«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
يرواند آبراهاميان –
«حزب توده» مثل كوه يخى بود كه سازمان حزبى، نوك آشكار آن و جنبش بسيار عظيمتر كارگرى، پيكرهى نهايى آن محسوب مىشد. جنبش كارگرى، بلافاصله پس از سقوط رضا شاه به وجود آمد. در بعضى نواحى، از جمله در معادن زعال سنگ شمشك، نزديك تهران و كارخانجات نساجى چالوس و سارى (احتمالا منظور شاهى، قائم شهر كنونى، بوده است_م)، كارگران خود به خود با استفاده از خلاء قدرت، اتحاديه هاى كارگرى تشكيل دادند و حتا كارخانجات محلى را تصرف كردند. در نواحى ديگر، به خصوص تهران، اصفهان و تبريز، بازماندگان جنبش كارگرى اوليه به كارگاه ها و كارخانجات بازگشتند، تا اتحاديه هاى قديم را بازسازند. در تابستان هزار و سیصد و بیست و یک، بسيارى از سازمان دهندگان كارگرى در تهران گرد هم آمدند و «شوراى كارگران متحد» را تشكيل دادند و در تابستان هزار و سیصد و بیست و دو، همان سازمان دهندگان، نخستين كنفرانس «شوراى كارگران متحد» را برگزار كردند. نمايندگان كنفرانس، كه بيشتر از تهران، شمال خراسان و شهرستانهاى ساحل خزر بودند، بيش از بيست و شش اتحاديهى صنعتى، صنفى و كارمندى را نمايندگى مىكردند.(۱)
غالب چهره هاى اصلى «شوراى كارگران متحد»، از رده هاى بالاى «حزب توده» و عبارت بودند از: روستا (سازمان دهندهى مجرب اواخر دههى هزار و سیصد)، آوانسيان (دارو ساز ارمنى از «حزب كمونيست» قديم)، كبارى (كارمند ميان رتبهاى، كه در سال هزار و سیصد و بیست و یک به عضويت كميتهى مركزى ايالتى انتخاب شده بود)، محضرى (كارگر چرم سازى، كه او نيز عضو كميتهى مركزى ايالتى بود)، جودت (استاد جوان فيزيك، كه سازمان دهندهى كارگرى شده بود)، فرجامى و خامه (دو روشن فكر جوان از ميان «پنجاه و سه نفر»، كه در نخستين كنگرهى حزب به عضويت كميسيونها در آمده بودند)، جهانى، نجار (از فعالان جنبش كارگرى قديم، كه او نيز در يكى از كميسيونهاى نخستين كنگرهى حزبى عضويت داشت)، حكيمى و بابازاده (دو كارگر راهآهن، كه بعدها به عضويت كميتهى مركزى در آمدند)، و شاندرمنى (خياط و عضو «پنجاه و سه نفر»، كه در كنگرهى دوم حزب جزو هيات مشورتى شد).
علاوه بر اين، رهبرى شورا شامل سه تن ديگر بود كه از اعضا، اما نه از چهره هاى اصلى حزب توده بودند. قازار سيمونيان، سازمان دهندهى عمدهى كارمندان، روشن فكرى ارمنى از اراك كه از كارمندان ميان پايه در تهران بود. سيمونيان، كه از ياران نزديك روستا در دوران جنبش كارگرى قديم محسوب مىشد، غالب سالهاى دههى هزار و سیصد و ده را در زندان به سر برده و در آن جا «آنا كارنينا» از تولستوى را ترجمه كرده بود. در انتخابات مجلس چهاردهم، او كرسى اقليتهاى مسيحى را در حوزه هاى انتخابيهى استانهاى مركزى و جنوبى براى «حزب توده» كسب كرد. رضا ابراهيم زاده، نمايندهى اصلى اتحاديهى راه آهن، خود كارگر راه آهن و اهل تبريز بود و در قيام خيابانى مبارزه كرده بود. وى به مازندران مهاجرت كرده، در آن جا در سال هزار و سیصد و ده به سبب ترتيب دادن نخستين اعتصاب راه آهن دستگير شده، و در زندان با «پنجاه و سه نفر» دوست شده بود. مهدى كيمرام، سخن گوى اصلى اتحاديهى كفاشان، كفاشى بود كه به تشكيل نخستين اتحاديهى كفاشان تهران در اوايل دههى هزار و سیصد يارى داده بود. او در دههى هزار و سیصد و ده، مدتى كوتاه به زندان افتاد و در اوايل سال هزار و سیصد و بیست و یک به «حزب توده» پيوست.
بدين ترتيب، همهى چهارده تن رهبران «شوراى كارگران متحد»، اعضاى حزب توده بودند. از اين چهارده نفر، هفت تن روزمزد و هفت تن ديگر روشن فكرانى بودند كه در جنبش كارگرى اوليه شركت جسته يا در نخستين فرصت پس از شهريور هزار و سیصد و بیست به جنبش كارگرى پيوسته بودند. دوازده تن، در زمانى از دوران حكومت رضا شاه به زندان افتاده بودند: سه تن به علت عضويت در «پنجاه و سه نفر» و نه تن به دليل سازمان دهى كارگرى يا فعاليت در بخش جوانان «حزب كمونيست». همگى از خانواده هاى طبقهى پايين و قشرهاى پايين طبقهى متوسط بودند. اگر چه با افزايش اتحاديه ها، ديگران نيز به آنها پيوستند، اين چهارده تن هم چنان هستهى جنبش كارگرى هوادار «حزب توده» محسوب مىشدند.
نخستين كنفرانس «شوراى كارگران متحد» علاوه بر انتخاب رهبرى، تصميماتى نيز اتخاذ كرد. كنفرانس اعلام داشت، كه شورا «سازمان مستقلى است، كه به هيچ گروه سياسى وابسته نيست، اما هر گونه كمكى را از سوى احزابى كه به طبقهى كارگر علاقهمندند، مىپذيرد.» شورا تصويب كرد، كه اتحاديه ها به مسايل اقتصادى و اجتماعى توجه خواهند كرد؛ همهى كارگران را بدون توجه به مذهب، زبان و نظرات سياسى آنان به عضويت خواهند پذيرفت، روشن فكرانى را كه فداكارىهاى گذشتهشان حاكى از علاقهى صميمانهى آنها براى كمك به طبقهى كارگر است، به عنوان سازمان دهنده كارگرى جذب خواهند كرد؛ اما روشن فكران ديگر را از مقامات سازمانى مستثنى خواهند داشت، تا مرتجعان نتوانند ادعا كنند كه اتحاديه ها آلت دست طبقهى متوسط است.(۲) كنفرانس هم چنين برنامهى مفصلى براى شورا تصويب كرد. اين برنامه، خواهان هشت ساعت كار روزانه، حق تشكيل اتحاديه ها، معاملات از طريق فروشگاه هاى تعاونى، و حق اعتصاب در صورت لزوم، جا به جايى مجانى به محل كار، دريافت حقوق در روزهاى جمعه، اضافه كارى با دو برابر حقوق، دو هفته مرخصى ساليانه با استفاده از حقوق، مستمرى ايام پيرى، حقوق استعلاجى و بيمه بيكارى، پرداخت دست مزد برابر به زنان و مردان در قبال انجام كار يك سان، تضمين در برابر اخراج خودسرانه، ممنوعيت كار كودكان، اقدامات امانى در برابر حوادث حين كار، و «مجازات كارفرمايان و مديرانى كه با كارگران خود بدرفتارى كنند يا آنان را مورد سواستفاده و اهانت قرار دهند.»(۳) اين موارد در سراسر دههى بعدى اهداف اصلى جنبش كارگرى را تشكيل داد. با اين حال، كنفرانس از بحث دربارهى مسالهى حساس تشويق به اعتصاب، در ضمن ادامه جنگ در اروپا، عمدا اجتناب ورزيد. در عين حال كه اعضا در نتيجهى تورم، سخت در مضيقه و به طور دم افزون خواهان اقدام مسلحانه بودند، رهبران اتحاديه _ كه از لحاظ عقيدتى به اتحاد شوروى بستگى داشتند _ از اخلال در كار جنگ پروا مىكردند. شورا براى حل اين اختلافات، به توافقى مخفى دست يافت. اعتصاب و سازمان دهى كارگرى در بخشهايى از اقتصاد، كه با امور جنگ ارتباط نزديك داشت، نهى مىشد، اما همان اقدامات در صنايع خدماتى و لوازم مصرفى مورد تشويق و ترغيب قرار مىگرفت. شورا هم سو با اين خط مشى، در سال هزار و سیصد و بیست و دو اعتصاباتى در بين كارگران نساجى در اصفهان، تهران، تبريز و بهشهر، رفتگران تهران و بوشهر، تلفن چىهاى شيراز، كارگران چاى و توتون پاك كنى در لاهيجان و تهران، دباغان و كارگران كبريت سازى در تبريز، و كارمندان وزرات دادگسترى در تهران، ترتيب داد. در عين حال، شورا از صنعت حياتى نفت حذر كرد؛ در خطوط راه آهن سراسرى، كه همان قدر حياتى بود، رعايت احتياط را توصيه كرد؛ و حتا اعتصابهاى غير مجازى را كه در سال هزار و سیصد و بیست و دو در تاسيسات نفت ايران و انگليس در كرمانشاه، معادن زغال سنگ شمشك، كارخانهى سيمان تهران، و مهمات سازى دولتى نزديك تهران روى داد، «خراب كارى فاشيستى» ناميد. بعدها يكى از اعضاى شورا تاييد كرد، كه «دشمنان ما از بى ميلى ما به ترتيب دادن اعتصاب سواستفاده مىكردند و همواره ما را به دوستى با كارخانه داران متهم مىساختند.» كامبخش نيز سالها بعد اعتراف كرد، كه اگر به سبب «بى ميلى حزب به اخلال در اقتصاد در ضمن نبرد مرگ و زندگى متفقين با فاشيسم» نبود، اتحاديه ها در سالهاى هزار و سیصد و بیست و یک و هزار و سیصد و بیست و دو پيش رفت بسيار زيادترى مىكردند.(۴)
به هر حال، در اوايل سال هزار و سیصد و بیست و سه كه در «جبههى شرق» ورق برگشت، اين بى ميلى به تدريج كاهش يافت. شورا با پيش گرفتن خط مشى تهاجمى، شعبات جديدى داير كرد؛ شعبه هاى موجود را گسترش داد؛ رقيبان كوچكتر را از ميدان به در برد؛ و ضمن ادغام با سه گروه ديگر در آذربايجان، تهران و كرمانشاه، در روز كارگر سال هزار و سیصد و بیست و سه، تشكيل «شوراى متحدهى مركزى اتحاديه هاى كارگران و زحمت كشان ايران» را اعلام داشت.
«شوراى متحده» در سى ماه آتى، فرصتهاى عالى براى سازمان دهى كارگرى يافت. نخست، «حزب توده» با لغو ممنوعيت ايام جنگ، ترغيب مبارزه از طريق اتحاديه ها را ادامه داد. اما صنعت نفت تا تسليم ژاپن، در مرداد هزار و سیصد و بیست و چهار، هم چنان خارج از اين محدوده ماند. دوم، مزدبگيران چارهاى جز پيوستن به اتحاديه ها و اعتصاب براى افزايش دست مزد نداشتند؛ زيرا شاخص هزينهى زندگى از چهارصد و هفتاد و دو در سالهاى هزار و سیصد و بیست و یک و هزار و سیصد و بیست و دو به هزار و سی در سالهاى هزار و سیصد و بیست و سه و هزار و سیصد و بیست و چهار افزايش يافت. در واقع، در سراسر دورهى بين هزار و سیصد و بیست و هزار و سیصد و بیست و سه، تعداد سالانهى اعتصابهاى بزرگ (با شركت پنجاه نفر كارگر يا بيشتر) با ميزان تورم مطابقت نزديك دارد… سوم، متفقين به استخدام تعداد زيادى از كارگران ايرانى ادامه دادند. تعجبى ندارد، كه اين امر كمبود نيروى كار را باعث شد و بدين ترتيب موقعيت بازار كار را تقويت كرد. كنسول انگليس در بوشهر گزارش داد، كه رفتگران شهر به سهولت توانستند درخواست افزايش دست مزد را به سرانجام رسانند؛ زيرا فرودگاه محلى كارخانهى مونتاژ كاميون، بازار كار را خالى كرده است. نمايندهاى از كنفرانس اتحاديه هاى كارگرى نيز اظهار داشت: «از دست دادن شغل فعلىام در كارخانه سيمان برايم مهم نيست، زيرا مىدانم كه هميشه مىتوانم در هر جاى ديگر، مخصوصا در بخش ساختمان، كار پيدا كنم.»(۵) چهارم، «شوراى متحده» رقيبى توانا نداشت. رقيب اصلى شورا، يعنى اتحاديهى كارگران را در سال هزار و سیصد و بیست و یک يوسف افتخارى (يكى از سازمان دهندگان كارگرى) به وجود آورد كه فردى راديكال، اما سخت ضدكمونيست بود و به دليل نقشى كه در اعتصاب نفتى هزار و سیصد و هشت به عهده داشت، يازده سال در زندان به سر برده بود. افتخارى با آن كه از خبرگان اصلى اتحاديه هاى كارگرى بود، نتوانست كارگران زيادى را جذب كند. برخى از حاميان قديم وى به «حزب توده» روى كردند و خود او بيش از پيش به سيدضيا گرويد، كه قصد ترغيب ستيزه جويى كارگرى را نداشت.(يوسف افتخارى هيچ گاه به سيدضياءالدين طباطبايى روى نياورد، بلكه از اتحاديهى كارگران كسانى چون خليل انقلاب آذر – كه بعدا به «شوراى متحده» پيوستند – زمانى به سيدضياء گرويده بودند._م)…
سرانجام، «شوراى متحده» يارى مهمى از «حزب توده» ديد. سازمانهاى حزبى به جمع آورى كمك براى كارگران اعتصابى پرداختند. روشن فكران حزبى كلاسهای سوادآموزى تشكيل دادند؛ «ظفر» را براى «شوراى متحده» منتشر كردند؛ و محروميتها و شكايات كارگران را از طريق شبكهى موثر روزنامه هاى جناح چپ اشاعه دادند. حقوق دانان حزب به طور قانونى يك انجمن حمايت براى دفاع از اعضاى اتحاديه هاى كارگرى تشكيل دادند. علاوه بر آن، قضات، مهندسان، و افسران پليس، بارها از نفوذ خود براى حمايت از اعتصابيون و سازمان دهندگان حزبى استفاده كردند. مثلا مهندسان كارخانه قند در تهران، وقتى مدير كارخانه خواست چهار كارگر مبارز را اخراج كند، تهديد كردند كه كل كارخانه را تعطيل مىكنند. كنسول انگليس گزارش داد، كه مقامات دولتى يزد در سال هزار و سیصد و بیست و پنج، حتا زحمت دستگيرى تظاهركنندگان را به خود ندادند؛ زيرا مىدانستند، كه دادگاه هاى محلى تحت سيطرهى «حزب توده» است. كنسول بندرعباس به سال هزار و سیصد و بیست و پنج، نوشت كه اعتصاب كارخانهى نساجى شهر عمدتا بدان سبب توفيق يافت، كه مدير كارخانه هوادار «حزب توده» بود. كنسول شيراز شرح داد، كه پليس اعتصاب كارخانهى الكتريكى شهر را با دستگير همهى رهبران اصلى درهم شكست، اما دادگاه هاى محلى با آزاد كردن آنان، اعتصاب را دوباره به راه انداختند. كنسول زاهدان نيز اظهار داشت، كه «حزب توده»، «اتحادگونهاى بين كارگران در برابر خانوادهى علم به وجود آورد؛ زيرا حزب در دادگاه ها، پليس و ژاندارمرى محل، هوادارانى داشت.»(۶)
«شوراى متحده» با استفادهى كامل از اين مزايا وارد عمل شد. در سال هزار و سیصد و بیست و سه، بيش از چهل اعتصاب عمده به راه انداخت؛ اتحاديه هاى كوچكتر را در اصفهان، فارس و كرمان جذب كرد؛ و بدين وسيله، تعداد اعضاى خود را از صد هزار نفر به حدود دویست هزار نفر افزايش داد.(۷) همين طور، در سال هزار و سیصد و بیست و چهار به ترتيب دادن چهل اعتصاب بزرگ ديگر كمك كرد، و با تاسيس شعبه هاى جديد مىتوانست ادعا كند كه سى و سه اتحاديهى وابسته با بيش از دویست و هفتاد و پنج هزار نفر عضو دارد.(۸) با اين حال، اوج گيرى «شوراى متحده» در سال بعد بود. در اواسط سال هزار و سیصد و بیست و پنج، شورا مدعى صد و هشتاد و شش اتحاديه با جمع كل سیصد و سی و پنج هزار نفر عضو (نود هزار نفر در خوزستان، پنجاه هزار نفر در آذربايجان، پنجاه هزار نفر در تهران، چهل و پنج هزار نفر در گيلان و مازندران، چهل هزار نفر در اصفهان، بیست و پنج هزار نفر در فارس، بیست هزار نفر در خراسان، و پانزده هزار نفر در كرمان) بود.(۹)
شورا با تشكيل اتحاديه براى حدود هفتاد و پنج درصد نيروى كار صنعتى، شعبه هايى تقريبا در همهى سیصد و چهل و شش كارخانهى مدرن كشور داشت و از سوى «فدراسيون جهانى اتحاديه هاى كارگرى» به عنوان «تنها سازمان كارگرى اصيل در ايران» شناخته مىشد.(۱۰) علاوه بر اين، اعضاى صد و هشتاد و شش سازمان وابستهاش در مراحل مختلف حيات اجتماعى قرار داشتند و شامل مزدبگيران بخش صنعتى (مانند اتحاديه هاى كارگران نفت، كارگران نساجى، كارگران راه آهن و توتون سازان) مزدبگيران ماهر جديد (به خصوص اتحاديه هاى چاپ گران، مكانيكهاى اتومبيل و رانندگان كاميون) پيشه وران سنتى ماهر (مشخصا اتحاديه قالى بافان) مزدبگيران نسبتا غير ماهر (مثلا اتحاديه هاى كارگران ساختمانى، رفتگران شهردارى و نقاشان ساختمان) شاغلان بخش خدمات (به خصوص اتحاديه هاى پيش خدمتهاى رستورانها، لباس شوها، و كنترل چىهاى سينما) مجامع حرفهاى و كارمندى (هم چون سنديكاى مهندسان و تكنسينها، جامعهى حقوق دانان، و اتحاديههاى معلمان و كارمندان آموزش و پرورش) مزدبگيران كارگاه هاى بازار (به خصوص اتحاديه خياطان، درودگران و كفاشان) و حتا بعضى مغازه داران و به طور مشخص اصناف دارو ساز، قناد و روزنامه فروش بودند.
از اين گذشته، «شوراى متحده» طى نه ماههى نخست سال هزار و سیصد و بیست و پنج، بالغ بر صد و شصت اعتصاب موفق براى افزايش دست مزد ترتيب داد. اين اعتصابها شامل كارگران نساجى در بوشهر، شيراز و بندرعباس، خياطان در رشت، تعميركاران كشتى در بوشهر، بندرعباس و بندر شاهپور، كارگران راه آهن در قزوين، معدن كاران در شمشك، چاپ گران، توتون سازان، شاگردقصابان، تعميركاران راه آهن، رانندگان اتوبوس، لباس شويان، سيم كشها، كارگران آبجوسازى در تهران و اعتصابهاى عمومى در خوزستان، اصفهان، نوشهر و چالوس بود. براى اولين بار پس از سال هزار و سیصد و پانزده، دست مزدهاى واقعى در بين كارگران ماهر كارخانه ها قيمت مواد غذايى را كفاف داد و حتا از آن درگذشت.(۱۱) به گفتهى سياحى خارجى، «حزب توده در بهبود بخشيدن به وضعيت كارگران كارخانه ها توفيق يافت. به دليل فشارهاى حزب توده و با گوشهى چشمى به خارج كردن نيروى كار از زير نفوذ حزب توده بود، كه احمد قوام در ارديبهشت هزار و سیصد و بیست و پنج پيش رفتهترين قانون كار در خاورميانه را تصويب كرد.»(۱۲) قانون جديد كار وعده داد، كه حداقل دست مزد را بر اساس قيمت محلى مواد غذايى تعيين كند؛ استخدام كودكان را ممنوع سازد؛ ساعات كار روزانه را به هشت ساعت برساند؛ پرداخت حقوق روزهاى جمعه و شش روز تعطيلى سالانه، از جمله روز كارگر را اجرا كند؛ و به اتحاديه ها اجازهى تشكل و مذاكره با مديريت را بدهد. «حزب توده» و «شوراى متحده» دست كم بر روى كاغذ به بسيارى از خواسته هاى اوليهى خود رسيده بودند.
دلايل رشد سريع جنبش كارگرى بين سالهاى هزار و سیصد و بیست و هزار و سیصد و بیست و شش را در كارخانجات نساجى اصفهان و صنعت نفت خوزستان بهتر مىتوان ديد. در اصفهان، «حزب توده» نخستين سازمان خود را در اسفند هزار و سیصد و بیست هنگامى تشكيل داد كه فداكار، حقوق دان جوانى كه بعدها به نمايندگى مجلس رسيد، شعبهى حزب را داير كرد. دست راست وى، عباس آذرى، عضو «پنجاه و سه نفر» و كفاشى آذربايجانى بود كه هنگام دستگيرىاش به عنوان كارگر كارخانه در اصفهان استخدام شده بود. در عرض پنج هفته پس از گشايش نخستين شعبه، «حزب توده» كانونهاى حزبى متعددى در دو واحد از نه واحد بزرگ نساجى داشت. اين كارخانه ها زمينهى بارورى يافته، اما دست مزدهاى روزانه فقط از چهار به هشت ريال رسيده بود. دلايل اين امر از اين قرار بود: از طرفى، جنگ، رقابت خارجى را موقوف ساخته و بدين طريق سود باد آوردهاى عايد توان گران كرده بود، از طرف ديگر، ساعات كار براى تامين نيازهاى جديد، از نه به ده ساعت افزايش يافته بود. و از سوى ديگر، شرايط كار در اين واحد حتا بدتر از اغلب مجتمعهاى صنعتى بود. كنسول انگليس مىگويد، كه كارخانه داران اصفهان عادت كردهاند كه به محض مواجهه با مسايل كارگرى به نيروهاى نظامى محل تلفن كنند. خود كارگران سخت شكايت دارند، كه پليس در سال هزار و سیصد و هجده يكى از يارانشان را كه دست اندركار اتحاديه هاى كارگرى بود، كشته است و مديران لفظ تحقيرآميز اجير را به جاى كلمه مناسبتر كارگر به مىبرند و صاحبان كارخانه ها، سالها گروه گروه كارگران اصفهان را به عنوان هديه روز تولد به رضا شاه پيشكش مىكردند تا به كارخانه هاى خصوصىاش در منطقه مالارياخيز مازندران انتقال دهد.(۱۳)
نخستين نشانهى توفيق «حزب توده» در مرداد هزار و سیصد و بیست و یک آشكار شد كه كارگران دو كارخانه، اتحاديهى كارگران اصفهان را تشكيل دادند و خواستار سی درصد افزايش دست مزد، روزانه هشت ساعت كار، و نرخهاى ويژه براى اضافه كارى شدند. صاحبان كارخانه ها نخست از مذاكره سر باز زدند، سردسته ها را اخراج كردند، و اتحاديه را به عنوان مشتى آشوب گر كه قادر نيستند مدت زيادى را با هم كار كنند، مردود دانستند؛ اما صاحبان واحدها وقتى با اعتصاب مصمم در هر دو كارخانه روبرو شدند و چون نمىخواستند بازار را به رقبايشان واگذارند، عقب نشستند و همهى خواسته هاى اصلى را تامين كردند. غيرمنتظره نبود كه اين امر كارگران هفت واحد ديگر را ترغيب كرد، تا به اتحاديه بپيوندند و همان خواسته ها را مطرح كنند. اتحاديه باز مقابله كرد و اعتصابى عمومى با شركت ده هزار و پانصد كارگر واحد نساجى راه انداخت. صاحبان واحدها براى شكستن اعتصاب، سرلشكر زاهدى، فرماندهى پادگان محل، را ترغيب و شايد تطميع كردند كه رهبران اعتصاب را دستگير كند و سربازان را در اطراف كارخانه ها مستقر سازد.(۱۴) اما اين تاكتيك شكست خورد؛ زيرا حكومت مركزى با ترس از درگيرىهاى خيابانى و وقوع اعتصابهاى هم دردى در جاهاى ديگر به تحريك «حزب توده»، اقدام به بركنارى زاهدى و حصول توافق با صاحبان كارخانه ها كرد. توافق نه تنها شامل خواسته هاى مربوط به دست مزد بود، بلكه هشت ساعت كار روزانه، آزمايش پزشكى ماهانه، يارانهى غذايى، سالانه دو دست لباس، ممنوعيت كار كودكان، و يك ماه پاداش به عنوان مشاركت در سودهاى بادآورده را نيز دربرمىگرفت.(۱۵) علاوه بر اين، حكومت قول داد قانون كارى تدوين كند كه همهى كارگران صنعتى را در برگيرد. سفير انگليس مىگويد: «به علت فعاليت چشم گير كارگرى، حكومت براى تنظيم مناسبات بين مديريت و نيروى كارگر، تحت فشار است.»(۱۶)
در ماههاى پس از پيروزى بزرگ، اتحاديهى كارگران اصفهان، سازمان خود را در نه كارخانه يك پارچه ساخت. يك مامور انگليسى مقيم اصفهان گزارش مىدهد كه در اواخر سال هزار و سیصد و بیست و یک، كميتهى اجرايى اتحاديه قدرت قابل توجهى در شهر داشت(۱۷)، كه شامل نمايندگى همهى كارخانه ها، حفظ انضباط در محل كار، انتقال شكايات به مديران، كسب شناسايى از كارخانه داران به عنوان سخن گوى راستين كارگران، و «حكميت در هر گونه اختلافى بين كارگران و مديريت بود؛ زيرا مذاكرات وى همواره موفقيت آميز بود» و در عمل بسيارى از رهبرانش از «حزب توده» بودند.
اتحاديه در تير هزار و سیصد و بیست و دو، پيروزى ديگرى كسب كرد. جالب اين كه، اين پيروزى به دنبال كوشش بى نتيجهى كارخانه داران براى جبران شكست قبلى حاصل شد. كارخانه داران با اظهار اين كه مالياتهاى سنگين و دست مزدهاى فوق العاده، صنايع خصوصى را ورشكست مىسازد، حالت تهاجمى به خود گرفتند. آنان تهديد كردند، كه يارانه هاى غذايى را لغو مىكنند، از سيدضيا براى تاسيس حزب در اصفهان دعوت كردند، و از روساى ايل بختيارى خواستند كه براى تصرف شهر آماده شوند.(۱۸) يكى از كارخانه دارها، كه مالك روستاهايى در اطراف بود، روستاييان را به شهر آورد تا فداركار را مورد ضرب و شتم قرار دهند. اتحاديه واكنش شديدى نشان داد، تهديد كرد كه نه تنها در كارخانه ها تظاهرات و اعتصاب راه مىاندازد، بلكه در سراسر اصفهان اعتصاب عمومى ترتيب مىدهد. اين اولتيماتوم كارگر شد؛ زيرا حكومت مركزى باز هم با ترس از عواقب خونين، بى درنگ مداخله كرد و كارخانه داران را به عقب نشينى واداشت. در توافق نامهى جديد، كه با حضور استاندار به امضا رسيد، كارخانه داران پذيرفتند يارانهى غذايى را ادامه دهند، فقط با اتحاديهى هوادار «حزب توده» به مذاكره بپردازند، و پيش از كنار گذاشتن هر كارى رضايت اتحاديه را جلب كنند. در عوض، اتحاديه قول داد حافظ اموال شركت باشد، انضباط را برقرار كند، و اخراج كارگران مازاد بر نياز را مجاز بدارد. كنسول انگليس گزارش داد، كه صاحبان صنايع اين «موافقت نامهى تحقيرآميز» را با اكراه امضا كرده، اما دست از دسيسه چينى برنداشته بودند: «استاندار با امتناع از سركوب حزب كارگران در ميان صاحبان منافع سخت نامحبوب شده است… توان گران اميدوارند او را از كار بركنار سازند و با تطميع فرماندهى لشكر، براى سركوب هر گونه فعاليت سياسى در بين كارگران از ارتشى استفاده كنند.»(۱۹) سفير انگليس نيز اوضاع اوايل سال هزار و سیصد و بیست و سه را در گزارش ويژهاى جمع بندى كرد: دو سال پيش، استثمار كارگران تقريبا كامل بود. آنان مجبور بودند براى ده ريال، روزى ده ساعت كار كنند… هيچ گونه تضمينى براى بهداشت و غرامتى براى آسيب ديدن هنگام كار وجود نداشت. در عين حال، كارخانه داران سود سرشارى عايد مىكردند. وقتى اولين نشانه هاى مقاومت بروز كرد، كارخانه داران و دولت اهميت آن را درك نمىكردند. آنها از اتحاد شوروى هراس داشتند و نگران آن بودند كه كارخانه هاشان قربانى افكار ظاهرا كمونيستى شود، كه در اين زمان در بين كارگران رواج يافته بود. علاوه بر اين، خشمگيناند از اين كه آدمهاى مهمى مثل خودشان، افراد اسما خيلى پول دار، مورد بى حرمتى مشتى كارگر باشند، احساس هتك حيثيت مىكنند. حرص و آز را نيز بايد بر اينها افزود؛ زيرا تنها فكر اينان پول و پول بيشتر است و فكر دادن قسمتى از سود سرشارشان به كارگران برايشان هيچ خوشايند نيست. كل مناقشات مربوط به كارگر و كارگرى را نامطبوع مىدانند و همواره بر اين عقيدهاند كه مناقشه كار اخلال گرهاست و كارگران نادانتر از آنند كه مسئوليتى به عهده بگيرند… ما در ايران، آشكارا در آغاز عصر تازهاى هستيم و ظهور جنبش اجتماعى جديدى را مىبينيم. مزايايى كه كارگران كسب كردهاند، قابل توجه است و مسلما هم چنان كارفرمايان را وادار خواهند كرد، كه قدرت تازه كشف شدهى آنان را احساس كنند.(۲۰)
به رغم مخالفت صاحبان كارخانه ها، «حزب توده» در سال هزار و سیصد و بیست و دو، هم چنان به گسترش خود در اصفهان _ به خصوص در ميان مزدبگيران بازار، ارامنه و يهوديان، و چهار كارخانهى كوچك شهر _ ادامه داد. در انتخابات مجلس چهاردهم، فداكار سی هزار راى آورد. در مراسم ترحيم سليمان اسكندر،ى بیست و پنج هزار نفر هوادار حزب شركت كردند و در مراسم بدرقهى فداكار به مجلس، همهى سيزده كارخانهى شهر تعطيل كردند و نزديك به سی هزار هوادار در فرودگاه گرد آمدند. كنسول انگليس گزارش داد، كه مراسم بدرقه چنان شورانگيز بود كه كارگرى «پيشنهاد كرد به نشانه قدردانى از كوششهاى فداكار به نفع كارگران، پسرش را قربانى كند.»(۲۱)
در اين بين، صاحبان كارخانه ها مىكوشيدند توافقهاى قبلى را خنثى كنند. آنان به «حزب وطن» سيدضيا كمك كردند، تا اتحاديهى دهقانان و كارگران را تشكيل دهد و كارگرانى را كه با رضايت اتحاديهى «تودهاى» اخراج شده بودند، به عضويت در آورد. آنها بين دو اتحاديهى رقيب، برخوردهاى خشونت آميزى ايجاد كردند و با بستن ناگهانى در كارخانه ها و انبارهاى غله _ تنها منبع تهيهى نان كارگران _ به روى آنان (در فروردين هزار و سیصد و بیست و سه) بحران بزرگى به وجود آورند. همان طور كه انتظار مىرفت، كارگران گرسنه براى ورود به انبارها با ارتش درگير شدند و «حزب توده» اعتصابى عمومى در اصفهان به راه انداخت. شاهدان عينى تخمين زدند، كه در عرض يك هفتهى بحران، پنجاه نفر مجروح شدند. با اين حال، روزنامه هاى حزب حادثه را شورش كارگران قلمداد كردند و اعلام داشتند، كه بيش از پانصد تن زخمى شدهاند. در توافق آتى، كه بين حكومت مركزى و حزب توده حاصل شد، كارخانه داران كارخانه ها را داير كردند و اتحاديهى هوادار «حزب توده» نيز از ورود اتحاديهى رقيب به كارگاه ها جلوگيرى نكرد. كوتاه مدتى پس از توافق، اتحاديهى كارگران اصفهان به «شوراى متحده» پيوست.
«حزب توده»، در اوايل سال هزار و سیصد و بیست و چهار، مجبور به عقب نشينىهاى موقت در اصفهان شد. نياز شوروى به نفت، براى مخالفان، حربهى تبليغاتى گرديد. وابستگى به «شوراى متحده» خللى در اتحاديه ايجاد كرد، زيرا اصفهانىها به طور سنتى از هر گونه سيطرهى تهران روگردان بودند. روساى بختيارىها، قشقايىها و ايلات خمسه، متاثر از اين تحولات، ائتلافى در برابر «حزب توده» تشكيل دادند. حكومت بسيار محافظه كار صدر، نخست وزير، سياست مدارى را كه از ضد كمونيستهاى افراطى بودند، استاندار اصفهان كرد. استاندار جديد، كارخانه هاى بزرگ را تحت حكومت نظامى قرار داد. بعضى از رهبران كارگرى را دستگير و بين عشاير محل اسلحه پخش كرد. اشغال كارخانه ها، بازاريان را نيز _ به خصوص بدان سبب، كه بسيارى از تجار سهام دار شركتهاى نساجى بودند _ هراسان ساخت. روزنامهى سيدضيا، «رعد امروز»، اعلام كرد كه «حزب توده سرمايه داران كوچك را نيز چون سرمايه داران بزرگ تهديد مىكند؛ زيرا هدفش امحاى هر گونه مالكيت خصوصى است.»(۲۳) علاوه بر اين، زمين داران بزرگ با مشاهده اين كه «حزب توده» در روستاها نيز رخنه مىكند، به صاحبان كارخانه ها نزديكتر شدند. مثلا، اكبر مسعود، پسر ظ لالسلطان و دولت مرد ارشد شهر، به محض آن كه مبلغان تودهاى را در روستاهاى خود كشف كرد، صاحبان صنايع را مورد حمايت قرار داد. دو سال پيشتر، مسعود در برابر همين صاحبان صنايع به عنوان تازه به دوران رسيده هايى كه لياقت ادارهى كارگران خود را ندارند، ايستاده بود. از اين گذشته، كارخانه داران از سويى با اخراج صد و پنج عضو اتحاديه و از سوى ديگر با كمكهاى سخاوت مندانه به «حزب وطن» و منظور داشتن ده درصد افزايش حقوق براى اعضاى «اتحاديهى دهقانان و كارگران» به متزلزل كردن «اتحاديهى كارگران اصفهان» ادامه دادند.
در فروردين هزار و سیصد و بیست و چهار، كه حزب سيدضيا هزار تن را _ اغلب از روستاهاى اطراف _ براى حمله به دفاتر «اتحاديهى كارگران اصفهان» و غارت آن گرد آورد، «حزب توده» به ضعيفترين حد خود رسيد. پليس از دخالت خوددارى كرد. كنسول انگليس گزارش داد، كه صاحبان كارخانه ها مطمئن بودند كه «حزب توده»، «گوشمالى شده است.» وى هم چنين پيشبينى كرد، كه كارخانه داران مطمئنا دوباره شيوهى قديم خود _ يعنى دست مزد نازل، ضديت با هر اتحاديهاى، و هر چه بيشتر پول در آوردن _ را از سر گيرند.(۲۴)
در واقع، به محض نخست وزير شدن قوام، «حزب توده» به ترميم خود پرداخت. حكومت جديد، استاندارى را به دولت مرد بى طرفترى سپرد، سيدضيا را دستگير كرد، و وجوه حزبش را مصادره كرد و به صاحبان صنايع هشدار داد كه از كار اتحاديه كنار بگيرند. در اسفند هزار و سیصد و بیست و چهار، «اتحاديه كارگران اصفهان» چندان قوى بود، كه بتواند يك اعتصاب عمومى در نه كارخانه بزرگ ترتيب دهد. در ماه فروردين، قدرت اتحاديه چنان زياد بود كه كوشش صاحبان كارخانه ها را براى انتقال حدود پنج هزار روستايى به كارخانه ها عقيم گذارد. در مردادماه، كنسول انگليس گزارش مىداد، كه «حزب توده» مقامات محلى را به تسليم واداشته بود؛ كارخانه داران را چنان ترسانده بود، كه جرات نمىكردند به كارخانهى خود پا بگذارند؛ و علاوه بر واحدهاى نساجى، اغلب امور محل را قبضه كرده بود. كنسول هم چنين هشدار داد كه «حزب توده»، «آماده است تا قدرت را در اصفهان به دست گيرد، درست همان گونه كه دموكراتها در تبريز كرده بودند.»(۲۵)
به نظر كنسول، گسترش حمايت سياسى از طريق حكومت مركزى، پشتيبانى اصيلى كه «حزب توده» در ميان اغلب كارگران كارخانه ها از آن برخوردار بود، سر خوردن ديگر كارگران از حزب سيدضيا و مهمتر از همه، توانايى قابل توجهى اتحاديهى هوادار «حزب توده» در انعقاد قراردادهاى مطلوب، به اين نوزايى كمك مىكرد.(۲۶) مثلا طبق قراردادى كه در ارديبهشت هزار و سیصد و بیست و پنج امضا شد، كارگران نساجى روزانه هشت ساعت كار، بالاترين دست مزد در كشور، دريافت مزد براى جمعه ها، سالانه دو دست لباس رايگان و عدم اخراج بدون تاييد اتحاديه را به دست آوردند.
«حزب توده» در بين كارگران نفت خوزستان نيز همين قدر موفق بود. حزب، نخستين بار در اوايل سال هزار و سیصد و بیست و دو در تاسيسات نفتى ظاهر شد، اما پس از دستگير شدن سازمان دهندگاناش به سرعت عقب نشست و رهبران تصميم گرفتند از اين صنعت حياتى كناره گيرند. در عوض آنان بر آن شدند، كه بين كارگران غيرنفتى، چون رفتگران، لايروبان قنات، رانندگان تاكسى، نخ ريسان و شاگرد نانوايان، اتحاديه هاى محلى تشكيل دهند. گروهى از روشن فكران راديكال آبادان، ناراضى از اين تصميم، حدود دويست نفر از كاركنان شركت نفت ايران و انگليس را در «اتحاديهى كارگران ايران» گرد آورند و در ماه ارديبهشت هزار و سیصد و بیست و چهار به اعتصاب خودجوش هزار و دویست كارگر در پالايشگاه كرمانشاه كمك كردند. اگرچه رهبران حزب اعتصاب را محكوم كردند و «شوراى متحده» براى پايان دادن به آن دخالت كرد، سفير انگلستان احساس كرد كه حادثه را «حزب توده» كارگردانى كرده است و به شركت نفت توصيه كرد، وضع مسكن و امكانات بهداشتى كارگران را بهبود دهد، تا «حزب توده» از شكايات مشروع محروم گردد.(۲۷) سفارت انگلستان در گزارش جداگانه دربارهى شرايط كارگرى در حوزه هاى نفتى هشدار داد، كه كمبود مسكن و ديگر امكانات رفاهى مىتواند سرآغازى عالى براى «حزب توده» باشد؛ اما مسئولان شركت نفت ايران و انگليس پاسخ دادند، كه اين انتقادها به جا نيست و نيروى مسلح تنها حامى مناسب در برابر خراب كارى است. «اگرچه روستاييان عرب (محلى) مسلحاند، كارآزموده نيستند. تنها حفاظ مناسب در برابر احتمال اغتشاش جدى كارگرى به قصد عقب نشينى نيروهاى خارجى، ايجاد نيروى پليس قدرتمند است.»(۲۸)
مسايل صنعت نفت در سالهاى هزار و سیصد و بیست و سه و هزار و سیصد و بیست و چهار، با ناآرامى كارگرى بين كاركنان انگليسى رو شد. كاركنان انگليسى كه بدون اطلاع قبلى، ساعات كارشان افزايش يافته و مرخصىشان لغو شده بود، «اتحاديهى كارگران شيفت» را تشكيل دادند. تهديد به اعتصاب كردند، و كنسولها را «كارمندان شركت نفت» ناميدند.(۲۹) حكومت انگلستان، بى درنگ هياتى پارلمانى را به رياست زنى از «حزب محافظه كار» براى بررسى اوضاع اعزام كرد. وقتى رئيس هيات ضمن سخ نرانى براى كاركنان انگلستان اشاره كرد، كه آنان خيلى خوشبختاند كه در زندان ژاپنىها نيستند، شنوندگان عصبانى پيشنهاد كردند كه او را «براى گردشى در قبرستان آبادان» ببرند يا «در گوشهى تاريكى عينا به سبك ژاپنىها با او مذاكره كنند.»(۳۰) وزارت خارجهى انگلستان اظهار داشت، كه كاركنان انگليسى مادام كه جنگ ادامه دارد، مايل به اعتصاب نيستند؛ زيرا بسيارى از آنان كمونيست هستند، اما رفتار نامعمولشان ممكن است «تاثير بدى بر كارگران ايرانى داشته باشد.»(۳۱)
«حزب توده»، به محض پايان گرفتن جنگ وارد صنعت نفت شد. اين حزب با تاسيس شعبه هاى حزبى، «اتحاديهى كارگران خوزستان» را به عنوان بخش ايالتى «شوراى متحده» تشكيل داد، اتحاديه هاى مستقل كارگران ايران را جذب كرد، و راه پيمايى عظيم و منظم اول ماه مه سال هزار و سیصد و بیست و پنج را ترتيب داد. سخن رانان راه پيمايى، خواستار افزايش دست مزد، بهبود وضع مسكن، حقوق روزهاى جمعه، روزى هشت ساعت كار، و تدوين قانون كار جامع شدند. يك سخن ران زن، نفت را مرواريد ايران خواند و انگلستان را متهم كرد كه براى خوراك سگها بيشتر از مزد كارگران خرج مىكند و خلع يد از شركت نفت ايران و انگليس را خواستار شد.(۳۲) اين احتمالا اولين بارى بود كه مردم در آبادان، نداى ملى شدن نفت را مىشنيدند.
«حزب توده» به دنبال تظاهرات موفقيت آميز روز كارگر، يك سلسله اعتصابات سازمان يافته بر ضد شركت نفت ترتيب داد. در واقع، همان فرداى تظاهرات، حدود دویست و پنجاه افزارمند و كارگر در قسمت تقطير دست از كار كشيدند و خواستار افزايش دست مزد و كاهش ساعات كار شدند. شركت، يك هفتهى بعد كه كارخانهى محلى آسفالت سازى و مجتمع لكوموتيوسازى به عنوان هم بستگى اعلام اعتصاب كردند، خواسته هاى آنان را برآورد. در بیستم ارديبهشت، همهى دو هزار و پانصد نفر نيروى كار منطقهى نفتى آغاجارى دست از كار كشيدند و خواستار مزايايى شدند، مشابه همان كه چندى پيش كارگران نساجى اصفهان كسب كرده بودند، به خصوص دست مزد بيشتر، حقوق روزهاى جمعه، و اضافه كارى با نرخ بالاتر. شركت، نخست خواسته ها را غير منطقى خواند و آب را به روى آغاجارى بست؛ اما سه هفته بعد كه «حزب توده» تهديد به اعتصاب عمومى در آبادان كرد، كمكهايى براى اعتصابيون آغاجارى گرد آورد و قوام را واداشت تا هياتى به عنوان ميانجى به خوزستان اعزام دارد، و با اكراه پشت ميز مذاكره نشست. در توافقى كه حاصل شد، شركت نه تنها بسيارى از خواسته هاى اوليه را برآورد، بلكه هم چنين حقوق سه هفته اعتصاب را پرداخت و قول داد هر قانون كارى را كه حكومت مركزى تصويب كند، به اجرا در آورد. خبرنگار تايمز لندن، بى خبر از شرايط كار در اصفهان، اظهار داشت كه: «در تاريخ ايران بى سابقه است كه بابت شش روز كار، حقوق هفت روز را بدهند.» سفارت انگلستان گزارش داد، كه شركت نفت ايران و انگليس هيچ راهى جز مذاكره ندارد؛ زيرا «حزب توده» در موضعى بسيار قوى قرار دارد و حدود هفتاد و پنج درصد كارگران نفت را به عضويت اتحاديه در آورده است. همين طور كنسول انگليس در خرمشهر نوشت، كه شركت نفت اين توافق نامطلوب را پذيرفت و «حزب توده» را نمايندهى تام كارگران دانست؛ چرا كه از گسترش نفوذ كمونيسم اطلاع داشت و مىترسيد اعتصاب به پالايشگاه آبادان سرايت كند.(۳۳)
در اواخر خرداد، سازمان «حزب توده» در خوزستان، با تشكيلات ادارى استان برابرى و رقابت مىكرد و در بسيارى از شهرها آن را تحت الشعاع قرار داده بود. به گفتهى كنسول اهواز: «ادارهى عملى استان به دست حزب توده افتاده بود.»(۳۴) شعبه هاى حزب، قيمت مواد غذايى را تعيين مىكردند، از حمايت واحدهاى توپ خانهى محلى برخوردار بودند، و ارتباطات به ويژه حمل و نقل با كاميون بين مراكز عمدهى شهرى را زير نظر داشتند. اتحاديه هاى وابسته به حزب، نمايندهى مشكلات كارگران در برابر دولت بودند، براى موارد ضرورى آتى پول جمع مىكردند، يك شبكهى كارآمد آذوقه رسانى به مغازه ها درست كردند، و فقط در آبادان چهل و پنج باشگاه به وجود آوردند. علاوه بر اين، شبه نظاميان حزب در خيابانها نگهبانى مىدادند، تاسيسات نفتى را محافظت مىكردند، و ناظران خارجى را با انتقال سريع دو هزار و پانصد داوطلب از آبادان به خرمشهر براى ساختن يك سيل گير اضطرارى تحت تاثير قرار دادند. مقامات انگليس گزارش دادند، كه در اعلام خطر سيل، «شركت اقرار كرد كه نه خود و نه مقامات دولتى نمىتوانستند كارگران آبادان را به تعدادى كه حزب توده سازمان داد، بسيج كنند. اين مسلما نمايش موثرى از نفوذ حزب توده در ميان كارگران بود.» سفير انگليس افزود: «در واقع، مىتوان گفت كه در حال حاضر امنيت پالايشگاه و حوزه هاى نفتى و مصونيت پرسنل انگليسى به حسن نيت و ميل حزب توده بستگى دارد.»(۳۵) وابستهى نظامى انگليس نيز در اواخر خرداد گزارش داد: «اوضاع كنونى در آبادان هرچند در ظاهر آرام است، سخت وخيم است. حزب توده تسلط كامل بر كارگران را در پالايشگاه در دست دارد و در حوزه هاى نفتى نيز جا باز مىكند. مسئولان شركت نفت انگليس و ايران فقط تحمل مىكنند. در هر لحظهاى، به هر دليلى، ممكن است اعتصابى روى دهد كه توليد را راكد سازد. براى همين، رهبران حزب توده از قدرتشان براى حفظ نظم استفاده مىكنند. اگرچه آنان در حرف به خشونت توصيه مىكنند، در عمل از آن جلوگيرى كردهاند. حزب توده خود را به صورت نمايندهى بالفعل كارگران ايران در آورده است و مديريت، با توجه به آن موقعيت با حزب دربارهى سازمان اتحاديه هاى كارگرى كه بر اساس قانون كار جديد موردنظر است، مذاكره مىكند. شركت بدين وسيله مىتواند ارتباطى با نمايندگان نيروى كار و توليد در حوزه هاى نفتى داشته باشد، اما افراد معدودى باور خواهند كرد كه اقداماتى از اين دست به چيزى بيش از آسودگى كوتاه مدت بينجامد.»(۳۶)
رودررويى مورد نظر در نوزدهم تير رخ داد، اما بعد معلوم شد كه بيشتر به تحريك مقامات بوده است تا «حزب توده». در آن روز، شركت وعدهى دست مزد روز جمعه را زير پا گذاشت. استاندار هوادار انگليس، حكومت نظامى برقرار كرد و فرماندهى نظامى آغاجارى، رهبران كارگرى محلى را كه به مذاكره دعوت كرده بود، دستگير كرد. اعتصابى خودجوش در آغاجارى صورت گرفت و «حزب توده» و «شوراى متحده» بى درنگ آن را تاييد كردند. علاوه بر اين، تمام كارمندان را در سراسر خوزستان به خوددارى از رفتن به سر كار در بیست و دوم تير _ تا بركنارى استاندار از سوى حكومت مركزى، لغو حكومت نظامى، آزادى رهبران كارگرى، و تضمين پرداخت دست مزد روزهاى جمعه _ دعوت كردند. بيش از شصت و پنج هزار كارگر به دعوت آنان پاسخ گفتند و بزرگترين اعتصاب صنعتى ايران و يكى از بزرگترين اعتصابها در خاورميانه را به وجود آوردند. اين اعتصاب نه تنها شامل پنجاه هزار نفر كارگر يدى و كارمند دفترى شركت نفت بود، بلكه دویست افزارمند هندى در پالايشگاه آبادان، هزاران آتش نشان، رانندهى كاميون، رفتگر، كارگر راهآهن، كارگر نساجى، و دانش آموز دبيرستان در سراسر خوزستان، صدها مغازه دار، صنعت گر و سوداگر نوپاى بازار، و حتا آشپزها، راننده ها، و مستخدمان خانواده هاى اروپايى را نيز در بر مىگرفت. كنسول انگليس در اهواز گزارش داد، كه «اعتصاب با قدرتى عظيم پا گرفت.» كنسول خرمشهر نوشت، كه اعتصاب در آبادان با راه پيمايى منظم با مقامات نظامى شروع شد. وابستهى نظامى انگليس نيز گزارش داد، كه اعتصاب عمومى با آرامش آغاز شد و «بلافاصله ادارهى كامل مناطق صنعتى خوزستان را به حزب توده سپرد.»(۳۷)
اگر چه اعتصاب عمومى در آغاز آرام بود، به زودى به رودررويى خشونت بار بين كارگران نفت، مقامات نظامى و اعراب بومى مبدل شد. «حزب توده» با ورود به عرصهاى صنعتى، كه از تنوع قومى برخوردار بود، كوشش خاصى كرده بود تا كارگرانى از مذاهب، مناطق، زبانها و زمينه هاى عشيرهاى مختلف را به خود جلب كند. حزب در ميان كارگران مهاجر ايلات بختيارى، لر، خمسه و قشقايى، كارگران غير ماهر اصفهانى، شيرازى، كرمانى و بوشهرى و كارگران ماهر به خصوص جوشكار، افزارمند و رانندهى كاميون از جماعت آذرى، ارمنى، و آسورى توفيق چشمگيرى داشت؛ اما در ميان عربها با شكست مواجه شده بود. سه عامل توجيه كنندهى اين شكست است. نخست، اعراب بر خلاف قشقايىها، ايلات خمسه، و بختيارىها در سرزمينهاى خاص خود مىزيستند. در حالى كه ديگران از حوزهى نفوذ كدخدا، كلانتر و خان خود خارج شده بودند؛ عربها هم چنان زير نظارت مستقيم سركردگان قبيلهى خود زندگى مىكردند. خلاصه آن كه اعراب هم چنان در قيد علايق خويشاوندى قرار داشتند. دوم، اعراب شاغل در صنعت نفت، نه به عنوان مزدور شخصى، بلكه به صورت دستههاى كارگرى به سرپرستى مقاطعه كاران خصوصى كه بسيارى از آنان روساى عشاير عرب بودند، كار مىكردند. اين كارگران، به عنوان كارگر قراردادى، به شيوخ قبيلهى خود وابسته مىماندند؛ به جاى كار روزانه، دست مزد مقطوع دريافت مىكردند؛ و از اين رو، با اكثريت وسيع كارگران نفتى در نگرانىهاى مربوط به دست مزد بيشتر، ساعات كار كمتر، و حقوق ايام تعطيل، شريك نبودند. سوم آن كه، رهبران جامعهى عرب، دلايلى سياسى، اقتصادى و اجتماعى براى مخالفت با «حزب توده» داشتند. كنسولهاى انگليس گزارش مىدادند، كه روساى عرب به طور سنتى به انگلستان به چشم حامى خود مىنگريستند. مالكان عرب نگران آن بودند، كه «حزب توده»، «اذهان بى خبر را به طور درمان ناپذيرى مسموم سازد» و «اقتدار سست آنان را بر دهقانان از بين ببرد»(۳۸) و جامعهى سوداگر عرب، به ويژه مغازه داران و معامله گران ذرت در آبادان وقتى كه مىديدند «پليسها و گاردهاى خيابانى حزب توده بازوبند مىبندند، در خيابانها مردم را امر و نهى مىكنند، بر تعداد مسافران اتوبوسها مراقبت دارند، و به نانواها دربارهى قيمت نان دستور مىدهند»، هراسان مىشدند.(۳۹)
مخالفت عربها با «حزب توده» در اواسط تير، كه روساى عشاير به اصرار استاندار، «اتحاديهى كشاورزان» را تشكيل دادند، نمايان شد. آنان به زودى نام اين اتحاديه را به اين عنوان، كه «آنان نه گروهى كشاورز، بلكه قومى با هويت هستند»، به «اتحاديهى عرب» تغيير دادند.(۴۰) «حزب ايران» با كنايه متذكر شد، كه «اتحاديهى عرب همان قدر اتحاديه است، كه حكومت رضا شاه حكومتى مشروطه بود». «حزب توده» اين اتهام را وارد كرد، كه به اصطلاح «اتحاديهى عرب» در تدارك تجزيهى خوزستان از ايران است و علاوه بر استاندار، از شركت نفت ايران و انگليس اسلحه دريافت مىكند.(۴۱) كنسول انگليس نوشت، كه افتتاح مقر «اتحاديهى عرب» در آبادان در ميان اعضاى «حزب توده» نگرانى به وجود آورده است؛ چرا كه شهرىها از قديم از حملهى عشاير بيمناك بودهاند.(۴۲)
اين نگرانىها در روز دوم اعتصاب عمومى، كه خبر محاصرهى آغاجارى از سوى عشاير مسلح عرب و تدارك حمله به آبادان به اين شهر رسيد، به ترس و وحشت تبديل شد. كنسول انگليس گزارش داد، كه او به رهبران عرب توصيه كرده است افراد خود را از آبادان دور نگه دارند، اما «شايعهاى قوى وجود دارد، كه فرماندار به شيوخ عرب دستور داده است عشاير خود را گرد آورند و دفتر حزب توده را به آتش بكشند.» كنسول افزود، كه استاندار احتمالا «به عربها متوسل شده است»؛ زيرا پادگان آبادان تنها دویست و پنجاه سرباز دارد.(۴۳) با پخش شدن اين شايعه، مردم خشمگين در اطراف دفاتر «اتحاديهى عرب» جمع شدند و زمانى كه پليس به ارعاب و تيراندازى پرداخت، جماعت خشمگين به دفاتر حمله بردند و به اين ترتيب در طول شب، دست به شورشى زدند كه نوزده كشته و سیصد و سی و هشت زخمى به جاى نهاد. در ميان كشتهشدگان، دوازده نفر عرب شامل مقاطعه كاران عمده و ثروت مندترين تجار آنان ديده مىشد. در تناقص با شواهدى كه از سوى كنسولهاى انگليس در اهواز و خرمشهر ارسال مىشد، وابستهى نظامى انگلستان در تهران، به وزارت خارجه و مطبوعات غربى اطلاع داد كه كل بحران، ناشى از تحريك «اوباش تودهاى» بوده است.(۴۴)
شورشها تا صبح روز بعد، كه هياتى اضطرارى از تهران به فرودگاه آبادان وارد شد، ادامه يافت. اين هيات شامل مظفر فيروز از «حزب دموكرات»، رادمنش از «حزب توده» و جودت از «شوراى متحده» بود. پس از شش ساعت بحث و گفتگو با شركت نفت، استاندار، و اتحاديه هاى حزب توده، هيات اعزامى مصالحهاى ميان طرفين مخاصمه برقرار كرد. طبق اين توافق، «حزب توده» پذيرفت كه به اعتصاب عمومى پايان دهد؛ از درخواست بركنارى استاندار بگذرد؛ و اتهامات و حملات تند خود را به شركت نفت و «اتحاديهى عرب» متوقف سازد. متقابلا، مقامات نظامى، رهبران اتحاديه را آزاد كردند و شركت نفت هم با پرداخت حقوق روزهاى تعطيل و هم با افزايش حداقل دست مزد روزانه به سی و پنج ريال موافقت كرد. بدين سان، اتحاديهى كارگران نفتى به خواسته هاى اقتصادى اصلى خود رسيد. زمانى كه كاركنان به سر كار خود بازگشتند، نوئل بيكر (وزير كشور انگلستان) محرمانه به وزراى هم كار خود در كابينه اظهار داشت، كه كل ناآرامى بر اثر سخت گيرى شركت نفت بر سر حقوق ايام تعطيل بروز كرده بود. به همين ترتيب، مقامى ناشناس در شركت نفت به وزارت خارجه نوشت، كه در اعتصاب عمومى چهار روزه، رهبران سرسخت شركت نفت مقصر بودند كه از درك مشكلات كارگران عاجز بوده، تجربهاى در برخورد با نيروى كار سازمان يافته نداشتند و «شناخت آنان از اتحاديههاى كارگرى به تكرار شوخىهاى كهنهاى محدود مىشود كه رنگ باخته است.» سرانجام، كنسول انگليس در اهواز با جمع بندى گزارشهاى خود از اعتصاب عمومى، اخطار كرد كه توفيق اقتصادى، نفوذ كمونيستها را بر كارگران تقويت كرده است و كارگران هم چنان تاكيد مىورزند كه در مذاكرات آنها با شركت نفت، «حزب توده» بايد نماينده آنان باشد.(۴۵)
با پيروزى اعتصابات عمومى در اصفهان و خوزستان، طى تابستان هزار و سیصد و بیست و پنج، «شوراى متحده» به اوج موفقيتهاى خود دست يافت؛ اما با چرخش تند قوام به راست، در پاييز هزار و سیصد و بیست و پنج، دورهاى از بحران حاد براى شورا آغاز شد. در خوزستان، مقامات استان صد و بیست نفر سازمان دهندهى كارگرى را تبعيد كردند و شركت نفت، هشتصد و سیزده نفر رهبران اعتصاب را اخراج و بيش از صد نفر كارگر را كه قبلا به دليل فعاليت در اتحاديه دستگير شده بودند، به علت غيبت بدون مرخصى، بيكار كرد. در اصفهان، ارتش، دفاتر حزب را اشغال كرد، حدود صد نفر حزبى را دستگير نمود، و به گفتهى كنسول انگليس، شمار زيادى از كارگران را به سربازى گرفت.(۴۶) در فارس و كرمان، عشاير شورشى، سازمان دهندگان كارگرى را به فرار به تهران واداشتند. در استانهاى شمالى، مقامات، صد و چهل نفر فعالان اتحاديه ها را دستگير، سه نفر را اعدام، و بنا به گزارش كنسول انگليس در رشت، «منتهاى كوشش خود را كردند كه به نفوذ حزب توده در بين كارگران پايان دهند و برنامهى راه اندازى كل صنايع را شهر به شهر اجرا كنند.»(۴۷) و در پايتخت، وقتى »شوراى متحده« در بیست و یکم آبان اعتصاب عمومى يك روزهاى در اعتراض به دستگيرىهاى استانها و تشكيل يك سازمان كارگرى رقيب («اسكى») ترتيب داد، «حزب توده» و حكومت علنا درگير شدند. به گفتهى «حزب توده»، اعتصاب صد درصد موفق بود؛ زيرا اكثريت عظيم پنجاه هزار نفر اعضاى «شوراى متحده» در تهران به سر كار نرفتند. اما به گفتهى وابستهى نظامى انگليس، اعتصاب فقط پنجاه درصد توفيق داشت؛ زيرا حكومت صد و پنجاه سازمان دهندهى اتحاديه را دستگير و دفاتر «شوراى متحده» را اشغال كرد، با كاميونهاى ارتشى خط نگهبانان اعتصاب را شكست، كارگران بيكار را به جاى اعتصابيون گماشت، و براى همه آنهايى كه به سر كار مىرفتند، يك روز دست مزد فوق العاده وعده داد.(۴۸)
اعتصاب عمومى در تهران به فصلى مهم در تاريخ فعاليت «شوراى متحده» پايان داد. اين شورا، پس از چهار سال رشد نمايان، چهار سال زوال متناوب را آغاز كرد. اين امر، سه علت عمده داشت. نخست، سركوب حكومتى در طول چهار سال بعد گاه و بى گاه هم چنان ادامه داشت. در آذر هزار و سیصد و بیست و پنج، مقامات نظامى، رهبران اصلى كارگرى _ از جمله روستا را به اين بهانه، كه محرك جنبش تجزيه طلبى در آذربايجان بودهاند _ توقيف كردند. در دى هزار و سیصد و بیست و پنج، قوام، دارايىهاى «شوراى متحده» را مصادره كرد و مدعى شد كه اهداف سازمان بيشتر سياسى بوده است تا اقتصادى. در بهمن هزار و سیصد و بیست و هفت نيز شاه، «شوراى متحده» را هم راه با «حزب توده» غير قانونى اعلام كرد. دوم، «اسكى» جنگى تهاجمى براى برانداختن شورا ترتيب داد. «اسكى» با استفاده از امكانات دولتى، اتحاديهى اعراب در خوزستان را با خود هم راه كرد، اتحاديهى دهقانان و كارگران را در اصفهان در برگرفت، سازمانهاى كارگرى جديدى به وجود آورد، و قول داد از امكانات سياسى خود براى تامين رفاه بيشترى براى كليهى مزدبگيران استفاده كند. سوم، جريانهاى اقتصادى چهار سال گذشته دگرگون گشت و براى سازمان دهندگان كارگرى نامساعد شد. از سويى، شاخص هزینه ی زندگی که از چهارصد و هفتاد و دو در سالهاى هزار و سیصد و بیست و یک_هزار و سیصد و بیست و دو به هزار و سی در هزار و سیصد و بیست و سه_هزار و سیصد و بیست و چهار رسیده بود، در سال های هزار و سیصد و بیست و پنج_هزار و سیصد و بیست و شش به هفتصد و هشتاد و در هزار و سیصد و بیست و شش_هزار و سیصد و بیست و هفت به هشتصد و سی و دو نزول کرد. بدين ترتيب، ديگر تورم صعودى وجود نداشت، تا كارگران غير سياسى را به مبارزهى كارگرى برانگيزد. از سوى ديگر، با خروج نيروهاى متفقين از كشور، موافقت شركت نفت جهت تطبيق با بازار محدودتر پس از جنگ و مقابله مجدد صاحبان صنايع اروپايى با كارخانه داران داخلى، تقاضاى كار سخت كاهش يافت. وقتى هزاران نفر در پشت درهاى كارخانه ها جوياى كار بودند، كارگران داخل كارخانه در موقعيتى نبودند كه اعتصاب راه اندازند. در نتيجه، سازمان دهندگان كارگرى بين كاهش قيمتها و افزايش بيكارى گرفتار شدند. جاى شگفتى نيست، كه تعداد اعتصابات بزرگ صنعتى كه از سه مورد در سال هزار و سیصد و بیست به ركورد صد و هشتاد و سه مورد در سال هزار و سیصد و بیست و پنج صعود كرده بود، در سالهاى هزار و سیصد و بیست و شش به هشت، هزار و سیصد و بیست و هفت به پنج، و هزار و سیصد و بیست و هشت به چهار مورد نزول كرد. اگرچه اتحاديه هاى هوادار «حزب توده» پس از سال هزار و سیصد و بیست و شش، بيشتر كارايى سازمانى خويش را از دست دادند، حزب بخش عظيمى از جاذبه خود را در بين طبقهى كارگر شهرى هم چنان حفظ كرد. كنسول انگليس در اصفهان هشدار داد، كه هسته هاى «حزب توده» در صنايع نساجى هم چنان دست نخورده مانده است و «مقامات حكومت كه از حزب توده خلاص شدهاند، شرمندهاند كه رامترين و مطيعترين سگ نگهبان خود را جايگزين آن ساختهاند» و «حزب توده»، «مادام كه رهبران اسكى بازى چهى دست حكومتاند و كارفرمايان توجهى به وضع كارگران ندارند، هم چنان پر جاذبه خواهد ماند.» كنسول اهواز گزارش داد، كه حزب قوام لازم بود به آبادان وارد شود؛ زيرا صنعت نفت در چنگ «حزب توده» قرار داشت. وابستهى كارگرى انگليس در يادبود «اوضاع كارگرى در شركت نفت انگليس و ايران» اعتراف كرد، كه اكثريت عظيم كارگران پشتيبان نظام نمايندگى اعضاى شعبههاى محلى در اتحاديه* بودند، كه حزب ايجاد كرده بود. او افزود، كه كارگران «اميدوارند رهبران حزب برگردند و كارشان را تكميل كنند» و «در انتظار تحقق وعده هايى هستند كه رهبران تبعيدى داده بودند.» همين طور گزارش كنگرهى آمريكا در سال هزار و سیصد و بیست و هشت اظهار مىداشت، كه: «مقامات شركت نفت انگليس و ايران حدس مىزنند كه حدود نود و پنج درصد كاركنان ايرانىشان در آبادان عضو اتحاديه (تودهاى)اند و مادام كه از افزايش دست مزدها و بهبود وضع مسكن و اياب و ذهاب خوددارى كنند، احتمال بازگشت حزب توده را بايد همواره در نظر داشت.»(۵۰)
بازگشت مورد نظر در سالهاى هزار و سیصد و سی_هزار و سیصد و سی و دو روی داد. «شورای متحده» با استفاده از کاهش فشارهای سیاسی، انحلال «اسکی»، و بازگشت تورم، با نام «ائتلاف سنديكاهاى كارگرى» ظاهر شد؛ وابسته هاى استانى را سازمان داد، و بى درنگ به صورت نيروى سياسى مهمى در آمد. «شوراى متحده» كه در بهمن هزار و سیصد و بیست و نه، اعتصابهايى در بين كارگران سيلو و راه آهن ترتيب داده بود، در ماه بعد با رهبرى يك سلسله اعتصاب در صنعت نفت، پا به عرصهى سياسى كشور نهاد. بحران جديد در بیست و نهم اسفند، شب عيد نوروز، هنگامى كه شركت نفت انگليس و ايران كاهش فورى دست مزدها، هزينهى سفر، و كمك هزينهى مسكن را به دليل كاهش اجاره بها و قيمت مواد غذايى اعلام كرد، شروع شد. روز بعد، كارگران خط لوله، كارگاه هاى تعمير ماشين آلات در مسجد سليمان، و حوزه هاى نفتى در آغاجارى و نفت سفيد به آن پيوستند. در دوازدهم فروردين، بسيارى از چهل و پنج هزار نفر كارگران شركت نفت در حال اعتصاب بودند؛ دولت حكومت نظامى اعلام كرده بود؛ و انگلستان ناوگان خود را در خليج فارس تقويت مىكرد. شركت نفت، متزلزل از اعتصاب و زير فشار حكومت مركزى، در بیست و یکم فروردين كاهش مزايا را به تمامى لغو و كارگران را به بازگشت به سر كار دعوت كرد. با اين حال، اين توافق موقتى بود؛ زيرا يك روز پس از بازگشت كارگران، شركت اعلام كرد كه بابت سه هفته غيبت، دست مزدى پرداخت نخواهد شد. اتحاديه هاى تودهاى بى درنگ واكنش نشان دادند، دعوت به اعتصابى عمومى در سراسر خوزستان كردند، و اين بار نه فقط پرداخت سه هفته دست مزد معوق، بلكه ملى كردن صنعت نفت را نيز خواستار شدند. خواستههاى اقتصادى اتحاديه ها با خواسته هاى سياسى «حزب توده» و «جبهه ملى» پيوند خورده بود.
دعوت به اعتصاب عمومى مورد استقبال بيش از شصت و پنج هزار نفر شامل رانندگان كاميون، كارگران راه آهن، رفتگران، مغازه داران، پيشه وران بازار، و دانش آموزان دبيرستانها، و هم چنين چهل و پنج هزار نفر كاركنان شركت نفت قرار گرفت. اين بار حتا كارگران قراردادى عرب نيز به اعتصاب پيوستند. اگرچه اعتصاب عمومى با راه پيمايىهاى آرام شروع شد، اما چون پليس خواست رهبران اعتصاب را دستگير كند و در وضعيت متشنج به سوى تظاهر كنندگان آتش گشود و چهار مرد و دو زن را كشت، بزودى به درگيرى خشونت بار انجاميد. در آشوبى كه در گرفت، جماعت خشمگين سه اروپايى را به وضعى فجيع كشتند. با اين حال، اين بيگانه هراسى چندان نپاييد و صبح روز بعد خبرنگاران اروپايى توانستند به ميان مردم بروند. با كاهش موجودى اتحاديه، وعدهى حكومت مبنى بر رسيدگى به خواسته هاى اعتصابيون، موافقت شركت با جبران بخشى از دست مزد معوق، و اخطار رهبران «جبهه ملى» كه سخت گيرى بيشتر ممكن است به حملهى انگلستان منجر شود، اعتصاب عمومى به سر آمد. گزارش گر «اطلاعات هفتگى»، هفته نامهى محافظه كار، مدعى شد كه: «كارگران نادانتر از آن بودند، كه علت اعتصاب را درك كنند، اما اقرار كرد كه حس نيرومند وحدت و يك پارچكى در بين كارگران او را تحت تاثير قرار داده است.»(۵۱)
بحران بهار هزار و سیصد و سی، به خوزستان محدود نبود. به محض اين كه در آن جا آشوب در گرفت، اتحاديه هاى تودهاى اصفهان در نه كارخانهى بزرگ نساجى اعتصاب هم بستگى ترتيب دادند. اتحاديه هاى اصفهان به جز پشتيبانى از كارگران نفت، خواستار ملى شدن شركت نفت انگليس و ايران و پروژه هاى صنعتى براى كاهش بى كارى شدند. اعتصاب به زودى به ديگر كارخانه هاى شهر و حتا به بازار سرايت كرد. »اطلاعات هفتگى« گزارش داد، كه اعتصاب سی هزار كارگر را در برمىگيرد و بزرگترين و موثرترين مورد تاريخ پرتلاطم اصفهان است.(۵۲) نيروهاى نظامى براى جلوگيرى از مبدل شدن اعتصاب به شورش، تانك و مسلسل و زره پوش در اطراف كارخانه هاى نساجى و بخش جنوبى شهر كه محل سكونت كارگران بود، مستقر كردند. به رغم اين احتياطها، هنگامى كه ده هزار نفر تظاهر كننده كوشيدند از كارخانه هاى بيرون آيند و به ميدان مركز شهر سرازير شوند، يك پليس و يك كارگر كشته شد.(۵۳)
«شوراى متحده» به دنبال اعتصابات عمومى اصفهان و خوزستان، كنفرانس سازمانهاى وابستهاش را در تهران برگزار كرد. اين تجمع با شركت بیست ناظر از شهرستانها و سیصد و پنجاه نماينده از همهى كارخانه هاى عمدهى پايتخت، رهبرانى جديد به جاى آنهايى كه به خارج گريخته بودند، برگزيد و كميتهى اجرايى را با پذيرفتن نمايندگان اغلب بخشهاى صنعت، وسعت داد.(۵۴) پس از كنفرانس، اتحاديه هاى تودهاى در سراسر كشور مبارزهاى تهاجمى براى افزايش دادن دست مزد و به رسميت شناساندن خود آغاز كردند. اين اتحاديه ها در تير ماه، راه پيمايىهاى بزرگى به يادبود اعتصاب عمومى هزار و سیصد و بیست و پنج خوزستان ترتيب دادند. در مهر ماه در مقابل مجلس، تظاهرات بزرگى به منظور درخواست ملى شدن شركت نفت، تخليهى نظاميان از محيط كارخانه ها، و پايان دادن به محدوديتهايى كه حكومت در خصوص اتحاديه هاى كارگرى قائل شده بود، برگزار كردند. سال بعد در گرامى داشت روز اول ماه مه، راه پيمايىهاى بزرگترى را برگزار كردند. از آن گذشته، در اعتصابهاى موفقيت آميز ركوردى چشم گير به دست آوردند. تعداد اعتصابات عمدهى صنعتى در عرض هشت ماه آخر سال هزار و نهصد و پنجاه و یک (حدود هزار و سیصد و سه)، بیست و سه مورد؛ در سال هزار و نهصد و پنجاه و دو (حدود هزار و سیصد و سی و یک)، پنجاه و پنج مورد، به جز اعتصاب عمومى سرتاسرى در قيام سى تير؛ و هفتاد و یک مورد، به اضافهى اعتصاب ملى به يادبود قيام سى تير، در هشت ماههى اول سال هزار و نهصد و پنجاه و سه (حدود هزار و سیصد و سی و دو) بود. «شوراى متحده» در نظر داشت، كه پيروزىهاى سال هزار و سیصد و بیست و پنج را تكرار كند.
جاى شگفتى نيست، كه احياى «شوراى متحده»، ثبات را به هم زد. «اطلاعات هفتگى» نوشت، كه: آتش حزب توده كه در سال هزار و سیصد و بیست و پنج ايران را تقريبا فرو بلعيده بود، ناگهان دوباره از كارخانهها پيدا شده است و بيم آن مىرود كه باز سراسر كشور را طعمه خود سازد. «تهران مصور»، هفته نامهى عمدهى ديگر، هشدار داد، كه: اتحاديه هاى كارگرى «دسيسهگر» به كارخانه ها بازگشتهاند و مسئولان را سخت مورد اهانت قرار مىدهند. يكى از سناتورها اظهار داشت، كه: «مزدوران بيگانه، كارگران ما را از راه به در مىكنند. هر وقت كه قراردادى منعقد مىشود، باز بيشتر مطالبه مىكنند. نتيجهاش هم تظاهرات، درگيرى خيابانى، اعتصاب و باز هم اعتصاب است. تا توليد متوقف نشود و كشور در انقلاب لامذهبى فرو نرود، اينها راضى نمىشوند.» و نمايندهاى محافظه كار اظهار داشت، كه: «حزب توده» هر روز بيشتر در ميان كارگران جا باز مىكند؛ زيرا براى افزايش دست مزد و رفاه آنان مبارزه مىكند، احزاب ديگر به جنبش كارگرى توجهى ندارند، و «اسكى» با «رهبران فاسد» خويش بى كفايتى خود را ثابت كرده است.(۵۵)
در اين بين، «جبهه ملى» مىكوشيد با اتحاديه هاى تودهاى مقابله كند. كاشانى براى برحذر داشتن كارگران از «حزب توده» به احساسات مذهبى متوسل شد.(۵۶) خليل ملكى اظهار داشت، كه در مواقع فوريتهاى ملى، اعتصابهاى اقتصادى به اندازه خراب كارى سياسى زيان بارند.(۵۷) طرفداران بقايى نيز كوشيدند اتحاديه هايى در برابر «شوراى متحده» به وجود آورند. اما اين كوششها اساسا به علت خط مشىهايى كه حكومت مصدق پيش مىگرفت، ناكام ماند. ناتوانى حكومت در كاهش دادن حقوق كارمندان به محض ته كشيدن درآمدهاى نفتى، بروز تورمى ديگر را سبب شد. قيمتها از شاخص هفتصد و هشتاد و نه در سالهاى هزار و سیصد و بیست و نه و هزار و سیصد و سی به هفتصد و هفتاد و نه در مرداد هزار و سیصد و سی و دو ترقى كرد. پيشنهاد حكومت، مبنى بر سلب حق راى از بى سوادان، نمىتوانست براى كارگر متوسط خوشايند باشد. علاوه بر اين، قانون ثبات اجتماعى كه مصدق ارائه داد، كارگران را بيشتر منزوى ساخت؛ زيرا اتحاديه هاى كارگرى را محدود مىكرد.(۵۸) اين قانون، كه براى تضعيف «حزب توده» طراحى شده بود، به تقويت آن كمك كرد. در اواخر سال هزار و سیصد و سی و یک، قنات آبادى و بسيارى ديگر اقرار مىكردند كه «جبهه ملى» در مقابله با طبقهى كارگر جنگ را باخته است: «كشور ما با اين اعتصابها و تظاهرات و مجادلات كارگرى از هم مىپاشد. در برابر آن چه مىتوانيم بكنيم؟ براى پاسخ دادن به اين پرسش بايد اوضاع كارخانه ها را بررسى كرد. در اغلب كارخانه ها، سه گروه مشخص وجود دارد. اول: كمونيستها، كه مرتب تبليغ مىكنند كه پول دارهاى كشور ما فاسد و تبه كار و صاحب همه چيزاند، در حالى كه كارگران هيچ ندارند؛ دوم: احزابى كه پشتيبان جبهه ملىاند؛ سوم: بى طرفها، كه از سازمانى پشتيبانى خواهند كرد كه منافع آنان را در برابر صاحبان كارخانه تامين كند… بايد قبول كنيم كه گروه اول ابتكار عمل را در دست دارد. كمونيستها، بى طرفىها را رهبرى مىكنند و در نتيجه، اكثريت عظيم طبقهى كارگر شهرى را در اختيار دارند.»(۵۹)
* * *
زيرنويسها:
1_ بيست و شش اتحاديهى كارگرى، شامل: كارگران خدماتى چون پيش خدمتها، كارگران سينما، رفتگران شهردارى؛ كارگران كارگاه ها از جمله خياطها، نجارها، كفاشها، سنگ تراشها و شاگرد نانوايىها، كارگران يقه سفيد به خصوص كارمندان وزارت دادگسترى، هم چنين مزدبگيران بخش صنعت چون معدن كاران، كارگران راه آهن، مكانيكهاى قطار، كارگران نساجى، كارگران گليسيرين سازى، كارگران سيلو، كارگران كبريت سازى، كارگران آبجوسازى، كارگران ساختمانى، كارگران سيمان بود.
2_ ا. خامهاى، «گفتار براى كنفرانس»، «رهبر»، نوزدهم مرداد هزار و سیصد و بیست و دو.
3_ «انجمن كارگران متحد»، «برنامه ماه»، «رهبر»، یازدهم اسفند هزار و سیصد و بیست و یک.
4_ «رهبر»، سی ام آبان هزار و سیصد و بیست و دو، خ. نورى، سخ نرانى در نخستين كنگرهى حزب، «رهبر»، سی ام مرداد هزار و سیصد و بیست و سه؛ ع. كامبخش، «تاريخ نخستين كنگرهى حزب»، «دنيا»، شمارهى نهم، بهار هزار و سیصد و چهل و هفت، ۲۵_۴۱
.۵. BritishCosul in Bushire, 51 May 3491, F. O. 173 / ersia 3491 / 43 -78055
م. سلطانى، «سخن رانى در نخستين كنفرانس شوراى متحده كارگران»، «رهبر»، دهم مرداد هزار و سیصد و بیست و دو.
6_ م. عظيمى، «سخن رانى در نخستين كنفرانس شوراى متحده كارگران»، «رهبر»، دهم مرداد هزار و سیصد و بیست و پنج.
,British Cosul in Kerman, 03 December 6491, F. O. 173 / ersia 6491 / 43 – 94725
,British Cosul in Bandar Ebbas, 03 June 6491, F. O. 173 / ersia 6491 / 43 – 99625
.British Cosul in Shiraz, 03 April 4491, F. O. 173 / ersia 6491 / 43 – 62104, British Cosul in Zahidan, 03 June 6491, F. O. 173 / ersia 6491 / 43 – 65725
7_ اعتصابات سال هزار و سیصد و بیست و سه، شامل: اعتصاب كارگران نساجى اصفهان، تهران، يزد، مشهد، چالوس، سمنان، بهشهر و اهواز، تلفن چىهاى شيراز و تهران، برق كارهاى شيراز، كارگران بارانداز در بندرشاهپور، كفاشان، نجاران، رفتگرها و نيز كارگران سيلو، نانوايى و آبجوسازى در تهران، و كارگران شانزده مجتمع از هجده مجتمع صنعتى تبريز بود.
8_ اعتصابات سال هزار و سیصد و بیست و چهار، شامل: اعتصاب كارگران نساجى يزد، مشهد، اهواز، چالوس و سمنان، رفتگران كرمان، قالى بافان مشهد، كارگران ماهر نفت در پالايشگاه آبادان، كارگران غير ماهر تاسيسات شركت نفت ايران و انگليس در كرمانشاه، و اعتصابهاى عمومى در تبريز، مشهد و كارخانه هاى نخ ريسى اصفهان بود.
۲۷۵ هزار نفر شامل بیست هزار كارگر راه آهن، سه هزار كارگر مهمات سازى، چهل و پنج هزار كارگر ساختمانى، هشت هزار معدن كار، چهل و پنج هزار كارگر نفت، دو هزار و دویست كارگر توتون سازى، دوازده هزار كارگر آبجوسازى و فرآوردهى غذايى، چهل هزار كارگر نساجى، و دو هزار قالى باف، دو هزار چاپ گر، ششصد نفر برق كار، شش هزار راننده كاميون و تاكسى، سه هزار كارگر قند و شكر، سه هزار و پانصد كارگر شهردارى، هزار و دویست كارگر سيمان، دو هزار و سیصد كارگر بيمارستان، یازده هزار كارگر بارانداز، نه هزار پيشه ور، دو هزار پنبه پاككن، دو هزار كارگر توليد ابريشم، پنج هزار كارگر شيلات، هشت هزار توتون كار، هزار و پانصد كارمند وزارت جنگ، هزار تكنيسين و صد و پنجاه روزنامه فروش بود. نگاه كنيد به:
.British Labour Attache to the Foreign Office, The Tudeh arty and the Iranian Trade Unions, F. O. 173/ersia 7491 / 43 – 39916
9_ ر. روستا، «سخن رانى براى كارگران، راهآهن»، «ظفر»، بیست و چهارم مرداد هزار و سیصد و بیست و پنج.
.۰۱. World Federation of Trade Unions, Report On the Activity of The W. F. T. U.Report On Iran (Oktober 5491 – April 9491) (Milan, 9491), . 761
سازمان بين المللى كار كه نمىخواست خصومت حكومت ايران را برانگيزد، از شناسايى «شوراى متحده» به عنوان «تنها جنبش اصيل كارگرى» سرباز زد، اما آن را «تنها سازمان شبكه سرتاسرى در كشور» توصيف كرد.
International Labour Office, rovisional Record of the Twenty – Seventh Session, aris, 5491
اما چند سال بعد، يك گزارش سازمان بين المللى كار اعلام داشت، كه »مىتوان گفت كه جنبش اتحاديهى كارگرى، موجوديت خود را مديون حزب توده است.«
.D. Gamalzadeh, Social and Economic of Iran, International Labour Review, 34 (Februari 1591), 871 – 19
.۱۱. World Federation of Trade Unions, Report (5491 – 94), . 761
.۲۱. M. Hindus, In Search of a Future (New York, 8491), . 88
.۳۱. British Consul in Isfahan, 01 July 5491, F. O. 173 / ersia 5491 / 43 – 67454
«تاريخ چهى جنبش اتحاديهى كارگرى در اصفهان»، «رهبر»، بیست و هشتم_سی ام خرداد هزار و سیصد و بیست و سه.
.۴۱. British Cosul in Isfahan, 13 August 2491, F. O. 173/ ersia 2491 / 43 – 21413
.۵۱. British Ambassador to the Foreign Office, Report on Industrial Development in Isfahan, F. O. 173/ ersia 4491 / 43 – 22204
.۶۱. British Ambassador to the Foreign Office, 62 May 4491, ibid
.۷۱. E. Sykes, Isfahan, Journal of The Royal Central Asian Society, 33 (Juli – Oktober 6491), 703 – 71
.۸۱. British Consul in Isfahan, 3 July 3491, F. O. 173/ ersia 3491 / 43 – 02153
.۹۱. British Consul in Isfahan, 3 August 3491, F. O. 173/ ersia 3491 / 43 – 12143
.۰۲. British Ambassador to the Foreign Office, Report on Lqbour Condition,s in ersia, F. O. 173/ ersia 4491/ 43 – 2204
.۲۱. British Consul in Isfahan, 13 December 4491, F. O. 173/ ersia 4491/ 43 – 36104
22_ «رعد امروز»، یازدهم ارديبهشت هزار و سیصد و بیست و سه.
.۳۲. British Consul in Isfahan, 3 March 5491, F. O. 173/ ersia 5491/ 43 – 67454
.۴۲. Ibid, 91 June 5491
.۵۲. British Consul in Isfahan, 13 December 6491, India Office/ L/ § S / 21 – 9253, idem, 1 May and 1 June 6491, F. O. 173 / ersia 6491 / 43 – 63725
.۶۲. British Consul in Isfahan, 1 April, 1 June, 1 December 6491, F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 63725
.۷۲. British Ambassador to the Foreign Office, 13 May 5491, F. O. 173/ ersia 43 – 84454, idem, Discussion With The ALOC (September 5491), F. O. 173/ ersia 5491/ 43 – 16454
.۸۲. British Ambassador to the Foreign Office, Lqbour Condition in the oil fields, F. O. 173/ ersia 43 – 84454, idem, Discussion With The ALOC (September 5491), F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 31725, Anglo – Iranian oil company to the Foreign Office, Memorandum on Security (June 4491). F. O. 173/ ersia 4491 /43 – 79104
.۹۲. British Ambassador to the Foreign Office, 42 Fabruary 4491, F. O. 173/ ersia 4491/ 43 – 85104
.۰۳. ALOC Employees to the Foreign Office, The Situation in the oil Indostry, F. O. 173/ ersia 4491 43 – 85104
.۱۳. British Foreign Office, 71 March 4491, F. O. 173/ ersia 4491 43 – 85104
.۲۳. British Consul in Khorramshahr, Report on Tudeh Activities in the oil Indostry (6491), F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 41725
.۳۳. The Times, 03 June 6491, British Ambassador to the Foreign Office, 02 May 6491, F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 31725, British Consul in Khorramshahr, Report on the Central Strike, India Office/ L/ § S/ 21 – 0943A
.۴۳. British Consul in Ahvaz, 03 June, 6491, F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 007725
.۵۳. M. Audsley, Report on the Oil Fields, F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 32725, British Ambassador to the Foreign Office, The Tudeh Activities in the oil Indostry, F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 41725
.۶۳. British Military Attache to the Foreign Office, 01 June 6491, F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 01725
.۷۳. British Consul in Ahvaz, 1 August 6491, F. O. 173/ ersia 6491 / 43 – 00725, British Consul in Khorramshahr, Report on the Central Strike, India Office/ L/ § S /21 – 0943A, British Military Attache to the Foreign Office, 32 June 6491, F. O. 173/ ersia 6491 / 43 – 11725
۸۳. British Military Attache, 01 July 6491, F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 24725, British Consul in Khorramshahr, 1 June 6491, F. O. 173/ ersia 9164/ 43 – 24725, British Consul in Ahvaz, 1 July 6491, F. O. 173/ ersia 6491 / 43 – 00725
.۹۳. British Consul in Khorramshahr, Report on the Central Strike, India Office/ L/ § S / 21 – 0943A
.۰۴. Ibid
41_ «جبهه»، بیست و هفتم تير هزار و سیصد و بیست و پنج؛ «ظفر»، چهاردهم شهريور هزار و سیصد و بیست و پنج.
.۲۴. British Consul in Khorramshahr, Report on the Central Strike, India Office / L/ § S/ 21 – 0943A
.۳۴. Ibid
.۴۴. British Military Attache, 13 July 6491, F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 11725
.۵۴. Noel Baker, 71 July 6491, F. O. 173/ ersia 6491 / 43 – 91725, Letter to the Foreign Office, 81 July 6491, F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 02725, British Consul in Ahvaz, 1 September 6491, F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 00725
.۶۴. British Consul in Isfahan, 13 December 6491, India Office/ L/ § S/ 21 – 9253
.۷۴. British Consul in Rasht, 13 November 6491, F. O. 173/ ersia 6491/ 43 – 69725
48_ «رهبر»، بیست و دوم آبان هزار و سیصد و بیست و پنج.
.British Military Attache to the Foreign Office, 81 November 6491, India Office/ L/ § S/ 21 – 5053
.۹۴. British Consul in Isfahan, 03 December 6491, and 1 January 7491, India Office/ L/ § S/ 21 – 9223
,۰۵. British Consul in Ahvaz, 1 December 6491, F.O. 173/ ersia 6491/ 43 – 247725, British Labour Attache, Labour Conditions in the A. I. C., India Office/ L/ § S/ 21 – 0943A, U. S. Congress, Committee on the Foreign Office, the Sterategy and world Communism ف,ashington, D. C., 9491, . 9
51_ «بحران در خوزستان»، «اطلاعات هفتگى»، بیست و سوم فروردين – دهم ارديبهشت هزار و سیصد و سی.
52_ «اوضاع اصفهان»، «اطلاعات هفتگى»، سی ام فروردين هزار و سیصد و سی.
53_ م. ملك زاده، مذاكرات مجلس، دورهى اول سنا، سی و یکم فروردين هزار و سیصد و سی.
54_ «نفوذ حزب توده در ميان كارگران»، «تهران مصور»، دوازدهم مهر هزار و سیصد و سی.
55_ «اطلاعات هفتگى»، سی و یک فروردين هزار و سیصد و سی؛ «تهران مصور»، پانزدهم شهريور هزار و سیصد و سی؛ رضازاده شفق، صورت جلسات مذاكرات مجلس، دورهى اول سنا، پنج تيرهزار و سیصد و سی؛ ع. راجى، صورت جلسات مذاكرات مجلس، مجلس شانزدهم، دوم خرداد هزار و سیصد و سی.
56_ «اطلاعات»، شانزدهم مهر هزار و سیصد و سی و یک.
57_ خ. ملكى، «اعتصابات»، نيروى سوم، تير هزار و سیصد و سی و یک.
58_ «اطلاعات»، اول آبان هزار و سیصد و سی و یک.
59_ ش. قناتآبادى، صورت جلسات مذاكرات مجلس، مجلس هفدهم، شانزدهم آبان هزار و سیصد و سی و یک.
* shop steward
* * *
منبع: «ايران بين دو انقلاب، از مشروطه تا انقلاب اسلامى»، نوشتهى: يرواند آبراهاميان، ترجمهى: كاظم فيروزمند، حسن شمسآورى و محسن مدير شانهچى، بخش دو، صفحات ۳۱۵ تا ۳۳۷، چاپ اول هزار و سیصد و هفتاد و هفت، نشر مركز، تهران.