«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
سوسن بهار –
تصور مىشود که بشريت مدتهاست بردهدارى را پشت سر گذاشته، اسپارتاکوس، افسانه و بردگى، مقولهاى کهن است. اما با اندک تعمقى که نياز به چشم الکترونيک هم ندارد، مىتوان موهنترين، تراژيکترين و شرمآورترين نوع بردهدارى، “استثمار کودکان” و “بردگى مزدى” آنان را، آن هم در عصر انفورماتيک، کشف کهکشانهاى جديد و ساختن الگوى مشابه موجود زنده از مولکول “DNA”٭ به چشم ديد.
در سرتاسر کرهی خاکى امروز، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، کودکان سه تا هجده ساله به انواع کارهاى پُر مخاطره و زيانآور مشغولند. بنا به اطلاع “يونيسف” و با استناد به گزارشات رسمى ساير نهادهاى بينالمللى، در سال ۱۹۹۷، چهارصد ميليون کودک به لحاظ اقتصادى فعال بودهاند. از آمريکا تا فيليپين، از انگليس تا بنگلادش، و از برزيل تا پاکستان و ايران و هندوستان، اين بردگان کوچک در دخمههاى قالیبافى، مزارع پنبه، کارگاههاى مکانيکى، مراکز تراش الماس، کارخانههاى کبريت و فشفشهسازى، و در شرکتهاى لباسدوزى، توردوزى لباسهاى زير، در اتاقکهاى غير مسکونى شرکتهاى چند مليتى، دباغ خانههاى خفقانآور، همه و همه جا، اين بردگان کوچک، به توليد ثروت افسانهاى دنياى آخر قرن مشغولند.
اين جا ديگر “افسانه”، نه بردگى و اسپارتاکوس، که ثروت غير قابل تصورى است که از کار ارزان اين بردگان کوچک، “اقبال مسيح”ها، به جيب صاحبان سرمايه مىرود. بردگى کودکان، نتيجهی بلامنازع نظام کار مزدى است.
مرگ دردناک اقبال مسيح، کودک کارگر دوازده سالهی پاکستانى که عليه بردگى کودکان و براى ايجاد امکان تحصيل و زندگى بهتر آنها مىجنگيد، تفاوت ماهوى با مصلوب شدن اسپارتاکوس ندارد. زندگى کوتاه و پُر شور اقبال، “بردگى کودکان” را به موضوع بحث و مجادلهی رسانهها و مجامع بينالمللى تبديل کرده است. سازمان “نجات کودک” خبر مىدهد که در طول سالهاى ۹۷ تا ۹۹، کنفرانسها و سمينارهاى متعددى در زمينهی کار کودکان و ممنوعيت آن برگزار خواهد شد.
امروزه ميليونها کودک، غير از آن لشکر انبوهى که هماکنون به کارهاى سخت و جانکاه مشغولند، در معرض خطر اجبار به کار قرار دارند. تصور رايج اين است که کار اجبارى فقط در کشورهاى هندوستان، نپال، و پاکستان وجود دارد. اما گزارشات متعددى نشان مىدهند که کار اجبارى در بسيارى از کشورها، از برزيل گرفته تا برخى کشورهاى بلوک شربق سابق، متداول شده است. علت روشن است: تلاش براى بقا.
* * *
چيزهاى خيلى بيشترى از شيشه به مصرف ساختن النگوهاى قشنگ و رنگين “فيروزآباد” هندوستان مىرسد: “نيروى کار و شيرهی جان کودکان” در کارى پُر مشقت و دردناک! در اين جا در مجموع ۲۰۰ هزار کارگر مشغول به کارند که ۵۰ هزار تاى آن کودک هستند؛ حقوق اين کارگران کوچک فقط معادل سه کرون سوئد در روز است؛ آنها همراه با بزرگسالان جلوى کورههایى که ۱۵ تا ۱۸ هزار “درجهی سلسيوس”٭٭ گرما دارد، کار مىکنند؛ و وقتى مىخواهند صفحاتى را که شيشه بر روى آن قرار دارد در داخل کوره بگذارند و يا از کوره در آورند، نه فقط مورد هجوم گرما، بلکه تماس با پنبهی نسوز که کورهها از آن آجيده شده نيز قرار مىگيرند و بندرت از آثار سوختگى در امان مىمانند؛ براى اين کودکان، هيچ نوع کمک اوليهاى در دسترس نيست و بيمهی پزشکى نيز در مورد زخمهاى حنجره، ريه، پوست و چشم وجود ندارد. در مالزيا، يک کودک مىتواند تا هفده ساعت در روز کار کند و مداوما در معرض خطر گزيده شدن توسط مار يا پشههاى سمى باشد. در تانزانيا، کودکان مادهی مخصوصى را در موقع چيدن قهوه استنشاق مىکنند که براى سلامتىشان مضر است.
“بردگى کودک”، دايرهی بستهاى از کارهاى سخت و مملو از تعدى، تجاوز، و مرگ تدريجى است. در گزارش يکى از سازمانهاى توسعه و رشد جهانى، وضعيت کودکان در “کامالايانکا”، واقع در جزاير فيليپين، چنين توصيف شده است: “با کودکان کارگر، مثل حيوان رفتار مىشود، آنها داخل اتاقهایى جاى داده مىشوند که لبريز از جمعيت و کثيف، بد بو و غير قابل سکونت براى انسان است.”
بيایيد به “کار کودک” نگاه دقيقترى بياندازيم. و اين نکات را هم در نظر داشته باشيم که: ۱- در اين مقاله هر جا که صحبت از کودک و کارش شده است، مقصود کودکان سه تا هجده ساله است؛ و ۲- مقاله بر آخرين گزارشات و آمارهاى سال ۱۹۹۷ “يونيسف”، “نجات کودک”، “اتحاديههاى آزاد” و “آى ال او” متکى است؛
کار کودک چيست؟
The state of the World,s Children ترم “کار کودک” را بيان يک پديدهی واقعى مىخواند. در اين تبيين “کار کودک” اعم از کار مخرب و زيانبخش تا کارى که سبب رشد و تقويت جسمى و فکرى او مىشود و به تحصيل و تفريحاش هم ضررى نمىرساند، جاى مىگيرد. بين اين دو قطب متضاد، البته يک فضاى کارى وسيع وجود دارد که لزوما “استثمار کودک” نيست و منجر به عدم رشد کودک و زيان جسمى او هم نمىشود. “يونيسف”، کار پُر مخاطرهی کودک را با مشخصات زير توضيح مىدهد:
– کار تمام وقت در سنين پائين؛ – ساعات طولانى کار در طول روز؛ – کار همراه با هيجان و فشار غير قابل تحمل فيزيکى، اجتماعى و روانى؛ – زندگى و کار خيابانى؛ – حقوق ناکافى و غير متناسب با کار؛ – مسئوليت بيش از حد در کار؛ – کارى که مانع از تحصيل مىشود؛ و – کارى که به ارزش وجودى و شخصيتى کودک لطمه مىزند، مانند بردگى مزدى و استثمار جنسى؛
اين اشکال از کار مىتوانند در رشد فيزيکى کودک اختلال ايجاد کنند؛ رشد آموزشى را متوقف نمايند و به بیسوادى او منجر شوند؛ و رشد احساسى که شامل: اعتماد بنفس، وابستگى عاطفى، و عشق مىشود و همين طور رشد اخلاقى و اجتماعى که شامل: احساس همبستگى، روحيهی جمعى، و ظرفيت و توان تميز خوبى از بدى است را مختل نمايند.
ميزان کودکان کارگر
هيچ کس به طور يقين و قطعى نمىتواند بگويد که چقدر کودک در جهان مشغول به کارند. بسيارى از دولتها هيچ گونه آمارى از کار کودکان ارائه نمىدهند. و اصولا نمىخواهند معلوم شود که “بردگى کودک” در حاکميت آنها وجود دارد. اما حتى در کشورهایى که به کار کودک اذعان مىشود هم ميزان دقيق تعداد کودکان کارگر اطلاع داده نمىشود. بخش اعظم اين کودکان در مناطق ممنوعه و به صورت غيرقانونى کار مىکنند و بخشى نيز به کار پنهان خانگى اشتغال دارند که در هيچ آمارى قيد نمىشود. با تمام اينها به يقين مىتوان گفت که حدود صدها ميليون کودک در گوشه و کنار جهان به کار مشغولند. اين تصوير جهانى را بايستى با قلم مویى کلفت و در عرضى وسيع رنگآميزى کرد.
انواع کار کودک
انواع کار کودک را مىشود به شاخههاى اصلى: کار خانگى، کار بردگى، کار در مزارع و کارخانه، کار خيابانى، تنفروشى، و کارى که در خانوادهها به ويژه بر دختران تحميل مىشود، تقسيم کرد.
کار خانگى
به خصوص ميزان کودکانى که به کار خانگى اشتغال دارند، و چگونگى زندگى سخت آنها، را مشکل مىتوان در گزارشات يافت. آنها اغلب حتى مزدى هم بابت کار خود نمىگيرند. اين کودکان به طور مطلق تحت تسلط صاحبى که به هيچ وجه کمترين حقوقشان را رعايت نمىکند، قرار دارند؛ از کُليهی فعاليتهاى اجتماعى، تحصيل، بازى، و حتى عشق و محبت و رابطهی صميمانه محرومند؛ و مداوما در معرض آزار و اذيت و تجاوز جنسى بسر مىبرند. زندگى اين کودکان، بدون هيچ ترديدى زندگى بردگان دوران کهن را به خاطر مىآورد. کار مىکنند تا لقمه نانى به چنگ آورند و از گرسنگى نميرند.
ايزوله شدن اين کودکان توسط “صاحبانشان”، تماس با آنها و به دست آوردن آمار دقيقى از تعداد آنها را به مشکل بزرگى تبديل کرده است. فقط از طريق جمع کردن تحقيقات محلى است که مىشود تصوير کُلىاى به دست آورد. يک تحقيق اقتصادى از وضعيت خانوادهها در “کلمبو”، واقع در سرىلانکا، نشان مىدهد که از هر سه خانواده، يکى کودکى را براى انجام کارهاى خانه در استخدام دارد. در مجارستان هم ۳۴ درصد کودکان زير چهارده سال به چنين کارى مشغول هستند.
کار بردگى
اين نوع کار کودک بيشتر در جنوب آسيا وجود دارد. اغلب کودکانى که بردگى مىکنند، بيشتر از هشت و يا نه سال ندارند. اين کودکان از طريق خانوادههايشان، و در ازای مبلغ ناچيزى قرض، در اختيار صاحبان کارخانهها و کارگاهها گذاشته مىشوند. در هندوستان اين نوع از کار و استثمار وحشيانهی کودکان در کارخانههاى کاغذ سيگار، قالیبافى، صفحه و ديسکت و کاستسازى، کبريت و فشفشهسازى، ابريشمبافى و تراش الماس وسيعا وجود دارد. کارخانهی قالیبافى “ميرزانپور باهدوهى” و “آسانى”، واقع در ايالت اوترا پرادش، يک نمونهی تکان دهنده است. طبق آخرين تحقيقات به دست آمده از اين کارخانه: کودکان ناچارا تا بیست ساعت در روز کار مىکنند و به ازاى نافرمانى و کيفيت بد کار زندانى و شکنجه مىشوند. رشد طبيعى کودکان خردسال اين کارخانه، به علت جمع بودن بدنشان در حين کار، متوقف شده است و اغلب اين کودکان پنج و شش ساله مانند پيرمردان خميده شدهاند.
تنفروشى
طبيعت غير قانونى استثمار جنسى کودک و مخفى کردن آن مانع از اين است که بتوان آمار و اطلاعات دقيقى از اين “صنعت” پُر سود به دست آورد. اما نهاد NGO، “سازمانهاى غير دولتى” که در اين زمينه فعاليت مىکند، معتقد است که سالانه حداقل يک ميليون دختر بچه به اجبار به کار تنفروشى کشانده مىشوند.
فشار فيزيکى و روانى که حين استثمار جنسى کودک به وى وارد مىآيد، اين شکل کار را به يکى از مخاطرهآميزترين کارها براى کودکان، چه دختران و چه پسران، بدل کرده است. اين کودکان به طور روزمره در معرض انواع بيمارىها و از جمله ايدز و امراض مقاربتى، حاملگى زودرس، و نيز اعتياد، قرار دارند. در استثمار و آزار جنسى کودک، هيچ گوشهاى از جامعه بىتقصير نيست. تحقيقات نشان مىدهند که سوءاستفاده و تجاوز جنسى به کودک در خانوادهها نقش تعيين کنندهاى در کشيده شدن کودکان به تنفروشى دارد. در اين “صنعت”، غير از کسانى که سکس را مىخرند، “دلالان” و “دستهایى” وجود دارند که از تنفروشى کودکان سود سرشارى مىبرند. به گزارش “يونيسف”، سوءاستفادهی جنسى از کودکان به چنان کار پُر رونقى بدل شده که فقط در تايلند، سود سالانهی باندهاى جنایى از اين کار سر به يک ميليارد دلار مىزند.
کار در کارخانه و مزارع
کار کودکان در کارخانهها و مزارع در سطح تمامى دنيا پراکنده است. ريسک فيزيکى اين کار، از کار با مواد شيميایى خطرناک گرفته تا ماشينهاى خراب و کمبود وسایل ايمنى، سبب آسيبهاى شديد جسمى کودک مىشود. کارخانههایى که کودک را استخدام مىکنند، بسيار متنوعاند و صنعت چرمسازى در ايتاليا تا کورههاى آجرپزى در کلمبيا و معادن در پرو را شامل مىشوند.
تعداد کودکانى که در مزارع کار مىکنند نيز به همان وسعت کار در کارخانه است. در برزيل، کودکان به مسابقهی دروى نيشکر گمارده مىشوند و در معرض خطر قطع انگشتان دست و پا قرار مىگيرند. در بخشى از رستههاى کارى، کودکان يک سوم نيروى کار و ۴۰ درصد صدمه ديدگان در حين کار را تشکيل مىدهند.
کار خيابانى
اين کارى وحشتناک و پُر مخاطره است. اکثر کودکانى که کار خيابانى مىکنند، در واقع مىکوشند تا خود و خانوادههايشان را از طريق يک کار “سالم” تامين کنند. کفش واکس مىزنند، ماشين مىشويند، گُل مىفروشند، آشغال جمع مىکنند، و مجموعهاى از کارهاى پست و سخت ديگر را انجام مىدهند تا ذرهاى پول به دست آورند و شکم خود و خانوادههايشان را سير کنند. گفته مىشود در برزيل، فقط در سائوپولوى صنعتى، بيش از يک و نيم ميليون کودک به کار خيابانى مشغولند. دلپذيرترين کار اين کودکان، هُل دادن سبدهاى چرخدار خريد پولدارها در سوپرمارکتها، جایى که حداقل مىشود بستهبندىهاى رنگين شکلات و شيرينى را با حسرت تماشا کرد، است.
کار در خانه و بخش کشاورزى خانوادگى
عادىترين شکل کار کودک، کار در مزرعه يا خانه براى خانواده است. اين درست که مشارکت در کارهاى جمعى خانگى و کمک به معيشت خانواده، در سطح معقول، مىتواند براى کودک هم مفيد باشد. اما صحبت از اين نوع همکارى و مشارکت نيست. صحبت بر سر نوعى از کار است که مرتبا از کودکان درخواست مىشود. کارى که اغلب ساعات طولانى بايد صرف انجام آن کرد و از مدرسه و تحصيل هم عقب افتاد.
گزارشات مختلف نشان مىدهند که در سراسر دنيا بيشترين مقدار کار خانه توسط دختران خانوادهها صورت مىگيرد. بنا به گزارش The State Of the World,s Children علاوه بر مخاطراتى که پسران و دختران را مشترکا در تيررس دارد، مسایلى هم هستند که بيشتر دامن دختران را مىگيرد. مثلا محروميت از تحصيل و اجبار به تنفروشى که بيشتر در بين دختران شايع است. “آى ال او”، ۵۶ کودکانى که در کشورهاى غير پيشرفته به کار مشغولند را کارگران پسر ارزيابى مىکند. بىشک اگر امکان اندازهگيرى از ميزان کار خانگى دختران وجود مىداشت، روشن مىشد که تعداد دختران کارگر از اين مقدار بسيار بيشتر است. دختران حتى به طور ميانگين ساعات کار بيشترى از پسران دارند. اين به خصوص در مورد دخترانى صادق است که کار مضاعف مىکنند. يعنى هم در درون و هم بيرون خانه به کار مشغولند.
افشاى اسطورههاى کار کودک
“ويتور”، دوازده ساله، در حين کار ساختمانى دچار برق گرفتگى شد و همراه با پدرش جان سپرد. علت مرگش، شوک الکتريکى برق فشار قوى بود که کابلش را به طور غير قابل اجتنابى به هنگام مخلوط کردن سمنت بايستى در دست مىگرفت. “ويتور” مىتوانست يکى از چند ميليون کودکى باشد که در يکى از کشورهاى غير پيشرفته به کار سخت و پُر مشقت مىپردازند، ولى اين طور نيست. او پرتقالى بود و به همراه پدرش در يک بنگاه ساختمانى کار مىکرد. در مورد “بردگى کودکان”، اسطورههایى وجود دارد که بايد آنها را افشا نمود.
رايجترين اسطوره حاکى از اين است که “کار کودک” فقط در کشورهاى غير پيشرفته وجود دارد. اين ادعا، غير واقع است. در آمريکا بخش متنابهى از کار در مزارع پنبه، توسط کودکان صورت مىگيرد. در تحقيقاتى که در سال ۱۹۹۰ صورت گرفت، روشن شد که اغلب کودکان مکزيکى – آمريکایى، که در نيويورک زندگى مىکنند، به کار در مزارع مشغولند. نيمى از اين کودکان در مزارع سمپاشى شده و مملو از مواد شيميایى خطرناک کار مىکنند و يک سوم آنها خود مستقيما مورد سمپاشى قرار گرفتهاند. در ايتاليا، فقط نيم ميليون کودک در کشاورزى، چرمسازى و نساجى به بيگارى مشغولند. و در انگليس از هر پنج سانحهاى که در حين کار منجر به مرگ شده است، يک مورد مربوط به کودکان کارگر بوده است.
اسطورهی ديگر اين است که استثمار کودک تنها با ريشهکن کردن نهایى فقر از بين خواهد رفت. اين اسطوره در واقع در خدمت تداوم “بردگى کودکان” قرار دارد. فقر را نمىشود ريشهکن کرد، نظام سرمايهدارى بدون فقر که ديگر سرمايهدارى نيست، پس کار کودک ادامه خواهد يافت. اما حتى “يونيسف” هم معتقد است که کار کودک مىتواند و مىبايد بدون گره خوردن به ريشهکن کردن فقر هم از بين برود. اختصاص فقط دو درصد از بودجهی ساليانهی نظامى دنيا مىتواند ۵۰ ميليون کودک را از گرسنگى و بيگارى و ابتلا به بيمارىهاى مُسرى نجات دهد و زندگى انسانى آنها را تامين کند. يک چهارم مخارج نظامى کشورهاى غير پيشرفته مىتواند به مهمترين مسایل و خواستههاى طرح شده در “کنوانسيون حقوق کودک” و حتى فراتر از آن پاسخگو باشد.
اسطورهی سوم اين است که اکثر کودکان در کارخانههاى صادراتى کار مىکنند و اين کار هم کمکى به گذران زندگى آنها و خانوادههايشان است. اغلب هم به کودکان پاکستانى که براى بچههاى ثروتمندان کشورهاى ديگر توپ مىسازند و به وضعيت مالى بد آنها و نقشى که کار اين کودکان در بقاى خانوادههايشان دارد، اشاره مىشود. اولا طبق آمار مراجع بينالمللى تنها پنج درصد کودکان به کار در کارخانههاى صادراتى مشغولند. دوما، بهرهکشى از کودکان چه در کارخانههاى صادراتى و چه در عرصههاى ديگر تغييرى در ماهيت سرمايهدارى و زشتى عمل آن در بهرهکشى از کودکان به وجود نمىآورد. و سوما، مسالهی “کار کودک” و ممنوعيت آن است، نه فقر خانوادههاى آنان. کودک به هيچ دليلى، حتى فقر خانواده، نبايد مجبور به کار باشد.
چهارمين اسطوره، بايکوت اجناس ساخته شده توسط کودکان از طرف خريداران و دولتهاست تا به تدريج کار کودک کم و کمتر شود. يک اشکال اسطورهی بايکوت اين است که فقط شامل بخش صادراتى، که پنج درصد کار کودک را تشکيل مىدهد، مىشود و ۹۵ درصد ديگر را قلم مىگيرد. به علاوه، و از اين مهمتر، “بايکوت” اجناس ساخته شده توسط کودکان اساسا وقتى مطرح مىشود و معنى مىيابد که خود “کار کودک” بدوا به رسميت شناخته شده باشد.
مبارزه عليه بردگى کودکان
روشن است که بايد از هر نوع اقدام مثبت و موثرى، که در سطح حرف باقى نماند و تا حد ساختن نمايشگاه مبارزه براى لغو کار کودک از طريق دادن بودجه به دولتها تنزل نکند، حمايت کرد. اما تا آن جا که به نهادهایى نظير: “يونيسف” و “نجات کودک” برمىگردد، اين جريانات خود را بيشتر به دولتها چسباندهاند و به اقدامات آنها دلخوش کردهاند تا به يک مبارزهی واقعى عليه “بردگى کودکان”. در واقع کليد حل مشکل را در دست به وجود آورندگان مشکل قرار دادهاند. ايران، يک نمونهی سمبوليک در اين مورد است.
در ظاهر امر، جمهوری اسلامی ايران از امضاکنندگان “کنوانسيون حقوق کودک” است. و به اين اعتبار کار کودک در اين کشور بايستى ممنوع باشد. در قانون کار جمهورى اسلامى منتشره در سال ١٣٧٥ آمده است که: “به کار گماردن افراد کمتر از پانزده سال تمام ممنوع است؛ کارگر جوان بايد تحت آزمايشهاى پزشکى ساليانه قرار گيرد؛ ساعات کارش نيم ساعت کمتر از ساعت معمولى کارگران است؛ و البته ترتيب استفاده از اين امتياز با توافق کارگر و کار فرما تعيين مىشود.” مادهی ٨٤ قانون کار اما مىگويد: “در مشاغل و کارهایى که به علت ماهيت آنها يا شرايطى که کار در آن انجام مىشود، براى سلامتى يا اخلاق نوجوانان زيانآور است، حداقل سن کار هجده سال تمام خواهد بود. و تشخيص اين امر با وزارت کار و امور اجتماعى خواهد بود.” طبق تبصرهی يک مادهی ١٢١٠ قانون مدنى، سن بلوغ براى پسر پانزده سال کامل قمرى، و براى دختر نه سال کامل قمرى است. با احتساب اين که ماه قمرى هر سال یازده روز از ماه شمسى کمتر است، يعنى اين که دختران از هشت سال و نيم و پسران از چهاده سال و نيمگى به لحاظ قانونى حق اشتعال به کار دارند.
نه فقط کار وسيع کودکان در کارگاهها و قالیبافىها و مزارع، که همين تناقضات قوانين کار و مدنى جمهورى اسلامى هم پرده از واقعيت کار کودکان در ايران برمىدارد. روزنامهی «همشهرى» در يکى از شمارههاى سال پيش خود با افتخار و ذوقزدگى کامل، يک “استادکار” قالیبافى هفت ساله را به همشهريان خود معرفى کرد. هزاران هزار از چنين استادکارانى، با پيکرهاى خميده، صورتهاى تکيده، رنگهاى پريده، و پوستهاى ترکيده و زخمى در ايران وجود دارد. در ايران اسلامزده هم مانند ديگر کشورهاى سرمايهدارى، “استثمار کودکان” به غمانگيزترين شکلى در جريان است. موارد ضرب و شتم و سوءاستفادهی جنسى از اين کودکان گاها به حدى است که سر و صداى روزنامهها و دست اندرکاران دولتى را هم درمىآورد.
دستفروشان کوچک مورد اذيت و آزار و شوخىهاى رکيک قرار مىگيرند؛ گدایى به صورت يک شغل در آمده و کودکان بسيارى همراه مادران جوانشان به گدایى در خيابانها مشغولند؛ بخش قابل توجهى از کارگران فصلى، کارگران روز مزد و قالیبافان را کودکان کارگر تشکيل مىدهند؛ کارگاههاى مکانيکى، تراشکارىها، نجارىها، کارگاههاى توليد مواد خوراکى، و مواد شوينده و پاک کننده، پُر از کودکان کارگر هستند؛ در کارگاههاى، بدون امکانات ايمنى و بهداشتى خارج شهرها، توليد کفش و کيف، لباسدوزى، توليد مواد پلاستيکى، لوازم ورزشى، و بستهبندى مواد خوراکى و شيميایى، و از همه وحشتناکتر در کارهاى شاق ساختمانى، کار بدون حضور بردگان کوچک پيش نمىرود. به لحاظ ظاهر، اين گونه کارها سياهند و جزو ليست وزارت کار آورده نمىشوند. اما در برنامهی تلويزيونى کودک به نام “تابستانه”، با بیشرمى و وقاحت تمام دوربين فيلمبردارى از اين کودکان گزارش مىدهد و کارشان را به عنوان کار فصلى يا کار در اوقات فراغت و تفريح، به نمايش مىگذارد. حتما به اين خاطر که کودکان ديگر هم تشويق به “بردگى” شوند!
ابعاد بیحقوقى کودک در جامعهی ايران به حدى است که تصور آن تن را مىلرزاند. علاوه بر تمامى سختىها و مشکلاتى که کودکان کارگر در سراسر دنيا با آن مواجهند، قوانين کهنه و پوسيدهی اسلامى، بندهاى انقياد کودکان را محکمتر مىکند و نفس آنها را بيشتر مىگيرد. و با تمام اينها، به زعم نهادهاى بينالمللى، همکارى با جمهورى اسلامى مىتواند به بهبود وضعيت کودکان در ايران کمک کند.
دنيایى که در آن زندگى مىکنيم، آن اندازه ثروتمند است که به کار کودک نيازى نداشته باشد. آن اندازه امکانات دارد که گرسنگى، فقر، بيمارى، و “بردگى کودکان” را ريشهکن کند. مشکل خود نظام سرمايهدارى است. اين قانون سود اين نظام است که کودکان ما را به کار مىکشد و از آنان بردهی مزدى مىسازد. بايد اين نظام نکبتى و وارونه را درست بر جايش بگذاريم تا دنيایى انسانى و متمدن شکل بگيرد. دنيایى که کودکانش شاد و سالم و محترم باشند و همهی امکانات مادى زندگى را در اختيار داشته باشند و “سيندرلاى پرولتاريا اندامى قهرمانى”٭٭٭. در اين راه، مبارزه براى “ممنوعيت کار کودکان” يک گام اساسى است.
* * *
٭ کروموزم حامل ژنهاى سازندهی موجود زنده (خصوصيات زيستى، حيوان، انسان، گياه). هر مولکول DNA شامل چهار جزء است: آ، ب، ث و گ.
٭٭ درجهی سانتىگراد.
٭٭٭ مارکس، «دستنوشتههاى فلسفى – اقتصادى»