«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
فليسيتاس ترويه و بهرام قديمی –
مصاحبه با يوری فرناندِز از رهبران کارگران لباس دوزی بروکمن (آرژانتين)
يادداشت:
نوليبراليسم و تسليم در برابر آن حکم قضا و قدر نيست. میتوان در برابر آن مقاومت کرد و دستکم در مواردی از پيشروی آن جلوگيری نمود، يا آن را به عقبنشينیهايی واداشت. چنان که میتوان و بايد به راهحلهای نو در پيکار مقاومت انديشيد. آمريکای لاتين آزمايشگاه انواع مقاومتها و طرح بديلها است. مصاحبه زير که در کارخانهی بروکمن و با حضور چند تن از کارگران صورت گرفته، گوشهای از مقاومت و ابتکار کارگری را نشان میدهد و شايد بتواند برای کارگران ايران نيز به عنوان يکی از اشکال مبارزاتی مطرح باشد. ارائهی اين گونه تجربيات که جنبهی تهاجمی مبارزهی کارگری را در آرژانتين بازتاب میدهد، شايد بتواند به مبارزهی دشوار کارگران ايران که مبارزهشان هنوز عمدتا تدافعی است ياری رساند.
باری، شرکت بروکمن، از سالهای ۱۹۵۰ لباس مردانه و زنانه توليد میکند. اين کارخانه با رشد کمی و کيفی خود بسيار معروف و معتبر بود. صاحبان اصلی کارخانه، سه برادر بودند به نام بروکمن. در سالهای ۱۹۹۶ و ۱۹۹۷ کارخانه با مشکلات مالی شديدی مواجه شد. وقتی وضع کارخانه خوب بود، حدود ۳۵۰ کارگر در آن اشتغال داشتند. بحران کارخانه در سال ۲۰۰۰ شدت گرفت. صاحبان کارخانه ماهها حقوق کارگران را نپرداختند و اين امر باعث درگرفتن بحث و جدل در ميان کارگران نيز شد. حاصل بحثها و چارهانديشیها عبارت بود از اشغال کارخانه و تاسيس تعاونی که در حال حاضر کنترل کُل فعاليت کارخانه را در دست دارد. بروکمن تنها کارخانهی اشغال شده در آرژانتين نيست، تعداد آنها به حدود ۲۰۰ کارگاه و کارخانه میرسد. فيلم «اشغال» (The Take) ساختهی نوامی کلاين و آوی لويس میتواند مرجع مناسبی برای آشنایی بيشتر با اين جنبش باشد.
فليسيتاس ترويه و بهرام قديمی
* * *
– سئوال: از چه زمانی بحران کارخانه آغاز شد و عکسالعمل کارگران چه بود؟
يوری فرناندِز: اين بحران از سال ۹۶ آغاز شد و در سال ۲۰۰۰ بسيار شدت پيدا کرد. در اواخر سال ۲۰۰۰، در ماه نوامبر ما از اوضاع کارخانه با خبر شديم. کارخانه مقروض بود و اوضاع داشت به جایی میکشيد که آن را به طلبکاران واگذار کنند. در آن زمان کارخانه را برای ۱۵ روز تعطيل کردند. بعد صاحب جديدی پيدا کرد به نام سرژ. کارخانه را دوباره گشودند. پس از آن تمام سال را کار کرديم. در سال ۲۰۰۱ متاسفانه شرايط ديگر به هيچ وجه مناسب نبود، بسياری را اخراج کرده بودند. ۱۱۵ کارگر بوديم که همچنان تا ۱۸ دسامبر کار می کرديم. کارخانه بين ماههای ژوئن و ژوئيه ۲۰۰۱ به لحاظ اقتصادی سقوط کرد. قبل از آن هم شرکت حقوقمان را نمیپرداخت. به ما مقروض بود، عيدی و حق فرزند نمیپرداختند، مزايای اجتماعی ديگر وجود نداشت. به جای پول به ما هر هفته ۱۵۰ پزو کوپن میدادند، همين هم به تدريج کم شد، اول ۸۰ بعد ۷۰ پزو، ۵۰ پزو، ۳۰ پزو و تا به حد تحقيرآميز ۲ پزو در هفته رسيد. وضع واقعا تحقيرآميز بود. اين قضيه در آخرين هفته قبل از ۱۸ دسامبر اتفاق افتاد. به ما ۲ پزو کوپن دادند. جمعه بود، به ما گفتند که سهشنبه برگرديم تا به ما کوپن بيشتری بدهند. ولی اين حالت پيش نيامد. دوشنبه کسی کار نکرد. سهشنبه به اين اميد رفتيم تا چند پزوئی به خانه ببريم. اين طور نشد. وقتی وضع انفجاری شد، صاحبان کارخانه پيداشان نشد. درست همين روز بود. کارگران را در فقر رها کردند. بدجور بدهی بار آورده بودند، نه تنها به کارگران، بلکه همچنين به بانکها و نهادهای مالی مختلف. کارخانه ديگر ورشکسته بود و در اختيار طلبکاران قرار داشت. خودتان بهتر میدانيد که سرمايهداران در اين اوضاع چطور عمل میکنند. خُب، اين شرايط پيش آمد و ما آن روز در کارخانه مانديم. در انتظار آن که صاحبان کارخانه بيايند و بدهیشان را به ما بپردازند. نيامدند. در آن روز داستان ديگری شروع شد. داستانی که به واقعيت پيوست. داستانی که ديگر بسياری با آن آشنا هستند. ولی لحظات بسيار سختی داشتيم، بار بحران اقتصادی بر دوشمان بود، گرسنگی کشيديم، بيمار شديم و خيلی بلاهای ديگر.
اواخر سال ۲۰۰۱ بود و دو روز قبل از سقوط دِ لا روآ. ما هم بخشی از اين تغيير سياسی در کشور بوديم. سال ۲۰۰۱ اين طور به آخر رسيد. سال ۲۰۰۲ در حالی آغاز شد که درهای کارخانه بسته بود. کارگران بدون پول. تنها کاری که از دستمان برمیآمد کارزار تبليغی بود. ابتدا در پايتخت، بعد گام به گام در سراسر کشور، و تا جایی که به سطح بينالمللی رسيد. تنها راه خروج از اين شرايط، کار کردن بود. میبايستی کارخانه را به راه میانداختيم و پس از يک ماه تعطيل، راهاندازی مجدد کارخانه عمل بسيار دشواری بود. مجمع عمومی برگزار کرديم و در آن بحثهای زيادی شد. بسياری از رفقا نظرشان اين بود که کارخانه را به راه بيندازيم و برخی هم مخالف بودند. میگفتند سخت است، و از اين بابت میترسيدند، و از طرف ديگر برای مالکيت خصوصی احترام قائل بودند. اين موضوع بحث ما بود و دست آخر شروع کرديم به توليد. از نو همهی افراد باقیمانده را سازمان داديم. کميسيونهای مختلف تشکيل داديم، يک کميسيون برای توليد، يک کميسيون برای ايمنی و حفاظت، يک کميسيون برای فروش و يک کميسيون اقتصادی که تمام دخل و خرج را کنترل میکرد. اين طور کار را شروع کرديم. وقتی کارخانه به راه افتاد، مشکلات مالی خانوادهها را برطرف کرديم. حتی ۷۰۰۰ پزو بدهی کارخانه به شرکت برق و گاز را هم پرداخت کرديم. چرا میبايستی میپرداختيم؟ چون میخواستيم برق داشته باشيم تا بتوانيم توليد کنيم. با تمام افرادی که باقی مانده بودند کار کرديم. روشن است که بسياری با ما نماندند. ۵۰ درصد بيرون رفتند. از ۱۱۵ نفر حدود ۵۰ نفر باقی مانده بوديم، بقيه رفتند چون با اشغال کارخانه موافق نبودند. آنها با مبارزهای که پيش میبرديم موافقت نداشتند و به همين دليل هرگز با ما همراه نشدند. آنها که ماندند، مبارزه کردند و رنج کشيدند. شرايط سختی را پشت سر گذاشتيم و گام به گام به اين جا رسيديم. مهمترين نکته برايمان حفظ کارمان بود، مبارزهای برای حيثيت انسانیمان. با آن که آرژانتين در شرايط بسيار سختی بسر میبرد، برای ما داشتن کار و از اين طريق پيش بردن زندگی، امری حياتی بود.
– سئوال: لطفا برایمان کمی از بحثهايتان بگوئيد، چطور کارخانه را اشغال کرديد و دلايل اشغال کردن يا نکردن کارخانه که مطرح میشد چه بود؟
يوری فرناندِز: در دسامبر ۲۰۰۱ من در رابطه با سنديکا و نيز کارگران و صاحبان کارخانه نمايندهی کارگران بودم و چون کارخانه نه به ما عيدی میداد و نه حق مرخصی و نه چيز ديگر، و همچنين به علت مطالبات مربوط به دستمزد و غيره، با رئيس بخش پرسنل و صاحبان کارخانه و حتی سنديکا درگيری داشتم. میرفتم سنديکا و از شرايط اين جا شکايت میکردم، ولی هيچگاه سنديکا کمکی به ما نداد. سنديکا عملا به اربابان تعلق داشت، نه به کارگران. از سوی ديگر ما در جلسات کوچکمان نمیدانستيم با کارخانه و با “قرض و قوله”های آن چکار کنيم.
نتيجهگيری ما اين بود که بايد مبارزه کنيم تا بدهکاريشان را به ما بپردازند. آن گاه همراه با رفقایی که از همان اول به من، به عنوان نمايندهی کارگران، ياری رساندند به اين ايده رسيديم که صاحبان کارخانه را از عاقبت کارشان بترسانيم و آنها را همه جور تحت فشار قرار دهيم. اين همان زمانی است که صاحبان کارخانه، آن را به حال خود رها کردند، ولی ما نمیتوانستيم بی برنامه کارخانه را ول کنيم. در چنين حالتی بود که بحث با رفقا در مورد اين که کارخانه را به کار بيندازيم، شروع شد. ما میگفتيم اين تنها شکلی است که میتوانيم زندگیمان را پيش ببريم، در غير اين صورت خواهيم مرد. اما برخی از رفقا میگفتند: “کارخانه مال ما نيست، هيچ حکمی از قاضی دريافت نکردهايم، کارمان غيرقانونی است، پليس میآيد و بيرونمان میکند، نمیتوانيم توليداتمان را بفروش برسانيم، و…”. بيش از هر چيز از صاحبان کارخانه میترسيدند. ولی بقيه میگفتيم اين طور نيست. میگفتيم از گرسنگی خواهيم مرد، ما خانواده داريم، تازه اربابان به ما بدهکارند و حق داريم کنترل کارخانه را به دست گرفته، کار کنيم. سرآخر در رایگيری اکثريت آورديم و با اين تصميم کار را شروع کرديم.
– سئوال: وقتی کارخانه اشغال و توليد آغاز شد، عکسالعمل سنديکا و دولت در مقابلتان چه بود؟
يوری فرناندِز: سنديکا هرگز اينجا خودش را نشان نداد. از همان لحظهی اولی که از اشغال کارخانه باخبر شدند، تا زمانی که وزارت کار احضارمان کرد، آقايان روسای سنديکا در وزارت کار حضور داشتند، ولی هرگز به ما کمکی نکردند. آمدنشان به هيچ دردی نمیخورد، از همان زمان ما راهمان را از سنديکا جدا کرديم. ما ديگر به سنديکا وابسته نيستيم. در رابطه با دولت…، سه بار از اينجا بيرونمان کردند، در سه مرحله. پليس همراه پياده نظام و سرباز آمد. باز برگشتيم. کار درست ما وصل شدن با رفقای ديگری بود که مانند خود ما مبارزه میکردند: رفقایی مانند بيکاران، شوراهای تودهای، دانشجويان، و… بنا بر اين با کمک همهی اين رفقا مجددا کارخانه را پس گرفتيم.
– سئوال: احزاب سياسی چطور؟
يوری فرناندِز: روشن است احزاب سياسی چپ هستند که با چنين مبارزاتی ابراز همبستگی میکنند و به لحاظ اقتصادی هم ياری میرسانند. آنها خود را با ما همبسته میدانند، برایمان کارزار تبليغاتی راه انداختند. آنها تنها احزابی بودند که به کمک ما آمدند.
– سئوال: در حال حاضر چند نفر در کارخانه کار می کنند؟
يوری فرناندِز: در حال حاضر تعاونی ما ۶۲ عضو دارد.
– سئوال: چه تعدادی زن و چه تعدادی مرد هستند؟
يوری فرناندِز: اکثريت با زنان است، آنان حدود ۸۰ درصد میشوند.
– سئوال: به لحاظ قانونی وضعيت شما چيست؟
يوری فرناندِز: ما چند تعاونی هستيم. پس از سه سال در مجلس به مصادره رای دادند. در پايتخت پس از بحران سال ۲۰۰۱ پنج يا شش کارخانه وجود داشت که به حال خود رها شده بود، ما با پيگيری بيشتری برخورد کرديم. در مبارزه در سطح ملی و بينالمللی نمونه شديم، اولين گروهی بوديم که لايحهی قانون مصادره را تقديم مجلس کرديم. اول قبول نمیکردند، ولی بعد به خاطر اين که افکار عمومی از ما حمايت میکرد، اين قانون به تصويب رسيد که بر اساس آن محل کارخانه، خود کارخانه و ماشينآلات آن به عنوان رهن به مدت دو سال در اختيار ما قرار دارد. به خاطر همين قانون تعاونی تشکيل داديم.
– سئوال: پس از طی اين دو سال تکليف کارخانه چيست؟
يوری فرناندِز: دقيقا اواخر سال گذشته بود… همانطور که گفتم پنج شش تعاونی بوديم که اين قانون شامل حالمان میشد. طرح ديگری نيز وجود داشت که سالهای بيشتری را برای کمک به کارخانههای جبران و ترميم شده [recuperado اصطلاحی است که در مورد کارخانههای اشغال شده توسط کارگران و مجددا راهاندازی شده به کار میرود- م] در نظر میگرفت. بر اساس اين قانون با پرداخت اقساط معقول و سبک، کارخانه پس از بيست سال به ما تعلق خواهد داشت. کارخانه را ارزشگذاری میکنند و بهای آن به اقساط بیست ساله تقسيم میشود.
– سئوال: آيا کوششی برای ايجاد تفرقه و انشعاب هم بين شما صورت گرفت؟
يوری فرناندِز: ايدئولوژی يا سياستهایمان گاه با هم فرق دارد که بر سر آنها بحث میکنيم. گاهی هم در عدم حضور آقا بالا سر با هم خوب راه میآئيم. متفقا و در اتحاد با هم کار میکنيم. چطور بگويم، هرچه برق میزند که البته طلا نيست. گاهی مشکلات کوچکی هم با هم داريم، ولی در مجمع عمومی رويش بحث میکنيم. مسالهی اصلی ما پيشبرد وضعيت کارخانه است، میدانيم با توليد، بهسازی کيفيت، و کار مسئولانهتر میتوانيم به هدف برسيم. در اين مسير گام برمیداريم. هدف ما اين است که کارخانه به حداکثر توان توليدیاش برسد. روشن است که با سازماندهی مناسب میتوانيم به آن برسيم.
در اوايل، قبل از آن که کارمان شکلی قانونی بيابد، وقتی درگيری به دادگاه کشيد، از سویی اربابان بودند و وکلايشان که برای باز پس گرفتن کارخانه میجنگيدند، و از سوی ديگر ما بوديم که برای ادامهی کار کارخانه مبارزه میکرديم. اقدامات غيرقانونی صاحبان کارخانه، يعنی شيوهی مديريت نادرست آنها، به نفع ما شد. آنها به بانک و دولت بدهکار بودند. از سوی ديگر قانون حسابرسی معين میکند که هر دو سال يک بار بايد دفاتر حساب و کتاب کارخانه به حسابدار نشان داده شود، و آنها سالها بود که اين کار را نمیکردند. ما يک تيم وکالت داريم که برای کار کردن با ما آمدند. اين زمانی بود که وکلای ديگر گوششان را میگرفتند تا صدایمان را نشنوند. به نفع ما و به ضرر صاحبان کارخانه اتفاقات زيادی افتاد. به خاطر همهی اينها بود که به ورشکستگی کارخانه رای دادند. با ورشکستگی، پيشنويس لايحهی قانون مصادره تقديم مجلس شد. بنابراين، کارها گام به گام پيش رفت. پس از آخرين باری که از کارخانه بيرونمان ريختند، يعنی از ۲۱ آوريل ۲۰۰۳، در ميدانچهی مقابل کارخانه چادر زديم. هشت ماه در خيابان بسر برديم و در تمام اين مدت با دولت مذاکره میکرديم. به عبارت ديگر، در دوران دوالدِه (رئيس جمهور سابق) بيرونمان ريختند و در دورهی کرشنِر (رئيس جمهور جديد) کارخانه را بازپس گرفتيم. بعد با نمايندهی دولت کرشنر صحبت کرديم. دلايل مبارزهمان را با آنان در ميان گذاشتيم. در آن لحظه نمايندگان دولت طرف اربابان را نمیگرفتند. وسط بودند و به لحاظ سياسی میترسيدند. درگيری ما پيش درآمد گامهای بزرگتری بود، مبارزه تا آخرين نتايجاش. ما راهپيمایی و تظاهرات راه انداختيم، راهبندان به وجود آورديم، به سمت مجلس راهپيمایی کرديم، به دادگاه عالی رفتيم و به ميدان مه، و دوبار به “کاخ صورتی” رفتيم تا با رئيس جمهور حرف بزنيم. برای بازستاندن کارخانه همه کاری کرديم. اين همان چيزی است که دولت و رژيم از آن میترسند. بر اثر مبارزات ما، ديگران هم جان میگرفتند. قاضی به نفع ما نبود، بلکه گامهای قانونی ما کار را به اين جا کشاند.
– سئوال: رابطهی کارگران کارخانههای ديگر با شما چگونه است؟
يوری فرناندِز: طی مبارزهمان با همهی اقشاری که مبارزه میکردند، رابطهی بسيار خوبی داشتيم. نه فقط با کارگران کارخانههای اشغال شده، بلکه با دانشجويان، بيکاران، «پيکه تهِ رو»ها که آنها هم در حال حاضر بيکارند [نگاه کنيد به مصاحبه با لوئيز آنخل دليا در سايت www.peykarandeesh.org]. اينجا دو بار همايشی با کارگران کارخانههای اشغال شده برگزار کرديم، يکی هم در شهر رزاريو داشتيم. هميشه با کارگران ديگر رابطهای بسيار خوب داشتيم، زيرا میدانيم همطبقهایهای خود ما هستند.
امروزه وقتی به کارخانه نظر میکنيم، متوجه میشويم که به خاطر شيوهای که کارها را پيش بردهايم، وضع عوض شده و بخشی از کارگران کارخانه آگاهی طبقاتی بيشتری به دست آوردهاند و به همين دليل به افرادی که مبارزهشان را ادامه میدهند، ياری میرسانيم: به کارگران قطار زيرزمينی که با صاحبکارشان درگيرند، به کارگران تلفن که اخيرا در مبارزه عليه دولت پيروز شدند، همچنين به کارگران راهآهن، و از اين طريق به تمام بخشهایی که همچنان دارند مبارزه میکنند. به آنها کمک میکنيم، چون آنها هم به همين شکل با ما رفتار کردند.
ـ از شما بسيار سپاسگزاريم.
بوئنوس آيرس، نهم فوریه ۲۰۰۵
* * *
آدرس يوری فرناندز را برای علاقهمندانی که مايل به تماس با وی باشند، در اينجا میآوريم:
Yuri Fernandez
Bruckman
Calle Jujuy #554
Buenos Aires, Argentina
انتشارات «اندیشه و پیکار»
www.peykarandeesh.org