه‌ است‌ و علیه‌ حجاب‌، حجاب‌ نیز مساله­ی‌ زنان‌ كارگر و زحمت­كش‌ نیست."(«نقطه»، 1376، صفحه­ی 22) آنان‌ در این‌ دوره‌ حل‌ مسایل‌ زنان،‌ به ‌ویژه‌ حجاب،‌ را در گرو حل‌ مسایل‌ جامعه‌ می­دانستند و طرح‌ مسایل‌ زنان‌ را لطمه‌ به‌ وحدت جامعه­ی‌ انقلابی در برابر امپریالیسم‌ آمریكا قلمداد می­كردند و البته‌ بر این‌ باوربودند كه‌ زنان‌ به‌ خواسته‌های خود دست‌ یافته‌اند: "در تفكر حاكم‌ بر چپ‌ در آن‌ دوران‌، مسایل‌ تنها از زاویه­ی‌ مبارزه‌ سیاسی ـ طبقاتی (آن‌ هم‌ با تعریفی خاص‌ از این‌ مبارزه‌) بررسی و هر مبارزه­ی‌ دیگری انحراف‌ تلقی می­شد. به ‌ویژه‌ مبارزه­ی‌ زنان‌، كه‌ در باور واپس‌ماندگان‌، موجوداتی هستند مستعد انحراف."(«نقطه‌»، 1376، صفحه­ی 23)

از نیمه­ی دوم‌ فروردین‌ 58، طرح‌هایی چون‌ ممنوعیت‌ قضاوت‌ برای زنان‌، پاك­سازی در مطبوعات‌، طرح‌ جدید گزینش‌ دانش­جو، زنانه‌ مردانه‌ كردن‌ دریا، ممنوعیت‌ برگزاری تظاهرات‌ و اجتماعات‌ در دانش­گاه‌ تهران‌ و... مطرح‌ شد. با انقلاب‌ فرهنگی، دانش­گاه‌ها در پی اطلاعیه­ی‌ شورای انقلاب‌ فرهنگی برای ایجاد "دگرگونی در بنیاد نظام‌ آموزشی و دست‌ زدن‌ به‌ یك‌ انقلاب‌ وسیع‌ و عمیق،‌ كه‌ بر مبنای اصالت‌ها و ارزش‌ها و حقایق‌ انقلاب‌ اسلامی استوار باشد"(«كیهان‌»، سی و یکم فروردین‌ 59) تعطیل‌ شدند و پاك­سازی­های فرهنگی نیز آغاز شد. حق‌ قضاوت‌ از زنان‌ سلب‌ شد، قانون‌ حمایت‌ خانواده‌ ملغی شد، و مراكز رفاه‌ خانواده‌ به‌ حالت‌ تعطیل‌ در آمد.

طی یك‌ سال‌ پس‌ از انقلاب‌، گرچه‌ بی حجابی زنان‌ تحمل‌ می­شد، اما بر ترویج‌ حجاب‌ تاكید می­شد. در روند اجباری كردن‌ حجاب‌، به ‌تدریج‌ زنان‌ به‌ حفظ‌ حجاب‌ دعوت‌ شدند و این‌ دعوت‌ سپس‌ به‌ اجبار بدل‌ شد و شكل‌ قانونی به‌ خود گرفت‌.

در هشتم تیر 59، فرمان‌ «انقلاب‌ اداری» از سوی آیت‌الله‌ خمینی صادر شد. و در پی آن‌ پاك­سازی در سازمان‌های دولتی آغاز شد. در این‌ روند بر نوع‌ پوشش‌ زنان‌ تاكید شد و به ‌تدریج‌ طی صدور بخش­نامه‌هایی در این‌ زمینه‌ از زنان‌ خواسته‌ شد كه‌ طی مهلتی ده روزه‌ با رعایت‌ ضوابط‌ و شعائر اسلامی بر سر كار خود حاضر شوند.(«كیهان‌»، نهم تا شانزدهم تیر 59)

در این‌ ایام‌ زنان‌ شاغل‌ در سازمان‌های دولتی نسبت‌ به‌ بخش­نامه‌های صادر شده‌ دست‌ به‌ اعتراض‌ زدند، كه‌ در مقابل‌ تعرضاتی هم‌ به‌ زنان‌ شد... زنان‌ كوتاه‌ نیامدند و در اجتماعاتی اعتراض‌ خود را بیان‌ كردند. از مهم‌ترین‌ اجتماعات‌ زنان‌ حضور در مقابل‌ ساختمان‌ نخست‌وزیری بود. در این‌ اجتماع‌ ابوالحسن‌ بنی صدر، رییس ‌جمهوری وقت،‌ با نمایندگان‌ آن‌ها صحبت‌ كرد. بنی صدر در اجتماع‌ زنان‌ اعلام‌ كرد: "از نظر ما پوشش‌ اسلامی به‌ معنای احترام‌ به‌ شخصیت‌ زن‌ است."(«كیهان»، پانزدهم تیر 59) اما این‌ اعتراضات‌ بی نتیجه‌ بود و سرانجام‌ در شانزدهم تیر‌ 59 از سوی شورای انقلاب‌ اعلام‌ شد، كه‌ ورود زنان‌ به‌ ادارات‌ بدون‌ پوشش‌ اسلامی ممنوع‌ است‌. دادستان‌ كُل‌ انقلاب‌، آیت‌الله‌ علی قدوسی، به‌ همه­ی‌ ادارات‌ و موسسه‌ها و وزارت­خانه‌ها اخطار داد: "چنان‌چه‌ اثری از آن‌ چه‌ مورد تاكید حضرت‌ امام‌ است‌ از ساعت‌ هشت‌ صبح‌ هفدهم‌ تیر ماه‌ سال‌ جاری به‌ بعد در ادارات‌ دیده‌ شود، یا بانوی كارمندی بدون‌ پوشش‌ اسلامی در محل‌ كار خود حضور یابد، بلادرنگ‌ حقوق‌ و مزایای او قطع‌ خواهد شد. بدیهی است‌ مسئولیت‌ مستقیم‌ نامه‌های آلوده‌ به‌ آثار طاغوت‌ متوجه‌ امضا كننده‌ آن‌ یا شخصی است‌ كه‌ نامه‌ در محل‌ كارش‌ پیدا شود... ضمنا پس‌ از ارائه­ی‌ فرم‌ لباس‌ كار اسلامی بانوان‌، كه‌ شورای انقلاب‌ و ریاست‌ جمهوری در آینده‌ نزدیكی طرح‌ آن‌ را ارائه‌ خواهند داد، لباس‌ برای همه‌ بانوان‌ در محل‌ كار یك­نواخت‌ خواهد بود..."(«كیهان»، شانزدهم تیر 59)

در پی اطلاعیه­ی‌ دادستان‌ كُل‌ انقلاب‌، زنان‌ مجددا در مقابل‌ نخست‌وزیری اجتماع‌ كردند. پس‌ از این‌ ماجرا، با "پایان‌ گرفتن‌ مهلت‌ ده روزه­ی امام‌، بررسی نحوه­ی پاك­سازی و رعایت‌ پوشش‌ اسلامی در ادارات‌ آغاز شد."(«كیهان»، هفدهم تیر 59) و زنانی هم‌ كه‌ هم‌چنان‌ به‌ تظاهرات‌ اعتراض‌آمیز ادامه‌ می­دادند، دستگیر شدند.(همان)

به ‌تدریج‌ رعایت‌ پوشش‌ اسلامی به‌ كُلیه‌­ی اماكن‌ عمومی نیز گسترش‌ یافت‌. در یازدهم آبان‌ 62 با تصویب‌ تك‌ ماده‌­ی 102 قانون‌ مجازات‌ اسلامی (تعزیرات‌)، حجاب‌ شكل‌ قانونی به‌ خود گرفت‌. مفاد این‌ ماده‌ چنین‌ بود: "زنانی كه‌ بدون‌ حجاب‌ شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به‌ تعزیر تا 74 ضربه‌ شلاق‌ محكوم‌ خواهند شد."(«مجموعه‌ قوانین»، 62) پس‌ از آن‌ دادستان‌ عمومی تهران‌ با صدور اطلاعیه‌ای در چهارم مرداد 63، خطاب‌ به‌ "كُلیه­ی‌ مسئولان‌ در ادارات‌ و سازمان‌های دولتی و شركت‌ها و سایر واحدهای دولتی و خصوصی، اماكن‌ عمومی از قبیل‌ هتل‌ها، مسافرخانه‌ها، تالارها و باشگاه‌های برگزاركننده‌ مجالس‌ جشن‌ عروسی، غذاخوری و سایر اماكن‌ عمومی اعلام‌ و ابلاغ‌ كرد كه‌ از تاریخ‌ انتشار این‌ اطلاعیه‌ موظفند از ورود بانوانی كه‌ رعایت‌ حجاب‌ و پوشش‌ صحیح‌ اسلامی را نمی­كنند، جلوگیری به‌ عمل‌ آورند، در غیر این ‌صورت‌... خود تحت‌ تعقیب‌ قرار گرفته‌ و با متخلفین‌ نیز برابر مقررات‌ رفتار خواهد شد."(«جمهوری اسلامی»، چهارم مرداد 63)

* * *

 

مهرانگیز کار، حقوق­دان و از فعالین حقوق زنان، به مناسبت وقایعی که در روز جهانی زن در سال 57 در تهران رُخ داد، کتابی تحت عنوان «شورش: روایتی زنانه از انقلاب ایران» دارد. او در صفحاتی از این کتاب می­نویسد: "آن چه پیش رو دارید، فقط یک تصویر با ابعاد محدود از هزاران تصویر انقلاب است و گزارش­گر گوشه­ای از حوادث روز هشتم مارس 1979 که زنان در ساختمان دادگستری تهران بر ضد اعلام حجاب اسلامی از سوی روحانیون جمع شدند و به اعتراض پرداختند.

کاخ دادگستری زیر همهمه­ی پُر ستیز اعتراض و عصیان زنان علیه اعلام حجاب اجباری به لرزه افتاد. هم­کف و سطح طبقات و پله­ها و راهروها به تصرف زنان پرخاش­گر در آمد. آن­ها هشتم مارس، روز جهانی زن، را برای آرایش نیروهای مخالف و اعلام مواضع انتخاب کرده بودند. از پیش سازمان­های سیاسی تصمیم گرفته بودند روز هشتم مارس را روز زن اعلام کنند و ضمن برگزاری این روز، خطوط مطالبات زنان را از حکومتی که شکل می­گرفت مشخص سازند. اما اکنون که هشتم مارس هم­زمان با هجدهم اسفند 1357 فرا رسیده بود. زنان نه تنها نمی­توانستند در جای طلب­کار از انقلاب چیزی بخواهند، بلکه ناگزیر شده بودند در دم به آن چه دارند از کف می­دهند اعتراض کنند. در این تظاهرات اعتراضی، زن­ها پوشاک رنگارنگ و متنوع به تن دارند. شکفته و با طراوت هستند. غالبا بی حجاب آمده­اند. اما چادری و چادرک­پوش هم در جمع شوریده­ی آن­ها دیده می­شود. زن­ها در هم می­لولند. هنوز خاکستر یاس و سُرخوردگی بر چهره­شان ننشسته است. برق خشم و عصیان از وجودشان برمی­جهد. تظاهرات را سازمان­های متعدد سیاسی و شاخه­های زنان وابسته به آن­ها سامان بخشیده­اند، میزبان در کاخ دادگستری، کانون وکلا است. محل کانون در ساختمان دادگستری قرار دارد. مقدمات کار فراهم شده است. زنان عضو کانون وکلا به کمک مدیر داخلی کانون، که وکیل دادگستری است، هر یک با پرداخت صد تومان توانسته­اند بلندگویی و تریبونی اجاره کنند. میز چهارگوشی وسط صحن هم­کف قرار گرفته است و جمعیت از همه سو چشم و گوش به این میز سپرده است. مسئولین امور زنان از سازمان­های گوناگون سیاسی، پی در پی، روی میز می­ایستند و نسبت به اعلام حجاب اجباری، که کاملا خلاف انتظارشان است، فریاد اعتراض سر می­دهند. زن فاضله­ای که وجهه انقلابی دارد، به نمایندگی از یک سازمان سیاسی چپ خود را به میز سخن­رانی می­رساند و ضمن مدح و ثنای رهبر انقلاب شکوه­مند ایران، واقعه­ی اعلام حجاب اجباری را فاجعه­ای هم­تای فاجعه­ی کشف حجاب اجباری از سوی رضا شاه سر دودمان پهلوی اعلام می­دارد. زن در جریان اعلام مواضع خود چنان است که گویی دو شخصیت پُر تضاد، سرسختانه تلاش می­کنند تا در یک کالبد خود را جا دهند. هر دو پاره از شخصیت دوگانه­ی این زن زیر نقاب مصلحت گرایی بی قراری می­کند. پاره­ی لاییک و بی خدای او سخت در تلاش است تا خود را پنهان سازد و پاره­ی مصلحت­گرا جای امنی می­جوید تا در پناه آن اطاعت از رهبر دینی را توجیه می­کند. زن در خدمت هدفی است، که همواره وسیله را توجیه کند. او نمی­داند این بار صید دامی شده که وسیله سرانجام فاتحه هدف را می­خواند، هر چند رندانه انتخاب شده باشد. زن سخن­ران به حرکات پاندولی خود در فاصله­ی دو آیین، دو مسلک، دو بینش، دو خدا، ادامه می­دهد. با تمام وجود مثل پاندول در نوسان است. نقطه اتکایی در هیچ سو ندارد.

هر چه در چنته دارد بیرون می­ریزد. تمام جملات کلیشه­ای را از کتاب­های جلد سفید استخراج کرده و به حافظه سپرده است. او سخن­گوی زنان ایران در این مقطع حساس نیست. زن آشکارا در چنگال فشارهای عصبی دچار تشنج می­شود. دوپاره از شخصیت در ژرفای اندیشه و ضمیر با یک­دیگر سر جنگ دارند. زن می­خواهد روی این جنگ خونین سرپوش بگذارد، اما نمی­تواند، تریبون عذاب­اش می­دهد. سرانجام با درود بر خون شهدا و اعلام چند شعار از میز سخن­رانی پایین می­پرد.

زنان چشم­ها را در چشم­خانه می­گردانند و به بالا خیره می­شوند. آن بالا چه خبر است؟ یک زن چادری در بالاترین طبقه از ساختمان دادگستری، پشت نرده­ها، درست رو در روی جمعیت حاضر در صحن ورودی ایستاده و دارد چادر سیاه خود را از سر بر می­دارد و آن را به نشانه­ی اعتراض از آن بالا روی سر جمعیت شوریده پرواز می­دهد.

حرکت سمبولیک این زن بیش از همه­ی آن چه از درون منقلب سخن­ران دوشخصیتی بیرون می­ریزد، جذاب است. زن­ها به شور و شوق فراخوانده می­شوند و به هیجان می­آیند. جمعیت معترض زنان به خیابان­ها می­ریزد. با زن­ها برخورد می­کنند. راه­پیمایی به خشونت کشیده می­شود... ترس به دل­ها راه می­یابد. اما این حضور، پیامد سیاسی موثری هم دارد. زنان وابسته به سازمان­ها و گروه­های سیاسی در مراسم به این نتیجه می­رسند، که بهتر است خط مشی واحدی طرح­ریزی کنند.

بنا به دعوت جمعی از زنان عضو کانون وکلای دادگستری، نمایندگان سازمان­ها و گروه­های سیاسی می­پذیرند تا هر چند یک بار نشست مشترکی تشکیل بدهند. اعلام موجودیت شورای هماهنگی در امور مربوط به حقوق زن، محصول این دیدار تاریخی است. اما امیدها در حد جوانه باقی می­ماند و هرگز شکوفا نمی­شود... حضور و هجوم زن­ها در تظاهرات علیه حجاب اجباری در روزهای هفدهم و هجدهم و نوزدهم اسفند 57 و سپس روزهای پایانی آن سال پُر حادثه ادامه می­یابد و بی شکل و بی قواره، پی در پی و پراکنده، سطح کشور را تسخیر می­کند. درشت­ترین تیترهای روزنامه­ها به اعلام خبرهای مربوط به آن اختصاص می­یابد: " تظاهرات زنان به خشونت کشانده شد"، "گروهی جنایت­کار و جنایت پیشه تحت عنوان کمیته­، مزاحم بانوان محترم شده­اند"، "اطلاعیه­ی منزل امام برای جلوگیری از مزاحمت بانوان"، "آیت­الله طالقانی: هیچ کس زنان را به داشتن حجاب مجبور نمی­کند، عناصری می­کوشند یک جناح بزرگ انقلاب، یعنی زن­ها، را از انقلاب جدا می­کنند. اجازه نمی­دهیم کسی به زن­ها اهانت کند."

روزها بعد، تظاهرات زنان معترض در برابر بسیاری از ادارات دولتی شکل می­گیرد. دل­داری و تسکین خاطر زنان هم ادامه می­یابد. اما گزارشات کوچک در صفحات داخلی روزنامه­ها خبر از ماجراهای بزرگ می­دهد، که در راه است. «کیهان» اعلام می­کند، که عصر روز هجدهم اسفند گروهی در محوطه روزنامه به طرف­داری از حجاب جمع شده و شعار داده­اند: "ما پیرو قرآنیم، بی حجاب نمی­خواهیم"، "مرگ بر این ارثیه­ی پهلوی"، "رهبر ما خمینی، حجاب ما زینبی" و...

در تبریز، راه­پیمایی دختران به خشونت کشیده می­شود. در گیلان­غرب به مدارس دخترانه حمله می­کنند و چند تن به قتل می­رسند. زنان در جای جای مملکت بدون اتکا به یک سازمان و تشکیلات زنانه اعتراض می­کنند و قطع­نامه پشت قطع­نامه صادر می­شود. به اجتماعات آن­ها حمله می­کنند... طومار بی حجابی را یکی از اضلاع مثلث قدرت، رضا قطب زاده، می­بندد. قطب زاده، سرپرست رادیو تلویزیون اسلامی ایران، روز بیست و پنجم اسفند 1357، در اجتماع بزرگی حضور یافته و پس از سخن­رانی خانم گوهر الشریعه دستغیب در تحسین از حجاب، آب پاکی را روی دست همگان می­ریزد. او با اعلام این که انقلاب ایران 160 هزار کشته و مجروح داشته است، در برابر جمعیت شوریده­ای که سازمان­دهی شده و عموما زنان با حجاب در آن خودنمایی می­کنند، ضد انقلاب و عوامل ضد حجاب را تقبیح می­کند و رسما اعلام می­دارد: "از امروز مفاهیم جمهوری اسلامی را روشن می­کنیم." در قطع­نامه­ی صادره، تصفیه­ی ضد انقلاب و برخورد با انواع توطئه­ها پیش بینی می­شود. بند 11 و 12 قطع­نامه به زنان اختصاص دارد، که مثل تیغ برهنه رو در روی زنان معترض قرار می­گیرد. بند 11: زنان قهرمان ما هر گونه دو دستگی و شکاف در صفوف متشکل و متحد برادران و خواهران انقلابی را محکوم و مطرود می­نمایند؛ بند 12: خواهران مسلمان ما حجاب را به مثابه سنگر پیکار و حصار تقوی، به تمامی زنان مبارز و انقلابی ابلاغ و پیشنهاد می­نمایند. در پایان قطع­نامه این جمله آمده است: "درود بر آزاده، بر صادق قطب زاده."

بدین ترتیب پرده­ای فرو می­افتد. از میان پرده، تصویری هم­راه با یک شعار جلوه گر می­شود که تا سال­ها مثل یک اخطار در برابر دیدگان بُهت زده­ی زنان خواهد بود. شعار این است: "خواهرم، حجاب تو کوبنده­تر از خون من است" امضا: شهید! و تصویر این است: چهره­ی زنانه­ای، که تبدیل به یک مشت بسته و معترض شده و روسری دور این چهره، سفت گره خورده است! هنوز از طرح مقنعه اثری دیده نمی­شود."

* * *

 

به «خیزش زنان در اسفند 1357»، مهم­ترین و جامع­ترین روایت آن روزهای پُر شور بازمی­گردیم. از خلال گفت­وگوی مهناز متین با سیما حسین­زاده، هم توضیحات بیش­تری در مورد جنبش زنان در آن روزهای خاطره­انگیز و هم چگونگی این کار پژوهشی و سیر پیش­رفت آن را دنبال می­کنیم.

مهناز متین در شرح انگیزه­ی پژوهش و نگارش این واقعه می­گوید: "چند ماه قبل از سی­امین سال­گرد تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری در اسفند 57 بود، که به فکر نوشتن مقاله­ای در مورد این حرکت افتادیم و فکر کردیم کاری در جهت بازسازی و بازبینی این خیزش انجام دهیم که در واقع یک کار اسنادی باشد که بتوانیم تصویری واقعی از آن روزها ارائه دهیم. بنابراین، شروع به گردآوری اسناد و مدارک آن زمان کردیم که همان موقع متوجه شدیم به دلیل فضای بازی که برای رسانه­های آن موقع وجود داشت و چون فقط چند هفته­ای از انقلاب 57 گذشته بود، پس هم­چنان خبرنگاران خارجی در ایران حضور داشته­اند. بنابراین، خبرهای این اتفاق را خوب پوشش داده بودند و توانسته بودند حتا در نشریات اروپایی مخصوصا فرانسه، انگلیس و آمریکا، چند روز پشت سر هم گزارش و اخبار را بازتاب دهند. ضمن این که حین جست­وجوی اطلاعات و مدارک و اسناد وقتی که با حجم زیادی از کارهایی که درهمین ارتباط حتا در سال­های بعد از آن انجام شده بود، مواجه شدیم، تصمیم­مان مبنی بر مقاله نویسی تبدیل به نگارش کتاب شد..."

او در این جا به تقارن دو حادثه­، یکی اعتراض علیه حجاب اجباری و دیگری سال­روز هشتم مارس اشاره می­کند و می­گوید: "همان طوری که می­دانید، در آن زمان دو اتفاق با هم هم­زمان شد؛ یکی برنامه­ریزی گروه­های مختلف برای برگزاری هشتم مارس و دیگری سخن­رانی آیت­الله خمینی در قم در مورد پوشش زنان در ادارات بود، که باعث شد بسیاری از زنان کارمند در اعتراض به آن بپا خیزند. ما در این کتاب تلاش کردیم رنگین کمانی از زنان را بازتاب بدهیم، که به نوعی در آن دوره با هم تلاقی داشتند و شرکت کرده بودند... دوست داشتیم بدانیم آن­ها در آن زمان چه درک و دریافتی از این خیزش داشتند. به هر حال، در آن زمان سازمان مستقل زنانی هنوز وجود نداشت و اکثر افرادی که برای برگزاری هشت مارس تلاش می­کردند، گرایشات سیاسی داشتند. و در واقع، در آن زمان به شکل امروز صحبت از سازمان­های مستقل زنان وجود نداشت که فقط در حوزه­ی زنان فعالیت داشته باشند. بیش­تر زنان فعال آن زمان گرایشات سیاسی داشتند و به طور مستقیم و غیر مستقیم به سازمان­های سیاسی وابسته بودند."

"زنانی که در کتاب با آن­ها مصاحبه انجام شده، آن زمان درگیر برنامه­ریزی برای برنامه­ی هشت مارس بودند و اغلب از خارج از کشور آمده بودند، که هشت مارس را این بار در داخل ایران برگزار کنند. همه­ی این برنامه­ریزی­ها قبل از اظهارات آیت الله خمینی در مورد اجباری شدن حجاب بود، که انجام شده بود و ربطی به شش روز خیزش زنان علیه حجاب اجباری نداشت، که یک باره از طرف بسیاری از زنان کارمند، پرستار، آموزگار، دانش­جویان، دانش­آموزان و حتا زنان خانه­داری که در کوچه و خیابان برای انجام کارهای روزمره­ی خود مثل خرید بودند، اتفاق افتاد. ما موقع گردآوری اطلاعات برای این کتاب و مصاحبه با آن­ها به دنبال درک آن­ها از این اتفاق و مساله­ی زن در آن دوره بودیم. همین طور ما با زنانی که «اتحاد ملی زنان» را به وجود آوردند هم صحبت کردیم... بنابراین، اگر بخواهیم گفت­وگوهای انجام شده را دسته بندی کنیم از دو گروه می­توانیم نام ببریم؛ یک: گروهی از زنان که در آن حرکت شرکت داشتند و دو: گروهی که در آن دوره فعال حقوق زنان بودند، با هر درک و دریافتی که نسبت به این مساله داشتند. در ادامه­ی کار متوجه شدیم، که این حرکت شور و شوق گسترده­ای در بین فمینیست­های اروپایی و امریکایی به وجود آورده، اما بیش­تر از همه در کشور فرانسه بازتاب داشته است. با توجه به این که ما هم در فرانسه زندگی می­کنیم، به بخش قابل توجهی از منابع دست­رسی پیدا کردیم. هم فیلمی که تهیه شده بود و هم کمیته­ای که به نام «دفاع از حق زنان» به ریاست سیمون دوبووار تشکیل شد و ده روز بعد از این حرکت گروهی از همین کمیته به ایران رفته بود، با تماس­های ما و ارتباطی که ایجاد کردیم، اسنادی در اختیار ما گذاشتند. به شکلی که همین موضوع هم عنوانی شد برای تدوین کتابی دیگر، که در واقع دفتر دوم همین مجموعه دوجلدی با عنوان «هم­بستگی جهانی» است که این جلد در برگیرنده­ی بررسی نشریات مرتبط با این خیزش است به اضافه اسنادی که این گروه­ها به ما دادند و گفت­وگو با زنانی که در ارتباط با این موضوع به ایران رفتند...

سیما حسین­زاده در مورد میزان آگاهی ناظر بر این اعتراضات می­پرسد و مهناز متین پاسخ می­دهد: "به هر حال تا حدی آگاهی وجود داشت و به نوعی با توجه به اقداماتی که از قبل هم آغاز شده بود، زنان از این که محدودیت­های بیش­تری اعمال خواهد شد احساس خطر می­کردند. از اقداماتی که از قبل شروع شده بود، می­توان به لغو قانون حمایت خانواده و ممنوعیت سقط جنین اشاره کرد که به هرحال حساسیت بسیاری از زنان را از قبل برانگیخته بود و نگرانی­های آن­ها را بیش­تر کرده بود؛ به این معنا، که با اجباری شدن حجاب، تحمل آن­ها سرریز شده و واکنش نشان دادند. روز پنج شنبه که روز اول این تظاهرات بود، با توجه به انعکاس صحبت­های آیت الله خمینی در روز قبل در روزنامه­ها و رادیو، زنان کارمند از طریق شبکه­های ارتباطی داخل ادارات که از پیش و در زمان انقلاب در قالب شورا یا کمیته و غیره به وجود آمده بود، با هم­دیگر ارتباط گرفتند و تصمیم گرفتند پاسخی به این قضیه بدهند. از آن جایی که از چند هفته قبل مشخص بود، که مراسم روز جهانی زن هم­چون بسیاری دیگر از گردهمایی­ها در دانش­گاه تهران برگزار می­شود، تعدادی از این زنان به سمت دانش­گاه می­روند و از زنانی که در دانش­گاه هستند می­خواهند که به آنان بپیوندند و به خیابان بروند. اما از آن جایی که از پیش برنامه­ی مشخصی برای این تظاهرات خیابانی وجود نداشت، نوعی سردرگمی بر فضا حاکم بود... به دلیل این که هیچ شخص یا گروهی لااقل در روز اول و دوم رهبری و هدایت این جریان را بر عهده نداشت یا در واقع نمی­توانست داشته باشد؛ چون گروه­های زنانی که وجود داشتند، گروه­هایی چهل پنجاه نفره بودند و یا کسانی بودند که تازه کارشان را شروع کرده بودند و توانایی رهبری یک جنبش را نداشتند."

مهناز متین درباره­ی راه­پیمایی به سمت دانش­گاه می­گوید: "اعلامیه­اش موجود هست و در کتاب آمده است. در این اعلامیه، خواسته شد که به سمت دانش­گاه برویم و در آن جا جمع شویم تا بعد به سمت میدان آزادی راه­پیمایی کنیم. می­شود گفت آن موقع دولت نوعی عقب­نشینی داشت، اما توصیه کرد که زنان حجاب­شان را رعایت کنند؛ چون ایران یک کشور اسلامی است. در پی آن،  صحبت­های آیت الله طالقانی پخش شد که در سخنانش ادعا کرد حجاب، اجباری نیست. اما به نظر می­رسد این سخنان که تیتر اول اغلب روزنامه­ها شد، به شکلی از طرف روزنامه­ها انعکاس یافت که فقط بتوانند اوضاع را آرام کنند. نوعی تیتر زدند، که خیال مردم را راحت کنند. اما وقتی مطلب اصلی روزنامه­ها را می­خوانید، هیچ صحبتی مبنی بر این که حجاب، اجباری نخواهد شد نیست و مثلا فقط گفته­اند حجاب اجباری به معنای چادر نیست و زنان به نوعی باید حجاب اسلامی را رعایت کنند و بحثی در ارتباط با اختیار زنان در انتخاب پوشش وجود نداشته است. به هر حال، مجموع این عوامل باعث شد که زنان فکر کنند این­ها عقب­نشینی کردند و حجاب اجباری نخواهد شد و ما به یک معنایی در حرکت خود موفق شدیم و همین هم سبب شد تا برخی زنان از جمله «انجمن حقوق­دانان» اعلامیه­ای صادر کنند با این محتوا، که دولت عقب­نشینی کرد و دیگر کافی است... (اما) مثلا برخی از زنان کارمندی که با آن­ها مصاحبه کردیم و پرسیدیم، که آیا برای شما کافی بود؟ می­گفتند نه واقعا کافی نبود. اما باید در نظر داشته باشیم، که در آن دوره بسیاری از زنان کسانی بودند که در انقلاب و جنبش ضد دیکتاتوری شرکت داشتند و این ترس بود که اگر الان کسانی به خیابان بیایند، کسانی هستند که ضدانقلاب هستند و این امر نگران کننده بود و این افراد دوست نداشتند به آن­ها ضدانقلاب گفته شود. در واقع همه نگران بودند و فکر می­کردند که اگر این حرکت زنان ادامه پیدا کند، همه چیز غیر قابل کنترل خواهد شد و ممکن است عاملی برای سوء استفاده­ی طرف­داران بختیار و یا ضد انقلاب­ها و یا آمریکا از این مساله شود..."

مهناز متین در بخشی از این گفت­وگو در پاسخ به این سئوال، که به نظر می­رسد در کتاب یک جریان قوی انتقادی "از سازمان­های پیش­رو چپ" وجود دارد، می­گوید: "من به عنوان کسی که در مقطع انقلاب دانش­جو و یکی از هواداران سازمان­های چپ بودم، می­توانم بگویم که تقریبا هیچ خاطره­ای از این حرکت در ذهن نداشته­ام و تا زمانی که از ایران خارج شدم به این مساله توجهی نمی­کردم. تقریبا اکثر فعالین سازمان­های چپ همین گونه بودند. البته استثناهایی هم وجود داشت، که به این مساله حساسیت داشتند. اما در کُل یک نگاه منفی نسبت به این حرکت زنان وجود داشت و اعتقاد بر این بود، که مساله­ی حجاب مساله­ی زنان زحمت­کش نیست و متاسفانه هنوز هم به نوعی  این نگاه وجود دارد... به جز گروهی از این سازمان­ها که گرایشات تروتسکیستی داشتند و به مساله­ی زنان توجه می­کردند، سازمان­های دیگری هم­چون سازمان فداییان خلق و یا سازمان پیکار یا سازمان­های معروف به خط سه بیش­تر این دید را داشتند. کما این که در نشریات خود نیز همان دید منفی را حتا یک سال بعد از این حرکت و به مناسبت هشت مارس نسبت به سال قبل داشتند. اما با وجود تمام این­ها می­بینیم، که بخشی از زنان و حتا مردان این گروه­ها در این حرکت شرکت داشتند، یعنی آن­ها این حساسیت را داشتند. ولی نمی­توانیم از یک موضع مشخص و مشترک بین اعضا و هواداران این سازمان­ها صحبت کنیم. موضع رسمی و غالب رهبری این سازمان­ها نسبت به این حرکت منفی بود و موافق چنین حرکتی نبودند. با وجود این که اعتقاد به برابری جنسیتی داشتند و می­گفتند حجاب به هیچ وجه نباید اجباری باشد، اما در مورد حرکت زنان علیه اجباری شدن حجاب اعتقاد داشتند که این مساله اهمیتی ندارد و در بین تمام مشکلاتی که در این مقطع تاریخی وجود دارد، ما نمی­توانیم به آن بپردازیم..."

و مواضع گروه­هایی هم­چون لیبرال­ها، ملی­گراهای سکولار و ملی- مذهبی­ها چطور؟ آن­ها چنین وانمود می­کنند، که گویا جریانات چپ موافق اجباری شدن حجاب بودند و اینان مخالف! مهناز متین می­گوید: "در قالب مقاله­ای که من در همین کتاب نوشته­ام، با عنوان سکولارها و خیزش زنان در اسفند 57، تمام آن­هایی که موضع گیری کردند را آورده­ام. بخش عمده­ای که ملی­گرا و  لیبرال، و نه چپ بودند، همگی سکوت اختیار کرده بودند، که به نظرم سکوت معناداری هم بود. برخی هم به طور مشخص موضع گرفتند و گفتند، که این حرکت درست نیست. از آقای تکمیل همایون که در جبهه­ی ملی بود تا آقای اسلام کاظمیه که به نوعی از سکولارهای نزدیک به چپ محسوب می­شدند تا افرادی مثل خانم سیمین دانشور، همگی به طور مشخص مخالف بودند. به عبارتی می­گفتند، که حجاب یعنی انتخاب پوشش باید اختیاری باشد، اما در حال حاضر مساله­ی مهم حفظ وحدت است و الان خطر مهم­تری از طرف امپریالیسم و ضدانقلاب کشور را تهدید می­کند و بهتر است ما به تشتت دامن نزنیم. اما ما به طور مشخص سراغ اسلامی­ها نرفتیم، که ببینیم این­ها موضع­شان چیست؛ چون اسلامی­ها برای ما به طور بدیهی - چه به لحاظ ایدئولوژیک و چه به دلیل طرف­داری آشکارشان از خمینی- اعتقاد داشتند که حجاب باید باشد و تا حدودی مواضع­شان که در روزنامه­های سراسری پخش می­شد، این بود که آن­ها طرفدار حجاب اسلامی بودند..."

 

توضیح: در دفتر بیست و هشتم «نگاه»، مارس 2014، درج شده بود.