«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
جعفر رسا –
هشتاد و پنج سال زمانى طولانى است، حتى وقتى به زمان وقوع رخدادهاى مهم برمىگردد. واقعيت اين است كه خود قدمت زمان، آن چه رخ داده است را غير امروزى و امرى مربوط به گذشته مىكند. موافق و مخالف ممكن است درباره علل و اهميت چنين رخدادى مجادله كنند، ولى رجوع آنها هميشه با قيد گذشته است. براى بسيارى انقلاب اكتبر چنين شده است. شخصيتهاى آن، موميايى، قديس و يا نفرين شده هستند. درباره رويدادهاى انقلاب اكتبر، رمان و فيلم ساختهاند. دقايق آن مورد موشكافى تاريخ نويسان و محققين قرار گرفته است. نه فقط مخالفين هميشگى اين انقلاب، بلكه حتا موافقينى كه تا همين دو دهه قبل براى اين انقلاب سينه چاك مىدادند، امروزه ديگر مىگويند: هر چه بود، اين انقلابى مربوط به گذشته است. نه فقط سرخى پرچم انقلاب، بلكه خود امر انقلاب به عنوان وسيلهاى براى تحول جامعه، مربوط به دوران سپرى شده تاريخ است.
اين جا چيزى بيشتر از تحريف تاريخ و توهين به شخصيتهاى اتقلاب اكتبر مورد توجه است. بورژوازى از همان روز اول وقوع انقلاب اكتبر درباره آن دروغ گفته است. براى نامشروع جلوه دادن اين انقلاب، تحولى كه به همت ميليونها كارگر و زحمت كش روس و غير روس رخ داد _ همان توده عظيمى كه حزب بلشويك را به جلو پرتاب كرد و لزوم انقلاب را بر بسيارى از رهبران مذبذب آن تحميل نمود _ را به يك كودتا تقليل دادند. بورژوازى غرب كه ديوار برلين را دال بر وجود استبداد و اختناق در شرق و ترس رژيمهاى آن از نفوذ فرهنگ غرب تبليغ مىكرد، فراموش مىكند بگويد كه براى سالها بعد از انقلاب اكتبر اين خود آن بود كه مسافرت از غرب به روسيه را ممنوع يا بشدت محدود كرده بود. بورژوازى غرب كه وجود تعدد احزاب در غرب را برترى نظام سياسى خود بر شرق معرفى مىكرد، نمىخواهد بياد آورد كه پس از انقلاب اكتبر است كه حق راى همگانى را براى همه شهروندان خود، منجمله زنان، معمول كرده است. نه فقط اين، بلكه از كاهش ساعات كار روزانه به هشت ساعت گرفته، تا تعطيلات آخر هفته، تا آموزش و پرورش رايگان براى همه كودكان، تا بيمه بازنشستگى براى همه سالمندان، و بخش زيادى از اصلاحات ديگر رفاهى كه در زندگى مردم در غرب رخ داده، همگى شروعشان مديون اقداماتى است كه دولتهاى سرمايه دارى در غرب براى حفظ حاكميت خود و از ترس تكرار الگوى روسيه و قدرت انقلابى كارگران در كشورشان، مجبور به قبول آنها شدند. قطعا تاريخ اين قرن بشر، بدون اين انقلاب، متفاوت و طبعا انباشته تر از تحقير و ستم بر انسان مىشد. در اين باره بسيار نوشته و گفتهاند، ولى يادآورى همين چند نكته فوق در اين نوشته كوتاه براى آنان كه به فراموشى تاريخى مبتلا شدهاند، ضرورى است.
آن چه البته بيش از تحريف تاريخ انقلاب اكتبر رخ داده، نفى لزوم انقلاب به عنوان وسيلهاى براى تحول تاريخ واقعى جامعه بشرى است. اين وضعيت بيش از آن كه بيان گر تحولاتى اساسى در جهان معاصر به نفع تكامل بشر باشد، نشان گر سيادت بلامنازع ايدئولوژيك بورژوازى در اين جهان است. حتى هارترين مدافعان نظم موجود هم نمىگويند كه جهان معاصر، جهان مطلوبى است و جايى براى اصلاح و بهبود ندارد. ولى بسيارى هستند كه مىگويند هر چند تغيير لازم است، ولى چرا انقلاب! مگر نمىبينيد كه انقلاب با خود هرج و مرج و بى ثباتى مىآورد؛ با خود خون ريختن به همراه دارد؛ بيايد و راه سومى را انتخاب كنيم! همه بايد كوتاه بيايند، هر كس بايد چيزى را فدا كند، تا تغيير بدون انقلاب ممكن شود! آنها فراموش مىكنند كه اين نظام سرمايه دارى است كه عامل خون ريختن روزانه جامعه بشرى است. نه فقط وجود جنگهاى بىانتهاى اين قرن كه اساسا همه محصول رقابت سرمايه داران بر سر يك قطعه خاك يا اين يا آن تكه ثروت طبيعى بوده است، بلكه تلف شدن انسانهايى كه در سكوت مىميرند يا معذباند نيز گواه اين واقعيت است: چهل ميليون كودكى را مىگويم كه از فرط گرسنگى هر سال مىميرنند؛ صد ميليون كودك كارگر ديگرى را مىگويم كه دوران طفوليتشان قربانى استثمار سرمايه داران است؛ قريب به ده ميليونى را مىگويم كه هر سال دست به خودكشى مىزنند، تا از فكر به نااميدى در زندگىشان خلاص شوند؛ ميليونهايى را مىگويم كه هنوز به علت بيمارىهاى قابل پيش گيرى تلف مىشوند؛ ميليونها كودك خيابانى را مىگويم كه – آن جا كه مانند آمريكاى لاتين، جوخه هاى مرگ سرمايه داران براى نظافت خيابانها آنها را مانند سگان ولگرد نمىكشند – قربانى فحشاء و اعتياد مىشوند؛ ميليونها زنى را مىگويم كه اميد به برخوردار بودن از يك زندگى و رفتار انسانى در اين جامعه وحشى از آنها سلب شده است؛ ميلياردها انسانى را مىگويم كه آرزوى خوردن يك ليوان آب تصفيه شده بر دلشان مانده است؛ ميلياردها انسانى را مىگويم كه روزانه حرمت انسانى خود و ديگران را براى مذهب، ناسيوناليسم و خرافات ديگر ساخته اين قرن لگدمال مىكنند؛ ميلياردها برده مزدى اين نظام را مىگويم كه تمام خلاقيت كاريشان را، تمام آن چه آنها را به عنوان انسان از حيوان متمايز مىكند، در اين نظام هر روز كشته مىشود؛ ميليونها انسانى را مىگويم كه حتى در پيشرفته ترين كشورهاى سرمايه دارى هر روز با اين فكر به خواب مىروند كه چگونه فردا را بسر آورند و در صورت بيكار شدن و از دست دادن منبع معاش چگونه شكم كودكان خود را پر كنند و جواب چشمهاى پر از توقع و پر از انتظار آنها را بدهند؛ ميليونها انسانى را مىگويم كه بى پناه و آواره شب را بسر مىكنند، آن هم نه در بيابانهاى بيافرا در آفريقا، بلكه در قلب ثروت مندترين كشورهاى دنيا، در پاريس، در لندن و در نيويورك؛ و بنظر نمىرسد كه در اين سير قهقهرايى جامعه سرمايه دارى به طرف ارتجاع و توحش مطلق، مكثى وجود داشته باشد.
و اينها همه در جهانى رخ مىدهد كه هر روزه در آن پيشرفتهاى علمى و تكنيكى اعجاب آميزى رخ مىدهد. در جهانى كه مىتواند بيش از دو برابر جمعيت كنونىاش را سير نگه دارد، ميلياردها انسان گرسنه مىخوابند؛ در جهانى كه اسرار اتم را كشف كردهاند، داشتن يك جاى خواب راحت، يك وعده غذاى كافى و يك ليوان آب آشاميدنى براى ميلياردها نفر دست نيافتنى است؛ در جهانى كه هر روز هزاران ميليارد دلار سرمايه جابجا مىشود، مبارزه براى چند دلار بيشتر در ماه براى ميليونها نفر برده مزدى اين نظام يك مبارزه بى انتها است؛ در جهانى كه صحبت از معمول شدن روباتها و اتوماتيزاسيون است، هنوز چهل ساعت كار هفتگى در پيشرفته ترين جوامع سرمايه دارى يك آرزوى متحقق نشده است. ممكن است كسى ماركس را نخوانده باشد، ولى همين واقعيات نشان مىدهند كه چگونه رشد نيروى مولد جامعه و مناسبات اجتماعى حاكم در جامعه با هم در تناقضاند. قرار بود پيشرفت بيشتر علم و دانش، مدرنيسم، شروع رهايى بشر از محدوديتهاى طبيعت و جامعه شود؛ اما عكس آن رخ داده است. تا به آن حد كه اكنون يك مكتب قوى فكرى، خود مدرنيسم و عقلانيت علمى را عامل فنايى جامعه بشرى مىداند.
نظام سرمايه دارى بيش از سيصد سال امكان داشت، تا نشان دهد رشد تدريجى جوامع سرمايه دارى امكان رهايى بشر را فراهم خواهد كرد. هر چه مىگذرد اما، انقياد و بى اختيارى بشر تحكيم مىشود. بوروكراسى عظيم دستگاه دولتى بورژوازى، ميليونها نفر نظامى مسلح آماده كشتن انسانهاى بى دفاع؛ شبكه عظيم استراق سمع، تجسس و جاسوسى كه هر مكاتبه الكترونيكى، مكالمه تلفنى و هر صفحه و سند رد و بدل شده را ثبت مىكند؛ ميلياردها قطعه اطلاعات كه دولتهاى بورژوايى درباره خصوصيات فردى و شخصى افراد بدون اطلاع آنها ثبت كردهاند؛ و البته در كنار همه اينها، شبكه هاى غيررسمى شكنجه و قتل مخالفين اين نظام، چشم انداز رهايى بشر به ابتكار خود نظام سرمايه دارى را كاملا ناممكن كردهاند. اگر چيزى صحت داشته باشد، اين است كه با پيشرفت تكنيك اين وضعيت از اين هم بيشتر تحكيم خواهد شد.
در شروع قرن بيستم، آن چه جورج اورول در كتاب «۱۹۸۴» خود پيش گويى كرده بود، بيشتر به واقعيت تا تخيل شباهت دارد. در يك قطب ميلياردها توده مزدبگير و يا بيكارى وجود دارد كه هر روز بيشتر از گذشته احساس مىكند كه بى هويت تر، بى قدرت تر و مغلوب تر هستند؛ در قطب ديگر اقليت قدرت مندى است كه هر روز بر تمركز قدرت، ثروت و اختيار آنها افزوده مىشود. جهان قرن بيست و يكم بيش از آن كه امتداد قرن گذشته باشد، رجعت به دوران رم باستان را يادآور است. اقليت برده دارى كه همه چيز برده هاى خود را تعيين مىكنند و بر هر جنبه زندگى آنها حكم مىرانند. اين براى بشريت عقب گردى جدى است؛ اين براى تاريخ نشان گر اين است كه عصر بربريت نه با تمدن، بلكه با توحش بيشتر جايگزين شده است. توحشى كه آشكارا يا در نهان، عامل مرگ، فقر، فلاكت، فنا و نيستى ميلياردها آحاد اين جهان است.
كسى كه مىگويد بايد واقع بين بود، تجربه انقلاب روسيه را ديد، پيشرفت غرب را بايد اذعان كرد، و همه اينها را به حساب اقتصاد بازار و دمكراسى پارلمانى گذاشت، بدوا بايد يك نكته مهم را متوجه باشد. بخش عمده محروميت و فلاكت و ناامنى بشر امروز محصول تجربه همين سرمايه دارى غرب است؛ محصول همين اقتصاد بازار و دمكراسى پارلمانى آن است. تجربه انقلاب روسيه هر چه باشد، نافى عمل كرد اقتصاد سرمايه دارى غرب نيست. اگر كسى انقلاب را در آرشيو تاريخ بگذارد و در كرام الگوى سرمايه دارى غرب دم بدهد، بايد كارنامه سيصد ساله همين سرمايه دارى را به عنوان نتيجه آن يادآور شود. انقلابات متعدد و هم چنين فجايع تكان دهنده در جاى جاى اين جهان رخ دادند، به خاطر آن كه نظام سرمايه دارى انسانهاى جان به لب رسيده را به چنين حركتهايى واداشته است.
مىپرسند اما كدام انقلاب؟ نظام سرمايهدارى هر عيبى كه داشته باشد، پا خورده است، جامعه را پيش برده است. فراخوان شما به انقلاب، فراخواندن مردم به يك آتيه نامعلوم است! راستى چرا به جاى رقابت سرمايه دارى، نظامى را خواستن كه متكى بر تعاون و مشاركت همگانى است، و در آن رشد آزادانه هر فرد شرط رشد همگان است، فراخواندن مردم به يك آتيه نامعلوم است. مىگويند غيرممكن است. بسيار خوب، اگر رقابت سرمايه داران عامل پيشرفت تاكنونى جامعه بشرى بوده، پس تعاون بين كارگران بايد صدبار بهتر اين كار را بكند. اگر جنگ بين ملــل و ويرانى، منبع پيشرفت تاكنونى ما است، صلــح بين آنان صد بار بيشتر بايد اين كار را انجام دهد. اگر با تحقير، سركوب، بى حقوقى، تبعيض، محروميت، فقر، اعتياد، تن فروشى، ظلــم و ستم، سرمايه داران توانستهاند پيشرفت جامعه مدرن را ممكن سازند، بدون اين مضار پيشرفت اين جامعه به نفع همه آحاد آن بايد هزار برابر بيشتر ممكن شود.
مىگويند با كدام نيرو؟ مگر قشون بورژوازى را نمىبينيد! مگر وسايل ارتباط جمعى عظيم آنها را نمىبينيد! به قدرت وصف ناپذير دستگاه مذهبى و تبليغاتى آنها نگاه كنيد! به لشكر بى انتهاى مواجب بگيران و متخصصين آنها نگاه كنيد! ببينيد آنها از طريق ماهوارهايشان هر چه را زير كنترل دارند. حتى اگر دست زدن به انقلاب كمونيستى امرى عقلانى باشد، در اين شرايط غيرممكن است! آنها اما فراموش مىكنند كه توازن قوا هميشه به نفع بورژواها بوده است. بورژوازى طبقهاى است كه ثروت اين جامعه را كنترل مىكنند، طبقهاى است كه به اعتبار اين ثروث قدرت سياسى را قبضه كرده، ژنرالها را مىسازد و متخصصين را تربيت مىكند. همه تاريخ انقلابات كارگرى چيزى نيست، مگر تلاش مداوم براى برهم زدن اين توازن قواى نابرابر. كارگران براى تغيير اين توازن قوا چيزى به جز قدرت تشكل و نفرات خود ندارند. همانها كه وجود اين نظام را هر روز و به قيمت تبانى جان و روان خود مىسازند، همانهايى هستند كه مىتوانند اين نظام را متوقف كنند. كارگران از قشون ميليونى و سلاح هاى بسيار مجهز برخوردار نيستند، ولى با اين وجود بزرگ ترين قدرت واقعى روى اين كره هستند. تمام اهميت انقلاب اكتبر در اين است كه اتفاقا ممكن بودن انقلاب كارگران بر عليه نظام سرمايه دارى را نشان داد. و نه فقط اين، بلكه در عين حال نشان داد كه انقلاب كارگران تنها به شرط وحدت اراده آنها حول خواستها و باورهاى سوسياليستى، تنها به اعتبار قوت جنبش ضدسرمايه دارى آنها، جنبش كمونيستى، و به اعتبار موجوديت حزب چنين جنبشى، ممكن است.
قريب هشتاد و پنج سال بعد از اولين انقلاب كارگران، دنياى معاصر يك بار ديگر در بحران و بى افقى غوطه ور است. ميلياردها انسان در ناامنى، ترس، فلاكت و سردرگمى روزمره بسر مىبرند. بخش اعظم ساكنين اين جهان آن گاه كه از فقر و فلاكت نمىميرند، قربانى استثمار كشنده و طاقت فرساى سرمايه دارى، جنگهاى بى انتها، ملى گرايى و نژادپرستى افسار گريخته، تجاهل مذهبى و سلطه قرون وسطايى آخوند و كشيش و تبليغات مسخ كننده و ارتجاعى ژورناليسم چاكر منش سرمايه دارى هستند. اگر كه قرار است براى بشريت آيندهاى وجود داشته باشد، اگر كه قرار است كه براى فرزندان و نوه هاى ما آتيهاى عارى از دغدغه ها، خشونت، كثافات و ارتجاع جهان سرمايه دارى جود داشته باشد، اين نظام را بايد واژگون كرد. نسلهاى بعد از ما از اين دوره از تاريخ بشر به عنوان تاريخ توحش نام خواهند برد. آنها از بشريت معاصر به عنوان كسانى نام خواهند برد كه در اين دنياى غنى و پر از ثروت، هم نوعان خود را به ضرب گرسنگى، جنگ، تعصبات و خرافات مذهبى و ناسيوناليستى و يا شدت كار و استثمار روزانه تلف مىكردند. آنها خواهند گفت كه بشريت معاصر كسانى بودند كه ميلياردها هم نوع خود را از برخوردار بودن از كوچك ترين امكانات لازم براى رشد خلاقيت و ابتكار عمل خود محروم مىكردند. نسلهاى بعد در عين حال اين را هم خواهند گفت كه بودند كسانى كه در اين جهان خشن و در مقابل تمام ظلمات و نااميدى بشر معاصر خود، خوش بينى به يك زندگى بهتر و افق يك دنياى بهتر، يك دنياى در خور انسان را زنده نگه مىداشتند.
انقلاب اكتبر را، مانند انقلابات كارگرى پيش از آن، بورژوازى مدتهاست شكست داده است. هزاران انقلابى و فعال آن را كشتند و يا آواره و زندانى كردند. سرمايه دارى روسيه را بعد از آن بر شانه هاى شكسته شده كارگر روس ساختند. اما آرمانهاى اين انقلاب را نتوانستند و نمىتوانند از بين ببرند. زيرا روح اين انقلاب در هر انسان دردمند زنده است و در هر فغانى كه او سر مىدهد، عروج مىكند. صف انقلاب اكتبر، صف قهرمانان و رهبران نيست. صف مخيرين و مصلحين اجتماعى نيست. صف نابغان و خردمندان بشر نيست. صف ميلياردها كارگر و مردم دردمند و محروم اين جهان است. اين است كه خاطره انقلاب اكتبر، هم چون پديدهاى فراى ادوار، مرزها و مليتها، زنده است. خاطره انقلاب اكتبر، اميد زنده نگه داشته شده بشريت، اميد امثال من و شما، براى خلاصى از اين توحش و بربريت سرمايه دارى است.