«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
جمشيد كارگر –
هم زمان با آغاز جنبش اعتراضى مردم ايران، زمزمههاى مخالفت در صنعتنفت در اوايل سال ۵۷ شروع شد. عناصر چپ و پيش روى شاغل در شركت نفت، جهت سازماندهى حركات اعتراضى آتى كاركنان، اقدام به تشكيل جلسات مخفى نمودند. نطفههاى اصلى كه به تدريج رهبرى اعتصابات صنعتنفت را به دست گرفت، در دو بخش تاسيساتى بسته شد.
یکم: تاسيسات نفتى رى: كه شامل پالايشگاه تهران، مركز پخش و خطوط لولهى رى، مركز انبارها و ادارات بود. در اين تاسيسات، عناصر پيش رو با تشكيل جلسات پى در پى و فراخوان به تمامى كارگران، تكنيسينها و مهندسين، جهت متحد شدن، سعى در ممانعت از پراكندگى كاركنان مىنمودند، كه نتيجهى آن تشكيل كميتهى اعتصاب با شركت نمايندگان تمام گروههاى شغلى و هم چنين بر بستر جنبش انقلابى سراسرى تودههاى مردم، تبديل سريع خواستهاى صنفى و رفاهى به مطالبات سياسى بود. يكى از ويژگىها و شايد بتوان گفت امتيازات تاسيسات نفتى رى و تهران، جوان بودن بخش عظيمى از پرسنل آن بود (چون تاسيسات نفتى در تهران از نظر زمان بهرهبردارى، خيلى جوانتر از جنوب بود) و همين طور رابطهاى كه بين بخش تحصيلكرده (مهندسين و تكنسينها) با كارگران به خاطر نظام كارى (در جهاتى مغاير با سيستم كارى قديم) وجود داشت. به اين دلايل، در اين بخش جوشش سياسى سريعتر از جاهاى ديگر صنعت نفت به وجود آمد و توانست رهبرى اعتصابات سراسرى صنعت نفت را به دست گيرد.
دوم: تاسيسات نفتى جنوب: اولين حركتهاى اعتراضى در شركت ملى حفارى اهواز شروع شد. رژيم شاه نسبت به اين بخش حساستر از ساير بخشها بود، زيرا اگر مثلا كاركنان تهران اعتصاب مىكردند، فقط مصرف داخلى دچار وقفه مىشد، ولى اعتصاب در جنوب به غير از توقف مصرف داخلى، صادرات نفتى يعنى تنها و عمده ترين منبع اقتصادى رژيم را به طور كامل متوقف مىكرد. به همين دليل، تمام مراكز صنعت نفت جنوب – از كوچكترين تا بزرگترين واحدها- در آن مقطع مورد يورش قواى نظامى حكومت شاه قرار گرفت و ارتش در تاسيسات نفت اين منطقه مستقر شد، كه اين امر باعث تشديد تضاد موجود گرديد.
رژيم شاه با پاسخ موافق به تمامى مطالبات رفاهى كه تا آن زمان تصورش هم نمىرفت، سعى در جلوگيرى از آغاز اعتصاب در اين تاسيسات نمود كه در شرايط سياسى آن زمان، تلاشى مذبوحانه بود.
كميتهى اعتصاب تاسيسات نفتى اهواز، كه به رهبرى سه نفر از مهندسين حفارى به نامهاى درويشى، حياتى و ذاكرى سريعا شكل گرفت، ابتدا با مخالفت كارگران روبرو شد؛ زيرا خواستههاى مشخص كميتهى اعتصاب، سياسى بود. مانند: اخراج كاركنان و كارگران خارجى از صنعت نفت و…، در حالى كه مطالبات كارگران عمدتا صنفى و رفاهى بود. اما به علت درك اين موضوع توسط كارگران پيشرو، كه كميتهى اعتصاب در جهت خواستههاى آنان نيز حركت مىكرد و يا حداقل مطالبات آنان را هم مد نظر داشت و در اين راستا تفهيم آن به كارگران، مخالفت كارگران با كميتهى اعتصاب خيلى زود بر طرف گرديد. در رابطه با اخراج كاركنان خارجى، انصارى (رئيس هيات مديرهى صنعت نفت) با آمدن پى در پى به اهواز و نشستهاى مختلف، كاركنان را تقريبا قانع كرد كه به سر كارهاى خود برگردند. به اين ترتيب كه تمام كاركنان خارجى را به تهران فرا خواندند، روساى مراكز مختلف را تعويض كردند، دستمزدها نيز تا سقف دو برابر افزايش داده شد، تعاونىها دست و دلباز شدند و… تا شبى كه مهندس جزايرى سرپرست مناطق نفتى و همكار آمريكايىاش، در اتومبيل خود ترور شدند و روند جنبش سياسى صنعتنفت وارد مرحلهى جديدى گرديد.
پالايشگاه آبادان، كه به عنوان يكى از قديمىترين و حساسترين مراكز كارگرى ايران در آن مقطع فعاليت چندانى نداشت، با واقعهى آتشسوزى سينماى ركس آبادان به اعتصاب كشيده شد. كميتههاى اعتصاب واحدهاى مختلف با اتحاد و همآهنگى، تشكل قوىترى را ايجاد كردند. عناصر پيشرو و چپ در جهت ارتقاى مطالبات رفاهى به سياسى، تلاش شبانهروزى مىكردند كه با توجه به تعداد كم اين عناصر در درون كميتههاى اعتصاب، قانع كردن افراد ديگر در كميتهها نيروى زيادى مىطلبيد.
عناصر حول و حوش رهبرى اسلامى انقلاب، در رابطه با اين جنب و جوش و تعميق هر روزهى خواستهها و فرا رسيدن فصل سرما و كمبود مواد نفتى (سوخت) در شهرها و همچنين به علت درگيرى مداوم نيروهاى ارتش مستقر در تاسيسات صنعتنفت با اعتصابيون و دستگيرى روزمرهى فعالين، بر آن شدند كه هياتى را به اهواز بفرستند تا در جلسهى مشتركى، خواهان راهاندازى بخشى از تاسيسات – كه مواد سوختى داخلى را تامين مىكرد- بشوند. سرپرستى اين هيات با مهندس بازرگان بود. پس از چند جلسه، كميتهى اعتصاب به طور مشروط پذيرفت كه مصرف داخلى را تامين كرده، ولى از صادرات نفتى تا رسيدن به اهداف انقلاب ممانعت نمايد. به اين ترتيب، كاركنان به سر كارهاى خود بازگشتند و از همين زمان بود كه زمزمهى تشكيل شوراها – كه در ضمن يكى از خواستههاى كميتهى اعتصاب نيز بود- آغاز گشت.
در بعضى از واحدهاى صنعتى، دو تشكل شورايى جداگانه ايجاد گرديد: یکم: شوراى كارگران كه متشكل از دو گروه شغلى بود. كارگران رسمى (ثابت) و كارگران غير رسمى (موقت و پروژهاى)؛ دوم: شوراى كارمندان كه ابتدا با درگيرى درونى كار خود را آغاز نمود، ولى به تدريج انسجام يافته و شروع به فعاليت كرد؛
پيشروترين افراد در شوراها عناصر چپ بودند، كه به علت وابستگىشان به گروههاى سياسى متفاوت چپ و فقدان يك برنامهى عملى واحد و منسجم در مورد فعاليت شورايى، بر اساس شرايط فنى تاسيسات و اوضاع سياسى و اجتماعى آن زمان، بعضى از خواستههاى سياسى راديكال شوراهاى تاسيسات در ابتداى فعاليت با ترديد آنها روبرو مىشد. اين امور مصادف با بیست و دوم بهمن و حاكميت جمهورى اسلامى بود. موضوعى كه با شروع فعاليت شوراهاى تاسيسات نفت در موردش بحث مىشد، لزوم خروج بخشى از ارتش – يعنى نيروهاى همافر- از تاسيسات بود كه در روزهاى آخر انقلاب، نقشى مثبت و تسريح كننده در برپايى قيام بیست و دوم بهمن بازى كردند؛ اما پس از مدتى بعضا تبديل به عناصر سركوب و دستگيرى عناصر چپ و پيشرو شده بودند.
فعالترين عناصر درون شوراها – يعنى عمدتا افراد سياسى چپ- سعى در گرفتن اختياراتى از قبيل عزل و نصب روساى ادارات، كنترل خريدها، سفارشات و نگهدارى انبارهاى قطعات يدكى كه قبلا در دست آمريكايىها بود، مىكردند. اولين درگيرى در اين زمينهها بين شوراى مركزى صنعتنفت و رژيم جديد اسلامى، در مورد تيغههاى الماس متههاى حفارى بود كه علىرغم همكارى خوب شوراهاى صنعتنفت و شوراى بنادر خرمشهر و آبادان، احمد مدنى (كه در آن زمان فرماندهى نيروى دريايى و استاندار منتصب خوزستان بود) موفق شد متهها را از انبارها خارج كرده، با زور اسلحه به دوبى براى شركتهاى آمريكايى بفرستد. او مىگفت، كه اين متهها غصبى هستند! پس از درگيرى بين ارتش و نيروهاى موسوم به خلق عرب، تشنج در تاسيسات نفت بالا گرفت. حضور عناصر لمپن حزبالهى در ردهى مسئولين صنعتنفت، درگيرىهاى تقريبا مداوم در تمام تاسيسات صنعتنفت، تاثيرات جنگ سركوبگرانهى كردستان، دستگيرى تمامى رهبران اعتصاب و شوراهاى تاسيسات نفت رى و ساير مسايل كوچك و بزرگ ديگر، سيماى صنعتنفت را در آن مقطع تشكيل مىداد.
به هر حال، مسالهى شوراها در صنعتنفت به مشكل بزرگى براى حاكميت ارتجاعى و ضد كارگرى رژيم اسلامى سرمايه تبديل شده بود، تا آن جا كه قرار بود وزارت نفت از تهران به اهواز منتقل گردد. در زمان شاه، صنعتنفت، وزارتخانه نبود، براى اين كه زير نظر دولت نباشد و به اين ترتيب مستقيما زير نظر شاه عمل كند.
با حضور جنتى (امام جمعهى اهواز) و عنصرى مانند غرضى (به عنوان استاندار خوزستان) جو سياسى و اجتماعى حاكم بر صنعتنفت جنوب تغيير كرد. شوراهاى مركزى كاركنان صنعتنفت در جنوب، كه حتا در مقطع كوتاهى نظارت بر صادرات نفتى را هم بر عهده داشت، مورد شديدترين سركوبها قرار گرفت. و دو نفر از سه تن رهبران اوليه و اصلى آن – يعنى حياتى و درويشى- با توطئهى غرضى در يك متينگ قلابى در اهواز كشته شدند و به فاصلهى كمى نفر سوم – ذاكرى- نيز دستگير، زندانى و بلافاصله اعدام گرديد. جو رئعب و هراس ايجاد شده بود. غرضى (به عنوان استاندار) در تمام مسايل صنعتنفت دخالت مستقيم داشت. و عزل و نصبهاى سريع و گماشتن عناصر بى سواد و بى تجربه، ولى وابسته به رژيم اسلامى در پستهاى كليدى، روند جنبش شورايى را از هم گسست.
سركوب دانشگاهها در جريان به اصطلاح «انقلاب فرهنگى» و سپس آغاز جنگ ايران و عراق، كه به انهدام كامل پالايشگاه آبادان، تاسيسات نفتى اهواز، تاسيسات صادراتى جزيرهى خارك، اسكلههاى حفارى و اكتشافى در خليج فارس و اسكلهى آبادان و خرمشهر منتهى شد و همچنين بمباران تقريبا هر روزهى بندر امام خمينى (بندر شاهپور سابق) و تلمبهخانههاى ارسال نفت به تهران كه صرفنظر از به هدر رفتن ميلياردها دلار سرمايه، منجر به كشته شدن هزاران نفر از كاركنان صنعتنفت به هنگام كار در تاسيسات گرديد، در مجموع زمينهى سياسى اجتماعى مناسبى براى رژيم اسلامى سرمايه فراهم آورد، تا با استفاده از آن و در شرايط خاص صنعتنفت در دوران جنگ تخريبى، به دستگيرى فعالين چپ و پيشروى شوراهاى تاسيسات نفت اقدام كند. در اين رابطه تعدادى از فعالين چپ شوراها، توسط حكومت جنايتكار و ضد كارگرى اسلامى اعدام و بقيه به حبس و اخراج از كار (پاكسازى دائم از كارهاى دولتى) محكوم شدند. به اين ترتيب شوراهاى صنعتنفت از محتواى واقعى خالى و سركوبشان كامل گرديد.
فعاليت عمدهى شوراهاى جايگزين – يعنى شوراهايى با نمايندگان انتصابى از طرف حاكميت اسلامى- در اين مقطع حداقل در صنعتنفت، تهيهى خواربار، سيگار، يخچال و اجاق گاز بود. در بعضى از اين گونه شوراها، رشوه خوارى و قدرتطلبى به قدرى زياد و عميق شده بود كه پس از تشكيل انجمنهاى اسلامى و هياتهاى پاكسازى، اين مسايل آنچنان باعث آبروريزى افراد انتصابى حاكميت در شوراها گرديد كه مجبور به افشاى آنان شدند و تعدادى از مسئولين اين شوراها به اين طرف و آن طرف منتقل گرديدند، تا از آبروريزى بيشتر جلوگيرى شود. در بعضى تاسيسات مانند مسجد سليمان، تا مدتها بعد از سركوبهاى همگانى، شوراهاى واقعى حضور فعالى داشتند. اما در اغلب تاسيسات صنعتنفت، انجمنهاى اسلامى جايگزين شوراها گرديدند.
در اين جا لازم است به طور خلاصه به ويژگىهاى شوراهاى پالايشگاه آبادان و شيميايى رازى (شاهپور سابق)، پرداخته شود. شوراهاى اين دو مجتمع توليدى متشكل از واحدهاى مختلف، به علت گستردگى محيط كارى، متشكل از شوراهاى كارگاهى و شوراى مركزى بودند و ويژگى آنها اين بود كه شوراهاى مركزى پالايشگاه آبادان و شيميايى رازى، به عنوان شوراى كاركنان (كارمندان و كارگران) تشكيل گرديد. ويژگى ديگر اين بود كه همزمان با تشكيل اين شوراها، انجمنهاى اسلامى پالايشگاه و شيميايى نيز متشكل از عناصر حزبالهى شاغل به وجود آمدند كه تعدادى از عناصر آن در شوراهاى منتخب كاركنان به عنوان نماينده شركت داشتند، كه متعاقب تثبيت جمهورى اسلامى و اوجگيرى سركوب شوراهاى واقعى، انجمنهاى اسلامى از كانال همين عناصر توانستند شوراهاى پالايشگاه آبادان و شيميايى رازى را ملغى و به جاى آن انجمنهاى اسلامى را به مثابهى ابزار قدرت و سركوب مديريت انتصابى دولت اسلامى سرمايه، مستقر سازند. اين روند با پروسهى استقرار شوراهاى اسلامى دولتى به جاى شوراهاى مستقل كارگرى در مراكز توليدى ديگر ايران، متفاوت بود. به علت ويژگى فوقالذكر محيط كار در پالايشگاه آبادان و شيميايى رازى، مجمعهاى عمومى براى انتخاب هم زمان نمايندگان شوراهاى كارگاهى و مركزى، در هر واحد به طور جداگانه تشكيل مىشد. اكثريت نمايندگان شوراى مركزى شيميايى رازى را افراد هوادار و عضو جريانات چپ آن زمان تشكيل مىدادند، به اضافهى فردى از اعضاى مجاهدين خلق و يك عنصر فرصتطلب و حزبالهى شدهى بعد از انقلاب كه از طرف واحدى انتخاب شده بود، كه اكثريت كاركنان آن افراد متوهم به حاكميت تازه استقرار يافتهى اسلامى و يا حزبالهى بودند.
از اقدامات شوراى مركزى شيميايى رازى بعد از تشكيل، انتخاب مديريت بود كه فردى متخصص و تحصيلكرده و چپ برخاسته از سنت كنفدراسيون و تازه از خارج بازگشته بود، كه با تثبيت انجمن اسلامى مجبور به استعفا گرديد. در شوراى كاركنان پالايشگاه آبادان نيز فردى چپ و عضو سازمان پيكار، به نام فرج الله دشتيانى، به علت محبوبيتى كه بين كارگران در رابطه با دفاع از حقوق خود و همكاران كارگرش در دوران رژيم شاه داشت، به عنوان دبير شوراى مركزى انتخاب شد. فرج الله دشتيانى كه در اولين انتخابات مجلس بعد از استقرار حكومت اسلامى، كانديد سازمان پيكار بود، در سال ۶۲ بعد از مدتى زندگى مخفى، دستگير و بعد از مدت كوتاهى اعدام شد. يادش گرامى باد.
* * *
اطلاعاتى دربارهى تاسيسات صنعتنفت ايران
شركت ملى نفت ايران به سه بخش عمده تقسيم شده و يا با در نظر گرفتن ايجاد تغييرات در ساختار آن توسط رژيم اسلامى سرمايه، شايد دقيقتر باشد گفته شود، تقسيم شده بود.
یکم: اكتشاف و توليد و حفارى، كه شامل اين بخشها مىشد: تحقيق، زمينشناسى، شناسايى حوزههاى نفتى، حفر چاههاى نفت جديد، نگهدارى و سرويس چاههاى نفت، كه دفتر مركزى آن در تهران و اهواز مستقر و فعاليت عمدهى آن در مناطق اهواز، گچساران، آغاجارى و حوزههاى دريايى خليج فارس بود.
دوم: پالايش: شامل پالايشگاه آبادان با ضرفيت روزانهى ۶۳۰ هزار بشكه (قبل از تخريب در جريان جنگ ايران و عراق).
پالايشگاههاى شمارهى یک و دو تهران با ظرفيت روزانهى ۲۰۰ هزار بشكه، پالايشگاه كرمانشاه با ظرفيت روزانهى ۲۰ هزار بشكه و پالايشگاه شيراز با ظرفيت روزانهى ۴۰ هزار بشكه. قابل ذكر است كه پالايشگاه بزرگ اصفهان با ظرفيت روزانهى ۲۰۰ هزار بشكه و پالايشگاه تبريز با ظرفيت روزانهى ۸۰ هزار بشكه، بعد از انقلاب ۵۷ راه اندازى شدند. ضمنا پالايشگاه در دست احداث بندرعباس نيز جديدا به اين شبكهى توليد و تصفيه اضافه شده و ساختمان پالايشگاه بزرگ اراك هم در حال اتمام است. نفت خام پالايشگاه كرمانشاه از چاههاى نفت شهر (نفت شاه سابق)، تامين مىگرديد و نفت خام پالايشگاههاى تهران، اصفهان و تبريز در حال حاضر از جنوب كشور تامين مىشود. در ضمن پرسنل شركت نفت در مقطع انقلاب پنجاه و هفت به طور كلى ۶۷ هزار نفر بود، كه بيشترين تعداد آن در بخش پالايش فعال بود.
سوم: پخش و خطوط لوله و مخابرات: كه توزيع توليدات و فرآوردههاى نفتى بين شهرها و روستاها را بر عهده داشت. به اين ترتيب كه محصولات تصفيه شدهى پالايشگاه را به مراكز عمدهى پخش مانند شهر رى در نزديكى تهران و شهرهاى اراك، اصفهان، اهواز، تبريز، مشهد، همدان و غيره ارسال و از آن مراكز از طريق خط لوله و يا توسط تانكرهاى نفتى به شهرها و روستاهاى كشور مىرساند. قسمت مخابرات اين بخش، كه يك شبكهى جدا و كاملا مستقل از شبكهى مخابراتى كشور بود، وظيفهى نصب و نگهدارى ايستگاههاى مخابراتى شركت نفت را به عهده داشت. بخش خطوط لوله و مخابرات، شامل نه مركز عمده بود، كه هر مركز چندين تلمبهخانه را زير نظر داشت. اين مراكز عبارت بودند از اهواز، كوه دشت، اراك، رى، كرمانشاه، تبريز، اصفهان، شيراز و شاهرود. مراكز عمده، اهواز و كوه دشت و اراك بودند كه مراكز جنوب ناميده مىشدند. از اين مراكز عمده، نفت خام از چاههاى اهواز به پالايشگاههاى تهران و تبريز و همچنين مواد تصفيه شده به مراكز اصلى پخش ارسال مىگرديد. كادرهاى فنى مراكز نه گانه بخشا در منازل سازمانى اسكان داده شده بودند.
هر يك از اين سه بخش تشكيل دهندهى شركت نفت، در تهران داراى دفتر مركزى بودند كه روساى كل تحقيق، برنامه ريزى و خدمات فنى در آن جا متمركز بودند. براى تامين قطعات اين شبكهى عظيم (شركت نفت)، دو انبار بسيار بزرگ در شهر رى و اهواز مستقر بود كه قطعات يدكى دستگاههاى مختلف و متنوع تاسيسات صنعتنفت را از طريق دفتر مركزى خريد در لندن و اين اواخر در زوريخ تهيه و خريدارى كرده و به ايران ارسال مىنمود. شركت ملى پتروشيمى ايران، كه هنوز صنعت جوانى بود، در دههى پنجاه به شركت ملى نفت واگذار شد و يا به عبارت ديگر در آن ادغام گرديد. طبق تصميمات مسئولان وقت، قرار بود كه در كنار هر پالايشگاه نفت، يك تاسيسات بزرگ پتروشيمى نيز احداث شود تا مواد خام مورد نيازش از پالايشگاه جنب آن تامين گردد. نيروهاى متخصص قديمى شركت نفت، بخشا، و كادرهاى فنى و غير فنى تازه استخدام شده، كاركنان شركت ملى پتروشيمى را تشكيل مىدادند.
مراكز خطوط لولهى جنوب، كه قبلا دربارهى آن توضيح داده شد، شامل چهارده تلمبهخانه بود كه مراكز آنها در اهواز، كوه دشت و اراك واقع بود و حدود ۲۰۰ هزار بشكه محصولات تصفيه شده را از پالايشگاه آبادان به تهران مىفرستاد. در هر كدام از اين تلمبهخانهها، پنج تا هشت نفر آمريكايى مستقر بودند كه در صورت بروز اشكالات فنى به كاركنان ايرانى كمك مىكردند. قطعات يدكى اصلى فقط در اختيار پرسنل آمريكايى بود، كه اين موضوع يك عامل درگيرى مداوم بين كاركنان ايرانى و پرسنل آمريكايى بود.
* * *
اين نوشته قبلا در نشريهى «كارگر امروز»، سال نهم، شمارهى ۶۲ مارس ۱۹۹۹، تحت عنوان «به مناسبت بيستمين سال اعتصابات كارگران نفت جنوب» درج گرديد. اينك با اندكى تغييرات نوشتارى و افزودن خلاصهاى از يك مطلب كوتاه دربارهى «شوراهاى پالايشگاه آبادان و شيميايى رازى (شاهپور سابق)» _ كه اين مطلب نيز جداگانه در همان شمارهى «كارگر امروز» چاپ شد _ جهت درج در سايت «نگاه»، بخش ادبيات كارگرى، ارسال مىگردد. با اميد به قابل استفاده بودن آن.