«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
ناصر پایدار –
انحصارات عظیم صنعتی و مالی امریکا در طول یک سال اخیر و تا پیش از شروع ماه اکتبر بیشتر از هزار میلیارد دلار ارزش خود را از دست دادهاند. میزان سقوط بهای اوراق بورس در «وال استریت» فقط در ده روز اول اکتبر سال ۲۰۰۸ از بیست درصد کل بهای این بزرگترین مرکز مالی جهان بالاتر رفته است. کاهشی که در صد و دوازده سال تاریخ حیات بازار بورس « داوجونز» بی سابقه است. غولهای افسانهای قدرت، مؤسساتی مانند «لیمن برادرز»، «فنی مای»، «فردی مک» «مورگان استانلی» «مریل لینچ» «اچ او بی اس ال سی»، «هیپورال استات» و انحصار خدای خدایان بیمهی جهان سرمایهداری، یعنی آی ای جی، با سر در عمق منجلاب بحران سقوط کردهاند.
حشرالله سرمایهداران و سکانداران وحشتزدهی سفینهی حیات سرمایه در همه جا بلند است. روبرت زولیک رئیس بانک جهانی فریاد میزند که «بحران کنونی سرمایهداری نشان ناکارآمدی نظام اقتصادی هفت کشور پیشرفتهی غربی است» رئیس صندوق جهانی پول اخطار مینماید که کل جهان سرمایهداری بر لبهی تیز پرتگاه قرار گرفته است و بالاخره آقای رئیس بانک تجارت سوئد با صدای بسیار بلند اعتراف مینماید که «آنچه به چشم میبیند، نقطه پایان جهانی است که میشناسد.» صدای ضجه و استغاثه سرمایهداران، دولتهای سرمایهداری و نمایندگان فکری سرمایه بسیار دلنواز و شادیبخش است، اعترافنامهها و اقاریر بالاترین مدافعان و متفکران این جهنم خون و وحشت و توحش به احتضار شیوهی تولید سرمایهداری از آن هم شادیآفرینتر و حیاتبخشتر است. اما تمامی این شادیها تنها و تنها در زمانی معنیدار است که جنبش ضد کار مزدی طبقهی کارگر بینالمللی در حالت عروج و طغیان و تعرض باشد. در غیر این صورت همه چیز میتواند به عکس خود مبدل گردد. هدف از نگارش این بحث مختصر، توضیح سادهی بحران به عنوان پدیدهی سرشتی شیوهی تولید سرمایهداری، پیشینهی بحران دیرپای جاری و پیش زمینههای طغیان روز موج بحران در سراسر جهان بردگی مزدی است.
بحران، پدیدهی سرشتی شیوهی تولید سرمایهداری
«سد حقیقی تولید سرمایهداری همانا خود سرمایه است. ماجرا از این قرار است که سرمایه و خودبارورسازی آن به مثابه نقطه آغاز و انجام، به منزلهی انگیزه و انجام تولید تلقی میشوند. در اینجا تولید فقط تولید برای سرمایه است و عکس آن نیست. یعنی وسائل تولید عبارت از افزار سادهای نیستند که صرفا به منظور ایجاد روند پیوسته گستردهتر زندگی در خدمت جامعهی تولید کنندگان باشند. حفظ و بارورسازی ارزش – سرمایه که بر پایهی سلب مالکیت و مستمندسازی تودهی بزرگ تولید کنندگان قرار دارد، فقط میتواند در درون مرزهای معینی حرکت نماید. بنا بر این موانع مزبور پیوسته با اسلوبهای تولیدی که سرمایه ناگزیر باید برای انجام منظور خود به کار برد در تضاد قرار میگیرند. زیرا اسلوبهای مزبور در جهت افزایش حد و مرز تولید به سوی تولید به مقصود بالاصاله در جهت گسترش قید و شرط نیروهای بارآوری اجتماعی کار رانده میشوند. وسیلهی گسترش بی قید و شرط نیروهای بارآوری اجتماعی کار با هدف محدودی که عبارت از بارورسازی سرمایه موجود است، دائما درگیر میشود. بنا بر این، اگر شیوهی تولید سرمایهداری وسیلهی تاریخی رشد نیروهای بارآور مادی و ایجاد بازار جهانی متناسب با آن است، در عین حال حامل تناقض دائمی میان این وظیفهی تاریخی و مناسبات اجتماعی خویش نیز هست.»(مارکس، کاپیتال، جلد سوم)
بحران، پدیدهی سرشتی سرمایه است. سرمایه یک رابطهی اجتماعی، رابطهی خرید و فروش نیروی کار و تولید ارزش اضافی، تبدیل اضافه ارزش به سرمایه، توسعهی مستمر انباشت و سیر بدون انقطاع تبدیل کار زندهی بردگان مزدی به کار مرده است. سرمایه در سرشت خود پدیدهای متناقض است، خودگستری و توسعهی انباشت شرط حتمی بقای این شیوهی تولید است اما سرمایه خود مانعی عظیم و سدی مقاوم بر سر راه خودگستری و استمرار پیشریز خویش است. بحران، پروسهی وقوع خود را در گرایش نزولی نرخ سود به نمایش میگذارد، سرچشمهی این فرایند در شالودهی هستی سرمایه قرار دارد. به همین دلیل، آناتومی درست هر بحران سرمایهداری نیازمند تشریح واقعیت گرایش مذکور و چگونگی بالفعل شدن آن از منشأ تا مظهر و نقطه آفتابی شدن در درون سیر رُخدادهای روز پروسهی بازتولید سرمایه است. یک وجه اشتراک غالب بحثهای روز، کشیدن پرده بر روی واقعیت همین روند است. همه اصرار دارند که ریشهی بحران یا نقطه اصلی جوشش و زایش آن را کتمان سازند. از همه چیز سخن به میان میکشند، «بحران مالی»!! «بحران بازار بورس»!! ناکارایی سیاستهای اقتصادی بانکهای بزرگ، اشتباهات چند مرکز مهم مالی دنیا و هر چه که بتواند سرچشمهی واقعی بحران را از انظار تودههای کارگر پنهان سازد. ببینیم که ماجرا چیست؟
نظام سرمایهداری بر روی رمز هستی خود، پردهای ضخیم پهن میکند و با توسل به دنیای وارونهپردازیها این رمز واقعی وجود را از انظار پنهان میدارد. در دیوان محاسبات این نظام، ارزش اضافی حاصل از کار مزدی کارگران به سود سرمایه تعبیر میگردد و نرخ اضافه ارزش جای خود را یک راست به نرخ سود میسپارد. سرمایهداران وجود پدیدهای به نام کار پرداخت نشدهی کارگران را انکار مینمایند و دستمزد کارگر را کل بهای کار او میدانند! در یک کلام، سرمایهداران و نمایندگان فکری سرمایه، ارزش اضافی را زاد و ولد کل سرمایه تلقی میکنند و نام آن را هم سود میگذارند. سود عاید سرمایهدار، مگر در موارد استثنایی، همان میزان اضافه ارزشی نیست که توسط کارگران مورد استثمار او در حوزهی خاص پیشریز سرمایههایش تولید شده است. بالعکس سهمی از کل اضافه ارزشهای تولید شده در یک رشتهی معین تولیدی، جامعه یا کل جهان است.
«با وجود این که سرمایهداران قلمروهای مختلف تولید هنگام فروش کالاها، ارزش سرمایهی به کار رفته در تولید را بازیافت میکنند، ولی آنها اضافه ارزش یا سود تولید شده در هنگام تولید این کالاها در قلمرو خاص تولیدی خود را بازیافت نمیکنند، بلکه به نسبت سرمایهشان از کل سرمایهی جامعه، فقط آن مقدار اضافه ارزش یا سود از اضافه ارزش یا سود کل را به دست میآورند که به وسیلهی کل سرمایهی جامعه در همهی قلمروهای تولیدی در یک زمان معین تولید گشته است و به طور یکسان نصیب هر واحدی از این سرمایه کل میشود. سرمایهداران از نظر کسب سود مانند سهامداران یک شرکت سهامی عام هستند که در آن مقادیر سود به طور مساوی به هر صد واحد تقسیم میگردد و تنها اختلاف سرمایهداران مختلف در مقدار کمی سرمایهای است که هر کدام در سرمایهی کل ریخته و یا به عبارت دیگر نسبت سهیم بودن در کل شرکت و یا بالاخره تعداد سهام هر یک ملاک عمل است.»(مارکس، کاپیتال، جلد سوم)
چرا این توزیع به این گونه انجام میگیرد و چرا هر کدام از سرمایهها اضافه ارزشهای تولید شده در قلمرو انباشت مستقیم خود را حصول نمیکنند. پاسخ را باید در پدیدهی رقابت جُستوجو نمود. رقابت جنگ و ستیز میان سرمایهها برای اختصاص سهم هر چه بزرگتری از کل اضافه ارزش تولید شده توسط طبقهی کارگر جهانی به خود است. رقابت بر خلاف پندارهای بی اساس پارهای نظریهپردازان، شاخص کلیدی نظام سرمایهداری نیست، مکانیسم کار سرمایهها برای توزیع اضافه ارزشهای تولید شده در میان خود میباشد. زیر فشار رقابت و میزان عرضه و تقاضای موجود در بازار است که قیمت تولیدی پدید میاید و یک نرخ سود عمومی حاکم میگردد. کالاهای مختلف حامل مقادیر متفاوت ارزش و اضافه ارزش و دارای قیمتهای تمام شدهی متفاوت در جریان رقابت به قیمت همگونی با نام قیمت تولیدی به فروش میرسند. کالاهای فراوانی پائینتر از ارزش واقعی خود فروخته میشوند و کالاهای زیادی بالاتر از ارزش واقعی خود داد و ستد میگردند.
«قانون اساسی رقابت در سرمایهداری که اقتصاد سیاسی قادر به درک آن نیست و به وسیلهی آن نرخ سود عمومی و در نتیجه قیمتهای تولیدی تنظیم میشود، همانطور که بعدا خواهیم دید از همین تفاوت بین ارزش و قیمت تمام شدهی کالا و این امکان که کالا میتواند پائینتر از ارزشاش ولی با سود فروخته شود، سرچشمه میگیرد.»(مارکس، کاپیتال، جلد سوم)
با تشکیل نرخ سود عمومی است که هر سرمایهای متناسب با بهای تمام شده کالاهایش، سهمی از اضافه ارزش تولید شده توسط طبقهی کارگر کل جامعه یا جهان را به خود اختصاص میدهد. میزان اضافه ارزش یا سودی که هر سرمایه بر پایهی نرخ سود عمومی حاکم در بازار نصیب خود میسازد، سودی است که نه فقط به سرمایهی مصرف شده در تولید کالاها، بلکه به کل سرمایه اعم از مصرف شده و نشدهای که در پروسهی تولید حاضر بوده است تعلق مییابد.
«اضافه ارزش، افزایشی است که تنها آن بخش از سرمایه را که در پروسهی ارزش افزایی وارد شده و در محاسبهی قیمت تمام شدهی کالا به حساب میآید، شامل نمیگردد، بلکه افزایش ارزش بخش دیگر سرمایهی پیش ریخته را که وارد پروسهی تشکیل بهای تمام شدهی محصول نگردیده است نیز در بر میگیرد. به عبارت دیگر، اضافه ارزش نه تنها افزایشی است به سرمایه مصرف شده که از طریق قیمت تمام شده کالا جایگزین میشود، بلکه افزایشی است به مجموع سرمایهای که در تولید به کار گرفته شده است.»(مارکس، کاپیتال، جلد سوم)
نکتهی دیگری که پیش از ختم این قسمت باید بر آن تاکید شود، نقش ویژهی انحصارات و سرمایههای انحصاری در تشکیل نرخ سودهای عمومی درون بازار جهان سرمایهداری است. ما به خاطر رعایت اختصار بحث، از پرداختن به این موضوع اجتناب میکنیم و گُفتوگو پیرامون سود انحصاری و مکان تعیین کنندهی انحصارات در پروسهی تشکیل نرخ سود را به جای دیگری موکول مینمائیم.
گرایش نزولی نرخ سود
افزایش مستمر بارآوری کار اجتماعی یا سازمان دادن حداکثر تولید کالاها توسط حداقل نیروی کار ،پدیدهی سرشتی و غیرقابل تفکیک روند کار سرمایه است. این امر در گرو به کارگیری هر چه گستردهتر و موثرتر تکنولوژیهای جدید و ماشینآلات مدرن است. وقوع این تحولات در روند ارزش افزایی سرمایه، متضمن افزایش پیگیر و دانم التزاید ترکیب ارگانیک سرمایه، یعنی نسبت میان بخش ثابت و متغیر آن، میباشد. بالا رفتن ترکیب ارگانیک سرمایهها طبیعتا به معنای آن نیست که جمعیت نیروی کار مورد استثمار این یا آن بخش سرمایه، تمامی سرمایههای یک کشور یا کل سرمایهی جهانی رو به کاهش میرود. بالعکس این جمعیت ممکن است مدام رو به افزایش هم برود، هر چند که در برخی مواقع یا دورهها این طور نیست. اما به هر حال، بحث فزونی ترکیب ارگانیک ناظر بر کاهش نسبی جزء متغیر سرمایه در قیاس با جزء ثابت آن و نه کاهش مقدار مطلق بخش اخیر سرمایه است. یک نگاه به تاریخ تکامل شیوهی تولید سرمایهداری، واقعیت این رویداد را بسیار ساده در پیش روی ما مجسم میسازد. هر چه از آغاز پیدایش این نظام دور شدهایم، متوسط ترکیب ارگانیک سرمایهها در سطح جهانی رو به افزایش رفته است؛ اما شمار مطلق تودههای فروشندهی نیروی کار معمولا کاهش نیافته است. با همهی اینها نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که سرمایهداری وارد مراحلی میگردد که جمعیت شاغل نیروی کار را حتی از لحاظ عددی هم دچار کاهش میسازد. آنچه مهم است و در این جا مورد تاکید ماست، این است که سیر مدام افزایش ترکیب ارگانیک و متعاقب آن گرایش رو به افت نرخ سود، یک رویکرد سرشتی شیوهی تولید سرمایهداری است.
«این شیوهی تولید با کاهش نسبی بدون وقفهی سرمایه متغیر در مقایسه با سرمایهی ثابت باعث ایجاد ترکیب بالاتر و رو به فزون کل سرمایه میگردد که عواقب آن این است که نرخ اضافه ارزش برای همان شدت استثمار یا حتی بالاتر از آن، در نرخ سود عمومی رو به کاهشی بیان میگردد. گرایش رو به کاهش نرخ سود عمومی، پدیدهی شیوهی تولید سرمایهداری است که توسعهی رو به افزایش بارآوری کار اجتماعی را به همراه دارد. منظور ما این است که نرخ سود میتواند موقتا به دلائل دیگر هم تنزل کند، اما از ذات شیوهی تولید سرمایهداری این ضرورت به ثبوت میرسد که شیوهی تولید مذکور در اثنای پیشرفت خود باید نرخ متوسط و عمومی اضافه ارزش را در نرخ سود عمومی کاهش یافتهتری بیان نماید.»(مارکس، کاپیتال، جلد سوم)
این که چرا مارکس در بحث پیرامون تنزل نرخ سود عمومی یا متوسط در شیوهی تولید سرمایهداری از اصطلاح گرایش استفاده میکند؟ دلیل آن، اصرار او بر تشریح واقعیت عینی پدیده است. کاهش نرخ سود در این شیوهی تولید یک گرایش است که در عین سرشتی بودن و غیرقابل تفکیک بودنش از وجود سرمایه، باز هم نه به صورت یک قانون قطعی و محتوم، بلکه در شکل یک رویکرد عمل میکند. رویکردی که همواره در جریان وقوع یا بالفعل شدن خود با مقاومت پارهای عوامل خنثی کننده نیز همراه است. قبل از هر چیز، سرمایهداری به صورت مدام با متحول نمودن شرایط تولید و افزایش بارآوری کار اجتماعی، شدت استثمار کارگر و نرخ اضافه ارزشها را بالا میبرد و افزایش این نرخ برای بخشی از سرمایههای یک قلمرو انباشت یا سرمایهی اجتماعی یک کشور میتواند موقتا گرایش رو به افت نرخ سود را تضعیف نماید. عوامل دیگری نیز در خنثی سازی این رویکرد تاثیر معین بر جای میگذارند. افزایش شدت استثمار نیروی کار، افزایش میزان ارزش اضافی از طریق نسبی، تنزل دستمزدها به زیر ارزش واقعی آنها، کاهش هزینهی بخش ثابت سرمایه، صدور سرمایه به حوزههای با نیروی کار ارزان تر و ترکیب ارگانیک پائینتر و در دوران معاصر بازار سهام و مانند اینها، هر کدام میتوانند روند بالفعل شدن گرایش نزولی نرخ سود را زیر فشار قرار دهند و مطلق شدن آن به صورت یک قانون را به تعویق اندازند.
شیوهی تولید سرمایهداری از همهی راهکارها و مکانیسمهای یاد شده برای مقابله با رویکرد تنزل نرخ سود بهره میجوید، اما دامنهی تاثیر این عوامل محدود است و گرایش رو به افت نرخ سود به رغم تمامی فشارهایی که از سوی این عوامل تحمل میکند، سرانجام در شرایطی معین بسان نیرویی سرکش جایگاه یک قانون مطلق را در پروسهی بازتولید سرمایه احراز میکند و وقوع بحران را گریزناپدیر میسازد. چرا چنین است و چنین میشود، پاسخ آن را باز هم باید در همان تناقضات سرشتی سرمایه جُستوجو نمود. بالاتر توضیح دادیم که ترکیب ارگانیک سرمایهی اجتماعی و نرخ سود عمومی سرمایهها در رابطهای معکوس با هم قرار دارند. شیوهی تولید سرمایهداری، شیوهی تولید افراطی سرمایه است. در این مناسبات، تولیدی پیشی گرفتن نرخ انباشت سرمایه بر نرخ تولید اضافه ارزش امری قهری است و در بطن این فرایند شتاب افزایش متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه از نرخ سود، رویدادی اجباری و اجتنابناپذیر است.
اینها خطوط کلی مباحث مربوط به فرایند رویش، تکوین و وقوع بحران در شیوهی تولید سرمایهداری است؛ اما همین نکات اشارهوار، بسیار گویا بانگ میزند که نظام کار مزدی در هر گام توسعه و خودگستری خود گامی نیز به سوی تشدید و تعمیق تناقضات سرشتی خود و لاجرم گامی به سوی باروری و رشد پُرشتابتر عوامل موجد بحران در درون خود بر میدارد. هر چه سرمایهداری از زمان پیدایش خود بیشتر فاصله میگیرد، متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه خواه در حوزهی انباشت داخلی هر کشور و خواه در سطح جهانی افزونتر میشود. این امر طبیعتا متضمن رشد و گسترش مستمر پایههای اساسی وقوع بحرانها است؛ اما این روند به هیچ وجه مطلق، یک سویه و خارج از حوزه فشار عوامل تعیین کنندهی دیگر در پویهی تاریخی تکامل سرمایهداری نبوده و نمیباشد. سرمایهداری در مارپیچ انکشاف خود از یک سوی ابزار تولید را متحول ساخته است، به توسعهی دانشهای بشری کمک کرده است و دستاوردهای این توسعه را یکسره به پروسهی ارزش افزایی سرمایه پیوند زده است. سرمایه در این گذر، درجهی بارآوری کار اجتماعی را مستمرا ارتقا داده است و برای تولید حداکثر محصول با حداقل نیروی کار برنامه ریزی نموده است. این تغییرات و رویکردها به طور مستمر متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه را در سطح جهانی بالا برده است و این روند به رغم تمامی تاثیرات ناشی از عوامل خنثی سازی گرایش نزولی نرخ سود بالاخره به وقوع بحرانها به صورت پی در پی منتهی شده است. سرمایهداری با سقوط در هر بحران، دست به پالایش خود میزند. بخشهای عظیمی از سرمایههای کوچک، متوسط و حتی بزرگ را که قادر به بازتولید خود و احراز نرخ سود مورد نیاز این بازتولید نیستند، از ساختار اجتماعی و جهانی خود حذف مینماید. این امر سبب میشود تا سرمایه خود را جمع و جورتر سازد، حجم خود را در قیاس با شرایط پیش از بحران کاهش دهد و ترکیب ارگانیک خود را در مقایسه با قبل پائین آورد. بحران برای سرمایه در عین حال یک مکانیسم زائل سازی بحران نیز میباشد. سرمایه با سقوط در مهلکه موحش بحران، طوفانیترین تهاجمات را علیه سطح معیشت تودههای کارگر سازمان میدهد. پالایش ساختار ارزش افزایی، هجوم مرگبار به سطح دستمزدها و امکانات معیشتی طبقهی کارگر، تنزل نسبی ترکیب ارگانیک و مکانیسمهای دیگری از این دست به سرمایه کمک میکند تا راه خروج از بحران را حفاری نماید و به هر حال از گرداب هائل بحران خارج گردد. تمامی اینها البته فقط یک پردهی ماجرای بحرانها است. پردهای که توسط سرمایه نوشته و اجرا میشود. رویهی دیگر ماجرا را تودههای کارگرند که مینویسند و به اجرا در میآورند. وقوع هر بحران، مبارزهی طبقاتی میان تودههای فروشندهی نیروی کار در یک سوی و نظام سرمایهداری در سوی دیگر را عمیقا تشدید میکند و عمق میبخشد. مبارزهی طبقاتی همیشه جریان دارد، اما سرمایه با شروع بحران ساختار معیشت میلیونها و در شرایط کنونی جهان میلیاردها کارگر را از هم می پاشد و در معرض موحش ترین بمباران ها قرار می دهد. بحران از ژرفنای هستی سرمایه می جوشد اما همچنان که همه جا و از جمله در همین نوشته به کرات تصریح کردهایم یکراست هست و نیست تودههای کارگر را در کام شعلههای خود خاکستر میسازد. واکنش طبقهی کارگر به تهاجمات توحشبار سرمایه در شرایط بحران، امر مرگ و زندگی این طبقه است و منوط به این که جنبش ضد سرمایهداری و ضد کار مزدی تودههای کارگر در چه موقعیتی باشد این واکنش نیز اشکال بسیار متفاوت و متنوعی به خود میگیرد. بحران ممکن است عظیمترین خانه خرابیها و فاجعهبارترین اشکال فقر و سیهروزی را بر تودههای کارگر تحمیل کند، هر گاه که تودههای کارگر از کار سازماندهی آگاهانه و افقدار جنبش ضد کار مزدی خویش باز مانند. بحران بالعکس میتواند به پُرشکوهترین انقلابات کارگری منتهی گردد، هر گاه که طبقهی کارگر از پیش، پروسهی پیکار طبقاتی خود را علیه سرمایه و با رویکرد شفاف لغو کار مزدی سازمان داده و به جلو رانده باشد. بحران میتواند موجب اعتلای فاجعهبار فاشیسم، ناسیونالیسم و به صف شدن تودههای کارگر در پشت سر درندهترین و متعفنترین بخشهای بورژوازی گردد و در این گذر نه فقط هست و نیست معیشت کارگران را بر باد دهد، که هر جنب و جوش آنان علیه سرمایه را به هولناکترین شکلی دچار سرکوب سازد. در یک کلام، رویهی دوم ماجرای بحران توسط جنبش کارگری نگاشته میشود، اما چگونگی این نگارش و اجرای نقش، توسط موقعیت روز مبارزهی طبقاتی تودههای کارگر تعیین میگردد.
بحران جاری دیرپای سرمایهی جهانی
دولتها، روسای مراکز عظیم مالی، صاحبان تراستهای بزرگ صنعتی، اقتصاددانان و نمایندگان فکری سرمایه در جار و جنجالهای روز خود این چنین وانمود میکنند که گویا بحران جاری سرمایهداری یکشبه از راه رسیده است. گویا نظام سرمایهداری در فاصلهی سالهای شروع دههی سی سدهی پیش تا امروز عاری از بحران بوده است، هیچ نشانی از از وجود بحران بر رُخسار نداشته است و قراری بر وقوع مجدد بحران هم در کار نبوده است! گویا فقط به دنبال سقوط چند بانک بزرگ امریکایی، چند مرکز مهم مالی و بازار بورس وال استریت است که یک باره همه جا را بحران فرا گرفته است! این حرفها را البته فقط بلندگوهای رسمی سرمایه جنجال نمیکنند. عدهای زیر نام چپ هم عین همین گزارشها را به هواداران فرقهی خود تحویل میدهند. به نظر نمیرسد که دربارهی ابتذال این نظریهبافیها نیاز به هیچ بحثی باشد. مجموعهی مقالات، کتب و اسنادی که در این چند سال پیرامون چرخش مستمر بحران در ساختار حیات سرمایه در سطح جهانی حتی توسط برخی مدافعان این نظام انتشار یافته است، به هیچ وجه کم نیست. واقعیت این است که بحران روز سرمایهداری نه پدیدهی خلقالساعهی سال ۲۰۰۸ میلادی، که نقطهی طغیان و سرکشی خاص بحرانی است که از مدتها سال پیش به طور مستمر در ارکان حیات این نظام جریان داشته است. شکی نیست که بحرانهای سرمایهداری در سیر طبیعی بروز خود به اشکال دورهای ظاهر میگردند؛ زیرا که مطلق شدن قانون گرایش نزولی نرخ سود یک پدیدهی دورهای است، اما این نکته بسیار مهم است که روند وقوع بحرانها، درجهی کوبندگی و قدرت آنها، وسعت ظهور و دامنهی پیچش آنها، همگی از شرایط خاصی که سرمایهی جهانی یا سرمایهداری هر کشور در فرایند تکامل تاریخی خود احراز کرده است، به طور جدی تاثیر میپذیرند. درست به همان سیاق که مکانیسمها و عوامل مقابله با مطلق شدن سیر رو به افت نرخ سود و وقوع بحران نیز از همین شرایط خاص دورههای مختلف تکامل شیوهی تولید کاپیتالیستی متاثر میگردند. هر چه نظام سرمایهداری بیشتر انکشاف مییابد و هر چه دامنهی این انکشاف بیشتر و گستردهتر اقصی نقاط جهان را در خود فرو میپیچد، به بیان دیگر هر چه سیر جهانی شدن سرمایهداری شدیدتر و نیرومندتر و عظیمتر میگردد، هر چه ماشینآلات و تکنولوژی تولید و وسائل کار پیچیدهتر و متکاملتر میشوند، هر چه بر بارآوری کار اجتماعی در پرتو رشد وسائل تولید افزوده میشود، هر چه متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه در سطح جهانی بالاتر میرود، هر چه جهان بیشتر و بیشتر از سرمایه اشباع میگردد، هر چه حجم سرمایههای محبوس کمتر و در مقابل سرمایه آزاد انبوهتر میشود، هر چه همهی این تغییرات و تحولات در ساختار بازتولید سرمایه ابعاد بینالمللیتر و سراسریتری به خود میگیرند، در یک کلام هر چه حاصل جمع مولفهها و عوامل یاد شده، تناقضات سرشتی سرمایه را سرکشتر و کوبندهتر میسازد، موج وقوع، حضور و دوام بحران ها نیز بلندتر، دامنهدارتر و بسیار نیرومندتر میگردد. خصلت ادواری بودن نمیتواند از تبعات اجتنابناپدیر این فرایند به دور ماند.
بحث بر سر منتفی شدن اساس دورهای بودن وقوع بحرانها نیست. سخن از شکل یا اشکال بروز ویژه ای است که حتی همین دورهای بودنها برای خود احراز میکنند. بروز دورهای بحران برای سرمایهداری قرن بیست و یکم و یا حتی بیستم موضوعیت و معنای ویژهای یافته است که با سرمایهداری قرون هجده و نوزده تفاوت جدی دارد. مساله ساختاری شدن بحران سرمایهداری را نیز باید در همین رابطه کنکاش کرد. تا آنجا که به این بحث معین مربوط میشود، دو مولفهی مهم شیوهی تولید سرمایهداری در شرایط روز را باید در نظر گرفت. مولفهی نخست ابعاد جهانی شدن سرمایهداری است که شتاب آن در طول چند دههی گذشته نه فقط بی سابقه، بلکه حتی تصور آن نیز دشوار بوده است. دومین مولفه، بالارفتن جهشی میزان متوسط ترکیب ارگانیک سرمایهی جهانی همراه با اشباع بیش از حد بازار بینالمللی از سرمایه است. چنین وضعیتی در نیمهی نخست قرن بیستم وجود نداشت و در سدههای هجده و نوزده اساسا نمیتوانست وجود داشته باشد. سرمایهداری قرن نوزدهم یا حتی نیمه اول قرن بیستم، چشمانداز پیشریز انبوهترین میزان سرمایهها را در فاصلهی مرزهای گستردهی سه قارهی بزرگ دنیا شامل آسیا، امریکای لاتین و افریقا در پیش روی خود داشت. سالهای پایان قرن نوزدهم و شروع قرن بیستم برای سرمایهداری جهانی سرآغاز دستیابی سرمایه به حوزههای گستردهی پیشریز با ترکیب ارگانیک نازل و استثمار نیروی شبه رایگان کشورهای سه قاره و در همین راستا مفری تازه برای مقابله با بحرانهای حاد ادواری بود. روند صدور سرمایه و گسترش پایههای عمومی انباشت حتی در چند دههی نخست قرن بیستم با شتابی نرمال پیش رفت، اما این روند از سالهای پایان جنگ امپریالیستی دوم به این سوی شتابی حیرتبار و اعجابآور داشته است. در شروع قرن بیستم تنها چند کشور اروپای غربی بود که پروسهی اشباع بازار داخلی آنها از سرمایه سخت پیش میرفت، اما در نیمه دوم قرن بیستم این پروسه به طور واقعی عالمگیر شد. برخی از کشورهایی که در تاریخ یاد شده هنوز در ورطهی مناسبات ماقبل سرمایهداری غوطه میخوردند، در دورهی بعد از غولهای صنعتی قرن نوزدهم فراتر رفتند و درجهی اشباع بازار داخلی آنها از سرمایه منحنی صعودی بسیار پُرشتابی را طی کرد. وقتی که از ماندگاری بحران در ساختار سراسری نظام سرمایهداری از دههی هفتاد به این سوی صحبت میکنیم، وجود عوامل و شرایطی را در پروسهی بازتولید سرمایهی جهانی مورد توجه قرار میدهیم که از یک طرف به طور واقعی مولد بحران هستند و از سوی دیگر دقیقا آثار و شواهد وجود بحران را در پیش روی ما مجسم میسازند. در تمامی این دوره، متوسط ترکیب آلی سرمایه در سراسر دنیا به طور فاحش بالا رفته است. نرخ سود عمومی سرمایه در سطح بینالمللی رو به افت بوده است، در حالی که نرخ اضافه ارزشها به گونهای کاملا جهشی رو به اوج میرفته است. حجم غولآسای اضافه ارزشهایی که در هر سال یا در هر دور بازتولید سرمایهی جهانی تولید شده است با روندی حیرتبار افزایش یافته است، اما نرخ سودها نیز به صورت چشمگیری دچار کاهش شده است. این کاهش در مورد عظیمترین قطب جهان سرمایهداری، یعنی ایالات متحده و کل امریکای شمالی، از سی درصد به مرز یازده تا ده درصد گزارش گردیده است.
یک مسالهی بسیار تعیین کننده در ارتباط با ماندگاری بحران سرمایهداری در دورهی کنونی تکامل سرمایهداری، ضرروت نگاه به نقش مکانیسمهای مقابله با سیر رو به افت نرخ سود در همین دوران است. واقعیت این است که فقط اشکال بروز بحرانها نیست که زیر فشار روند توسعه تاریخی و بینالمللی سرمایهداری دچار تغییر شده است. مکانیسمهای خنثی سازی گرایش نزولی نرخ سود نیز همراه همین فرایند توسعهی تاریخی و عوامل متشکلهی آن، تغییرات و کاراییها یا بالعکس ناکاراییهای زیادی را به خود پذیرفتهاند. بحران جاری دههی هفتاد تا امروز سرمایهداری جهانی به صورت تدریجی و به گونهای بسیار برنامهریزی شده و سیستماتیک بر سطح معیشت تودههای کارگر دنیا سرریز شده است و این کار همه جا توسط دولتهای سرمایهداری به اجرا در آمده است. بیش از یک میلیارد نفر از جمعیت کارگر دنیا زیر فشار همین برنامهریزیهای سیستماتیک سرمایه توسط دولتها در منجلاب بیکاری دست و پا میزنند و حداقل سه میلیارد نفوس طبقهی کارگر در آتش گرسنگی برخاسته از سودجویی سرمایه میسوزند. آب آشامیدنی و قوت لایموت و مدرسه و دکتر و دارو و بیمارستان و همه چیز عظیمترین بخش تودههای کارگر قدم به قدم در آستان دفاع از موقعیت سودآوری سرمایهها قربانی شده و تمامی دار و ندار این جمعیت چند میلیاردی برای جلوگیری از سرکوبگرتر شدن و کوبندهتر شدن موج بحرانها سلاخی گردیده است. در یک چشم به هم زدن، کار کارگر امریکایی با دستمزد هجده دلار در ساعت را با کار زن بنگالی و دستمزد سالی سیصد دلار جایگزین ساخته است. کومهی پُررطوبت زن چینی را جایگزین فابریکهای عظیم ساخته است و دنیای سرسامآوری از هزینههای تشکیل بخش ثابت سرمایه را صرفهجویی کرده است، در تمامی طول این چند دهه فقط صاحبان سرمایه به صورت جدا، جدا نبودهاند که با توجه به شرایط ارزش افزایی سرمایههایشان و مشاهدهی روند تنزل نرخ سودها یا تشدید بحران، مکانیسمهای خنثی سازی گرایش نزولی نرخ سود را علیه معیشت تودههای کارگر به کار گرفتهاند، بلکه مهمتر از آن مجموعهی مکانیسمها و عوامل ستیز با کاهش نرخ سود در قالب قانون و قرارداد و محتوای نظم سیاسی و مدنی و اقتصادی و اجتماعی بر تار و پود حیات طبقهی کارگر بینالمللی چیره شده است. سرمایه موحشترین جنایات را علیه بشریت کارگر روا داشته است تا توانسته بحرانها را در سطحی کنترل نماید. آنچه در طول این چند دهه در اروپا یا امریکا یا هر کجای دیگر زیر عنوان رشد اقتصادی گزارش شده است، صرفا محصول تشدید دامنهی تعرض و تاخت و تاز سبعانهی سرمایه علیه دار و ندار معیشتی یا امکانات اجتماعی قبلی تودههای کارگر جهان بوده است. به بیان دیگر، سرمایه در سطح جهانی در ورطهی بحران غرق بوده است، اما توانسته است این بحران را از مجاری گوناگون به گونهای بر سطح زندگی توده های کارگر دنیا سرشکن سازد تا از این طریق قادر به ادامه حیات و تداوم پروسهی بازتولید خود باشد. آنچه در این دوره مشاهده شده است با شکل بروز بحرانها در سدههای هجده و نوزده و نیمهی اول قرن بیستم فرق دارد. در تمامی این دوره، مگر در برخی موارد، ما شاهد ورشکستگیهای گسترده، خروج بخش عظیمی از سرمایهها از دائرهی تولید و بازار و توقف وسیع تولید از یک سوی و شروع رونق مجدد و اشتغال و انباشت از سوی دیگر نبودهایم. نرخ اشتغال در همه جا و در سطح جهانی در حال کاهش بوده است. نرخ سود روند نزولی داشته است، اما منحنی خاصی را در فاصلهی مقادیر معینی از مولفههای اضافه ارزشهای تولید شده و حجم سرمایههای موجود رسم میکرده است و گرایش رو به افت آن پس از پریودهای کوتاه چند ساله و آنچنان که منوال روند بازتولید سرمایه در قرنهای هجده و نوزده بوده است، حالت بالفعل نمییافته است و به قانون جبری حیات سرمایه تبدیل نمیگردیده است. همهی این علائم و شواهد مُبین این واقعیت هستند که بحران در ساختار ارزش افزایی سرمایه در گشت و گذار بوده است، اما توسل سرمایهداری به مکانیسمهای موثر انتقال بار بحران بر زندگی تودههای کارگر وقوع وضعیتی مانند سالهای سی قرن بیستم و شرایط پیش از شروع جنگ امپریالیستی دوم را به تاخیر میانداخته است.
یک ویژگی مهم بحران جاری دهههای اخیر، سرریز مستمر آن از یک بخش دنیای سرمایهداری به بخش دیگر و بازگشت سریع آن به بخش نخست و تکرار مداوم این چرخش در ساختار بازتولید کل سرمایهی جهانی بوده است. درهم پیوستگی هر چه ارگانیکتر و حادتر بخشهای مختلف سرمایه در جهان این توان را به حوزههای متمرکزتر و دارای ترکیب ارگانیک بسیار بالاتر داده است که با ایفای نقش مسلطتر در تعیین نرخ سود عمومی بازار جهانی بر هزینههای تشکیل و بازتولید بخش ثابت سرمایه در حوزههای دارای ترکیب ارگانیک نازلتر و مجهز به تکنولوژی قدیمیتر تاثیر فاحش بگذارند. این امر به روال طبیعی بهای محصولات تولید شده حوزههای دوم را بالا برده و به سهم خود نرخ سود سرمایهها در این کشورها را کاهش میداده است. در حالی که جوامع حوزههای نخست یا همان صادر کنندگان مستمر سرمایههای حوزهی دوم توان آن را مییافتهاند که سیر رو به افت نرخ سود سرمایههایشان را حداقل در سطحی قابل توجه یعنی در قلمرو ارزش افزایی تراستها و کارتلهای عظیم انحصاری بالا نگه دارند. محصول طبیعی و جبری این مراوده که بخشی از سیر عادی سامان پذیری روزمرهی کل سرمایهی جهانی است، باز هم سرشکن شدن هر چه کوهپیکرتر بار بحران بر سطح معیشت و امکانات زیستی تودههای کارگر به طور اخص در جوامع درون حوزههای دوم بوده است. در این رابطه بر مثالهای بسیار زیادی میتوان انگشت نهاد. سرمایهی اجتماعی همهی کشورهای آمریکای لاتین و آسیایی و آفریقایی به عنوان بخشی از سرمایهی جهانی در طول این چند دهه به صورت مستمر در ابعادی بسیار کوبندهتر از کشورهای اروپایی در گرداب بحران غرق بودهاند و بار این بحران در وسیعترین و نابودکنندهترین میزان بر سطح دستمزدها و شرایط زندگی طبقهی کارگر این کشورها سرشکن شده است. سرمایهداری این جوامع به طور واقعی بار بحران جوامع حوزهی نخست را به میزان زیادی بر گرده خود بار کرده اند اما یک راست این بار را بر زندگی کارگران کشورها تلنبار ساختهاند. بخش متمرکزتر و نیرومند سرمایهی جهانی در سطحی که قادر به انتقال این بحران شده است از بالفعل شدن حادتر گرایش رو به افت نرخ سود خود جلوگیری کرده است، اما این وضعیت مطلقا یک سویه نبوده است و نمیتوانسته هم باشد. واقعیت این است که تشدید بار بحران سرمایهداری جوامع حوزهی دوم نیز امواج قهری خود را ولو با ولتاژی کمتر، اما با شتاب تمام به سوی بخش نخست سرمایهی جهانی باز گردانده است. راه افتادن تندباد بحران در ساختار ارزش افزایی سرمایهی اجتماعی جوامع آسیایی، آمریکای لاتین و آفریقایی لاجرم به کاهش تقاضای بازار داخلی آنها برای واردات کالاهای سرمایهای یا همان سرمایههای سرزیر حوزههای نخست به حوزهی دوم گردیده است و این امر افزایش شدت بحران در این بخش از جهان سرمایهداری را به دنبال داشته است. در همهی این حالات، سرمایهداری به فرصتی دست مییافته است که باز هم بار بحران را هر چه سهمگینتر و سنگینتر بر آخرین بارقههای بازماندهی معیشتی تودههای کارگر دنیا سرشکن سازد.
پیش زمینههای طغیان موج بحران
دورهی بالا با مشخصاتی که گفتیم اینک به نقطهی پایان خود رسیده است. بحران بسان زمین لرزهای مهیب شیرازهی بازتولید سرمایه را در سطح جهانی با قدرت تمام به رعشه انداخته است و زیر فشار این زلزله برخاسته از عمق هستی سرمایه است که قندیلهای قدرت نظام سرمایهداری در بالا شروع به ریزش نمودهاند. بحث محوری در این بخش پیدا کردن رد پای عوامل و مولفههایی است که کشتی حیات موقعیت پیشین یا وضعیت ارزش افزایی سرمایهی جهانی در طول چند دههی اخیر را سرانجام به گرداب هائل کنونی سمت داده است و درجهی کوبندگی و قدرت و توفانی شدن بحران را به مدار موجود منتقل ساخته است. برای یافتن این مولفهها باید پروسهی رشد انباشت سرمایه و مشخصات پویهی خودگستری شیوهی تولید سرمایهداری در طول همین چند دهه را با دقت بیشتر کندوکاو نمود. باید دید که عوامل دست اندر کار گرایش نزولی نرخ سود در این پریود یا همان فاصله میان دههی هفتاد قرن پیش تا سالهای پایانی دههی نخست قرن بیست و یک چه نقش یا نقشهایی بازی نمودهاند و صحنهی ستیز آنها با عوامل خنثی سازی این گرایش سرشتی رابطهی خرید و فروش نیروی کار چگونه بوده است. در راستای کاوش دقیقتر این مولفهها است که میتوان سایر مسائل مربوط به روند حال و آتی بحران جاری سرمایهداری را نیز عمیقتر کاوش کرد.
در این دوره فقط میزان تولیدات صنعتی نظام سرمایهداری حدود پانصد درصد افزایش یافته است. سرعت واگرد سرمایهها در همین مدت پانزده برابر شده است. سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی که در سال ۱۹۶۰ حداکثر به هفتاد میلیارد دلار امریکا بالغ میشده است، در سال ۲۰۰۰ رقم شش هزار میلیارد دلار را پشت سر نهاده است. به عبارت دیگر، صدور سرمایه در اواخر این دوره نزدیک به هشتاد و شش برابر سالهای شروع آن بوده است. یک نکتهی قابل تعمق در همین جا این است که در دهههای آخر این دوره، نرخ رشد سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی در دنیا تا سه و نیم برابر نرخ رشد تولید ناخالص نظام سرمایهداری جهش کرده است. در سال ۱۹۷۰ میزان کل واردات و صادرات در سراسر دنیا رقمی معادل بیست و شش درصد تولید ناخالص کشورها را تعیین میکرد. این رقم در سال ۱۹۸۰ به چهل درصد و متعاقب آن در سال ۲۰۰۰ به پنجاه درصد افزایش یافته است. شتاب تاریخا بی سابقهی صدور سرمایه در این چند دهه نقش بسیار تعیین کنندهای در ادغام هر چه تنگاتنگتر بخشهای مختلف سرمایهی جهانی در درون تقسیم کار سراسری سرمایه ایفا کرده است. بانکهای مهم دنیا و مراکز بزرگ مالی بینالمللی اولا نقشی کلیدی در تعیین ویژگیها و فراز و فرودهای این تقسیم کار سراسری بازی نمودهاند و ثانیا خود به عنوان موتور محرک نیرومندی در نقل و انتقال سرمایهها ایفای وظیفه کردهاند. نسبت حجم سرمایههای بانکی و مالی و بازار سهام در کل سرمایهی جهانی قابل قیاس با دورههای قبل نیست.
در متن توسعهی افسانهای انباشت سرمایه در این دوره، بارآوری کار اجتماعی به گونهای غولآسا بالا رفته است. تا شروع دههی نود زمان کار لازم برای تولید هر دستگاه موبایل به هشت ساعت بالغ میشد. این میزان فقط چند سال پس از آن تاریخ نه دهها، که حتی صدها برابر کمتر شد. رشد تکنولوژی و دستاوردهای صنعت مدرن انقلاب عظیمی را در حوزهی بارآوری کار اجتماعی و تولید حداکثر محصول توسط حداقل نیروی کار پدید آورده است. در برخی از قلمروها مانند ارتباطات، اطلاعات یا حمل و نقل، سیر جهشی این رشد شاید تا چند سال قبل از وقوع آن، در مخیله بسیاری از دانشوران این رشتهها هم کمتر خطور می کرد. فقط در طول ده سال یعنی فاصلهی سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۶ شمار مسیرهای صوتی ماهواره ای از زیر صد هزار به بالاتر از هفتصد هزار افزایش یافته است. تعداد مسافرتهای هوایی در طول چهار دهه، صد برابر گردیده است و شمار میزبانهای اینترنتی در دورهی زمانی میان ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۲ از رقم دویست به ده میلیارد صعود کرده است. تحولات بسیار پیچیده و شگرف تکنیکی این دوره تقسیم کار تاکنونی شیوهی تولید سرمایهداری را نیز به نوبهی خود دستخوش تغییراتی بسیار جدی ساخته است. نظام بردگی مزدی وارد فازی شده است که کومهی نمور زن بنگالی را به راحتی و بدون تحمل هیچ نوع هزینهای برای تاسیس کارخانه و استخدام نیروی کار متخصص یا تحمل مبارزات و اعتراضات کارگران، یکراست به کارگاه مونتاژ موبیل و کامپیوتر و مانند اینها تبدیل مینماید. (بیشتر آمارهای بالا از کتاب «ایران – فرصتها و چالشهای جهانی شدن»، نوشتهی هادی زمانی استخراج شده است.)
به موازات وقوع دگرسانیهای اقتصادی بالا، نرخ اشتغال نیروی کار در سراسر جهان سیر نزولی پیموده است. کثرت شمار بیکاران در هیچ دورهای از تاریخ حیات سرمایهداری به سطح امروز نبوده است. شاید تصور شود که تراکم عظیم تودهی بیکار تابعی از افزایش جمعیت کُرهی زمین است. این تصور از همه لحاظ بی بنیان است. ریشهی این بیکاری که اکنون سر به میلیارد میزند، یکراست در عمق شیوهی تولید سرمایهداری قرار دارد. این سرشت سرمایه است که مدام و بدون انقطاع بخش ثابت خود را در مقابل بخش متغیر رشد میدهد؛ اما تا جایی که به چند دههی اخیر مربوط میشود، میزان این رشد یا فاصله میان این دو بخش با سرعتی برقآسا به پیش تاخته است. تراست غول پیکر صنعتی «ولوو» در همین چهار دهه هیچ سالی نبوده است که خیل عظیمی از کارگران خود را راهی برهوت بیکاری نسازد و این درست در متن شرایطی روی داده است که سرمایهگذاریهای سالانهی ولوو و افزایش سالانهی حجم این سرمایهگذاریها غولآسا رشد کرده است. ولوو چند ده برابر شروع این دوره انواع کامیون و اتوموبیل و سایر خودروها را تولید میکند، در حالی که تعداد کارگران شاغل در این انحصار بزرگ صنعتی از ده درصد گذشتههای دور یا سالهای قبل از آغاز این پریود هم پائینتر رفته است. نگاه سادهای به قیاس سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی و نرخ اشتغال در طول این چهار دهه موضوع را بسیار شفافتر در پیش روی ما تصویر میکند. حجم پیشریز سرمایههای صادر شده جوامع در این دوره از هشتاد برابر افزون گردیده است، در حالی که نرخ بیکاری با شتاب حداکثر منحنی صعودی خود را پیموده و نقاط مختلف این عروج را پشت سر نهاده است. رشد بارآوری کار، استفاده از تکنولوژی فوق مدرن و به تبع اینها کاهش حداکثر بخش متغیر سرمایه در مقابل بخش ثابت، به هیچ وجه در محدودهی صنعت محصور نمانده است. سرمایه در تمامی حلقههای دورپیمایی خود به این کار دست زده است. غولهای تجاری بسیار عظیمی در دنیا شبکهی فروش محصولات خود را بر پایهی کاهش تا سرحد زوال نیروی کار بازسازی نمودهاند. ارسال کالاها به طور مستقیم از انبارها به منازل مسکونی بدون نیاز به تاسیس فروشگاه و استخدام کارگر فروشنده، امروز مکان بسیار مهمی در حوزهی تجارت جهانی و در این حلقه از چرخهی سامان پذیری سرمایه احراز کرده است.
بحث بالا را با رجوع به دادههای آماری میتوان بسیار بیشتر از اینها بسط داد و پیداست که هر چه بیشتر بسط یابد صراحت و شفافیت آن افزونتر و فهم آنچه رئخ داده است آسانتر میگردد؛ اما به نظر میرسد همین اندازه هم برای دادن تصویری گویا، هر چند عام، کافی باشد. فاز کنونی طوفانی شدن سفینهی بحران در دریای حیات سرمایهداری را باید از لا به لای همین دادها و زنجیره پیوند آنها در پروسهی ارزش افزایی سرمایه جهانی جُستوجو نمود. با جرات تمام باید گفت که نرخ رشد متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه در جهان در طی این چند دهه نه فقط به گونهای موحش از تمامی دورههای دیگر بیشتر بوده است، بلکه اساسا حیرتآور و افسانهای جلوه مینموده است. وقتی از این حالت یا روند جهشی ترکیب ارگانیک سرمایه صحبت میکنیم، باید ما به ازای عینی آن را در ساختار ارزش افزایی سرمایه در نظر بگیریم. تولید سرمایهداری تولید با هدف سود و تبدیل سود به سرمایه و باز هم سرمایه است. معنای واقعی این عبارت آن است که سرمایهی جهانی در هر دور بازتولید سراسری خود چیزی بسیار بالاتر از هفتاد درصد از تولیداتش به شکلهای مختلف یکراست به سرمایه تبدیل میگردد. سرمایه به صورت بی امان سرمایه تولید میکند و سرمایههایی که تولید میشوند برای بازتولید خود نیاز به سود دلخواه و نرخ سود متضمن بازتولید خود دارند. در جایی از همین نوشته کوتاه توضیح خواهیم داد که نرخ سود مطلقا ناظر بر سودی نیست که به سرمایه مصرف شده در هر دور بازتولید تعلق مییابد. جنرال موتورز با سلسلهجبال عظیم سرمایهای که بر هم انباشته است یا کل سرمایهی بینالمللی در محاسبه نرخ سود سالانهی خود به حجم سرمایهی پیشریز در طول سال نگاه نمیکند و چنین نگاهی اساسا منطق سرمایه نیست. وقتی از نرخ سود صحبت میکنیم، دقیقا به محاسبهی نرخ سودی نظر داریم که باید به کل دینار دینار سرمایهای که در سراسر جهان به صورت ماشینآلات، مواد خام، ساختمان، زمین، کل ابزار کار و تولید، وسائل حمل و نقل، راه و جاده و بنادر و شبکهی ارتباطات، تاسیسات آب و برق و گاز و سایر منابع انرژی، معادن و مزارع و کشت و صنعت و فروشگاه و در یک کلام هر چه در قالب سرمایه در جهان موجودیت دارد، تعلق گیرد. این نرخ سود باید در هر دور از بازتولید و واگرد سرمایهی جهانی، کلیهی این دنیای سرمایهها را در همهی بخشهایش از استوار گرفته تا گردشی سیرآب کند. بالا رفتن ترکیب ارگانیک سرمایه و گرایش نزولی نرخ سود و سپس وقوع بحران، حکایت وضعیتی است که اضافه ارزش تولید شده توسط طبقهی کارگر بینالمللی پاسخگوی تامین و تضمین چنین سودی نمیباشد. بحران بیانگر شرایطی است که دنیای عظیمی سرمایه بر هم انباشته شده است. این سرمایهها نیروی کار را در بالاترین و سهمگینترین حالت استثمار کردهاند. اضافه ارزش هر چه غولآسا تولید شده است، اما سیلاب این اضافه ارزشها وقتی که بر کوهساران سر به فلک کشیدهی سرمایهها جاری میگردد، قادر به آبیاری آنها نیست.
اساسیترین ویژگی بحران روز نظام بردگی مزدی این است که درجهی کهکشانسایی میزان سرمایهی جهانی به حدی است که نرخ استثمارهای تاریخا بی سابقهی این نظام هم نمیتواند هیچ گرهی از معضل افت نرخ سود را حل کند. سرمایه در نقطهای به بحران فروغلطیده است که یکی از رفیعترین قلل در بالاترین ارتفاعات حیات تاریخی آن است. بحران به صورت زلزلهای مهیب از عمق هستی شیوهی تولید سرمایهداری سر برکشیده است و در اولین گام قندیلهای مالی آویزان به صفه قدرت خود را سخت لرزانده است. در طول چهار دههی گدشته سرمایه از همه فراز و فرودها برای اجتناب از سقوطی چنین سهمگین عبور کرده است. فاز عظیم و شاید کم سابقهای از گلوبالیزاسیون را تدارک دیده است و میرود تا به فرجام برساند. روند تمرکز و ادغام را از شکل مستمر طبیعی هر روزهاش، یعنی به هم پیوستن سرمایههای کوچک و محدود سازی دائرهی حیات سرمایههای انفرادی کوچک گرفته تا تشکیل عظیمترین و بینالمللیترین تراستهای صنعتی و مالی تا ادغام سرمایهی اجتماعی عظیم ترین بخشهای جهان و ظهور پدیدههایی مانند اتحادیهی اروپا (EU)، پیمان تجارت آزاد امریکای شمالی موسوم به «NAFTA»، جامعهی کشورهای کارائیب (CARICOM)، بازار مشترک آمریکای جنوبی (MERCOSUR)، پیمان تجارت آزاد آسیا (AFTA)، مجمع همکاریهای اقتصادی آسیا و اقیانوس آرام (APEC) تا اجرای طرحهای توسعهی بانک جهانی و تعدیل ساختاری صندوق بینالمللی پول و پروژههای صندوق بینالمللی پول، همه و همه را به پیش برده است. سرمایهی جهانی اینک در بالاترین و حیرتآورترین فاز ممکن ادغام و تمرکز قرار گرفته است. متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه در سراسر این ساختار، در این مدار از اوجگیری تمرکز و سیر صعود به ارتفاعات درهم رفتگی و ادغام، به صورت بسیار خیره کنندهای بالاست. بحران در چنین حالتی رُخ داده است و این به طور قطع از نوع عظیمترین و ویرانگرترین بحرانهایی است که در تاریخ حیات سرمایهداری اتفاق میافتد.
این که سرنوشت بحران چه خواهد شد؟ سئوالی است که پاسخ آن را دو طبقهی اساسی جامعهی سرمایهداری خواهند داد؟ یک چیز روش است هر کدام که پاسخ واقعی خویش را خود ندهند، دیگری خواهد داد. در شرایط موجود هیچ چشمانداز روشنی برای عروج گرایش ضد کار مزدی و سوسیالیستی پرولتاریا در سطح بینالمللی مشاهده نمیشود و لاجرم همه جا بورژوازی است که دست اندر کار پاسخ برای رتق و فتق بحران است. پاسخ بورژوازی، سازماندهی فاجعهبارترین اشکال تعرض سرمایه علیه آخرین بازماندههای قوت لایموت طبقهی کارگر خواهد بود و هم اکنون با بیشترین شتاب مقدور دست به کار اجرای این توحشها است. پرولتاریای جهانی در موقعیت بسیار وخیمی قرار دارد، اما یک چیز در این میان بسیار مهم است. بحث فقط بر سر وقوع انقلابات حی و حاضر کارگری نیست. به هر میزانی که تودههای کارگر جهان بتوانند خود را در مقابل نظام سرمایهداری با مطالبات رادیکال ضد کار مزدی و با افق شفاف لغو کار مزدی سازمان دهند، به همان میزان نیز نقشههای بورژوازی را برای خروج از بحران نقش بر آب خواهند کرد. چشمانداز این دومی اصلا کور و محو نیست و بارقههای حیات آن اینجا و آنجا به چشم میخورد. این که چه میشود؟ سئوالی است که برای دادن پاسخ به آن زود است. باید دید چه میکنیم؟ باید جنبش جاری طبقهی کارگر را در هر گوشهی این جهان حول مطالبات رادیکال ضد سرمایهداری سازمان داد. باید برای پیوند خوردن کارگران سراسر جهان در سنگر مبارزه برای تحقق این مطالبات و هر چه بیشتر سراسری نمودن آنها کار و پیکار کرد. باید با سلاح منشور مطالبات پایهای ضد کار مزدی در مقابل تلاش سرمایهداران و دولتهای سرمایهداری و کل نظام بردگی مزدی به مقاومت ایستاد. این کارها ممکن است و بحران خود جبر دستیازی به آنها را تا حدود زیادی بر زندگی تودههای کارگر دنیا سرشکن خواهد ساخت.
اکتبر ۲۰۰۸