No Results Found

The page you requested could not be found. Try refining your search, or use the navigation above to locate the post.

Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
۱۴۰۳-۱۰-۰۲

انسان در شعر احمد شاملو: از جبر تا رهایی

رضا قنبرى -  شعر شاملو، شعر موقعيت ها و شرايط انسانى است. شعرى كه از زندگى و روياهاى انسان معاصر سخن مى‌گويد و «انسان»، «سوژه شناساى» آن است. انسانى كه شاملو در شعرهايش از او سخن مى‌گويد، موجود شكوه‌مندى است كه مالك اين جهان است و مقتدرانه سعى مى‌كند سُكان اين جهان...

read more

ما یوزپلنگانی جوان بودیم!

خولیو كورتاسار - این یادداشت در سال ۱۹۷۳، اندکی پس از مرگ نرودا، نوشته شده است و با خود تمام دردی را دارد که از مرگ دوستی خوب و شاعری بزرگ برمی‌خیزد، مثل همیشه پیچیدگی‌های خاص نثر کورتاسار را با خود دارد، اما برعکس سایر آثار کورتاسار شدیدا احساساتی است. در عین حال این...

read more

اگر به خانه‌ی من آمدی

غاده السمان، شاعری از سوریه - اگر به خانه‌ی من آمدی برایم مداد بیاور، مداد سیاه می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم! یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند! یک بیلچه، تا...

read more

اوكتاویو پاز: شاعر عشق و مرگ

داوود علیزاده - اكتاویو پاز به سال ۱۹۱۴ در شهر مكزیكو پا به جهان گذاشت. چون كشور زادگاهش، مكزیك، اصل و نسبی دوگانه دارد، اجدادش اسپانیایی و سرخ‌پوست بوده‌اند. پاز خود در مجموعه شعری به نام «هزار توی انزوا» نقش مكزیك را در تاریخ و اهمیت این اصل و نسب دوگانه را مورد...

read more

اين چنين است دنيايى كه به آن می‌­اندیشم

امير مهرانى نژاد - "هيوز نويسنده‌اى چيره دست است. او يك سياه نيز می‌باشد و بسيار مشكل می‌توان گفت كه اول يك نويسنده است يا يك سياه." هيوز به عنوان يك سياه، داراى شخصيتى است كه از سياه بودن هراسى ندارد. او به خوبى ارزش‌هاى جامعه سياه را می‌شناسد و با تمام فشارها و...

read more

نان

ولفگانگ بورشرت - برگردان: نيما حسين‌پور - زن ناگهان از خواب پريد. دو و نيم نيمه‌شب بود. لحظه‌ای فکر کرد که چرا از خواب پريده است: «کسی در آشپزخانه خورد به صندلی!» گوش‌هايش را به سوی آشپزخانه تيز کرد. همه‌جا ساکت بود. همه‌جا خيلی ساکت بود و زمانی که دست‌اش را روی تخت...

read more

نخواب محبوب من

محمود درویش - آن‌ گاه که ماه فرو می‌افتد چون آیینه‌ای شکسته سایه‌ها میان‌مان رشد می‌کنند و اسطوره‌ها می‌میرند. نخواب محبوب من که زخم‌های‌مان نشان افتخارمان شده است هم‌چون گُل سرخی بر روی ماه نور در آن ‌سوی پنجره‌هامان آن ‌گاه که بازوان رضایت مرا در بر ‌گرفت به پرواز...

read more

جان یک جهان بی ‌جان!

اریش فرید - برگردان: آزاد عندلیبی - وقتی که آزادی این ‌جا نیست تو آزادی هستی وقتی که شکوهی این‌ جا نیست تو شکوهی و آن‌ گاه که این‌ جا شوری نیست نه پیوندی میانِ مردم تو پیوندی، تو گرمایی: جان یک جهان بی‌ جان! لبان‌ات و زبان‌ات پرسش است و پاسخ است در بازوان‌ات، در...

read more

خنده‌ی تو

پابلو نرودا - برگردان: احمد پوری - نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی هوا را از من بگیر، اما خنده‌ات را نه . گُل سرخ را از من مگیر سوسنی را که می‌کاری، آبی را که به ناگاه در شادی تو سر ریز می‌کند، موجی ناگهانی از نقره را که در تو می‌زاید. از پسِ نبردی سخت باز می‌گردم با...

read more

مانیفست

ویکتور خارا - برای خواندن نیست که می‌خوانم و نه برای صدایی خوب، می‌خوانم چون گیتار پُر احساسم قلبی زمینی دارد و بال‌هایی چون کبوتری کوچک. و چون آب مقدس است، که دردها و شادی‌ها را تعمید می‌دهد. ترانه‌ی من راه خود را یافته است، همان گونه که ویولتّا می‌گفت، گیتار کارگر...

read more

رشحه‌ای از «ابر»

نادر نادرپور - يكی از نويسندگان جوان فرانسوی در مقاله‌ای كه به تشريح احوال و تفسير آثار «فرانسوا مورياك» - استاد نامی نثر و نظم معاصر- اختصاص داده، نكته‌ی بديع و جالبی را بيان كرده است كه ترجمه‌ی مفهوم آن را بی ‌مناسبت نمی‌دانم. وی می‌گويد: هر يك از شاعران و نويسندگان...

read more

میلاد آن که عاشقانه بر خاک مُرد

احمد شاملو - (۱) نگاه کن چه فروتنانه بر خاک می‌گسترد آن که نهال نازک دستانش از عشق خداست و پیش عصیانش بالای جهنم پست است. آن کو به یکی «آری» می‌میرد نه به زخم صد خنجر، و مرگش در نمی‌رسد مگر آن که از تب وهن دق کند. قلعه‌یی عظیم که طلسم دروازه‌اش کلام کوچک دوستی است....

read more

مراسم اعدام

جرج اورول - توی برمه بود. هوای صبح از باران خیس شده بود. شعاع نوری کم‌رنگ، مثل یک ورق قلع زرد، از روی دیوارهای بلند، به طور اریب توی حیاط زندان می‌تابید. ما در بیرون سلول‌های محکومان منتظر مانده بودیم. یک ردیف آلونک‌هایی که شبیه قفس‌های کوچک جانوران بود و جلو آن‌ها را...

read more

آخرین وصیت!

آريل دورفمان - وقتی به تو می‌گويند که من در زندان نيستم باور مکن! بايد روزی اين را اعتراف کنند! وقتی به تو می‌گويند که من آزاد شده‌ام باور مکن! روزی بايد اعتراف کنند که دروغ گفته‌اند. وقتی به تو می‌گويند که من به خودم خيانت کرده‌ام باور مکن! روزی بايد اعتراف کنند که...

read more

زندگی‌نامه‌ی فدریكو گارسیا لوركا

مریم آزاده - فدریکو گارسیا لورکا بی‌شك درخشان‌ترین شاعر ـ نویسنده همیشه‌ی اسپانیاست، با شهرتی جهانی كه از واژه‌های غنی شعر بی‌تكرار و مرگ دردناكش سر می‌زند. فدریكو به تاریخ پنجم ژوئن ۱۸۹۸ در دهكده‌ی Fonte Vacros ‌در جلگه‌ی غرناطه، چند کیلومتری شمال شرقی شهر گرانادا،...

read more

آن مصلوب منزجر از صليب خويش

فتح‌الله بى‌نياز - باز هم درباره‌ی كافكا  زيستن: اين يعنى زمانى دراز بيمار بودن؛ اين را سقراط گفته بود و اگر كسانى باشند كه آن را نمى‌پذيرند، بايد به آن‌ها گفت كه عده‌ی زيادى در اين دنيا بودند و هستند كه مصداق عينى حرف سقراط‌اند: بلز ،پاسكال، ادگار آلن‌پو،...

read more

فصل گیلاس‌ها

ژان باتیست کلمان - ژان باتیست کلمان،Jean-Baptiste Clément ، ۱۹۰۳-۱۸۳۶، شاعر انقلابی کمون، در سال ۱۸۶۶، شعر زیبای «فصل گیلاس‌ها» را سرود. شعری در ستایش عشق که گویی در آن مهر انسانی به‌هم، در آمیزه‌ای شکوه‌مند با شور زیستن پرنده و رویش برگ به‌هم آمیخته و در هستی...

read more

تو را به یاد می‌آورم، آماندا

ویکتور خارا - برگردان: رضا علامه‌زاده - تو را به یاد می‌آورم، آماندا، خیابان خیس، دوان به سوی کارخانه، جایی ‌که مانوئل کار می‌کرد. لبخندی گشاده بر لب باران بر گیسو، هیچ چیز برایت مهم نبود، می‌رفتی تا با او دیدار کنی با او، با او، با او، با او. تنها پنج دقیقه است زندگی...

read more

سینمای بی‌چیز

محمدحسین میربابا -  با نگاهی به «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بی‌جان» سهراب شهیدثالث فیگوری یکّه در سینمای ایران بوده و با همین مختصاتی که در ایران شکل داد چمدان خود را بست و راهی آلمان شد و چند فیلم درخشان دیگر ساخت. فیلم‌هایی که او را در زمره‌ی مهم‌ترین فیلم‌سازان صاحب...

read more

ادبیات در جامعه‌ی دیکتاتوری

جورج اورول - ترجمه: اکرم پدرام‌نیا «علوم فیزیک، موسیقی، نقاشی و معماری، شاید، اما ادبیات به یقین با مرگ آزادی اندیشه، به هلاکت می‌رسد.» در عصر ما، آزادی معنوی از دو سوی مورد تهاجم قرار می‌گیرد؛ از سوی دشمن نظری آن، مدافعان خودکامگی، و از سوی دشمن حقیقی و درجه‌ی یک آن،...

read more

آقای چوخ بختیار

صمد بهرنگی - هر اتفاقی می‌خواهد بیفتد، هر بلایی می‌خواهد نازل شود، هر آدمی می‌خواهد سر کار بیایید، در هر صورت آقای چوخ بختیار عین خیالش نیست، به شرطی که زیانی به او نرسد، کاری به کارش نداشته باشند، چیزی ازش کم نشود. رئیسی خوب است که غیبت او را نادیده بگیرد و تملق‌‌های...

read more

بی‌خوابی

محمد مختاری - چه فرق می‌کرد زندانی در چشم‌انداز باشد یا دانشگاهی؟ اگر که ‌رویا تنها احتلامی بود بازی‌گوشانه تشنج پوست‌ام را که می‌شنومT سوزن سوزن که می‌شود کف پا علامتِ این است که چیزی خراب می‌شود دمی که یک کلمه هم زیادی است درخت و سنگ و سار و سنگ‌سار و دار سایه‌ی...

read more

معناى دمكراسى و آزادى بيان‏

احمد شاملو  در گُفت‌گو با ناصر حريری - - بله ظاهرا چيزى به اسم دمكراسى را آزادانه در بازارهاى غرب به مشترى عرضه مى‌كنند كه گويا نوع امريكایی‌اش مرغوب‌تر تلقى شده. پس بگذاريد چند مورد از تجربيات شخصى خودم را براى‌تان تعريف كنم: در شهر نيويورك محله‌يی هست موسوم به...

read more

طبقه‌ی کارگر و بازنمایی آن در سینما

هما نصیر - رنج‌ به تصویر کشیده می‌شود؟ شاید بله، حتما خیر! فیلم‌هایی از سینمای بعد از انقلاب ایران را از منظر کارگری بررسی می‌کنیم. ابتدا یک درآمد تحلیلی که به طبقه‌ی کارگر در آثار سینمایی می‌پردازد. ۱----- بی‌تردید در چند دهه‌ی اخیر، رسانه‌های تصویری به ویژه تلویزیون...

read more

دنیایی بی قفس

علی رسولی - هم‌چون ترس ماهی از هجوم سنگ‌ها به سوی تنگ بلور از نبودنت می‌ترسم، ای نفسی برای رهایی در حضور خروشان رود باید از تنگ بلور به دریا رسید. هم‌چون ترس پروازی از مرزها هنگامی که ازدحام پرندگان زانو می‌زنند و دنیا بزرگی یک قفس با شادی‌های بی سبب می‌شود از نبودنت...

read more

شاعر سياه و كوه تبعيض

لنگستون هيوز - ترجمه‌ی: علی‌رضا اكبرى ماكويى - يك بار، يكى از بهترين شاعران جوان سياه به من گفت: «می‌خواهم كه يك شاعر باشم، نه يك شاعر سياه.» به عقيده‌ی من، اين جمله چنين معنى می‌دهد كه: «می‌خواهم مانند يك شاعر سفيدپوست شعر بگويم.» ناخودآگاه اين معنى را به ذهن متبادر...

read more