«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
لئون تروتسکی – برگردان: امین قضایی –
دو واقعیت بزرگ نقش جدیدی بر زندگی طبقهی كارگر حك نموده است. اولی ظهور هشت ساعت كار در روز؛ دومی، ممنوعیت فروش ودكا. نابودی انحصار ودكا، كه جنگ مسبب آن بود، انقلاب را به جلو انداخت. جنگ خواستار چنان ابزار عظیمی بود كه تزاریسم را قادر نمود عایدی از مشروبات را ناچیز بپندارد، یك میلیارد روبل كمتر یا بیشتر تفاوت زیادی نمیكرد. انقلاب نابودی انحصار ودكا را به عنوان یك واقعیت به میراث برد، آن را به عنوان یك واقعیت پذیرفت، اما با ملاحظهی یك اصل. تنها با پیروزی قدرت طبقهی كارگر كه مولدین آگاه نظام اقتصادی نوین هستند، مبارزه با الكلیسم توسط كشور، با آموزش و ممنوعیت، اهمیت تاریخی مییابد. این رویداد كه بودجهی «میخوارگان» در طول جنگ امپریالیستی حذف گشت، این واقعیت بنیادین را تغییر نمیدهد كه براندازی نظام كشوری كه مردم را به نوشیدن تشویق مینمود، یكی از دستاوردهای آهنین انقلاب است.
اما دربارهی هشت ساعت كار در روز كه از پیروزی های مستقیم انقلاب بوده است. به عنوان واقعیتی در خود، هشت ساعت كار در روز تغییری بنیادین در زندگی كارگر به وجود آورد؛ یعنی دو سوم زمان در روز فراغت از وظایف كارخانه. چنین چیزی بنیادی است برای تغییری ریشهای در معیشت برای توسعه و فرهنگ، آموزش اجتماعی و مانند آن است، اما البته فقط یك بنیاد است. اهمیت عمدهی انقلاب اكتبر در این واقعیت است كه بهبود اقتصادی هر كارگر خود به خود سبب ترفیع كمال مادی و فرهنگ طبقهی كارگر به طور كُل میگردد. بنا بر فرمول قدیمی جنبش كارگری: «هشت ساعت كار، هشت ساعت خواب، هشت ساعت تفریح». در شرایط حاضر ما، این گفته معنایی جدید به خود میگیرد. سود بیشتری از هشت ساعت كار میتوان گرفت، میتوان هشت ساعت خواب را بهتر، تمیزتر و بهداشتیتر ساماندهی نمود، هشت ساعت فراغت را میتوان فرهنگیتر و كاملتر نمود.
مسالهی سرگرمی در این رابطه، با توجه به فرهنگ و آموزش از اهمیت بیشتری برخوردار است. شخصیت كودك در بازی آشكار شده و شكل میگیرد. شخصیت یك فرد بالغ آشكارا بازنمودی است از بازی و سرگرمیهایش. اما در شكلدهی شخصیت كُل طبقه وقتی این طبقه مانند پرولتاریا جوان و پیشرو است، سرگرمیها و بازی باید موقعیتی برجستهتر را اشغال نماید. اصلاحطلب خیالپرداز بزرگ فرانسوی، فوریه، ریاضتكشیهای مسیحی و سركوب غرایز طبیعی را رد نمود و فالانستریاش Phalansterie (كمونهای آینده) را بر فایدهمندی عقلانی و صحیح از غرایز و نفسانیات انسانی بنیان نهاد. ایدهی عمیقی است. دولت طبقهی كارگر نه نظامی – روحانی است و نه رهبانی. ما مردم را همانگونه كه به دست طبیعت ساخته شدهاند و همانگونه كه توسط نظام پیشین تا اندازهای آموزش یافتهاند و تا اندازهای هم منحرف گشتهاند، میپنداریم. ما برای برنامهی حزب و اهرم دولت انقلابیمان در این ماتریال حیاتی انسانی به دنبال نقطه تكیهگاهی هستیم. اشتیاق به سرگرمی، پریشانحالی، گردش و خنده، مشروعترین میل طبیعت انسان است. ما قادریم و به راستی متعهدیم، اسباب ارضای این میل را با كیفیتی هنرمندانهتر فراهم نماییم و در عین حال، سرگرمی و تفریح را به سلاحی برای آموزش جمعی، فارغ از بندهای علم فروشی و مشرب طاقتفرسای اخلاقگرایی مبدل سازیم.
در حال حاضر مهمترین سلاح در این رابطه، عالیتر از هر سلاح دیگری، سینما است. این بدعت تماشایی سرگرم كننده با چنان شتاب موفقیتآمیزی به زندگی انسان وارد گشته كه هرگز در گذشته تجربه نشده است. در زندگی روزانهی شهرهای سرمایهداری، سینما مانند حمام، آبجو فروشی، كلیسا و دیگر نهادهای ضروری تنها جزئی از زندگی كامل ستودنی شده است. اشتیاق به سینما ریشه در میل به پریشانحالی دارد، میل به دیدن چیزی جدید و غیرعادی، تا گریست، خندید، نه برای خودتان، بلكه برای دیگر نگونبختان دنیا. سینما این خواسته را به روشی مستقیم، بصری، زیبا، حیاتی كه نیازمند هیچ چیز از مخاطب نیست كه حتی لازم نیست باسواد باشد، برآورده مینماید. به همین خاطر است كه مخاطبین چنین عشق سرشاری به سینما ابزار میدارند كه منبع پایانناپذیر احساسات و عواطف است. یك نقطه (مراد همان نقطه تكیهگاه برای برنامهی حزب انقلابی است كه در جملات پیشین ذكر آن رفت- مترجم) حاصل میآید و نه فقط یك نقطه، بلكه میدانی عظیم برای كاربرد انرژیهای آموزشی سوسیالیستی ما.
واقعیت این است كه ما در شش سال گذشته، تصرفی بر سینما نداشتهایم و این نشان میدهد كه اگر صراحتا نگوییم احمق، تا چه حد تنبل و بی سوادیم. این سلاح كه برای استفاده شدن فریاد میزند، بهترین ابزار برای تبلیغات است، تبلیغات صنعتی ، آموزشی و فنی، تبلیغات بر علیه الكل، تبلیغات برای بهداشت تبلیغات سیاسی، هر نوع تبلیغاتی كه دلتان بخواهد، تبلیغاتی كه قابل دسترس همه است، جذاب است و در حافظه مینشیند و میتواند منبعی سودآور باشد. در جذابیت و سرگرمی، سینما تقریبا رقیب آبجوفروشیها و میخانههاست. من نمیدانم كه نیویورك یا پاریس در حال حاضر كدام یك سینما یا میخانهی بیشتری دارند، یا كدام یك از این سرمایهگذاریها سودآورتر است. اما بیش از هر چیز دیگر مشخص است كه سینما با میخانه برای اشغال هشت ساعت فراغت رقابت میكنند. آیا میتوانیم این سلاح بی نظیر را تامین نماییم، چرا كه نه؟ دولت تزار ظرف چند سال، شبكهی پیچیدهای از بارهای آبجوفروشی تاسیس كرد. این تجارت سالانه حدود یك میلیارد روبل طلا بازدهی داشت. چرا نباید دولت كارگران شبكهای از سینماها تاسیس كند؟ این اسباب سرگرمی و آموزش میتواند بیشتر و بیشتر ساخته شود تا این كه بخش كاملی از یك زندگی ملی گردد. در عین استفاده از سینما در مبارزه با الكلیسم، میتواند از نظر سودآوری نیز اهمیت داشته باشد. آیا عملی است؟ چرا كه نه؟ البته آسان نیست. در هر حالت، ماهیت و مطابقت بیشتری با انرژیهای سازماندهی و تواناییهای دولت كارگری دارد تا بگذارید بگوییم تلاش برای اعادهی دوبارهی انحصارات ودكا.
سینما نه تنها با میخانه، بلكه با كلیسا نیز به رقابت بر میخیزد. واین رقابت اگر دولت سوسیالیستی را از كلیسا جدا نموده و با سینما متحد كنیم، میتواند برای كلیسا مهلك باشد. دینداری در میان طبقات كارگر روسیه عملا وجود ندارد. به واقع هرگز وجود نداشته است. كلیسای ارتودكس یك عادت روزانه و یك نهاد حكومتی بود. هرگز نه در نفوذ عمیق در آگاهی و عواطف مردم و نه در اختلاط جزمیات و احكامش با عواطف درونی مردم موفقیتی نداشته است. دلیل آن هم یك چیز است، وضعیت بی فرهنگ روسیهی پیشین، شامل كلیسا هم میشود. از این رو، موقع بیداری فرهنگ، كارگر روسی به سادگی رابطهی منحصرا بیرونی با كلیسا را قطع میكند، رابطهای كه در مشرب و رفتار او رشد كرده است. مشخصا برای دهقان، این قطع ارتباط سختتر است. نه به این خاطر كه دهقان عمیقتر و درونیتر در آموزههای كلیسا فرو رفته است – البته هرگز چنین نبوده است- بلكه به این خاطر كه یكنواختی و سكون زندگی دهقان ، او را به یكنواختی و سكون اعمال كلیسا نزدیكتر كرده است.
رابطهی كارگران با كلیسا (در اینجا سخن از كارگر تودهای غیر حزبی است) غالبا با رفتار و مشرب نگاه داشته میشود، به خصوص رفتار زنان. آویزان كردن شمایل در خانه به این خاطر است كه چنین چیزهایی اینجا وجود دارد. شمایل، دیوارها را تزیین میكنند؛ و دیوار بدون آنها لخت به نظر میرسد؛ (جز این- افزوده از مترجم) مردم نمیخواهند از آنها استفادهای بكنند. یك كارگر به خود زحمتی نمیدهد كه شمایل جدیدی بخرد، اما قصد آن را هم ندارد كه شمایل قدیمی را دور بیاندازد. چه جوری میتوان جشن بهار را برپا نمود، اگر كیك عید پاك در كار نباشد؟ و كلیك عید پاك هم باید به دست كشیش تقدیس شود، در غیر این صورت بی معنی خواهد بود. همین طور كلیسا رفتن، مردم كلیسا نمیروند چون مذهبی هستند، كلیسای نورفشانی شده، جمعیتی از مردان و زنان با بهترین لباسهایشان، آواز دستهجمعی چیز بدی نیست – دامنهای از جذابیتهای زیبایشناسانه- اجتماعی كه در كارخانه، خانواده یا در خیابان معمولی موجود نیست، هیچ ایمان یا كُنشی در كار نیست.
در هر حالت، هیچ احترامی برای روحانی یا عقیدهای به نیروی جادویی مراسم وجود ندارد. اما هیچ ارادهی فعالی هم برای شكستن آنها وجود ندارد. عناصر پریشانحالی، لذت و سرگرمی سهم بیشتری در آیینهای كلیسا دارند. به وسیلهی روشهای نمایشی، كلیسا بر روی بصیرت، حس بویایی (با بُخور خوشبو ) عمل میكند و از طریق آنها بر تخیل تاثیر میگذارد. میل انسان برای امر نمایشی، میلی برای دیدن و شنیدن امر غیر عادی، برجسته، میلی برای شكستن یكنواختی معمولی زندگی، بزرگ و از بین نرفتنی است و از دوران كودكی تا سنین پختگی دوام میآورد. برای آزاد نمودن عموم تودهها از از آیینها و كلیساگرایی كه از مشرب و رفتار حاصل شدهاند، تبلیغات ضد مذهبی كافی نیست. البته لازم است، اما تاثیر مستقیم آن به اقلیت كوچكی كه روحیهی شجاعانهتری دارند محدود است. تودهی مردم از تبلیغات ضد مذهبی تاثیر نمیگیرند، اما این بدین خاطر نیست كه رابطهی روحانی آنها با مذهب خیلی عمیق است. برعكس، اصلا هیچ رابطهی روحانیای وجود ندارد. تنها رابطهای بی شكل، مكانیكی و ساكن است كه هیچ تاثیری بر آگاهی نمیگذارد؛ رابطهای مانند یك گردش خیابانی كه هیچ كس در این موقعیت اعتراضی به پیوستن به مراسم پُر شكوه یا دستهجمعی، گوش كردن به آواز، یا دست تكان دادن ندارد. آیینهای بی معنا، كه بر آگاهی مانند یك بار مرده تلنبار شده است، با نقد تنها نمیتواند منسوخ شود؛ میتوان آن را از ریشه بركند. اما با اشكال جدید زندگی، سرگرمیهای جدید و نمایشهای فرهنگیتر. در اینجا دگر بار اندیشهها طبیعتا با قدرتمندترین ابزار نمایشی (چرا كه دموكراتیكترین ابزار است ) به پیش میرود: سینما.
دیگر نیازی به مرد روحانی در لباسی زربافت و غیره نیست، سینما بر صحنهای سفید، تصویرهای تماشایی نیرومندتری از ثروتمندترین كلیساها و از طریقت رشد یافته در تجربهی هزاران ساله با مسجدها یا با كنیسهها، فراهم میآورد. در كلیسا تنها یك درام اجرا میشود و همیشه همانی است كه بود، چه این سال چه سال بعد، در حالی كه در سینما سالن بعدی به شما عید پاكهای بتپرست، یهودی و مسیحی در سكانس تاریخیشان، با همان شکل آیینیشان، نشان داده خواهد شد. سینما سرگرم میكند، تعلیم میدهد و تخیل را با تصاویر برمیانگیزاند و شما را از نیاز به صلیب تالار كلیسا خلاصی میبخشد. سینما رقیب بزرگ نه فقط میخانه كه كلیسا نیز هست. اینجا ابزاری وجود دارد كه ما باید آن را به هر قیمتی به چنگ آوریم.