«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
جنبشى به پهنهى جهان در حال پا گرفتن است. روز پيدايش اين جنبش، یازدهم سپتامبر – روز حملهى انتحارى تروريستها به چند ساختمان استراتژيك پر جمعيت در آمريكا _ اعلام شده است. مضمون ظاهرى اين جنبش، همراهى با بسيج جنگى وحشىترين دولت و ارتش جهان – دولت آمريكا – به مفلوكترين، ويرانترين، فقيرترين و محنت زدهترين منطقهى جهان – افغانستان – براى دستگيرى و تنبيه عاملان احتمالى كشتار شش هزار آدم بيگناه، و در پنتاگون بعضا باگناه؛ و در وجه مقابل، مخالفت با اين لشكركشى و همراهى با تروريستها اعلام شده است. كار به جايى رسيده است، كه یازدهم سپتامبر نه فقط از جانب دولتهاى بورژوايى، بلكه بعضا از جانب برخى مدعيان انسان دوستى و راديكاليسم هم روز آغاز مبارزهى جهانى با تروريسم اعلام مىشود.
اعلام آغاز اين جنبش و تعيين مضمون آن، توسط دولت سرمايهدارى آمريكا صورت گرفته است. فشار اين جنبش حتا بر بعضى از راديكالترين مخالفان سرمايهدارى، دولت آمريكا، و تروريسم، چنان است كه آنها هم نقطهى جديد آغاز فراخوانهاى تشكل و اعتراض ضدجنگ و آزادى خواهانهى خود را یازدهم سپتامبر قرار مىدهند. تلاش بر اين است كه مردم، جهان پر از توحش و كشتار، جهان لبريز از فقر و بى امنيتى، جهان صدها ميليون بيكار قبل از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ را فراموش كنند، تا بسيج جنگى جارى و دنياى بعد از آن – با موافقان و مخالفانش – بر صحنهاى چيده شده، و نه حقيقى، شكل بگيرد. ما با تمام اين مفروضات، صحنه پردازىها، و با كل اين جنبش، مخالفيم.
«نظم نوين جهان» در دهم سپتامبر ۲۰۰۱
بورژوازى غرب در رقابت با بلوك شوروى، در دورهى جنگ سرد، مشتى ديكتاتور و جانى آدم كش را مسلح و حمايت كرد و به جان مردم دنيا انداخت. متحدين بينالمللى اينان _ امثال محمدرضا پهلوى، آگوستو پينوشه، رژيم آپارتايد در آفريقاى جنوبى، فرديناند ماركوس، سوهارتو، شيوخ عربستان و كويت و تعداد ديگرى حكومت تروريستى نظامى در قارههاى آمريكا، آسيا و آفريقا – بودند. ماشين جنگىاى كه امروز قرار است خاك افغانستان را به توبره بكشد، در آن دوران مردم ويتنام و كامبوج و لائوس و… را به خاك و خون كشيد. در خاورميانه، اينان با دكترين زيبگنيو برژنسكى – مشاور امنيت ملى دولت آمريكا – مبنى بر كشيدن «كمربند سبز اسلام» دور مرزهاى جنوبى اتحاد شوروى سابق، جهنم بر پا كردند. وحشىترين آدم كشان و چاقوكشان مسلمان خاورميانه و آفريقا – از جمله بن لادن و ساير دار و دسته هاى جهادى – توسط دولتهاى آمريكا و غرب، سى. آى. ا. و پنتاگون، بسيج و اجير و مسلح شدند و آموزش بمب گذارى و تخريب جامعه و ترور و كشتار مردم بيگناه را ديدند. ريگان و جورج بوش (پدر)، اينان را «رزمندگان آزادى» لقب دادند و در كاخ سفيد و پنتاگون براىشان سفرهى پذيرايى چيدند. فرماندهان تروريستهاى امروز، شاگردان ساعى و مواجب بگيران سابق غرب و دولت آمريكا هستند. نكبت جمهورى اسلامى ايران نيز محصول اين دكترين «كمربند سبز» است.
با خاتمهى جنگ سرد، مورد مصرف اين جماعت براى غرب و آمريكا به سر رسيد و آنها مثل دستمالى مصرف شده به دور انداخته شدند. مردم افغانستان و جهان ماندند با ده ها هزار آدم كش مسلمان، بى رحم، مفت خور و فاقد هر گونه هنر سازندگى. رقابت اينان با يك ديگر بر سر باج گيرى از مردم، كنترل قاچاق مواد مخدر و اسلحه، دزديدن و خريد و فروش انسان، افغانستان را به ويرانهاى غير قابل سكونت تبديل كرد. و خطر سلطهى توحش اسلامى بر زندگى و سرنوشت مردم الجزاير، سودان، مصر، و خاورميانه، حقيقى شد. جهانى كه همين ماه پيش، يك هفتهى تمام چهارصد فرارى از اين جهنم افغانستان را در وسط اقيانوس نگاه داشت و براى نجات آنها و راه دادنشان به خشكى، مشغول انداختن رمل و اسطرلاب ديپلماتيك بود، حق ندارد ادعاى مبارزه با تروريسم كند!
از زمان خاتمهى جنگ سرد، سرمايهدارى و دولت آمريكا طى دههى گذشته تلاش سبعانهاى را براى تبديل شدن به تنها ابرقدرت و ژاندارم جهان آغاز كرده است. جنگ خليج، حمايت از شيوخ عربستان و كويت، و بمباران سراسرى عراق، آغاز اين توحش جديد بود. دولت آمريكا، به بهانهى مبارزه با رژيم ضدبشرى صدام حسين به چنان تخريب و كشتارى در عراق دست زد، كه حتا شخصى مانند رمزى كلارك – رئيس ديوان عالى كشور سابق آمريكا و يكى از نادر ليبرالهاى واقعى باقى مانده در جهان – جورج بوش، كالين پاول، ديك چينى، ژنرال شوارتسكف و دولت آمريكا را به ارتكاب جنايات جنگى وسيع عليه بشريت در عراق متهم و در يك دادگاه بين المللى سمبليك به عنوان جنايت كاران جنگى محكوم كرد. محاصرهى اقتصادى، نظامى و سياسى عراق در ده سال گذشته توسط دولت آمريكا، باعث شده است صدها هزار كودك خردسال به خاطر تغذيهى ناكافى و كمبود داروهاى عادى جان خود را از دست بدهند. راه انداختن جنگ در بالكان و بمباران يوگسلاوى سابق، گام ديگر دولت آمريكا در شكل دادن به نظم نوين جهان در ده سال گذشته بوده است. باز گذاشتن دست دولت اسرائيل در سركوب بيشتر مردم فلسطينى كنارهى غربى رود اردن و نوار غزه، زير پا گذاشتن قراردادهاى بين المللى از جمله پيمان كيوتو در مورد حفظ زيست محيطى كرهى زمين، و زورگويىهاى مكرر در عرصهى اقتصاد بين المللى، جلوه هاى ديگر اين گردن كلفتى بين المللى كابوى مآبانهاى است، كه سيماى دولت آمريكا را در چند سال گذشته رقم زده است.
كارگران و زحمت كشان، يعنى اكثريت قاطع مردم كرهى زمين، بزرگترين بازندگان «نظم نوين جهان» هستند. افزايش شدت و ساعات كار شاغلان، در كنار بزرگترين رشد تكنولوژيك تاريخ بشر، كاهش و از بين بردن تامين اجتماعى و بيمهى بيكارى براى بيكاران، كم كردن بودجه هاى خدمات عمومى و نگه دارى از كودكان و سالمندان، و محدوديت و حذف عملى بسيارى از حقوق تشكلهاى كارگرى، دستاورد اين «نظم نوين» براى اكثريت مردم جهان بوده است. بورژوازى ساير كشورهاى غرب و جهان نيز به پيروى از بورژوازى «گردن كلفت» آمريكايى، در كاهش درآمد و سطح زندگى كارگران و مردم جهان با يك ديگر مسابقه گذاشتهاند. همهى اينها به نفرت از سرمايهدارى، دولتهاى سرمايهدارى – و به ويژه دولت آمريكا – در جهان افزوده است.
سرمایهداری جهان در روز دهم سپتامبر ۲۰۰۱
با همهى اين اقدامات، سرمايهدارى آمريكا و جهان نتوانسته است جلوى بحران و افت نرخ سود را بگيرد. بنا به آمار و گزارش مجلهى «اكونوميست» – اين سخن گوى صريح بورژوازى بزرگ بين المللى – دو هفته قبل از یازدهم سپتامبر، اقتصاد تمام كشورهاى جهان، منهاى چين، رسما وارد ركود شده بود. «اكونوميست»، اين ركود را در حال حاضر با ركود سال ۱۹۷۳ برابر دانسته و احتمال اوج گيرى سريع بحران سرمايهدارى جهانى به چيزى شبيه ورشكستگى و بيكارىهاى گستردهى سال ۱۹۲۹ در خود كشورهاى صنعتى پيش رفته را اعلام كرده است. بانكهاى مركزى، از آمريكا تا اروپا، مشغول كاهش بهرهى بانكى براى جلوگيرى از اين بحران اوج يابنده بودند. شركتهاى بزرگ سرمايهدارى جهان، پيش از یازدهم سپتامبر، موج جديدى از اخراج وسيع كارگران را آغاز كرده بودند.
در مجموع، سيماى جهان در روز دهم سپتامبر ۲۰۰۱، سيماى بشريتى بى تامين، درگير جنگهاى مختلف، نگران از بيكارى، دست گريبان با فقر، منزجر از بى عدالتىهاى عظيم و تفاوتهاى طبقاتى، و بالاخره فاقد هر گونه افق عملى براى بهبود زندگى انسانى خود بود. صدها هزار كارگر و جوان مستاصل و خشمگين، پيش از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، در سياتل آمريكا، داووس سوئيس، گوتنبرگ سوئد و جنواى ايتاليا، رهبران سرمايهدارى جهان را به مصاف طلبيدند و با سنگ و چوب و كوكتل مولوتف به پيشواز جورج بوش و هم قطاران وى رفتند.
بى عدالتى و عدم تامين ميلياردها انسان – در كنار ضعف مفرط يك جنبش آزادى خواه، انسان دوستانه و سوسياليستى كه بتواند خشم و اعتراضات مردم را در سراسر جهان به مبارزهاى راه گشا بكشاند- موجد موجى از ياس، رجوع به خزعبلات دينى و ملى، و حتا نفرت از زندگى، در ميان مردم شده است. واقعهى هولناك یازدهم سپتامبر، در اين شرايط اتفاق افتاد. يك مشت جانى ماجراجو (اسمشان بن لادن باشد يا هر چيز ديگر) در اين شرايط نفرت عمومى از وضعيت جهان و نقش تعيين كنندهى بورژوازى آمريكا در ايجاد آن، كمبودى از حيث داوطلب براى قتل و كشتار، عمليات انتحارى، شهادت، ديدار با خدا در آن جهان و رسيدن به بهشت، نداشتند. كسانى كه چندين هواپيماى مسافرى را با نزديك به پانصد مسافر به آسمان خراش ها كوبيدند و در عرض چند ساعت باعث كشتار بيش از شش هزار انسان شدند، از اين قماش بودند. عاملين اين كشتار از قماش همان كسانى هستند، كه در ده سال گذشته در خيابانهاى كابل و قندهار به بريدن گلوى اسيران با چاقوى كند در انظار عمومى مشغول بودهاند.
ما نفرت عميق خود را از هر گونه عمليات تروريستى – و از جمله واقعهى یازدهم سپتامبر – اعلام مىكنيم و با بستگان قربانيان اين فاجعه، مثل بستگان قربانيان همهى فجايع ده سال «نظم نوين جهان»، اعلام هم دردى مىنماييم. اما هر درجه از اعلام نفرت ما و امثال ما از تروريسم، و اقدامات فنى ضدتروريستى دولتها، مادام كه زمينههاى اجتماعى ستم و عدم امنيت پا برجاست و جنبش اعتراضى راديكال و توان مندى هم در جريان نيست، نخواهد توانست جلوى تكرار اين گونه وقايع و چه بسا بدتر از آنها را بگيرد. شباهت صحنهى اصابت هواپيماها به آسمان خراشهاى نيويورك، با صحنهى اصابت موشكهاى آمريكايى به ساختمانهاى بغداد و بلگراد، بايد علاوه بر ترس و نفرت انسانى، تعمقى را هم در بيننده برانگيزد.
جهان پس از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱
بسيج و تبليغات جنگىاى كه بورژوازى از دهان جورج بوش با شعار «هر آن كه با ما نيست با تروريستها است» راه انداخته، بيشترين قربانيان خود را نه در كابل و هرات، بلكه در قلب آمريكا و اروپا و ساير كشورهاى جهان خواهد گرفت. اسامى برخى از رهبران بلوك ضدتروريستى در حال شكل گيرى، گوياى خيلى چيزهاست. اين پرسوناژها را با كارنامهى تاكنونىشان به ياد بياوريد: جورج بوش، هاشمى رفسنجانى، شيوخ عربستان و كويت، كالين پاول، محمدرضا خاتمى، ديك چينى، پوتين، ژنرال مشرف، پروفسور ربانى و… اين جمع و معجون، جز ترور و كشتار جمعى و دولتى، جز فقر و بى تامينى، جز بدبختى و آوارگى براى بشريت نيافريده و نخواهد آورد. هر كس ادعاى اينان را باور كند، حقيقتا خود و تاريخ معاصر را دست انداخته است.
اينان در فضايى از ترس و وحشت عمومى – و در متن بحران هر دم فزايندهى سرمايهدارى جهان – تلاش خواهند كرد كه در پرتو بسيج كنونى، دخالت در زندگى مردم را بيشتر كنند؛ جو پليسى را در سراسر جهان شدت بخشند؛ اميد و تلاش به هر گونه مقابلهى انسانى و نتيجه بخش عليه سرمايهدارى و بى عدالتى را از بين ببرند؛ و در مقابل، روحيهى تسليم و توكل به دولت و حكومت و ارتش ها را در مردم دنيا زنده كنند. اينان سعى خواهند كرد، جنبش هاى آزادى خواهانه و به خصوص كمونيستى را در نطفه خفه سازند. و بالاخره و مهمتر از همه، از يك سو، بيكار سازىها و كاهش درآمد مردم را شدت خواهند بخشيد؛ و از سوى ديگر، همهى اينها را نتايج واقعهى یازدهم سپتامبر اعلام خواهند كرد. اينان، واقعهى یازدهم سپتامبر را فرصتى براى مشروعيت بين المللى بخشيدن به رژيمهاى تروريستى – مانند جمهورى اسلامى ايران – تبديل خواهند كرد. در اين ميان، بورژوازى و دولت آمريكا تلاش خواهد كرد كل اين جريان را به گامى جديد در راه تحكيم موقعيت خود به عنوان ژاندارم جهان تبديل كند. از هفتهى پيش، موج جديدى از بيكار سازىهاى وسيع در اروپا به راه افتاده و مديران شركتهاى بزرگ، همه، علت اخراج ده ها هزار كارگر و مزدبگير را واقعهى یازدهم سپتامبر اعلام كردهاند. و اين تازه آغاز كار آنها است!
اين بسيج جنگى و پليسى بورژوازى، تحت عنوان مبارزه با تروريسم، و حتا دستگيرى احتمالى طراحان واقعهى یازدهم سپتامبر، هيچ يك مانع ادامهى تروريسم در جهان نخواهد شد. تنها آن طبقه، نيرو و جنبشى مىتواند جلوى تروريسم را بگيرد، كه نهايت منفعتاش را در برانداختن كل نظام سرمايهدارى _ با همهى بى عدالتى آن نسبت به بشريت _ مىداند. ما هم صدا با «عصر جديد»، نشريهى كمونيستهاى افغانستان، اعلام مىكنيم كه: «مبارزه با تروريسم و از جمله تروريسم اسلامى يك مبارزهى همه جانبه، دراز مدت و قبل از همه چيز مبارزه در جهت برقرارى جهان فارغ از ستم، فارغ از نابرابرى و تعصبات دينى و ملى است. اين مسئوليت تاريخى را نه جنرالها و سياست مداران جهان سرمايهدارى، بلكه جنبش جهانى طبقهى كارگر و اقشار زحمت كش عهده دار است. ايجاد جهان آزاد، برابر، كه در آن جان و حرمت انسان ارزش دارد، قابل دسترس و ممكن است.»(به نقل از سايت: www.asre jadid.org)
«كانون پژوهشى نگاه»
زنده باد سوسياليسم!
بیست و هشتم سپتامبر ۲۰۰۱