«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
محمود درویش –
آن گاه که ماه فرو میافتد
چون آیینهای شکسته
سایهها میانمان رشد میکنند
و اسطورهها میمیرند.
نخواب محبوب من
که زخمهایمان نشان افتخارمان شده است
همچون گُل سرخی بر روی ماه
نور در آن سوی پنجرههامان
آن گاه که بازوان رضایت مرا در بر گرفت
به پرواز در آمدم
فکر کردم این منم
همچون پروانهای در شعلههای شکوفهی انار
و لبهای شبنم با من گفتوگو کردند بیهیچ کلامی.
نخواب محبوب من
که نور در آن سوی پنجرههامان است
گُلهای رز از دستانم افتاد
نه عطری، نه حسی.
نخواب محبوب من
گنجشکها خودکشی میکنند
مژههایم ساقههای گندمیست
که شب و سرنوشت را مینوشند
صدای شیرینت چون بوسهایست
همچون کشیدن زه به کمان
شاخهی درخت زیتون گریست
در تبعید بر سنگ
در جستوجوی ریشههایش
و خورشید… و باران …
نخواب محبوب من
گنجشکها خودکشی میکنند
آن گاه که ماه فرو میافتد
چون آیینهای شکسته
سایهها ننگ ما را مینوشند
و ما تملق گریزمان را میکنیم
آنگاه که ماه فرو میافتد
عشق حماسه میشود.
نخواب محبوب من
که زخمهایمان نشان افتخارمان است
و دستهایمان بر فراز این شب
آواز هزاردستانی میشود بر روی این شاخه!