«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
تونی کلیف – مترجم: کیوان شفیعی –
برای رزا لوگزامبورگ: “مهمترین چیز – زیرا که محتملترین و سرسختترین است- در جزر و مدهای تند و تیز و جریان امواج انقلاب، همانا گسترش و بلوغ روح پرولتاریاست که ضمانت مصونی پیشرفتهای بیشتر در مبارزات اقتصادی و سیاسی پیش رو آن را موجب میشود.”
بی شک شفافترین شرح و بیان پدیدهی “اعتصاب گسترده”، کار کلاسیک رزا لوگزامبورگ است، به نام “اعتصاب گسترده، حزب سیاسی و اتحادیههای کارگری” که مربوط میشود به نقش اعتصاب گسترده در تغییر و تبدیل طبقهی کارگر به یک واحد رزمی، و عظمتدهی و گسترش روحش، که در نتیجه این تغییر، آنان قادر به تغییر جامعه میشوند.
رزا لوگزامبورگ، خیزش امواج اعتصاب در روسیه در فاصلهی ده ساله بین ۱۸۹۶ تا ۱۹۰۵ را شرح داده و طرح کلی آن را توضیح میدهد. در می ۱۸۹۶ اعتصاب عمومی توسط چهل هزار نفر از کارگران صنایع پارچهبافی در شهر سن پترزبورگ رخ داد که در ادامهی آن، تعداد بیشماری از اعتصابات کوچک نیز روی دادند تا آن که نوبت به اعتصاب گستردهی بعدی توسط کارگران صنایع نفت و گاز در مارس ۱۹۰۲ در شهر کاکاسوس رسید. سپس در ماه نوامبر، اعتصاب گستردهی کارگران راهآهن منجر به “اعتصابی عمومی” شد. در ماههای می، ژوئن و ژوئیه سال ۱۹۰۳، تمامی روسیهی جنوبی شعلهور گشته بود. باکو، تفلیس، باتوم، الیزاوتو گراد، ادسا، کیف، نیکلایف و اکاترینوسلاو، همگی در چنگ یک اعتصاب عمومی بودند. سال ۱۹۰۴، جنگ به همراه خود آورد و برای دورهی کوتاهی، توقفی در جنبش اعتصابی رخ داد. اما این وقفه با شکست نیروی زمینی و دریایی تزاری در برابر ارتش ژاپن به پایان رسید. در دسامبر ۱۹۰۴، اعتصاب عمومی در شهر باکو به وقوع پیوست. پیش از آن که این خبر به لحاظ زمانی فرصت رسیدن به سراسر امپراطوری تزاری را بیابد، اعتصاب گستردهی دیگری در سن پترزبورگ در ژانویه ۱۹۰۵ رخ داد که این رویداد آخر، سرآغاز انقلاب ۱۹۰۵ روسیه بود.
اعتصابات اقتصادی گسترده به رویارویی با ارتش و پلیس رژیم تزاری منجر گشته و مستقیما به اعتصابات سیاسی ختم شد. این مورد آخر، کارگران سابقا غیر فعال و خفته را نیز جهت بهتر شدن شرایطشان بیدار ساخته و به داخل اعتصاب اقتصادی کشاند. و این اعتصابات اقتصادی، باری دیگر انگیزهای ایجاد کردند برای اعتصابات سیاسی. اعتصاب گسترده، نگرش گسستگی بین سیاست و اقتصاد را که از میراثهای اصلاحطلبی است از میان میبرد و به همین شکل فرم موازی، اما ظاهرا مخالف آن، یعنی سندیکالیسم را. اعتصاب گسترده، مبارزه برای اصلاحات در درون سرمایهداری و مبارزه برای انقلاب جهت نابودی سرمایهداری را به هم پیوند میدهد. اعتصاب گسترده، همچون پلی است بین شرایط عینی کنونی و آیندهی سوسیالیستی. در اعتصاب گسترده، کارگران، تنها نظارهگر تاریخ بودن و نقش ارتشی دورهای (کوتاه مدت) را بازی کردن را متوقف کرده و گام در عرصهی تاریخی شکلدهی آیندهشان و تغییر ماهیت دادنشان، مینهند.
درست در تضاد با همهی اصلاحطلبانی که دیوار چینی بین مبارزات جزعی و پراکنده برای اصلاحات اقتصادی و مبارزات سیاسی برای انقلاب تصور میکنند، رزا لوگزامبورگ به این نکته اشاره و تاکید کرده است که در دورهی انقلابی، مبارزات اقتصادی به داخل مبارزات سیاسی و یا بالعکس گسترش مییابند. اوج هدف لازم و منطقی اعتصاب گسترده، برانگیزش آشکاری است که میتواند تنها به عنوان حد اعلی مجموعهای از خیزشهای پراکنده جهت آمادگی برای کوبش نهایی تشخیص داده شده و لذا مستعد این نیز هست که در مقاطع زمانی خاصی پایان یافته و ظاهری از شکست داشته باشد. هر یک از این وجوه همچنان نا پخته بوده و قطعی نیستند.
برای رزا لوگزامبورگ: “مهمترین چیز – زیرا که محتملترین و سرسختترین است- در جزر و مدهای تند و تیز و جریان امواج انقلاب، همانا گسترش و بلوغ روح پرولتاریاست که ضمانت مصونی پیشرفتهای بیشتر در مبارزات اقتصادی و سیاسی پیش رو آن را موجب میشود.”
و اما کارگران آرمانخواه (ایدهآلیست) از برای چه برمیخیزند!؟ آنان تفکراتی از این دست که آیا آنان ابزار و امکانات لازم برای حفظ خود و خانوادهشان را در دوران مبارزه در اختیار دارند یا نه را به کناری مینهند. آنان دیگر پرسش نمیکنند، که آیا همه آمادگیهای مقدماتی فراهم گشته است یا نه. اعتصاب گسترده، توانایی تولید چنین حجم عظیمی از آرمانخواهی را در میان تودهها دارد که هم به صحنه آمده و هم در برابر سختترین محرومیتها، به نوعی ایمنی (ایمنی روحی روانی) نسبی دست یابند. شرح و نگرش رزا لوگزامبورگ متمرکز است بر روی تاثیرات وسیع اعتصاب گسترده (به عنوان یک مشکلگشا و راهحل) بر مرزبندیها و اتصالات بین سیاست و اقتصاد در مبارزات کارگران. اما او همچنین در این خصوص شفاف است که این مقوله، به رفع سایر موانع – مانند استانگرایی، منطقهگرایی و غیره- همزمان با نشان دادن فاصلهی پر نشدنی بین خواستهها و منافع کارگران و خواستهها و منافع روسا و دولت، نیز تمایلی جدی دارد. چنین نگرش و توصیفاتی در رابطه با شماری از اعتصابات گسترده نظیر ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ روسیه، ۱۹۳۶ فرانسه و اسپانیا، ۱۹۵۶ مجارستان، ۱۹۸۰ لهستان و مواردی دیگر کاملا کاربرد دارد.
گرچه، اعتصابات گسترده بسیار زیادی هم هستند که با توصیفات رزا لوگزامبورگ چندان همخوانی ندارند. در جایی که کارگران در قالب اتحادیههای کارگری از سازماندهی بالایی برخوردارند، حوزهی استقلال آنها از بوروکراسی اتحادیههای کارگری محافظهکار، به اعتماد به نفس حد بالای آنان در رویارویی با سرمایهداری منجر میشود. هر چقدر میزان سازماندهی و اعتماد به نفس ردهها و کادرهای مختلف در به چالش طلبیدن سرمایهداران بالاتر باشد، توانایی آنان در شکستن غول و زنجیرهای بوروکراسی اتحادیههای کارگری بالاتر میرود، و البته بالعکس. رسیدن به این حد که اعتصاب محصول ابتکار عمل ردههاست، تعیین کننده این امر است که تا چه میزان قاعدهی پایهای اعتصاب گسترده، به آن چه رزا لوگزامبورگ توصیف کرده، نزدیک است. متاسفانه خیلی از افراد، تجزیه و تحلیل رزا لوگزامبورگ را به صورتی دگم و مطلق استفاده میکنند؛ که در نتیجه، به جای مقایسه مفهوم (کانسپت) کلی نگرش او با یک اعتصاب گستردهی واقعی، و به جای روشنگری، تنها بدان فضایی مبهم میدهند. اعتصاب گسترده، همچون همهی پدیدههای اجتماعی، هرگز مطلق نیست و میزان گستردهگی آن بسته به شرایط و موقعیتهای درون و پیرامون خود دارد. جهت تاکید بر این نکته، میتوان به دو مورد اعتصاب گستردهای اشاره کرد که با سایر مدلهای تجزیه و تحلیل شده توسط رزا لوگزامبورگ کاملا تفاوت دارند: نخست، اعتصاب عمومی کاملا اقتصادی و بسیار مرکزگرای بوروکراتیک سوئد در سال ۱۹۰۹؛ و دیگری، اعتصاب عمومی کاملا سیاسی و به لحاظ بوروکراتیک کنترل شده بلژیک در ۱۹۱۳.
امید است تا در آیندهای نه چندان دور و در فرصتی مناسب به توصیف و تجزیه و تحلیل این دو نمونه بپردازیم.