«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
پاتریک لو تِرِاوندا –
اصطلاح کنترل کارگری بعضا در فرهنگ سیاسی بریتانیا مبهم است، چرا که هم میتواند به معنای کنترل کارگری باشد و هم به معنای آنچه خودگردانی [autogestion] مینامیم و از کنترل صرف فراتر میرود. در واقع، در زبان انگلیسی، بافت و زمینهی تاریخی بوده که محتوای این اصطلاح را مشخص کرده، البته پیش از آن که استفاده نه چندان فراگیر از واژهی خودمدیریتی [self-management] باب شود.
دو دههی نخست قرن بیستم، بریتانیا شاهد یک بسیج اجتماعی بسیار قدرتمند بود. در تابستان ۱۹۱۰، تام مان، رهبر سندیکا، جزوهای با عنوان «مسیر پیروزی» را منتشر و در آن از اتحاد سندیکاها، کنترل کارگری و حتی از ایدهی ادارهی کُل جامعه به دست سندیکاها دفاع کرد؛ این ایدهها البته از سوی حزب کارگر رد شدند. و نفوذ او به رادیکالیزهترین گروههای حاشیهای جنبش سندیکایی محدود ماند. از همان زمان، تعدادی از هیات مدیرههای سندیکاها خواستار کنترل مشترک بنگاههای دولتی (به دست دولت و سندیکاها)، یا ملی کردن این بنگاهها میشوند. طرح عدهای دیگر نیز این است که مصرف کنندگان هم در این کنترل یا اداره نقش داشته باشند. سندیکای کارگران ادارهی پست نیز طرح دقیقی برای خودگردانی خدمات عمومی تدوین میکند که بر اساس آن در وهلهی اول، اداره و مدیریت بین دولت و سندیکاها تقسیم میشود.
به سوی ملیسازی، بله ولی چه کسی اداره کند؟
سندیکاهای حمل و نقل ریلی از سال ۱۹۱۰ و به عنوان راهحلی برای شرایط نامناسب کاری، خواستار ملی شدن خطوط راهآهن بودند. با این وجود، برخی از جریانهای سندیکایی تصور نمیکردند که ملیسازی بتواند راهحل مشکلات کارگری باشد. آنها این موضوع را مطرح کردند که تنها با ادارهی خطوط راهآهن به دست خود کارگران بهود شرایط کاری تضمین خواهد شد. در سال ۱۹۱۹، یک سندیکای دیگر این بخش اعلام میکند که «هر گونه نظام مالکیت دولتیای که در زمینهی امنیت و کارکرد خطوط راهآهن به حد کافی به آنها کنترل و اختیار ندهد، مورد پذیرش سازمانهای سندیکایی نخواهد بود.»
در بخش معدن نیز مطالبات مربوط به ملیسازی و مطالبات مربوط به کنترل کارگری به یکدیگر گره خورده بودند. در این میان، کمیتهی اصلاح ساوت ولز همچون جنبشی از پایین، بیرون از سندیکاها و پیشرو سر بر میآورد. در ۱۹۱۲، این جنبش، ایدهی ملیسازی را رد میکند و خواستار قرار گرفتن صنعت معدن تحت کنترل سندیکاها میشود.
به سوی اتحاد میان سندیکاها و کنترل کارگری
بین سالهای ۱۹۱۰ و ۱۹۱۷، جنبشی از پایین در صنعت شکل میگیرد: «جنبش کمیتهی ادغام»، که دو هدف اصلی آن الغای کار مزدی و کنترل کارگری بر صنعت بود. «جنبش کمیتهی ادغام» با مشاهدهی تقسیم و پراکندگی سازماندهی طبقهی کارگر در قالب سندیکاهای مجزا و خاص هر حرفه، خواستار ایجاد «یک سندیکا برای یک صنعت» بود. این جنبش در زمان حیاتش، هدف غاییاش را این چنین تعریف میکرد: «آمادهسازی کارگران برای رهایی اقتصادیشان از طریق به دست گرفتن ابزار تولید و توزیع و در چهارچوب سازماندهی اقتصادیای خارج از هر گونه کنترل پارلمانی، حزبی، فرقههای مذهبی و غیره.»
به زعم یکی از رهبران این جنبش، اتحاد میان سندیکاها «کارگران را برای انجام ماموریت تاریخیشان، که همانا برپایی یک جامعهی مبتنی بر همکاری و تعاون است، آموزش و تعیلم میدهد.» کمیتههای محلی تشکیل میشوند، اما آغاز جنگ چند ماهی فعالیت آنها را به تعلیق در میآورد. با این وجود، گردهماییها به سرعت از سر گرفته میشوند. در این هنگام، یک بحث فضای جنبش را متلاطم کرده است: مسالهی جایگاهی که باید در پروژهی کنترل به اتحادیهها و نمایندگان آنها داده شود. در زمان برگزاری کنفرانس نیوکاسل، در ماه اکتبر ۱۹۱۷، با ۳۷ هزار رای موافق (از میان ۲۰۰ هزار کاغذ رای توزیع شده) تصمیم گرفته میشود یک سندیکای جدید تاسیس شود. جنبش در آن زمان ۱۵۰ هزار عضو داشت. با این وجود، برخی از مبارزین این ایده را رد میکنند و پیشنهاد میدهند با جنبش نمایندگان اتحادیههای کارگری ادغام شوند. جنبش کمیته ادغام به سرعت به سراشیبی سقوط میافتد و از جنبشی برای ایجاد اتحاد میان سندیکاها و کنترل کارگری به عامل دیگری برای ایجاد تفرقه میان سندیکاها تبدیل میشود.
نمایندگان و کمیتههای کارگری
تشکیل »کمیتهی کارگری کلاید« (که نام آن برگرفته از رودخانه کلاید است که از میان منطقهی صنعتی گلاسگو میگذرد) در تابستان ۱۹۱۵ نشانگر آغاز جنبشی اصیل در طبقهی کارگر بریتانیا است؛ این جنبش در سال ۱۹۲۲ پایان میپذیرد.
سال ۱۹۱۵ شاهد شکلگیری جنبش اجتماعی قدرتمندی هستیم که از اعتصابات غیرقانونی برای بالا رفتن دستمزدها شروع شده و در بطن آن یک کمیتهی کارگری مرکب از دویست نماینده کسب و کارها شکل گرفته بود. اولین اعتصاب پس از آغاز جنگ در منطقهی کلاید صورت میگیرد: ده هزار کارگر بسیج میشوند. مسالهی کنترل کارگری در مرکز و محور سیاست نمایندگان قرار دارد. و جنبش مخالف «اشتغال کارگر ناشی» (توسل گسترده به نیروی کار غیرماهر یا کممهارت و یا زن در صنعت برای پاسخگویی به نیازهای اقتصاد جنگ) است.
«اشتغال کارگر ناشی» تهدیدی برای مزدبگیران تلقی میشد و واکنشهای کارگری حاکی از نوعی صنفگرایی. سندیکاها نیز به طور کُلی مخالف اشتغال کارگر ناشی بودند، اما میگفتند آن را در دوران جنگ قبول میکنند و پس از پایان جنگ خواستار لغو آن خواهند شد.
در دسامبر ۱۹۱۵، لوید جرج، که آن زمان وزیر وزارت تسلیحات بود، به کلاید میرود. او اعلام میکند که نمیخواهد با نمایندگان کارگری ملاقات کند؛ اما وقتی میفهمد ملاقات با آنها غیرقابل اجتناب است، نظرش عوض میشود. روز بیست و پنجم دسامبر او به سه هزار نماینده کارگران ملاقات میکند و البته هو میشود.
هفتهنامهی کارگر، متعلق به کمیتهی کارگری کلاید
در ادامه، هفتهنامهی کارگر، متعلق به کمیته کارگری کلاید، توقیف و سه تن از مسئولان آن دستگیر میشوند. برای لوید جرج این سفر به سرزمین اسکاتلند یک شکست است و کارفرمایان نسبت به اجرای طرح «اشتغال کارگز ناشی» مُردد میشوند. وزارت تسلیحات تصمیم به تفرقهاندازی میگیرد. و این تاکتیک موثر واقع میشود: نماینگان شرکت پارکهِد، شرایط دولت را قبول میکنند. از آن طرف، کارگران و نمایندگانی که همچنان با «اشتغال کارگر ناشی» مخالفند در مورد آن که آیا – با توجه به آن که کشور در موقعیت جنگی قرار دارد- بر سر موضوعی به حساسیت موضوع تامین تسلیحات جنگی رودرروی حکومت بایستند یا نه دچار تردید میشوند. ممکن است افکار عمومی آنها را حمایت نکند. پس از بحثهای فراوان با حکومت، کمیتهی کلاید تا پایان برسر مواضع خود میماند، اما در نهایت مجبور میشود شکست خویش را بپذیرد.
نسیم اکتبر
در ادامه، کمیتههای کارگری متعددی که تشکیل میشوند، از برنامهی کمیتهی کلاید الهام میگیرند. با این حال، مسایل بیشماری هنوز روشن نشده است. آیا کنترل صنعت از سوی کارگران برای سرنگونی سرمایهداری بدون در دست گرفتن ماشین دولت کافی است؟
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه همچون پاسخی به این پرسش از راه میرسد و مدافعان و مبارزان کنترل کارگری از آن الهام میگیرند. در سال ۱۹۱۸، کمیتهی کلاید در سندی با عنوان اقدام عملی که به امضای رهبران کمیته – گلکِر و جِی آر کمبِل- رسیده، خواستار آن میشود که زمینها، معدنها، کارخانهها و… به «مالکیت اشتراکی مردم» در آیند، نیروهای مسلح «به شیوهای دموکراتیک کنترل شوند»، و طبقات اجتماعی «ملغا» شوند. برای رسیدن به این اهداف، همه قدرت باید به «کنگرهی فدرال شوراهای اجرایی مردمی متشکل از نمایندگان طبقات کارگر» منتقل شود.
این جنبش چندوجهی برای دستیابی به کنترل کارگری، اما در ادامه دچار تفرقه میشود. معدنکاران در سال ۱۹۱۹ برای ملیسازی و کنترل اشتراکی شرکتهایشان مبارزه میکردند؛ اما جنبش کمیتههای کارگری به این دلیل که معدنکاران خواستار کنترل اشتراکی با «دولت سرمایهدار» هستند، نسبت به این مبارزه توجهی نشان نمیدهد. علاوه بر این، در سال ۱۹۲۱، تحولی سیاسی در خصوص مسالهی کنترل رُخ میدهد. بخش صنعت مکانیک و کشتیسازی، سند راهنمای مطولی منتشر کنند که در آن بر ضرورت نابودی دولت بورژوایی تاکید شده، اما در عین حال در آن توصیه شده که «سندیکاها در کنترل و ادارهی بخشهای بزرگ صنعت با دولت سهیم شوند…»؛ در این سند آمده که سطح این کنترل «بسته به شرایط خواهد بود»؛ در واقع، به زعم نویسندگان این سند «تودهی کارگرانی را که تحت کنترل کارگزاران سرمایهداری زندگی کردهاند»، بعید است «بتوانند ناگهان کسانی را از میان خودشان و از صحن کارخانه برای ادارهی امور صنعتی انتخاب کنند.» در پایان، نویسندگان این سند اعتراف میکنند که کنترل و اداره برای مدتی کوتاه یا بلند «از بالا انجام خواهد شد». برخی از رهبران کارگری اسکاتلند از همان زمان پیرو مکتب روسها بودند!
چشماندازی که ما از پیدایش مسالهی کنترل کارگری در بریتانیای اوایل قرن بیستم ترسیم کردیم، البته کامل نیست. و بازیگران و عوامل معتدد دیگری از جمله جریانهای مختلف سندیکایی یا سیاسی، فعالانه در تکوین این مساله نقش داشتند. در هر حال، مسالهی کنترل کارگری در دهههای بعد همچنان اسم رمز مبارزه و رُکنی تنظیمی و سازماندهنده باقی میماند. و بله، در دههی شصت و هفتاد دوباره سر بر میآورد.
منبع: Association Autogestion
«تریبون زمانه»