«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
رامين عبدالهى –
با آغاز دههى پنجاه در ايران، جنبش اعتصابى كارگران رو به اوج نهاد و صدها هزار كارگر در تمامى كارگاهها و كارخانههاى كشور به دفعات براى احقاق حقوق اوليهى اقتصادى و رفاهى خود دست به اعتصاب زدند. جنبش اعتصابى كارگران در مراكز كار و توليد، هم راه با خيزشهاى ممتد آنها در مناطق حاشيهى شهرهاى بزرگ عليه بى مسكنى، در ادامهى خود با مبارزات سراسرى سال ۵۷ تودهى مردم در همهى مناطق ايران عليه رژيم شاه به هم آميخت. طبقهى كارگر ايران در قيام بهمن و سقوط رژيم سلطنتى سرمايهدارى نقشى بزرگ ايفا كرد. اعتصابات عظيم و سراسرى كارگران در طول سال ۵۷، اختلال موثر روند بازتوليد سرمايه توسط تودههاى كارگر و به طور مشخص قطع كامل صدور نفت توسط كارگران شركت نفت، اساسىترين زمينهها را براى تسليم رژيم سلطنتى سرمايهدارى و حاميان بينالمللىاش در مقابل جنبش انقلابى تودهى مردم فراهم ساخت. رژيم شاهنشاهى سقوط نمود، اما جنبش كارگرى زير فشار بى افقى، بى سازمانى، فقدان صف مستقل طبقاتى، دورى از راهحل شفاف و عاجل سوسياليستى قادر به ادامهى مبارزه براى تسويهحساب با طبقهى بورژوازى و نظام سرمايهدارى نگرديد. شاه سقوط كرد، اما بورژوازى ايران با پشتيبانى بورژوازى جهانى با سرعت تمام دست به كار سازماندهى وسيعترين تهاجمات عليه جنبش كارگرى و چپ ايران شد. با اين وجود، روزهاى بعد از قيام بهمن تا ماهها پس از آن، جامعهى ايران صحنهى مبارزات گستردهى طبقهى كارگر عليه استثمار، بى حقوقى و حكومت دينى سرمايهدارى بود. كارگران در همه جا به مبارزات خود ادامه مىدادند. سالهاى ۵۸ و ۵۹، دوران بسيار حساسى را در تاريخ جنبش كارگرى ايران تعيين مىكند. در اين سالها، طبقهى كارگر ايران بر سر يك دو راهى مهم تعيين سرنوشت قرار داشت. يا بايد پايههاى نيرومند يك جنبش واقعى لغو كار مزدورى را در مبارزهى طبقاتى خود استوار مىساخت و نيروى گستردهى طبقهاش را حول راهحل سوسياليستى خود سازمان مىداد و يا در غير اين صورت به شكستى عظيم در مقابل بورژوازى تن مىداد. آن چه در عمل اتفاق افتاد، دومى بود. اما درك ماترياليستى و ماركسى تاريخ به ما مىگويد، كه پيمودن راه نخست با تمامى دشوارىها و هفت خوان پُر پيچ و خماش باز هم در اساس خارج از توان طبقهى كارگر نبود. جنبش كارگرى ايران اين فرصت را از دست داد و چپ ناسيوناليستى و سوسيال خلقى ايران در شكست طبقهى كارگر نقشى بسيار مهم ايفا كرد. چپ به طور دهشتبارى با افقها، راهحلها، و ملزومات سازماندهى جنبش لغو كار مزدورى كارگران بيگانه بود. تمامى هويت و ساز و برگ چپ بودنش در چند جملهى عاريتى از ماركسيسم آن هم به روايت كمينترن، اردوگاه، و مائوئيسم و… خلاصه مىشد و از لحاظ طرح راهحلها و افقها تماما در اردوگاه بورژوازى طى طريق مىكرد. نسخهى توسعهى كاپيتاليستى ضدامپرياليستى براى كارگران مىپيچيد! به «جمهورى دموكراتيك خلق» پناه مىبرد! و چهها كه نمىكرد!
* * *
آن چه در زير مىخوانيد، گزارشى از «شوراى متحدهى غرب تهران» در آن روزهاست. اين گزارش را من به عنوان يكى از فعالين اين شورا دربارهى چگونگى پيدايش، زوال و مسايل مربوط به كار آن نوشتهام… شوراى متحدهى غرب فقط گوشهاى از مبارزات كارگران بود، اما آن چه در آن گذشت، طبيعتا آيينهاى براى مشاهدهى معضلات مبتلا به جنبش كارگرى در آن روزهاست. اين گزارش عجالتا به طور بسيار فشرده، بدون تحليل و تفسير و بدون استخراج تجارب در اين جا نقل مىشود. هدف از اين كار و طرح مساله به اين صورت، راه انداختن بحث پيرامون مسايل زير است:
اول: جلب توجه و تعمق فعالين جنبش لغو كار مزدورى به وجوه اساسى ضعف و قوت جنبش كارگرى ايران در روزهاى بعد از قيام بهمن ۵۷. اين نقاط ضعف و قوت را چگونه درك و تحليل مىكنيد؟
دوم: گشايش بحث پيرامون اين سئوال كه طبقهى كارگر ايران در آن دوره چه بايد مىكرد و چه مىتوانست بكند؟ تا به استقبال شكست نشتابد؟ كارگران ايران چگونه و در چه پروسهاى مىتوانستند به سمت اهداف مستقل طبقاتى خود گام بردارند و براى مستقر نمودن پايههاى جنبش لغو كار مزدورى خويش تلاش كنند؟
سوم: چپ ايران به ملزومات سازماندهى جنبش لغو كار مزدورى چگونه پاسخ گفت؟
چهارم: اگر قرار است جنبش كارگرى و فعالين كمونيست اين جنبش از دورهى بعد از قيام ۵۷ و كلا از تاريخ شكستها و اشتباهات مستمر گذشته درس بگيرند و اين درسها را امروز در مبارزهى جارى بين طبقهى كارگر و نظام سرمايهدارى به كار بندند، چه بايد بكنند؟
با اميد به مشاركت فعال همگانى در اين بحث و پاسخ دادن به اين سئوالات اساسى براى يك جمعبست آموزنده، به سراغ اصل گزارش مىروم. قيام بهمن ۵۷ در شرايطى به وقوع پيوست، كه كارگران سراسر كشور براى سرنگونى رژيم سلطنتى سرمايه در حال اعتصاب، تحصن، تظاهرات و اشكال ديگر مبارزه بودند. با عروج جمهورى اسلامى به قدرت، حركتهاى اعتراضى طبقهى كارگر عليه محروميتها و بى حقوقىهاى گستردهى اقتصادى، سياسى و اجتماعىاش تداوم يافت. كارگران بيكار با متحصن شدن در وزرات كار، خواستار برقرارى بيمهى بيكارى گرديدند و كارگران سراسر كشور در مراكز توليد و كار اقدام به تاسيس شوارهاى خود نمودند. ذكر اين نكته مهم است كه در قيام ۵۷، كارگران با گوشت و پوست لمس نموده بودند كه اگر با هم متحد باشند، مىتوانند عظيمترين سدهاى بتونى را هم از پيش روى خود بردارند و رو به جلو حركت كنند. آنان با داشتن اين تجربيات گران بود، كه خواستار تشكيل شوارها و اعمال قدرت اين شوراها عليه كارفرمايان شدند.
يك خواست مهم اين شوراها، حضور كارگران در برنامهريزى كار و توليد كارخانه بود. در سال ۵۸، شوراى كفش ملى، شوراى كارخانهى مينو، شوراى شركت خانهسازى آريا و گروه صنعتى رنا – كه خود شامل كارخانجات گروه توليدى زر و ولوو و زامياد بود- از طريق تماس با ساير كارخانجات و مراكز توليد توانستند اولين مجمععمومى را در كارخانهى كفش ملى برگزار نمايند. در اين مجمععمومى بيش از سی هزار نفر از كارگران غرب تهران شركت كردند. اين اجلاس يكى از بزرگترين گردهمآيىهاى كارگرى در اين دوران بود و در همين گردهمآيى بود كه سنگ بناى «شوراهاى متحده غرب تهران» استوار شد. كارگران با برقرارى انتخابات آزاد، اعضاى اصلى شوراى متحده را برگزيدند. در اين جلسه، كارگران زيادى با شورى زايدالوصف در مورد اهميت شورا و ضرورت هم بستگى كارگران با يك ديگر سخن گفتند و با هم تبادل نظر نمودند.
«شوراى متحده غرب تهران» توانست به مرور زمان نقش رهبرى و هدايت كنندهى جنبش كارگرى در غرب تهران را ايفا كند. به طورى كه كارگران مشكلاتشان را با اين شورا مطرح مىكردند و در مجامععمومى، راهحلهاى مناسب براى آن مشكلات پيدا مىنمودند. شوراى متحده با طرح خواستهاى كارگران (از قبيل چهل ساعت كار در هفته، حق اعتصاب، تغيير قانون كار، طرح طبقهبندى مشاغل، شركت شوراها در مديريت، ملى كردن كارخانه ها، سود ويژه، پاداش، حق بيمهى بيكارى و غيره) به فعاليت خود ادامه داد. شوراى متحده در مدت زمان كوتاهى توانست تقربيا تمامى كارگران كارخانههاى غرب تهران را به خود متمايل سازد و در اولين انتخابات مجلس شوراى اسلامى شركت كند و دو كارگر – يكى از كارگاه مترو و ديگرى از كارخانهى ساكا- را به عنوان كانديداهاى مستقل معرفى نمايد. شورا در جلسات و سخنرانىهاى متعدد، لزوم معرفى اين كانديداها را براى عموم توضيح داد و خواستار حمايت نيروهاى چپ از كانديداهاى خود شد. موضوعى كه البته با استقبال چپ مواجه نشد و تقريبا هيچ گروهى از آنها به كانديداهاى شوراى متحده راى ندادند. آنها هر كدام كانديداى مستقل خود را داشتند و به اين خاطر از هم كارى با شورا سر باز زدند. در اين دوره، كارگران ساكا و برخى واحدهاى ديگر با تلاش فعال و بى دريغ، تمامى پلاكاردهاى ستاد تبليغاتى شوراى متحده را تامين مىنمودند و كارگران چاپ با كوشش شبانهروزى به چاپ اطلاعيههاى شورا همت مىنمودند. شوراى متحده نقش وسيعى در مسالهى انتخابات ايفا كرد. تقريبا تمامى كارخانهها با تشكيل ستاد انتخاباتى و حمايتهاى مالـى و معنوى خود شوراى متحده را تقويت كردند. جالب توجه است، كه وقتى نيروهاى چماق به دست به ستاد انتخاباتى شورا حمله مىكردند، با مقاومت سخت كارگران مستقر در ستاد روبرو مىشدند و پا به فرار مىگذاشتند.
بعد از انتخابات، درگيرىها و اعتصابات متعددى در غرب تهران به وقوع پيوست. از جمله اعتصاب كارگران كارخانهى مينو، اعتصاب كارگران استارلايت، اعتصاب كارگران خانهسازى ايران و كارخانهى دوزندگى ناظمى و غيره… اين اعتصابات همگى در روزهايى به وقوع مىپيوست، كه رژيم اسلامى سرمايهدارى با تمامى توان و ظرفيت در تدارك سازماندهى براى سركوب جنبش كارگرى بود. پيرامون اين حركت در آينده به تفصيل صحبت خواهم نمود. فعلا بحث شورا را دنبال مىكنم. رژيم اسلامى سرمايه با اوجگيرى اعترضات كارگرى و توسعهى اعتصابات در كارخانههاى جادهى مخصوص و در جادهى قديم كرج و… در منطقهاى به نام «دپو»، نيروهاى ويژهاى براى سركوب تاسيس نمود. رژيم از اين طريق در سريعترين زمان، نيروى لازم براى سركوب اعتراضات را گسيل مىداشت.
يكى از بحثهاى اساسى در «شوراى متحده غرب تهران»، پيوند كارگران شاغل و كارگران بيكار بود. در آن زمان ما شاهد حركتهاى متعدد اعتراضى بيكاران در تهران و ساير شهرها بوديم. آنها بارها به راه پيمايى و تحصن متوسل شده بودند، اما نتوانسته بودند به خواستهاى خود – يعنى حق بيمهى بيكارى يا گرفتن كار- دست يابند. بحثى كه مطرح شد، اين بود كه بايد ميان مبارزات بيكاران و كارگران شاغل و در واقع كُل طبقهى كارگر پيوندى محكم به وجود آيد. تنها در اين صورت، كارگران بيكار مىتوانند به حقوق خود دست يابند. در اواخر سال ۵۸، دولت با يورش به شوراهاى كارگرى در سراسر ايران مىخواست كه اين شوراها را منحل و به جاى آنها انجمن اسلامى و يا شوراى اسلامى خود را جايگزين نمايد، كه با مقاومت كارگران در بيشتر مراكز توليد روبرو گشت و نتوانست به مقصود خود برسد.
نقش انجمنهاى اسلامى كارخانهها درست مانند نقش ساواك در دوران رژيم شاه بود. اين انجمنها با تهيهى گزارش از محيط كار و همچنين از وضعيت كارگران فعال و دادن اين گزارشات به مديريت كارخانه – كه همگى دولتى و حزبالهى بودند- زمينههاى يك سركوب حساب شده و گسترده را آماده مىنمودند. در همين زمان، مسالهى سفارت آمريكا مطرح شد و رژيم توانست با اين بهانه خيلى از شوراها را منحل اعلام نمايد. گروههاى چپ در آن روزها به سختى درگير انقلابى خواندن يا غير انقلابى ناميدن اين اقدام رژيم بودند و اين بحثها در شوراى متحده نيز مطرح بود. دولت سرمايه با حربهى گروگانگيرى افراد سفارت آمريكا و دامن زدن به توهمات كارگران توانست بخشى از نيروى تشكلهاى كارگرى را به سمت خود بكشد و از اين طريق واحدهاى كارگرى خاص خود را تشكيل داده و به آنها سمت و سو دهد. در اين رابطه بايد از محجوب، كه يكى از پايهگزاران اين سازماندهى ضد كارگرى بود، نام برد. عدهاى از كاركنان كارخانهى ايرانيت نيز در اين كار نقش فعال داشتند. در كارخانهى ايرانيت، كميتهاى متشكل از واحدهاى انجمن اسلامى و نيروهاى سياسى كار رژيم، خط و ربط انجمنهاى اسلامى و شوراهاى اسلامى را تدوين مىكردند. مركز كار اين عده بعدها به كميتهى تحقيق و بازجويى از كارگران در خيابان جمهورى، ساختمان هواشناسى، انتقال داده شد.
خواستهاى كارگران در شوراى متحده
در سال ۵۸، اعتراضهاى كارگرى بيشتر حول هفت مطالبه دور مىزد. اين مطالبات عبارت بودند از: اول: ملى شدن كارخانهها؛ دوم: تشكيل شوراها و حضور اين شوراها در برنامهريزى و مديريت كارخانه؛ سوم: چهل ساعت كار در هفته و سی و شش ساعت براى كارهاى سخت؛ چهارم: طرح طبقهبندى مشاغل در همهى سطوح كارى؛ پنجم: تغيير قانون كار و شركت نمايندگان كارگران در تهيهى قانون كار جديد؛ ششم: دريافت سود ويژهى سالهاى ۵۷ و ۵۸؛ هفتم: افزايش دستمزد؛
شوراى متحده و اعتراضات كارگرى از سال ۵۹ به بعد
با شروع سال ۵۹، شوراى متحده غرب تهران در تدارك راهپيمايى اول ماه مه بود. در هماهنگى با كانون شوراهاى شرق تهران و كارگران بيكار از طريق برگزارى جلسات متعدد، قرار شد اول ماه مه توسط اين سه نهاد با شعارهاى مشخص برگزار گردد. در تدارك اول ماه مه اين سال، تمامى كارخانجات نقش فعال و سازندهاى از خود نشان دادند. در راهپيمايى اول ماه مه، حدود ۷۰ الى ۹۰ هراز كارگر شركت نمودند و شعارهاى خاص خود را سر دادند. نكتهى قابل توجه اين بود، كه گروههاى چپ صف جداگانهى خود را داشتند و هيچ گونه حمايتى از صف كارگران نكردند. آنها هر كدام راهپيمايى مجزايى براى خود ترتيب داده بودند. در سال ۵۹، در رابطه با ادامهى اعتصابات كارگرى، بايد به اين نكته اشاره شود كه بيشتر خواستهاى كارگران اقتصادى بود. در اسفند ۵۸، اكثر كارخانهها هيچ سود ويژه و حق پاداشى به كارگران نپرداختند و رژيم اعلام داشت كه سود حرام است، اسلام سود ويژه ندارد، و از اين قبيل مسايل.
اعتراضات كارگرى بيشتر بر سر سود ويژه و حق پاداش ادامه يافت، تا اين كه در آخر شهريور سال ۵۹ جنگ ارتجاعى بين رژيمهاى ايران و عراق در گرفت و رژيم سرمايه توانست از اين مساله بيشترين بهرهبردارى را براى سركوب كارگران و منحل كردن شوراهاى كارگرى بنمايد. رژيم توانست فشار خود را بر طبقهى كارگر روز به روز بيشتر سازد. با منحل نمودن بسيارى از شوراها در كارخانجات، شوراى متحده نيز نيروى بسيارى را از دست داد، فشار روى آن روز به روز بيشتر شد و شوراهايى كه با شوراى متحده هم كارى مىكردند، تحت پيگرد قانونى قرار گرفتند.
در نيمهى اول سال ۵۹، طرح طبقهبندى مشاغل يكى از موضوعات مهم اعتراضات كارگرى شد و شوراى متحده نيز طرحى بر اساس شناخت خود از كارخانجات تهيه كرده و در اختيار شوراهاى كارخانهها گذاشت، كه از طرف وزارت كار مورد قبول واقع نشد. با شروع سال ۶۰، شوراى متحده در تدارك روز اول ماه مه بود، اما شمار زيادى از شوراهاى كارخانجات را از دست داده بود و تنها تعداد اندكى از شوراها در جلسات مجمععمومى شركت مىكردند. شوراى متحده تصميم گرفت با رانندگان كاميون روز اول ماه مه را برگزار نمايد. راهپيمايى اول ماه مه اين سال از كيلومتر ۲۲ جادهى كرج آغاز شد. در اين راهپيمايى تعداد كمى از كارگران شركت كردند و در ميدان ولى عصر با خواندن قطعنامهاى به راه پيمايى خود پايان دادند.
با تهاجم سراسرى جمهورى اسلامى عليه جنبش كارگرى و چپ در خرداد ۶۰، تمامى شوراهاى كارگرى منحل گرديد و انجمنهاى اسلامى كه قبلا كارگران مبارز و پيشرو و فعال را شناسايى كرده بودند، به طور همه جانبه وارد ميدان شدند. نيروهاى سركوبگر رژيم تمامى فعالين جنبش كارگرى را دستگير و روانهى زندانها ساختند. عدهى زيادى از كارگران كارخانهها، كه از اعضاى گروه هاى چپ بودند، به اسارت رژيم در آمدند. جنبش كارگرى ايران يكى از وحشتناكترين ضربات تاريخ خود را تحمل نمود، بدون اين كه از شرايط سالهاى ۵۷ تا ۵۹ هيچ استفادهاى براى گذاشتن خشتى بر روى خشت در جهت تحكيم صف مستقل طبقاتى و مبارزهى خود عليه كار مزدورى بنمايد. چپ ايران در اين زمان مستاصلترين، بى پاسخترين و بى راهحلترين نيرو در قبال نيازهاى واقعى سازماندهى طبقاتى جنبش كارگرى بود. كمونيسم هيچ حضور ملموسى در جنبش كارگرى اين سالها پيدا نكرد، چرا كه غرق بودن چپ در سوسيال رفرميسم مانع سنگينى بر سر راه اين حضور يافتن بود.
نوامبر ۲۰۰۱