«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
رزا لوكزامبورگ –
«چرا در آلمان تشكلاتى براى زنان كارگر وجود ندارد؟ چرا ما كمتر دربارهى جنبش زنان كارگر مىشنويم؟» اما ايرر(۲)، از بانيان جنبش زنان كارگر آلمان، با اين پرسشها، مقالهى ۱۸۹۸ خود را، «زنان كارگر در مبارزهى طبقاتى»، آغاز مىكند. از آن زمان هنوز ۱۴ سال نيز نگذشته است، اما طى همين سالها جنبش زنان پرولتر گسترش عظيمى يافته است. بيش از ۱۵۰ هزار زن در اتحادیههاى كارگرى متشكل شدهاند و از فعالترين گردانهاى مبارزهى اقتصادى پرولتاريا هستند. چندين هزار زن به دور پرچم سوسيال دموكراسى تشكل سياسى يافتهاند. و روزنامهى سوسيال دموكرات «دى گلايش هايت» (برابرى) به سردبيرى كلارا زتكين(۳) بيش از صد هزار مشترك دارد. حق راى زنان، يكى از مسايل حياتى در برنامهى سوسيال دموكراسى است.
دقيقا همين فاكتها ممكن است شما را وادارد، تا به مبارزه براى حق راى زنان كم بها بدهيد. امكان دارد بيانديشيد: ما حتا بدون حقوق سياسى مساوى براى زنان، به پيشرفت عظيمى در پرورش و سازماندهى آنان نايل آمدهايم. پس، حق راى زنان ضرورت فورى ندارد. اگر چنين مىانديشيد، فريب خوردهايد. بيدارى سياسى و سنديكايى تودههاى زنان پرولتر در طول ۱۵ سال اخير با شكوه بوده است؛ ولى اينها تنها به اين خاطر ميسر شد، كه زنان كارگر علىرغم محروميت از حقوقشان به شركت فعال در مبارزات سياسى و پارلمانتاريستى طبقهى خود علاقهمند بودند. تاكنون، زنان پرولتر توسط حق راى مردان حمايت شدهاند؛ حقى كه آنها در واقع به نحوى غير مستقيم در آن نقش دارند. تودههاى وسيع طبقهى كارگر، هم مردان و هم زنان، هم اكنون فعاليت انتخاباتى را يك هدف مشترك براى خود مىدانند. در كُليهى جلسات انتخاباتى سوسيال دموكراسى، زنان بخش بزرگ و گاه اكثريت را تشكيل مىدهند و هميشه با علاقهمندى و حرارت زياد در آنها درگيرند. در تمام محلههايى كه يك سازمان مستحكم سوسيال دموكراتيك وجود دارد، زنان فعاليت انتخاباتى را يارى مىرسانند. و اين زنان هستند، كه با پخش اعلاميهها و گرفتن مشترك براى مطبوعات سوسيال دموكراتيك، اين مهمترين سلاح تبليغاتى، فعاليت پُر ارزشى را دامن مىزنند.
دولت سرمايهدارى قادر نيست جلودار شركت زنان در عرصهى اين مبارزات و مساعى زندگى سياسى شود. با پذيرفتن حق زنان در شركت در اتحاديهها و تجمعات كارگرى، دولت سرمايهدارى در واقع مجبور به پذيرش گام به گام اين شرايط شده است. فقط هنوز حقوق سياسى به زنان داده نشده است: حق راى دادن، انتخاب كردن مستقيم نمايندگان مردم در اركان مقننه و مجريه، و حق انتخاب شدن به اين مقامات. اينجا هم مانند همهى عرصههاى ديگر جامعه، شعار اين است: «نگذاريد كارها به جريان افتند!»؛ ولى كارها مدتى است، كه به جريان افتادهاند! دولت فعلى آن زمان كه به زنان پرولتر اجازهى تجمعات علنى و سازمانهاى سياسى را داد، تسليم آنان شد. و دولت به اين امر نه داوطلبانه، بلكه به خاطر ضرورت و تحت فشار مقاومتناپذير طبقهى كارگر در حال خيزش تن در داد. در اين ميان، فشار پُر حرارت و رو به افزايش زنان پرولتر بود، كه دولت پليسى پروس – آلمان را مجبور كرد از سياست معروف «بخش زنان»(۴) دست بردارد و درهاى سازمانهاى سياسى را كاملا به روى زنان بگشايد. اين امر واقعا راه را هموار كرد. پيشرفت مقاومتناپذير مبارزهى طبقهى كارگر، حق زنان كارگر را به عرصهى كشمكش در حيات سياسى ارتقا داده است. با استفاده از حق تعلق به اتحاديه و تجمع، زنان پرولتر فعالترين نقش را در زندگى پارلمانى و كارزار انتخاباتى ايفا مىكنند. و اين فقط فرجام اجتنابناپذير و نتيجهى منطقى جنبشى است، كه امروزه ميليونها زن پرولتر رزمجويانه و با اعتماد به نفس اعلام مىكنند: ما حق راى مىخواهيم!
زمانى، در عصر زيباى حكومت مطلقه، پيش از ۱۸۴۸، گفته مىشد كه كُل طبقهى كارگر هنوز «به اندازهى كافى بالغ نيست»، تا حقوق سياسى داشته باشد. امروزه اين گفته در مورد زنان پرولتر صادق نيست؛ زيرا آنان بلوغ سياسى خود را به منصهى ظهور گذاشتهاند. هر كسى مىداند، كه بدون آنان، بدون كمك پُر شور زنان پرولتر، حزب سوسيال دموكراتيك نمىتوانست به پيروزى پُر شكوه يازدهم ژانويهى ۱۹۱۲ نايل شود و ۴ ميليون و ۲۵۰ هزار راى بياورد. به هر حال، طبقهى كارگر هميشه بلوغ خود را براى آزادى سياسى از طريق قيام ظفرمند تودهها به اثبات رسانيده است. فقط وقتى كه «حق الهى» تاج و تخت و بهترين و نجيبترين مردان ملت، حقيقتا مشت گره كردهى پرولتاريا را روى چشمان خود و زانوان و سينهى خود حس كردند، فقط آن گاه است كه ايشان به «بلوغ» سياسى مردم اعتقاد مىيابند. امروز، نوبت زنان پرولتر است، كه دولت سرمايهدارى را از بلوغ سياسى خود آگاه كنند. اين امر به وسيلهى يك جنبش تودهاى پيگير و قدرتمند تحقق خواهد يافت؛ جنبشى كه بايد تمام وسايل مبارزه و اعمال فشار پرولترى را به كار گيرد.
حق راى دادن زنان، هدف است. اما جنبش تودهاى جهت تحقق آن امرى منحصر به زنان نيست، بلكه مسالهى مورد نظر زنان و مردان پرولتر است. فقدان كنونى حقوق زنان در آلمان تنها يك حلقه در زنجير ارتجاعىیی است، كه زندگى مردم را به انقياد كشيده است. و از نزديك با ديگر ركن ارتجاع، يعنى سلطنت، در ارتباط است. در سرمايهدارى پيشرفته، بسيار صنعتى و قرن بيستمى آلمان، در عصر الكتريسيته و هواپيما، فقدان حقوق سياسى زنان همان قدر ميراث ارتجاعى «گذشتهى مرده» است، كه حكومت سلطنتى «حق الهى». هر دو پديده – ابزار آسمانىاى به مثابه قدرت سياسى رهبرى كنندهاند- و زن، كه پاى اجاق در خود فرو رفته و بى توجه نسبت به طوفانهاى زندگى اجتماعى و به سياست و مبارزهى طبقاتى است؛ هر دو پديده، ريشههاىشان در اوضاع پوسيدهى گذشته، در عصر سرواژ در روستاها و اصناف شهرهاست. در آن زمانها، آنها ضروريت توجيهپذيرى داشتند. ولى هم سلطنت و هم فقدان حقوق زنان با توسعهى سرمايهدارى مدرن ريشهكن شدهاند و به كاريكاتورى مسخره تبديل گشتهاند. در جامعهى مدرن ما، ادامهى وجود اينها، نه به خاطر اين است كه مردم يادشان رفته آنها را ملغى كنند، و نه به خاطر سماجت و شتاب اوليهى اوضاع گذشته. نه، آنها هنوز پا بر جا هستند؛ چرا كه هر دو – سلطنت و بى حقوقى زنان- ابزار قدرتمند حفظ منافع ضد مردمى شدهاند. وحشىترين و بدترين مبلغين بهرهكشى و بردگى پرولتاريا در پشت تاج و تخت و محراب، همان گونه كه در پشت بردگى سياسى زنان، سنگر گرفتهاند. سلطنت و فقدان حقوق زنان، مهمترين ابزار طبقهى سرمايهدار حاكم شدهاند.
در واقع، دولت ما تمايل دارد تنها حق راى به زنان را منع كند. او به درستى از اين مىترسد، كه آنان نهادهاى سنتى طبقهى حاكم را به خطر اندازند: مثلا، نظامىگرى (كه هيچ زن پرولتر متفكر نمىتواند دشمن تا پاى مرگ آن نباشد)، سلطنت، غارت منظم عوارض و ماليات بر خواروبار، و غيره. حق راى زنان براى دولت سرمايهدارى حاضر وحشتآور و كراهتبار است؛ چرا كه در پس آن ميليونها زنى كه دشمن درونى – يعنى سوسيال دموكراسى انقلابى- را قوىتر مىكنند، ايستادهاند. اگر بحث بر سر راى دادن خانمهاى بورژوا بود، دولت سرمايهدارى از آنان چيزى جز حمايت موثر از ارتجاع نمىتوانست انتظار داشته باشد. اگر زنان بورژوايى، كه چون شير در مبارزه عليه «اختيارات مردان» درگير هستند، حق راى داشتند، اكثرا مانند برههاى سر به راه چهار نعل به اردوى ارتجاع محافظهكار و مذهبى مىرفتند. در حقيقت آنها، يقينا، خيلى از مردان طبقهى خود ارتجاعىتر مىشدند. به غير از معدودى كه شغل يا حرفهاى دارند، زنان بورژوا در توليد اجتماعى نقشى ندارند. اينها صرفا شريك در مصرف ارزش اضافهاى هستند، كه مردانشان از پرولتاريا مىچاپند. اينها، انگلهاى جامعهى بشرى هستند. و شركاى مصرف كننده، معمولا در دفاع از «حق» خود به زندگى انگلوار، حتا جرىتر و خشنتر از عاملين بلافصل سلطه و بهرهكشى طبقاتىاند. تاريخ كُليهى مبارزات انقلابى بزرگ، اين را به طرزى دهشتناك تاييد مىكند. انقلاب كبير فرانسه را در نظر بگيريد. پس از سقوط ژاكوبينها(۵)، هنگامى كه روبسپير را در غل و زنجير به محل اعدام مىكشيدند، روسپىهاى برهنهى بورژوازى مست پيروزى در خيابانها مىرقصيدند، رقصى بىشرم، و پيرامون قهرمان از پاى در آمدهى انقلاب شادمانى مىكردند. و در ۱۸۷۱، در پاريس، آن گاه كه كمون(۶) حماسهوار كارگران با رگبار مسلسلها شكست خورد، مادهگان بورژوا حتا از سبعيت مردان حيوان صفت خود در انتقام خونين از پرولتارياى شكست خورده پيشى گرفتند. زنان طبقات مالك هميشه با تعصب بيشترى از بهرهكشى و بردگى مردم كارگر دفاع مىكنند، تا از اين طريق به طرزى غير مستقيم موجوديت از نظر اجتماعى بى مصرف خود را تامين كنند.
از نظر اقتصادى و اجتماعى، زنان طبقات بهرهكش يك بخشى مستقل جمعيت نيستند. تنها عملكرد اجتماعى اينها، آن است كه به عنوان وسيلهى تكثير طبيعى طبقات حاكم عمل كنند. در مقابل، زنان پرولتاريا از نظر اقتصادى مستقلاند. آنها همانند مردان كارگر براى اجتماع مولدند. منظورم اين نيست، كه آنها بچه پرورش مىدهند يا خانهدارى مىكنند، تا كمكى به مزد ناچيز مردان جهت تامين خانوادههاىشان باشند. اين نوع كار به مفهوم اقتصاد سرمايهدارى كنونى، مولد نيست. صرفنظر از اين كه دستاوردهاى عظيم، ناشى از فداكارىها و كاربرد انرژى ناشى از انباشت هزار تلاش كوچك باشد. اين امر تنها در حوزهى زندگى خصوصى كارگر و شادى و بركت براى او است، و به اين دليل از نظر جامعهى كنونى وجود ندارد. تا زمانى كه سرمايهدارى و نظام مزدى حاكم است، فقط آن نوع كارى مولد انگاشته مىشود كه ارزش اضافى توليد كند، سود سرمايهدارى بيآفريند. از اين نقطه نظر، رقاص تماشاخانه كه ساقهايش سود به جيب صاحب كارش مىريزد، يك كارگر مولد است؛ در حالى كه تمام رنج زنان و مادران پرولتر در چهار ديوار خانهىشان نامولد انگاشته مىشود. اين وضعيت بىرحمانه و جنونآميز جلوه مىكند، ولى دقيقا به شقاوت و جنون اقتصاد سرمايهدارى كنونى مربوط است. و ديدن دقيق اين واقعيت بىرحمانه، نخستين وظيفهى زن پرولتر است؛ زيرا دقيقا از اين نقطه نظر، خواست زنان پرولتر براى حقوق سياسى مساوى بر پايهى مستحكم اقتصادى قرار مىگيرد. امروز، ميليونها زن پرولتر – مانند مردان- در كارخانهها، كارگاهها، مزارع، صنايع خانگى، ادارات، و فروشگاهها، سود براى سرمايهدارى مىآفرينند. هر روز جمع زنان استثمار شده توسط سرمايهدارى وسعت مىگيرد. هر پيشرفت نوينى در صنعت يا تكنولوژى، امكانات جديدى براى زنان در ماشين سودجويى سرمايهدارى به وجود مىآورد. و لذا، هر روز و هر گام در پيشرفت سرمايهدارى، سنگى نو به بنيان استوار حقوق سياسى زنان مىافزايد. آموزش و هوش زن براى خود نظام اقتصادى، امر لازمى شده است. زن نادان و منزوى «جرگهى خانوادهى» پدرسالار به همان قلت جوابگوى نيازهاى صنعت و تجارت است، كه سياست. اين درست است، كه دولت سرمايهدارى حتا در اين مورد نيز از وظيفهاش غافل مانده است. تا به كنون، اتحاديههاى كارگرى و سازمانهاى سوسيال دموكراتيك بيشترين سهم را در بيدارى اذهان و حس اخلاقى زنان داشتهاند. حتا دههها پيشتر، سوسيال دموكراتها به عنوان تواناترين و باهوشترين كارگران آلمان شناخته مىشدند. همين طور امروز، اتحاديهها و سوسيال دموكراسى، زنان پرولتاريا را از فضاى تنگ و خفهى موجود، از مشغوليات فكرى حقير و معذب امور خانگى در آوردهاند. مبارزهى طبقاتى پرولتاريا، افقهاى زنان را وسعت بخشيده، اذهان آنان را باز و فكرشان را تكامل داده، و به آنان اهداف بزرگى جهت مساعى نشان داده است. سوسياليسم به تولد فكرى دوبارهى تودهى زنان پرولتر انجاميده است و بدين وسيله بىشك آنان را نيز كارگر مولد توانايى براى سرمايه كرده است.
با توجه به همهى اينها، فقدان حقوق سياسى زنان پرولتر يك بىعدالتى پليد است. به ويژه از اين رو، كه اكنون حداقل يك نيمهدروغ است. اين واقعيتى است، كه تودهى زنان نقش فعالى در زندگى سياسى دارند. به هر حال، سوسيال دموكراسى به استدلال «بى عدالتى» در اين مورد استناد نمىكند. اين اختلاف اساسى بين ما و سوسياليسم احساساتى و ناكجاآبادى (اتوپى) است. ما متكى به عدالت طبقات حاكم نيستيم، بلكه صرفا به قدرت انقلابى تودههاى كارگر و مسير توسعهى اجتماعىيى كه زمينه را براى اين قدرت فراهم مىكند، اتكا داريم. بنابراين، يقينا بى عدالتى به خودى خود استدلالى نيست، كه با آن بتوان نهادهاى ارتجاعى را سرنگون كرد.
فريدريش انگلس، ديگر بنيانگزار سوسياليسم علمى، مىگويد: هر آينه بى عدالتى در بخشهاى بزرگى از جامعه محسوس شود، اين امر نشانهى مطمئنى است از اين كه پايههاى اقتصادى جامعه به طرزى قابل توجه متحول شدهاند، كه شرايط موجود با حركت تكاملى جامعه در تضاد هستند. جنبش نيرومند كنونى و ميليونها زن پرولترى كه فقدان حقوق سياسى خويش را خطايى مدهش مىشمرند، نشانههاى غير قابل اغماضى هستند از اين كه پايههاى اجتماعى نظام حاكم پوسيدهاند و روزهاى آن شمارش مىشوند.
صد سال پيش، شارل فورير(۷) فرانسوى، يكى از اولين پيامبران بزرگ ايدهآلهاى سوسياليستى، اين كلمات فراموش نشدنى را نوشت: «در هر جامعه، ميزان آزادى زنان، قياس طبيعى آزادى عمومى است.»(۸) اين امر كاملا در مورد جامعهى كنونى ما صادق است. مبارزهى تودهاى جارى براى حقوق سياسى زنان صرفا يك نمود و بخشى از مبارزهى عمومى پرولتاريا براى رهايى است. در اين امر، قدرت اين جنبش و آيندهاش نهان است. حق راى عمومى، مساوى و مستقيم براى زنان – به دليل وجود زنان پرولتر- مبارزهى طبقاتى پرولتارى را به طرز بارزى تشديد مىكند و به پيش مىبرد. از اين رو است، كه جامعهى بورژوايى از حق راى زنان وحشت دارد؛ و براى اين است، كه ما خواهان اين حقوق هستيم و آنها را به دست خواهيم آورد. در پيكار براى حق راى زنان، ما زنان فرا رسيدن آن روزى كه جامعهى كنونى زير ضربات چكش پرولتارياى انقلابى فرو خواهد ريخت را تسريع مىكنيم.
* * *
زيرنويسها:
۱- اين متن سخنرانىیى است، كه در اجتماع سرپايى دوم زنان سوسيال دموكرات در دوازدهم مه ۱۹۱۲ ايراد شده است و از متن انگليسى در كتاب «منتخبات نوشتههاى سياسى رزا لوكزامبورگ»، نيويورك، «مانتلى رويو پرس»، ۱۹۷۱، صفحات ۲۲۲-۲۱۶ به فارسى برگردانده شده است؛
۲- اما ايرر (Emma Ihrer)، ۱۸۵۷-۱۹۱۱، در سال ۱۸۸۶ سازمان زنان سوسياليست را تشكيل داد. اين سازمان غيرقانونى اعلام شد و ايرر را به زندان افكندند. در سال ۱۸۸۹، او روزنامهى «كارگران زن» (Die Arbeiterin) را منتشر كرد. و بعدها موسس روزنامهى «دى گلايش هايت»، برابر، (Die Gleichheit) شد، كه زمانى كلارا زتكين سردبير آن گشت. از سال ۱۸۹۰، اما ايرر عضو كميتهى اجرايى اتحاديههاى كارگرى شد و سپس به سال ۱۹۰۹ به عضويت كميتهى اجرايى سازمان كارگرى جوان در آمد؛
۳- كلارا زتكين، ۱۸۵۷-۱۹۳۳، سردبير روزنامهی زنان حزب سوسيال دموكراتيك آلمان (Die Gleichheit) بود. او بعدها عضو «انجمن اسپارتاكوس» و تشكل بعدى ناشى از آن، حزب كمونيست آلمان، شد. از كلارا زتكين جزوهى معروف: «لنين و مسالهى زنان» در دست است؛
۴- «بخش زنان» در سال ۱۹۰۲ به دستور وزير پروسى، فون هامرشتاين، ايجاد شد، كه بر اساس آن قسمتى از سالن جلسات سياسى را براى زنان تعيين مىكردند؛
۵- ژاكوبينها، راديكالترين گروه در انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه بودند. مركز قدرت آنان پاريس بود و از مشهورترين رهبرانشان: مارات (Marat) و روبسپير (Robespierre) بودند. واژهى «ژاكوبين» امروزه همرديف «راديكال» به كار گرفته مىشود؛
۶- پس از شكست فرانسه در جنگ پروس، ۱۸۷۱-۱۸۷۰، تيرز (Thiers) كوشيد گارد ملى پاريس را خلع سلاح كند. كارگران قدرت دولتى را به دست گرفتند و برخى اصلاحات را (جدايى دولت و دين، منع كار شبانه، محدود كردن اجارهها) به وجود آوردند. كمون پاريس با بسيج ضد انقلاب شكست خورد و كارگران و انقلابيون به خاك و خون كشيده شدند: حداقل ۱۴ هزار نفر كشته، ۵ هزار نفر زندانى و ۵ هزار نفر تبعيد شدند. ماركس از تجربهى كمون پاريس نتيجه گرفت، كه كارگران مىبايد دستگاه دولت بورژوايى را درهم بشكنند و دولت خود را به وجود آورند؛
۷- شارل فوريه، ۱۷۷۲-۱۸۳۷، از بزرگان نهضت سوسياليستهاى ناكجاآبادى (اتوپى) بود، كه چشمانداز ايجاد كمونهايى بر پايهى تعاونى كشاورزى را ارائه داد. برخى از هواداران او عملا توانستند چنين كمونهايى را به وجود آورند، اما هيچ يك از اين كمونها دوام نياوردند؛
۸- ماركس در «دستنوشتههاى اقتصادى و فلسفى ۱۸۴۴» همين مفهوم را به كار مىبرد، امرى كه بر لوكزامبورگ معلوم نبود. «دستنوشتههاى اقتصادى و فلسفى» توسط ريازانف كشف و در دههى ۱۹۳۰ براى اولين بار چاپ شد؛
* * *
توضيح «کانون پژوهشی نگاه»: آن چه كه در زير مىخوانيد، متن تصحيح و اديت شده برگردان فارسى قديمى اين سخنرانى روزا لوكزامبورگ در اجتماع سرپايى زنان سوسيال دموكرات آلمان است، كه نظر به اشكالات و نارسايىهاى قابل توجه آن به همت كامران نيرى، از روى متن انگليسى، صورت گرفته است.