«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
میشل لووی – ترجمه: محمدرضا جعفری –
بحران زیستمحیطی، با به خطرانداختن تعادل طبیعی محیط زیست، نه تنها گیاهان و جانوران، بلکه به طور خاص سلامتی، شرایط زیست و بقای نوع انسان را نیز با خطر مواجه میکند. بنابراین برای درک اولویت اخلاقی و سیاسی دفاع از تنوع زیستی و گونههای جانوری درمعرضخطر، نیازی به انتقاد از آموزههای اومانیستی و انسانمحور نیست.
اکوسوسیالیسم دقیقا چیست؟ اکوسوسیالیسم جریانی فکری و عملی است که در عین به کارگیری دستاوردهای اصلی مارکسیسم، محتوای تولیدگرایانه آن را کنار میگذارد. جریانی است که فهمیده منطق بازار سرمایهداری و سود – و همچنین منطق اقتدارگرایی بوروکراتیک و تکنوکراتیک نظامهای منسوخ موسوم به «دموکراسیهای خلقی»- با الزامات حفاظت از محیط زیست ناسازگار است. آخرین، ولی نه بیاهمیتترین نکته، اکوسوسیالیسم جریانی است که در عین انتقاد به جریان غالب جنبش کارگری میداند که کارگران و تشکلهایشان عنصر حیاتی هر پروژه تغییر رادیکال و فراگیرند. اخلاق و مرام اکوسوسیالیستی در مخالفت رادیکال با منطق مخرب سود سرمایهداری و بازار فراگیر است که مارکس نظام «رشوهخواری همگانی» نامید. با این تفاصیل، مولفههای اصلی چنین مرامی چه خواهد بود؟
اول از همه، به نظر میرسد این مرام باید یک مرام اجتماعی باشد؛ یعنی مرامی مربوط به رفتار فردی با هدف ایجاد احساس گناه در مردم یا ترویج ریاضتکشی و ازخودگذشتگی نیست. البته مهم است هر فرد بیاموزد به محیط زیست احترام بگذارد و در رفع اتلاف منابع بکوشد، اما مساله اصلی جای دیگری است. مساله مهم تغییر اقتصاد سرمایهداری بازارمحور و ساختارهای اجتماعی است و ایجاد الگوی جدیدی از تولید و توزیع مبتنی بر نیازهای اجتماعی، به ویژه نیاز حیاتی به زندگی در محیط زیست طبیعی صدمه نخورده. چنین تغییری نیازمند نه تنها افراد خیرخواه، که نیروها و جنبشهای اجتماعی، تشکلهای محیطزیستی و احزاب سیاسی است. این مرام اجتماعی انسانگراست. تلاش برای زندگی هماهنگ با طبیعت و محافظت از گونههای در معرض خطر همانقدر دارای ارزش انسانی است، که استفاده از دارو برای نابودی شکلهایی از حیات (مانند باکتریها، ویروسها و انگلها) که زندگی انسانی را مورد تهاجم قرار میدهد. پشه آنفل، ناقل بیماری تب زرد، از «حق حیات» همسان با کودکان جهان سوم که از سوی این بیماری تهدید میشوند برخوردار نیست. برای حفاظت از این کودکان، ریشهکنی این نوع پشه در مناطق خاص و مشخص به لحاظ اخلاقی مشروع است.
بحران زیستمحیطی، با به خطرانداختن تعادل طبیعی محیط زیست، نه تنها گیاهان و جانوران، بلکه به طور خاص سلامتی، شرایط زیست و بقای نوع انسان را نیز با خطر مواجه میکند. بنابراین برای درک اولویت اخلاقی و سیاسی دفاع از تنوع زیستی و گونههای جانوری در معرض خطر، نیازی به انتقاد از آموزههای اومانیستی و انسانمحور نیست. مبارزه برای نجات محیط زیست، که الزاما مبارزه برای تغییر در تمدن ماست، ضرورتی انسانگرایانه است که نه فقط به این یا آن طبقه، بلکه همه انسانها را در بر میگیرد. این ضرورت به نسلهای آینده بر میگردد که ما با آسیبهای فزاینده غیرقابل کنترلی که به محیط زیست زده و میزنیم و آنها را با خطر سیارهای غیرقابل سکونت مواجه میکنیم. ولی رهیافتی که نیاز به مرامی محیطزیستی را بر پایه این خطرها بنا گذاشت، با رویدادهای مختلف به کناری نهاده شده است. و این موضوعی بسیار ضروری است که مستقیما متوجه نسلهای حاضر است. مردمی که در ابتدای قرن بیست و یکم زندگی میکنند، عواقب بهتآور ناشی از آلایندگی و تخریب جو زمین را به دست سرمایهداری به چشم میبینند. آن دسته از ما که برای بیست یا سی سال آینده زندگی کنیم، میتوانیم با فاجعههای زیستمحیطی تمامعیار مواجه شویم.
همچنین، مرام اکوسوسیالیسم مرامی برابریطلبانه است. شیوه فعلی تولید و مصرف در جوامع پیشرفته سرمایهداری مبتنی است بر منطق انباشت نامحدود (سرمایه، سود و کالا)، اتلاف منابع، مصرف بیش از حد و تخریب شتابنده محیط زیست. گسترش این شیوه به دیگر نقاط زمین، بحرانهای بزرگی به وجود خواهد آورد. این نظام لزوما مبتنی است بر حفظ و تعمیق نابرابری فاحش بین شمال و جنوب جهان. طرح و برنامه اکوسوسیالیستی به بازتوزیع جهانی ثروت و توسعه تعاونی منابع تحت الگوی جدیدی از تولید نظر دارد.
الزامات اخلاقی و اجتماعی برای برآوردن نیازهای اجتماعی، معنایی جز رویکرد مبتنی بر عدالت اجتماعی، برابری (و نه یکسان سازی) و همبستگی ندارد. در تحلیل نهایی، این به معنای مالکیت جمعی بر وسایل تولید و بازتوزیع تولیدات و خدمات است طبق اصل «به هر کس به اندازه نیازش». این مفهوم هیچ نقطه اشتراکی با درک لیبرالی از «تساوی» ندارد. از نظر جان رالز در کتاب «لیبرالیسم سیاسی»، تساوی میکوشد نابرابریهای اجتماعی را با این توصیف توجیه کند که آنها را «ملازم با مناصب و مقامهایی» بداند «که تحت شرایط برابری منصفانه فرصتها باب آنها به روی همگان گشوده است». این موضع سنتی کسانی است که از «رقابت آزاد» اجتماعی و اقتصادی دفاع میکنند.
اکوسوسیالیسم همچنین مرامی دموکراتیک است. تا زمانیکه تصمیمها و انتخابهای اقتصادی در دستان الیگارشی سرمایهدارها، بانکدارها و تکنوکراتها، سیستمهای اقتصاد دولتی سابق که از هر گونه کنترل دموکراتیک گریزان بودند، باقی بماند، ما هرگز نخواهیم توانست از چرخه اهریمنی تولیدگرایی، استثمار کارگران و تخریب محیط زیست خارج شویم. دموکراتیکسازی اقتصادی – که شامل اجتماعی سازی نیروهای تولیدی میشود- بدین معنی است که تصمیمهای کلان اقتصادی درباره تولید و توزیع نباید از سوی بازار یا محافل سیاسی اتخاذ شود، بلکه باید توسط خود جامعه صورت بگیرد، آن هم از طریق مباحثات دموکراتیک عمومی که در آن طرحها و گزینههای مختلف با هم مقایسه و مقابله میشوند. این شرط لازم برای خلق یک منطق متفاوت اجتماعی-اقتصادی و رابطهای جدید با طبیعت است.
و در آخر، اکوسوسیالیسم یک مرام رادیکال است به معنای ریشهشناختی آن تفکری است که ریشه مشکلات را پی میگیرد. اقدامات ناکافی، اصلاحات جزیی، کنفرانسهای مختلف، خرید و فروش حق آلودگی در بازار (markets in pollution rights) هیچ کدام راهکاری مناسب پیش نمینهد. ما به تغییر رادیکال الگو و مدلی جدید از تمدن نیاز داریم. به بیان دیگر، به یک گذار انقلابی. این گذار انقلابی نه فقط روابط اجتماعی تولید – مالکیت خصوصی و تقسیم کار- بلکه خود نیروهای تولیدی را تحت تأثیر قرار میدهد. فهم جزمی از مارکسیسم با ارجاع به برخی گزارههای مارکس تغییر را صرفا ناشی از نابودی روابط اجتماعی سرمایهداری میداند که بر سر راه توسعه آزاد نیروهای تولیدی مانع ایجاد کرده است. در تقابل با این رهیافت، ما باید درصدد واژگونی ساختار فعلی فرآیند تولید باشیم.
اگر بخواهیم گفتهی مشهور مارکس را راجع به دولت بعد از کمون پاریس بازنویسی کنیم باید بگوییم: مردم و کارگران صرفا نمیتوانند دم و دستگاه تولید را تصرف کنند و آن را در جهت منافع خویش به کار گیرند، بلکه باید آن را خُرد کنند و با نوع دیگری از تولید جایگزین کنند. این یعنی دگرگونی عمیق در ساختار تکنیکی تولید و منابع انرژی متکی به آن- در وهله اول سوختهای فسیلی و هستهای. آن نوع تکنولوژی که به محیط زیست احترام بگذارد. انرژیهای تجدیدپذیر به ویژه انرژی خورشیدی در مرکز پروژه اکوسوسیالیستی قرار دارد.
رفتن به استقبال اتوپیای سوسیالیسم زیستمحیطی و کمونیسم خورشیدی ما را باز نمیدارد از مبارزهای فوری برای اهداف فوری و ضروری که برگرفته از همین ارزشها باشد و آینده را از پیش نشان دهد: اولویتگذاری حمل و نقل عمومی در مقابل گسترش هیولاوار خودروهای شخصی و حمل و نقل جادهای، اجتناب از دامچالههای هستهای و توسعه تحقیقات علمی درباره منابع انرژی تجدیدپذیر، مطالبه عمل به مفاد پیمانهای بینالمللی درمورد انتشار گازهای گُلخانهای، و طرد طرح مضحک و حقهبازانه «خریدوفروش حق آلودگی در بازار» و مبارزه برای کشاورزی ارگانیک در مقابل بذر و دانههای گیاهی شرکتهای چندملیتی و محصولات مهندسی ژنتیک شدهشان. اینها تنها چند مثال از نمونههای بیشتری است که میتوان برشمرد. مطالباتی چنین و موارد مشابه آن را میتوان در جنبش بینالمللی علیه نئولیبرالیسم و جهانیسازی سرمایهداری دید که در سال ١٩٩٦ در گردهمایی موسوم به «مواجهه میان کهکشانی برای بشریت علیه نئولیبرالیسم» از سوی زاپاتیستها در رشته کوههای چیاپاس در جنوب مکزیک سازماندهی و اعلام شد. این جنبش در شهرهای سیاتل، پراگ، نیس، واشنگتن دیسی، کبک و جنوا قدرت خود را به نمایش گذاشت. جنبش مذکور نه تنها منتقد بیعدالتی عظیم اجتماعی است که نظام سرمایهداری تولید میکند، بلکه همان طور که در گردهمایی اجتماعی پورتو الگره (در ژانویه ٢٠٠١) نشان داد قادر به ارائه و پیشبرد جایگزین عینی نظام موجود است.
منبع: مجله اینترنتی NewSocialist- Issue 62