«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
ادوارد سعید – ترجمه: پوران نوایی –
توضیح مترجم: ادوارد سعيد، يكى از پيشتازان نقد ادبى و از بزرگترين روشنفكران عرب، دربیست و پنج سپتامبر ۲۰۰۳، در سن ۶۷ سالگى، بر اثر بيمارى سرطان چشم از جهان فرو بست. وى استاد ادبيات انگليسى و ادبيات تطبيقى در دانشگاه كلمبيا در نيويورك و حامى صميمى مردم فلسطين بود. اما شخصيت تاثيرگذار ادوارد سعيد تنها محدود به حيطهى دانشگاه و گفتمان علمى و دفاع از مردم فلسطين نمىشد، ادبيات و موسيقى كلاسيك، عشق بزرگ ديگر او بود. او منتقد اپرا، نوازندهى چيره دست پيانو، چهرهى سرشناس تلويزيونى، متخصص رسانه، مقالهنويسى خبره، و سخنرانى محبوب بود. ادوارد سعيد، حامى جدى مردم فلسطين و آرمان آزادى و رهايى آنان از ستم و تبعيض صهيونيست – به پشتيبانى آمريكا – بود. و اين مهم، او را نه فقط منتقد سرسخت اسرائيل و آمريكا مىكرد، بلكه به مصاف آشكار با سازشكارى در صفوف خود فلسطينيان نيز مىكشاند. او از مخالفين جدى قرارداد صلح نروژ و سياستهاى عرفات بود و تا آخر عمر هم چون خارى در گلوى مقامات فلسطينى باقى ماند.
نشريهى دستراستى «كامنترى» آمريكا، به پاس تلاشهاى پيگير ادوارد سعيد در دفاع از انسان و انسانيت، او را «پرفسور ترور» خوانده بود. اما خصومتى كه اين رسانهى نوكر سرمايه – و همگى قدرتمداران ديگر در آمريكا، اسرائيل و فلسطين – نسبت به او ابراز مىكردند، خود نشانى از شخصيت انسانى او دارد.
«پارادوكس نقشهى راه»، يكى از نوشتههاى اخير ادوارد سعيد در دفاع از آرمان مردم فلسطين و افشاى سياستهاى اسرائيل و آمريكا است، كه در بزرگداشت وى ترجمه شده است.
* * *
در اوايل ماه مه، هنگامى كه كالين پاول در حال ديدار از اسرائيل و سرزمينهاى اشغالى فلسطين بود، با محمود عباس (نخست وزير جديد فلسطين) و نيز در ديدارى جداگانه با تعدادى از فعالين حقوق مدنى از جمله حنان عشرواى و مصطفى برغوثى ملاقات و گفتوگو كرد. بنا به گفتهى برغوثى، كالين پاول با ديدن نقشه هاى شهركهاى يهودى نشين – حصارهايى به ارتفاع هشت متر و ده ها پست بازرسى نظاميان اسرائيلى، كه زندگى را بر مردم فلسطينى سخت و طاقت فرسا كردهاند- دچار حيرت و تعجب شد. نگرش كالين پاول در مورد فلسطين، حتا اگر نخواهيم به روى خود هم بياوريم، نگرشى ناقص است. وى پس از اين ديدار، خواست كه بخشى از نقشههاى اين شهركها را با خود ببرد. در عين حال، به فلسطينيان قول داد، كه تلاشهاى خود را – درست مانند تلاشهايى كه بوش مصروف عراق مىكند- حول «نقشهى راه» كند.
در آخرين روزهاى ماه مه، مشابه همين نقطه نظرات از سوى بوش نيز در مصاحبههايى با رسانههاى عربى ارائه شد. بوش در اردن هم با رهبران فلسطينى و اسرائيلى و قبل از آن با سران بزرگ عرب – به استثناى بشار اسد- ديدار كرده بود. به ظاهر به نظر مىرسد، كه پذيرش طرح «نقشهى راه» توسط آريل شارون – البته با حق كافى براى زير پا گذاشتن آن – مىتواند نويد دهندهى تشكيل يك دولت فلسطينى با ثبات باشد!
ديدگاه بوش (اين عبارت عجيب و رويايى، در واقع همان طرح صلح سه مرحلهاى، حسابگرانه و دقيق و معين است)، قرار است توسط يك تشكيلات صاحب صلاحيت و بازسازى شدهى فلسطينى، با قطع خشونت و آشوب عليه اسرائيل، و انتصاب حكومتى كه ارادهى لازم براى برآوردن خواستههاى اسرائيل و گروه چهار (آمريكا، سازمان ملل متحد، اتحاديهى اروپا، و روسيه، كه بانى اين طرح صلح هستند) را دارد، اجرا شود. اسرائيل هم قرار است، به سهم خود، در راستاى بهبود شرايط انسانى، تسهيل در محدوديتهاى موجود، و برداشتن موانع عبور و مرور مردم فلسطينى بكوشد. در مورد اسرائيل، البته زمان و مكان اين تعهدات مشخص نشده است.
تا ماه ژوئن ۲۰۰۳، با اجراى نخستين مرحلهى اين قرار، مىتوانيم شاهد تخليهى شصت شهرك يهودىنشين باقىمانده در بالاى تپه ها – شهركهاى غير قانونىيى كه از مارس ۲۰۰۱، خارج از محدوده، ايجاد شدهاند- باشيم. البته هنوز در مورد برچيدن شهركهاى ديگر، شهركهايى كه در كرانهى باخترى و نوار غزه در برگيرندهى دویست هزار يهودى مىباشد، صحبتى نشده است؛ و هم چنين از دویست هزار يهودى شهرك نشين ديگرى، كه به بيت المقدس شرقى منضم شدهاند. اما در مرحلهى دوم، كه قرار است تحت عنوان مرحلهى گذار به عمل از ماه ژوئن آغاز و تا دسامبر ۲۰۰۳ ادامه يابد، به گونهاى عجيب بر روى «گزينهى تشكيل يك دولت فلسطينى با مرزهاى موقت و ويژگىهاى يك دولت مستقل» تاكيد شده است. طبعا هيچ يك از اين پارامترها مشخص نيست و قرار است، كه بدوا طرح اين مباحث در يك كنفرانس بينالمللى به تصويب برسد. و آن گاه يك دولت فلسطينى «با مرزهاى موقت» تشكيل شود. مرحلهى سوم اين طرح، پايان قطعى منازعات بين اسرائيل و فلسطينيان است. اين مرحله نيز در يك كنفرانس بينالمللى مورد صحبت واقع مىشود. در اين مرحله، قرار است پيچيدهترين موضوعات، از قبيل: آوارگان، بيت المقدس، و مرزها، تعيين تكليف شوند.
در تمامى اين مراحل سه گانه، اسرائيل نقش همكارى را بر عهده دارد و بار اصلى مسئوليت بر دوش فلسطينىها است، كه مىبايد با ارائهى يك رفتار شايسته به سرعت جبران مافات كنند. آن هم در شرايطى، كه ارتش اشغالگر اسرائيلى هنوز در منطقه حضور دارد؛ هر چند گه گفته مىشود، اين ارتش در مناطق مورد تهاجم بهار ۲۰۰۲، نرمش بيشترى از خود نشان خواهد داد. در طرح مذكور هيچ گونه سيستم نظارتى در نظر گرفته نشده است و ساختار فريب دهندهى آن، دست اسرائيل را براى انجام هر عملى باز گذاشته است. به همان ترتيبى كه در مورد حقوق انسانى مردم فلسطينى، چيز زيادى براى پنهان كردن وجود ندارد؛ در اين طرح نيز هيچ گونه اصلاحيهاى به كار نرفته است. و كاملا روشن است، كه – هم چون گذشته – همه چيز به نظر اسرائيل بستگى دارد.
از نظر مفسرين، بوش براى اولين بار است كه به واقع نسبت به حل و فصل معضلات خاورميانه اظهار اميدوارى كرده است. اخبارى كه صورتى حساب شده از كاخ سفيد به بيرون درز كرده است، اطلاع مىدهد كه آمريكا در صورت سرسختى شارون، ليست تحريمهاى احتمالى عليه اسرائيل را را اعلام خواهد كرد. اين موضوع البته به سرعت تكذيب گرديد. بحثها و تحليلهاى رسانه ها نشان مىدهند، كه اقدامات بوش و اعتماد به نفس جديدى كه در وى ايجاد شده، ناشى از پيروزى (نظامى) آمريكا در عراق است. در بيشتر مذاكراتى كه تاكنون براى حل مناقشهى اسرائيل و فلسطينيان برگزار شده است، فرضيه هاى بعيد و دور از انتظار – به جاى واقعيات – به مذاكرات شكل داده است. و ترديدها و انتقادها، به مثابه اقدامات غير آمريكايى، بى اهميت تلقى شدهاند.
در همان حال كه بخش قابل توجهى از رهبرى سازمان يافتهى يهوديان، به اين بهانه كه طرح حاضر مستلزم واگذارى امتيارزات بسيارى از سوى اسرائيل است، آن را رد كردهاند؛ اما رسانه هاى اصلى هموارى در كوشش القاى اين مساله هستند، كه شارون تاكنون از گونهاى «اشغال» صحبت مىكرده كه هرگز قادر به انجام آن نگشته است. و لذا، وى قصد عملى خود بر پايان بخشيدن به حاكميت اسرائيل بر سه ميليون و پانصد هزار مردم فلسطينى را اعلام كرده است. اما آيا وى هيچ نسبت به پايان بخشيدن به مسالهاى كه طرح كرده، آگاه است. گيديون لوى (Gideon Levy) مفسر روزنامهى «هاآرتص» در مطلبى در اول ماه ژوئن نوشت، كه: «شارون نيز هم چون بيشتر اسرائيلىها دربارهى زندگى با حكومت نظامى در جوامعى كه سالها تحت محاصرهى نظامى بودهاند، چيزى نمىداند. او در مورد رفتار تحقيرآميزى كه در پستهاى بازرسى صورت مىگيرد، چه مىداند؟ او در مورد مردمى كه مجبور به مسافرت در جادههاى گلى و شنى شدهاند، با خطراتى كه جانشان را تهديد مىكند براى اين كه بتوانند زن باردارى را به يك بيمارستان برساند، چه مىداند؟ شارون از زندگى در اوج فقر و گرسنگى چه مىداند؟ دربارهى خانههايى كه تخريب شدهاند و كودكانى كه شاهد كتك خوردن والدين خود و تحقير شدنشان در نيمه هاى شب هستند، چه مىداند؟»
يك مسالهى هراسانگيز ديگر در طرح «نقشهى راه»، نديده گرفتن «ديوار جدايى» بسيار بزرگى است كه هم اكنون در كرانهى باخترى در دست ساختمان است؛ ۳۴۷ كيلومتر ديوار بتونى از شمال به جنوب، كه قبلتر ۱۲۰ كيلومتر آن ايجاد شده بود. ارتفاع اين ديوار، هفت متر و شصت و دو سانتى متر، قطر آن در حدود ۳ متر، و هزينهى ساخت آن نيز معادل ۶/۱ ميليون دلار براى هر كيلومتر است. اين ديوار تنها اسرائيل را از يك دولت فلسطينى فرضى، بر اساس خطوط مرزى سال ۱۹۶۷ جدا نمىكند، بلكه بسيارى از راههاى سرزمين فلسطين (گاه تا پنج شش كيلومتر از يك مسير) را در برمىگيرد. اين ديوار با سنگرها، سيمهاى برق، خندقهايى كه در اطراف آن ايحاد شدهاند، و با برجهاى ديدبانى در فواصل منظم، محافظت مىشود. يك دهه پس از خاتمهى عمر حكومت نژادپرست آفريقاى جنوبى، اين ديوار هول ناك نژاد پرستى در فلسطين در حال ساختمان است، آن هم بدون آن كه بيشتر اسرائيلىها و متحدين آمريكايى آنها حتا نيم نگاهى هم به بالا رفتن اين ديوار بياندازند. آخر اينها چه بخواهند و چه نخواهند، حداقل قرار است هزينهى سنگين ساخت آن را بپردازند. چهل هزار فلسطينى شهر قلقيليه در يك سوى اين ديوار در خانههاىشان زندگى مىكنند؛ اما زمينهايى كه در آنها كشاورزى و معاش زندگىشان را تامين مىنمايند، در سوى ديگر ديوار قرار دارد. تخمين زده مىشود، كه با پايان ساخت اين ديوار – شايد در هنگامى كه آمريكا، اسرائيل و فلسطينيان در آخرين ماههاى مراحل ساختمان ديوار در حال مشاجره با هم هستند – در حدود سیصد هزار فلسطينى از زمينهاى كشاورزى خود جدا مىگردند.
اما «نقشهى راه» در تمامى اين موارد سكوت اختيار مىكند، همانگونه كه در زمينهى موافقت شارون با ساخت ديوارى در بخش شرقى كرانهى باخترى ساكت است. در صورت ساختمان اين ديوار، به ميزان ۴۰ درصد از وسعت سرزمينى كه قرار است در اختيار دولت روياى مورد نظر بوش (دولت فلسطينى) قرار گيرد، كاسته مىشود. و اين همان مسالهاى است، كه شارون در تمامى اين مدت در ذهن داشته است. منطق ناگفتهاى در پشت پذيرش تقريبى اسرائيل، و تعهد آشكار آمريكا نسبت به طرح «نقشهى راه» وجود دارد و آن جز موفقيت نسبى مقاومت فلسطينيان نيست. اين مساله، يك واقعيت است؛ خواه كسى اين شيوه را تاييد بكند يا نكند، خواه هزينههاى سنگين آن را بپذيرد يا نپذيرد، مساله به مردمى مربوط است كه در مقابله با برترى كامل قدرت آمريكا و اسرائيل هنوز تسليم نشدهاند.
دلايل مختلفى در زمينهى طرح «نقشهى راه» عنوان شده است: حمايت پنجاه و شش درصدى اسرائيلىها از آن، تسليم شارون در برابر واقعيات بينالمللى، نياز بوش به پوشش عربى – اسرائيلى براى پيش برد ماجراجويىهاى نظامى در ديگر نقاط، عاقل شدن فلسطينىها و بر سر كار آوردن ابومازن (محمود عباس) و… برخى از اين دلايل درست هستند، اما دليل اصلى به نظر من اين است كه مردم فلسطينى در عدم پذيرش اين موضوع، كه «مردمى شكست خورده» هستند، سرسختى نشان دادند. «مردم شكست خورده» همان توصيفى است، كه رئيس ستاد مشترك ارتش اسرائيل دربارهى فلسطينيان به كار برده است. اگر اين واقعيت وجود نمىداشت، طرح صلحى مطرح نمىشد. و علىرغم اينها، اگر هنوز كسى فكر مىكند كه «نقشهى راه» طرحى در حد حل و فصل مناقشه بين اسرائيل و فلسطينيان است و از عهدهى حل مسايل اساسى آنها برخواهد آمد، اشتباه مىكند. مانند بيشتر مباحث رايج صلح، «نقشهى راه» نيز فقط سبب ايجاد موانعى مىشود، كه انصراف فلسطينيان را به هم راه خواهد آورد، هزينه هاى قربانيان آن را بر شانهى فلسطينيان خواهد گذاشت، و تاريخ فلسطين را نيز دست خوش تحريف كامل خواهد كرد.
«نقشهى راه» نه طرحى براى صلح، و نه براى استمالت و آرام سازى فلسطينيان، بلكه طرحى براى پايان دادن به مسالهى فلسطين به مثابه يك «معضل» است. از اين رو، استفادهى تكرارى از كلمهى «اجرا» در نثر خشك و بى روح طرح «نقشهى راه»، استفاده از كلمات «آن گونه كه انتظار مىرود فلسطينيان رفتار كنند»: عدم خشونت و اعتراض، دموكراسى بهتر، رهبران و نهادهاى مناسبتر، تمامى اينها بر اين مساله مبتنى است كه معضل اصلى ناشى از شدت مقاومت مردم فلسطينى است و نه اشغال گرى كه باعث طغيان آنها شده است. اما انتظار اقدام مشابهى را نبايد از اسرائيلىها داشت، جز اين كه از ساخت شهركهاى كوچكى – كه قبلتر از آن صحبت كردم و به شهركهاى «غير قانونى» معروف هستند- منصرف شوند. بيشتر شهركسازىها متوقف شدهاند، اما بدون ترديد برچيده و تخليه نگشتهاند. در مورد آن چه فلسطينيان از سال ۱۹۴۸ از دست اسرائيلىها و آمريكايىها كشيدهاند، در اين طرح كمترين سخنى نرفته است. در مورد تخريب كامل اقتصاد فلسطين، آن گونه كه سارا روى (Sara Roy) پژوهش گر آمريكايى در كتاب در دست انتشارش توصيف كرده است، هيچ صحبتى نمىشود. تخريب منازل، از ريشه كندن درختان، وجود بيش از پنج هزار زندانى سياسى فلسطينى، كاربرد سياست ترورهاى هدف مند، محاصره هايى كه از سال ۱۹۳۳ اعمال مىشوند، تخريب وسيع تاسيسات زيربنايى، و شمار فراوان كشته ها و مصدومين، از همه و همهى اين مسايل، كمترين صحبتى در ميان نيست.
تهاجم وحشيانه و يك جانبهگرايى متعصبانهى گروه هاى اسرائيلى و آمريكايى، مسالهاى آشكار و شناخته شده است. گروه مذاكره كنندهى فلسطينى اعتماد به نفس مناسبى ندارد و متشكل از يك گروه سنى نزديك به سن عرفات مىباشد. در واقع، به رغم تمامى تلاشهاى حساب شدهاى كه از سوى پاول و دست يارانش براى عدم ملاقات با عرفات صورت گرفت، به نظر مىآيد كه طرح «نقشهى راه» اتفاقا فرصتى مجدد در اختيار عرفات مىگذارد. هر چند تلاش اسرائيل براى تحقير عرفات از طريق اسكان وى در تاسيساتى كه در تيررس نيروهاى اسرائيلى قرار دارد، سياستى احمقانه بود، اما وى هنوز هم امور را در كنترل دارد. عرفات هنوز هم رئيس جمهور منتخب فلسطين است و سر كيسهى پول در دست اوست. البته هنوز وقت زيادى باقى است، كه اين كيسه پر از پول شود. دربارهى موقعيت عرفات بايد اذعان كرد، كه هيچ يك از اعضاى گروه «اصلاحى» كنونى – كه علاوه بر سه عضو مهم جديد، سايرين همان اعضاى گروه قديمى هستند- از نظر قدرت و ويژگىهاى كاريسماتيك هم چون وى نيستند.
با ابومازن شروع مىكنيم. نخستين بار او را در مارس ۱۹۷۷ در اجلاس اول شوراى ملى، كه در قاهره برگزار مىشد، ديدم. ابومازن طولانىترين سخنرانى را به شكلى آموزشى ارائه داد. او در اين سخن رانى آموزش خود، كه حكايت از تدريس در دبيرستانهاى قطر داشت، تفاوت ميان صهيونيسم و اختلاف نظر آن با صهيونيست را براى نمايندگان مجلس فلسطين توضيح داد. اين موضوع، البته نوعى پا در ميانى مهم محسوب مىشد؛ زيرا كه در آن روزها بيشتر فلسطينيان به اين مساله توجهى نداشتند، كه اسرائيل تنها از صهيونيستهاى بنيادگرايى كه مورد لعن و نفرين اعراب هستند، تشكيل نشده است، بلكه برخى گروه هاى صلحطلب نيز در ميان آنان وجود دارند. امروز با نگاهى به گذشته در مىيابيم، كه سخنرانى ابومازن حاوى توضيح برنامههاى محرمانهى سازمان آزادىبخش فلسطين بود. مذاكرات صلح طولانى بين فلسطينيان و اسرائيليان در اروپا، تاثيرات قابل ملاحظهاى بر جوامع هر دو طرف باقى گذاشت و زمينه هاى تشكيل هواداران صلح و پيمان اسلو را فراهم كرد. با اين وجود، كسى ترديدى ندارد، كه سخنرانى ابومازن در اجلاس اول شوراى ملى فلسطين و نيز اقداماتى كه پس از آن عملى شدند، به تاييد شخص عرفات رسيده بودند. اقداماتى كه به بهاى از دست رفتن مردان شجاعى چون عصام سرتاوى و سعيد حمامى تمام شد. به هنگامى كه شركت كنندگان فلسطينى از درون هستهى سياست مداران فلسطين – نظير جنبش فتح – به صحنه آمدند، اسرائيلىها در طرف مقابل مذاكرات از يك گروه كوچك و حاشيهاى طرف داران صلح بودند، كه البته شجاعتشان قابل ستايش بود. در سالهاى ۱۹۸۲-۱۹۷۱، كه مقر سازمان آزادى بخش فلسطين در بيروت قرار داشت، ابومازن در دمشق مستقر بود و در دههى بعد به عرفات و گروه تبعيدى او در تونس ملحق شد. ابومازن را چندين بار ديدهام. سازمان منظم تحت امر او، شيوهى بوركراتيك و علاقهى آشكارش به اروپا و آمريكا، به مثابه امكاناتى كه فلسطينيان مىتوانند براى تحقق صلح از آنها استفادهى موثرى كنند، توجه مرا به خود جلب كرده بود. پس از كنفرانس مادريد در سال ۱۹۹۱، جهت آماده سازى اسناد مذاكرات دربارهى موضوعاتى چون آب، مهاجرين، مسايل جمعيتى، و مرزها براى پيش برد آن چه كه قرار بود زمينهى جلسات محرمانهى اسلو در سالهاى ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ را فراهم كند، از وى خواسته شد كاركنان سازمان آزادى بخش فلسطين و تعدادى از انديشمندان مستقل اروپا را در هيات گروههاى گرد هم آورد. تا جايى كه من مطلع هستم، البته اين اسناد مورد استفاده قرار نگرفتند، هيچ يك از كارشناسان فلسطينى به طور مستقيم در اين مذاكرات حضور نيافتند، و هيچ يك از نتايج اين تحقيقات نيز بر اسناد نهايى مذاكرات اسلو تاثيرى نگذاشت.
در مذاكرات اسلو، اسرائيلىها تيمى از كارشناسان خود را اعزام كرده بودند، كه به در اختيار داشتن برخى اسناد و آمار و طرحها دلگرم بودند و حداقل هفده پيش نويس از پيش آماده در دست داشتند، كه قرار بود نمايندگان فلسطينى در پايان مذاكرات آنها را امضا نمايند. در مقابل، متاسفانه، هيات نمايندگى فلسطينى محدود به سه گروه از اعضاى سازمان آزادىبخش فلسطين بود، كه هيچ يك از آنها نه به زبان انگليسى آشنايى داشت و نه تجربهى حضور در زمينهى مذاكرات بينالمللى را با خود حمل مىكرد. نظر عرفات، به ظاهر، اين بود كه با اعزام چنين هياتى به صحنهى مذاكره بتواند حضور خود را در متن اين واقعه حفظ كند؛ اين مساله، به ويژه با توجه به خروج از بيروت و تصميم فاجعهبار در مورد حمايت از عراق در جنگ خليج در سال ۱۹۹۱، براى وى اهميت داشت. بنا به خاطرات ابومازن و ساير روايتى كه از مذاكرات اسلو عنوان شدهاند، رضايت خاطر عرفات اگر كه به مثابه «معمار» اين توافقات شناخته مىشد، فراهم مىگشت. آن هم در شرايطى، كه او هرگز تونس را براى شركت در اين مذاكرات ترك نكرده بود. ابومازن در روايت خود از مذاركرات اسلو حتا تا آن جا پيش مىرود، كه مىگويد پس از مراسم واشنگتن – جايى كه او در كنار عرفات، رابين، پرز، و كلينتون در صحنه حاضر شد – يك سالى وقت صرف متقاعد كردن عرفات شد، تا قبول كند كه از مذاكرات اسلو نفعى نبرده است! بيشتر دادههاى مذاكرات صلح اسلو هم بر اين حقيقت تاكيد دارند، كه عرفات سعى در اعمال نفوذ گذشتهى خود داشت. بتابراين، جاى تعجب نيست كه مذاكرات اسلو شرايط كلى فلسطينيان را به مراتب بدتر از گذشته كرد. گروه آمريكايى، به رهبرى دنيس راس، مسئول سابق لابى حامى اسرائيليان در كنگرهى آمريكا – كه اكنون نيز دوباره به شغل خود بازگشته است – هم چون گذشته از جانب اسرائيلى مذاكرهى صلح حمايت مىكرد. قرار بود اسرائيلىها پس از يك دهه، هجده درصد از سرزمينهاى اشغالى را – در بدترين شرايط، يعنى در شرايط ادامهى حضور نيروهاى ارتش اسرائيل در اين مناطق به منظور حفظ امنيت و آبها و مرزها – در اختيار فلسطينيان بگذارند. اما بسيار طبيعى بود، كه شمار شهركنشينها در اين مناطق به بيش از دو برابر سابق هم برسد.
از زمان بازگشت مجدد سازمان آزادى بخش فلسطين به سرزمينهاى اشغالى در سال ۱۹۹۴، ابومازن هم چنان به مثابه يك شخصيت درجهى دوم فلسطينى محسوب مىشد. شخصيت جهانى وى در واقع به علت «نرمش» در برابر اسرائيل، تملق از عرفات، و فقدان كامل پايگاه سازمان يافته سياسى – به رغم آن كه وى از بنيان گذاران اصلى جنبش فتح بوده است و مدتى طولانى نيز در سمت عضو و دبير كل كميته مركزى آن انجام وظيفه مىكرده است – از دلايل اين امر است. تا جايى كه من اطلاع دارم، ابومازن براى مقامى در شوراى قانونگذارى فلسطين انتخاب نشده بود. سازمان آزادى بخش فلسطين و تشكيلات خودگردان، تحت حاكميت عرفات، از هر محسناتى كه برخوردار باشند، اما فاقد شفافيت لازم هستند. دربارهى نحوهى تصميمگيرىها اطلاعات زيادى در دست نيست؛ دربارهى چگونگى هزينه شدن پولهاى دريافتى نيز مساله به همين گونه است؛ و همين طور در اين مورد كه علاوه بر عرفات، چه كسى قدرت اعمال نظر دارد. اما در هر حال، همه با اين موضوع موافق هستند، كه عرفات به عنوان يك مدير بسيار سخت گير و آزار دهنده در كنترلهاى عجيب هم چنان به مثابه شخصيت محورى اين تشكيلات باقى خواهد ماند. به همين خاطر است، كه به رغم خوشحالى آمريكا و اسرائيل از ارتقاى ابومازن به مقام يك نخست وزير اصلاح طلب فلسطينى، مساله از نظر فلسطينيان بيشتر به يك لطيفه شبيه است. اين، همان روش هميشگى پير مرد (عرفات) است، كه براى حفظ قدرت يك ترفند جديد ياقته است. ابومازن در اذهان عمومى، فردى بى خاصيت است كه به شكلى محسوس فاسد و فاقد انديشهى مختص به خويش است، مگر آن كه در تلاش جلب رضايت ارباب باشد.
ابومازن نيز مانند عرفات هيچگاه در جايى جز كشورهاى حاشيهى خليج (سوريه، لبنان، تونس و در حال حاضر فلسطين اشغالى) زندگى نكرده است. و به جز زبان عربى، به زبان ديگرى آشنايى ندارد، سخن ور قابلى نيست، و فاقد اعتبار عمومى است. در مقايسه با وى، محمد دهلان، فرماندهى امنيتى جديد غزه، شخصيت پيشگامترى است، كه آمريكايىها و اسرائيلىها بيشتر به او دل بستهاند. او جوانتر، باهوشتر و سنگدلتر است و در طى هشت سالى كه فرماندهی چهارده يا پانزده سازمان امنيتى عرفات بود، غزه به دهلانستان مشهور شده بود. او در همين سال گذشته، تنها به اين دليل كه از سوى ارپاييان، آمريكاييان و اسرائيليان به مقام «فرماندهى امنيت متحد» انتخاب شود، از پست خود استعفا داد. در هر حال، او نيز هميشه يكى از افراد مورد اعتماد عرفات بوده است. اما اكنون از او انتظار مىرود، كه نسبت به جهاد اسلامى و حماس شدت عمل بيشترى از خود نشان دهد. و اين يكى از خواستههاى اسرائيل است، كه با اميدوارى نسبت به دامن زدن به جنگ داخلى در فلسطين مورد تاكيد قرار مىگيرد، تا شايد كورسوى اميدى پيش روى ارتش اسرائيل گشوده شود.
اهميت چندانى ندارد، كه ابومازن با چه دقت و انعطافى «عمل» خواهد كرد؛ چرا كه در هر حال سه عامل وى را محدود مىسازند: عامل نخست، عرفات است كه كنترل جنبش فتح را در دست دارد؛ جنبش كه از حيث نظرى، پايگاه قدرت ابومازن به حساب مىآيد. عامل دوم، شارون است كه تا آخر راه، آمريكا را به عنوان حامى در كنار خود دارد. (در ليست چهارده گانهاى از اظهارات در مورد «نقشهى راه»، كه در بیست و هفتم ماه مه در روزنامهى «هاآرتض» اسرائيل درج شد، شارون در برابر هر مسالهاى كه به گونهاى انعطاف از سوى اسرائيل محسوب شود، محدوديتهاى بسيار سختى قائل شد.) و عامل سوم، بوش و دار و دستهاش هستند. قضاوت در مورد ادارهى افغانستان و عراق پس از جنگ نشان مىدهد، كه آنها نه اشتها و نه ميلى براى رقابت در ملتسازى – كه بى ترديد مورد نياز خواهد بود – ندارند. قبلتر هواداران راست مسيحى بوش در جنوب آمريكا، اعمال فشار بر اسرائيل را با سر و صداى بسيار مورد انتقاد قرار داده بودند. و لابى پر قدرت آمريكا نيز در جهت منافع اسرائيل – با مساعدت دستيار مطيع خود، كنگرهى آمريكا، كه در اشغال اسرائيلىها است – بر عليه هر سياست و اشارهاى كه ضد اسرائيل باشد، وارد عمل شده است؛ حتا اگر مسالهى مهم آن باشد، كه مرحلهى نهايى در زمينهى مناقشهى اسرائيل و فلسطينيان آغاز شده است.
اگر از ديدگاه فلسطينيان چشمانداز آينده ناخوشايند باشد، پس شايد گفتن اين كه چشم انداز آينده از نظر من تاريك نخواهد بود، امرى آرمان گرايانه است. به اين خيره سرى باز مىگردم و نيز به اين حقيقت، كه جامعهى فلسطين كه كم و بيش ويران و از راه هاى مختلف تخريب شده است، اما چون پرندهى بال و پر شكستهى توكا در داستان Hardy مىتواند با تاريكتر شدن هوا بپرد و جانش را نجات دهد. در هيچ يك از جوامع غربى تا اين حد سركشى و نافرمانى وجود ندارد و هيچ يك از آنها تا اين اندازه داراى نهادهاى كارآمد و ابتكارات مدنى و اجتماعى نمىباشند. اگر چه بيشتر فلسطينيان سازمان يافته نيستند و گاها هدايت يك زندگى نابسامان و مصيبت بار در تبعيد را به دوش مىكشند، اما هم چنان با انرژى درگير حل و فصل مشكلات جمعى خود هستند. همهى آن كسانى را كه من مىشناسم، در اين تلاش هميشگىاند كه اين آرمان را عملى كنند. ولى تنها بخش كوچكى از اين انرژى به درون تشكيلات خودگردان نفوذ كرده است. بر اساس نظرسنجىهاى اخير، جنبش فتح و حماس توانستهاند حمايت تقريبى چهل و پنج درصد از راى دهندگان را به دست بياورند، اما پنجاه و پنج درصد ديگر در گير و دار تحولى كيفى بسر مىبرند و بيشتر آنها با اميدوارى در انتظار دگرگونىهاى سياسى هستند.
تنها منشاء قدرت اصيل، تودهى مردم هستند كه آشكارا هدايت كنندهى احزاب و زير مجموعهى اصلى سياسى آنها مىباشند. از بين ملىگرايان سنتى، كه عمدتا از سوى فعالين قديمى – و نه جوان – جنبش فتح پيشنهاد مىشوند، پيشگامان ملى سياسى (NI) و شخصيت اصلى آن مصطفى برغوثى (پزشك تحصيل كرده در مسكو) به همكارى فراخوانده شدهاند. مهمترين فعاليت برغوثى، رياست كميتهى امداد پزشكى در روستاها است؛ كه مراقبت بهداشتى براى بيش از صد هزار روستايى فلسطينى را تامين كرده است. برغوثى، كه در گذشته حامى متعصب حزب كمونيست بود، رهبر و سازمان دهندهى كم سخنى است كه از ايجاد صدها مانع در برابر جنبش فلسطينيان جلوگيرى كرده است. وى بارها به خارج از فلسطين سفر كرده است، تا از كمك هر فرد يا سازمان مستقلى كه بتواند به اصلاحات اجتماعى و آزادى در فلسطين يارى برساند، استفاده نمايد. برغوثى با اسرائيلىها، اروپايىها، آمريكايىها، آفريقايىها، آسيايىها و عربها، به يك جنبش همبستگى شكل داده است، كه كثرت گرايى و همزيستى را تمرين مىكند و وعده مىدهد كه NI در برابر فعاليتهاى نظامى و بى هدف انتفاضه تسليم نشده است. اين جنبش براى بيكاران و خدمات اجتماعى به مستمندان، برنامههاى آموزشى مىگذارد؛ كه در شرايط فعلى و در برابر فشار اسرائيليان پاسخ گو است. علاوه بر اينها، NI كه در آستانهى شهرت به عنوان يك حزب سياسى قرار دارد، در صدد بسيج جامعهى فلسطين در داخل و تبعيديان فلسطينى در خارج جهت انجام يك انتخابات آزاد مىباشد. انتخابات آزادى كه بيان گر خواست فلسطينيان – و نه منافع اسرائيل و آمريكا – باشد. اين احساس اصالت، همان پديدهاى است كه به نظر مىآيد ابومازن بنا به فقدان آن در ميانهى راه ناتوان بر جاى مانده است.
اين جا بحث در مورد ايجاد دولتى موقت در چهل درصد خاك فلسطين – آن هم بدون توجهى به مقولهى آوراگان و بيت المقدس اسير در دست اسرائيلىها – نيست، بلكه بحث بر سر سرزمينى مستقل و آزاد از اشغال نظامى اسرائيليان است كه ناشى از اقدام جمعى اعراب و يهوديان مىباشد. از آن جا كه NI يك جنبش اصيل فلسطينى است، لذا اصلاحات و دموكراسى بخشى از عمل روزانهى آنها بشمار مىرود. جلسات سازماندهى شدهاى كه قبلتر برگزار شده، و جلسات بسيار ديگرى كه براى داخل و خارج برنامه ريزى شده است، از جمله فعاليتهاى ديگر اين جنبش است، كه به رغم مشكلات و موانع ايجاد شده از سوى اسرائيلىها، به اعتبار وجود صدها فلسطينى كه بيشتر از فعالين شناخته شده و افراد مستقل هستند، در دست اجرا هستند. در كنار تداوم مذاكرات و مباحثات رسمى، يك گروه غير رسمى و بى بديل وجود دارد، كه NI و گونهاى از همبستگى در حال رشد بينالمللى از جمله اجزاى اصلى آن بشمار مىروند.