«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
آلبرت انیشتن – برگردان: خسرو ناقد –
اگر منابع و ذخایر جهان به درستی تقسیم میشد و ما نیز چون بردگان اسیر دست نظریه ها و سنتهای سرسخت اقتصادی نمیبودیم، بی گمان هم پول و کار و هم مواد غذایی به اندازهی کافی برای همه وجود میداشت. پیش از هر چیز، اما نباید اجازه دهیم، که از اندیشهها و تلاشهای سازندهی ما جلوگیری به عمل آید و با سوء استفاده از فعالیتهای ما جنگی جدید تدارک دیده شود. من نیز همانند متفکر بزرگ آمریکایی، بنجامین فرانکلین، بر این باورم که «هرگز جنگی خوب و صلحی بد وجود نداشته است.»
من نه تنها صلحطلبم، بلکه صلحطلبی مبارزه جویم، که برای برقراری صلح با تمام وجود نبرد میکنم. هیچ چیز قادر به از میان برداشتن جنگ نیست، مگر آن که انسانها خود از رفتن به جبهه سر باز زنند. برای تحقق آرمانهای بزرگ، نخست اقلیتی مبارز تلاش و کوشش میکند. آیا بهتر نیست در راه صلح – که به آن ایمان داریم – رنج کشید، تا در جنگ – که به آن باوری نیست – نابود شد؟
هر جنگ، حلقهای است که به زنجیر بدبختی بشر افزوده میشود و مانع رشد انسان میگردد. از این رو، سرپیچی عدهای – هر چند کم – از شرکت در جنگ، میتواند نمایشگر اعتراض عمومی علیه آن باشد. تودههای مردم، اگر در معرض تبلیغات مسموم قرار نگیرند، هرگز هوای جنگ در سر ندارند. باید به آنها در مقابل این تبلیغات مصونیت داد. باید فرزندان خود را در مقابل نظامی گری «واکسینه» کنیم؛ و این کار زمانی ممکن میگردد، که آنان را با روح صلحطلبی تربیت کنیم. بدبختانه، ملتها با هدفهای نادرست تربیت شدهاند. در کتابهای درسی به جنگ ارج مینهند و وحشت و خرابیهای آن را نادیده میگیرند و از این طریق، کینه توزی را به کودکان تلقین میکنند. من اما میخواهم آشتی بیاموزم، نه نفرت؛ عشق بیاموزم، نه جنگ.
کتابهای درسی از نو باید نوشته شوند، تا بتوانند به جای دامن زدن به اختلافات قدیمی و ابدی و ساختن پیشداوریهای بی مورد، روح تازهای در نظام آموزشی ما بدمند. تربیت از گهواره آغاز میشود و بر عهدهی مادران جهان است، که کودکان خود را صلحخواه و صلحدوست تربیت کنند. البته ممکن نخواهد بود، که غرایز جنگطلبی را در محدودهی یک نسل از میان برداشت؛ حتا مطلوب نخواهد بود، که این غریزه را به کل ریشهکن کرد. انسانها باید همواره مبارزه کنند، اما مبارزه در راهی ارزشمند و نه در محدودههای موهوم و با تعصبات نژادی و با انگیزهی زیادهخواهی، که بیشتر تحت لوای میهن دوستی صورت میگیرد. سلاح ما خرد ماست، نه توپ و تانک.
چه جهان زیبایی میتوانستیم بسازیم، اگر تمام نیرویی که در یک جنگ به هدر میرود را در خدمت سازندگی به کار میگرفتیم. یکدهم از نیروی تلف شده در جنگ جهانی اول و بخش کوچکی از ثروتی که برای تولید تسلیحات و گازهای سمی از میان رفت، کافی بود تا زندگی بایستهای برای انسانهای کشورهای درگیر جنگ فراهم آورد و از فاجعهی گرسنگی و بیکاری جلوگیری کرد.
ما امروز به همان اندازه که برای جنگ ایثار و از خودگذشتی نشان دادیم، باید در راه صلح نیز آمادهی فداکاری باشیم. هیچ چیز برای من مهمتر از مسالهی صلح نیست. جز این، هر آن چه میگویم و هر آن چه انجام میدهم، قادر به تغییر ساخت جهان نیست. اما شاید ندای من بتواند در خدمت امری بزرگ قرار گیرد؛ ندایی که اتحاد انسانها در خدمت امری بزرگ قرار گیرد؛ ندایی که اتحاد انسانها و صلح در جهان را فریاد میزند.
برگرفته از: «کتاب روشن»، چاپ اول، ۱۳۸۳