«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
بیژن هدایت –
در روزهای پایانی آبان ۹۸، آتشفشان خشم تلنبار شدهی سالیان دور و دراز مردم اعماق علیه ستم و استثمار مشدد جمهوری اسلامی فوران کرد و آتش بر خیمهی حاکمان آدمکُش سرمایه در ایران انداخت.
خبر به ظاهر مربوط به افزایش سه برابری قیمت بنزین بود، که از اولین دقایق بامداد جمعه، بیست و چهارم آبان، در رسانههای گروهی و شبکههای اجتماعی انعکاس یافت، دست به دست، و دهان به دهان، گشت و به سرعت جامعه را فرا گرفت. در عمل، اما، آتشفشان خشم تلنبار شدهی مردم اعماق نه فقط به خاطر افزایش قیمت بنزین، که به علت مجموعهی شرایط دهشتبار زندگی آنان در اثر حاکمیت جمهوری اسلامی سرمایه بود که فوران کرد؛ آنها به علت بیکاری، عدم پرداخت ماهها دستمزد، رواج کارهای موقت و سفیدامضا، حذف و تنزل سقف بیمههای اجتماعی، افزاش سرسامآور و لحظه به لحظهی مایحتاج زندگی، فقر و فلاکت فزاینده، گسترش حاشیهنشینی، کارتنخوابی و گورخوابی، شوربختی بردگی مزدی کودک، فروش اندام و جوارح بدن، و دهها مصیبت اجتماعی دیگر بود که با مشتهای گره کرده به خیابانها ریختند و سرمایهداری و جمهوری پلشت اسلامی را به چالش گرفتند.
افزایش سه برابری قیمت بنزین، در این میان، فقط بر مشقات زندگی دهشتبار این مردم کارگر و فرودست میافزود و گلوگاه تنفسی آنها را بیش از پیش درهم میفشرد. از همین رو بود، که آنها بی تامل به خیابانها سرازیر شدند و خشم و عصیان خود را فریادی رسا کردند، تا به جمهوری اسلامی سرمایه بگویند بیش از این اجازهی دستدرازی به سفرهی محقر خود را نخواهند داد.
صدای اعتراض خشم و عصیان دهها هزار مردم کارگر و فرودست در خیابانهای بیش از ۱۰۰ شهر و ۳۰ استان طنین افکند و جمهوری اسلامی سرمایه را در تب مرگ فرو برد. این جانیان و آدمکُشان، که انتظار اعتراضی چنین سریع و گسترده را نداشتند، در حراست از قداست سرمایه و حاکمیت منحوس خود دست به کشتاری سبُعانه زدند. صدها تن بر خاک و خون در غلطیدند؛ و هزاران تن دستگیر و روانهی سیاهچالها شدند. نه از تعداد کشته شدهگان و نه دستگیر شدهگان اطلاع دقیقی در دست نیست. اعدام خیابانی با شلیک گلولهی مستقیم از فاصلهی نزدیک به سر و قلب مردان و زنانی که فقط حق خود را از زندگی میخواستند، خاطرهی فجیع و دردناک آن روزها شد. خیابانهای تهران، شیراز، اصفهان، سنندج، اهواز، ماهشهر، و دهها شهر کوچک و بزرگ دیگر، در آتش و خون غرق شد. مردم کارگر و فرودست ساکت ننشستند، دست به مقاومت زدند و از جان خود و همرزمان خود در برابر لشکر وحوش جمهوری اسلامی دفاع کردند. شجاعت این مردم جان به لب رسیده، از یک سو و ظرفیت خارج از اندازهی توحش و جنایت جمهوری اسلامی سرمایه، از سوی دیگر به توصیف نمیآید. جمهوری آدمکُش اسلامی به آسانی نتوانست خیابانها را از مردم اعماق پس بگیرد، به نفس افتاد، هراس مرگ را به چشم دید، لشکر وحوش خود را با توپ و تانک و هلیکوپتر و با فرمان قتلعام به خیابانها گُسیل کرد، تا با به خاک و خون کشاندن معترضین و ایجاد رُعب و وحشت جهنمی، پایههای لرزان حاکمیت پلشت خود را چند زمانی دیگر بر سکوت گورستانی جامعه بر پای نگاه دارد. جمهوری اسلامی در این روزها هر چه در چنته داشت، از رذالت و وقاحت و جنایت، آشکار کرد. عُریان شد، بی آبرو شد، و نه فقط عُریانتر و بی آبروتر از همیشه، که ضعیفتر و درماندهتر از همیشه هم! هر چه وحشیانهتر و سبُعانهتر به صفوف معترضین یورش برد و کُشت، به همان اندازه هم ضعیفتر و درماندهتر از میدان این جنگ نابرابر به در آمد. در برابر، اما، مردم کارگر و فرودست به هم فشردهتر و مصممتر شدند. روزهای پایانی آبان ۹۸، همهی مولفههای جامعهی سرمایهداری ایران را تغییر داد. آنچه در این روزها رُخ داد، تا ابد، در تاریخ و حافظهی جامعه و مردم اعماق آن باقی خواهد ماند. از پس روزهای خونین آبان ۹۸، نه جمهوری اسلامی سرمایه دیگر آن رژیم قدر قدرت و «مستضعف پناه» سابق است و نه تودهی کارگر و فرودست آن مردمی که از این رژیم در هراس باشند و به کُنج آلونکهای خود پناه ببرند. شجاعت، همدردی و همصدایی، اعتقاد به قدرت جمعی، امید به تغییر و… از نو تعریف شدند. مردم اعماق، ضعف و درماندگی رژیم منحوس اسلامی و شجاعت و قدرت جمعی خود را در میدان نابرابر نبرد تجربه کردند؛ تجربهای هرچند خونین، اما، دلگرم کننده و گرانقدر که بدون تردید پشتوانهای در خور برای نبردهایی که باز هم از راه میرسند، خواهد بود.
سعید قاسمی، از فرماندهان آدمکُش اطلاعات سپاه در دوران جنگ با عراق، در کوران رویدادهای انتخاباتی سال ۸۸ در یک سخنرانی برای لاتها و لشها و وبشهای جمهوری اسلامی گفته بود: «از اون روزی باید بترسیم که دمپایی پوشها و کفش ملی پوشهای شوش و شاهعبدل عظیم… اگر قاط زدن… اون روز فرار کن برو خارج!» روزهای پایانی آبان ۹۸، تازه پیشدرآمد چنین روزی بود؛ روزی که جمهوری اسلامی سرمایه، و همهی اراذل و اوباش آن، از صدر تا ذیل، باید بترسند و گورشان را گُم کنند!
خیزش مردم کارگر و فرودست در آبان ۹۸، با توجه به شرایط دهشتبار زندگی آنها، بدیهیترین و قابل فهمترین واکنشی بود که در قبال افزایش قیمت بنزین، و به بهانهی آن، میتوانست روی دهد. ریشهها و انگیزههای بنیادین این خیزش، از سالیان دور و دراز پیش، از متن تنگناهای اقتصادی و معیشتی به شدت ملموسی چون گرانی روزافزون مایحتاج زندگی، بیکاری، فقر و فلاکت، اختلاف فاحش طبقاتی و…، شکل بسته بود؛ در صدها و هزارها اعتراض و اعتصاب کارگری، در گُسترهی ایران، نمایان شده بود؛ در دی ۹۶ با شعار محوری «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» پا به میدان گذاشته و کُلیت جمهوری اسلامی سرمایه را نشانه گرفته بود؛ و پس از آن خیزش پُر خروش نیز در دهها و صدها اعتراض و اعتصاب کارگری در نیشکر هفتتپه، فولاد اهواز، هپکو، آذرآب، پتروشیمی ماهشهر، اعتراض رانندگان کامیون، کارگران راهآهن، اعتصاب معلمان و… چون یک خط سیر روشن تداوم یافته بود.
صندوق بینالمللی پول، بحران، تحریم، افزایش قیمت بنزین
افزایش قیمت بنزین، هرچند به ناگهان اعلام شد، اما، نه تصمیمی ناگهانی بود و نه فقط ریشه در شرایط تحریم اقتصادی جمهوری اسلامی و بحران اقتصاد سرمایهداری ایران داشت. افزایش قیمت حاملهای انرژی و کاستن از یارانههای دولتی به آن، در اساس، جزیی از برنامه و سیاست راهبُردی صندوق بینالمللی پول (IMF)، این نهاد بینالمللی سرمایهداری جهانی، به ویژه در شرایط بحران اقتصادی سرمایهداری جهانی، است. جمهوری اسلامی سرمایه، همین سیاست سرمایهداری جهانی را اجرایی کرده است؛ سیاستی که پیش از این در سایر کشورهای جهان سرمایهداری نیز به فعل در آمده و تبعاتی چون اعتراضات تودهای و گسترش دامنهی فقر و فلاکت به بار آورده بود.
در بریتانیا، از اوایل سال ۲۰۰۰، بنزین با قیمت ارزان در قیاس با سایر کشورهای اروپایی به یکباره جهش یافت و به اعتراضات تودهای، بستن خیابانها توسط رانندگان، و جنبش «بایکوت پمپها» انجامید. پس از آن نیز، در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۷ یک بار دیگر قیمت سوخت افزایش یافت و هر بار به برآمد امواج اعتراضی دامن زد. در سال ۲۰۰۸، علاوه بر بریتانیا، در آلمان، فرانسه، هلند، و اسپانیا نیز قیمت سوخت افزایش یافت و موجب اعتراضات گستردهی تودهی مردم شد. در مکزیک، در ژانویه ۲۰۱۷، پس از افزایش قیمت سوخت، اعتراضات بالا گرفت، پمپ بنزینها توسط تودهی مردم ناراضی و خشمگین به آتش کشیده شدند، جادهها مسدود گشتند، و در برخی نقاط مکزیک حتا وضعیت اضطراری اعلام شد. در اوت ۲۰۱۸، در آفریقای جنوبی، قیمت سوخت افزایش داده شد. در اینجا نیز اعتراضاتی رُخ داد و در مناطقی مانند دوربان به ایجاد تشکل «مردم علیه افزایش قیمت بنزین و پارافین» انجامید. در هندوستان، در سپتامبر ۲۰۱۸، قیمت بنزین افزایش یافت و پس از مدتی به اعتصاب سراسری طبقهی کارگر انجامید. بیش از ۱۸۰ میلیون کارگر در این اعتصاب سراسری شرکت داشتند و مخالفت خود با سیاست دولت نارندرا مودی در تهاجم به سطح زندگی و معیشت طبقهی کارگر را به نمایش گذاشتند. علیرغم تهدید به اخراج دهها هزار کارگر و تهدید به قطع کمک هزینههای دولتی به خانوادههای کمدرآمد کارگری در صورت شرکت آنها در اعتصاب سراسری، طبقهی کارگر هندوستان متحد و همبسته در مهمترین رشتههای تولیدی و خدماتی و اقتصادی (معادن ، بانکها، بیمه، حقل و نقل، پست، و…) در این اعتصاب سراسری شرکت کرده و کشور را برای چند روز به تعطیلی کشاندند. در فرانسه، در اکتبر ۲۰۱۸، «جلیقه زردها» در اعتراض به سیاست دولت امانوئل مکرون در افزایش قیمت سوخت به خیابانها آمدند. در اکوادور، در اکتبر همین سال، دولت قیمت بنزین را به میزان ۱۲۰ درصد افزایش داد، که موجب اعتراضات گسترده، عقبنشینی دولت و کاهش قیمت بنزین شد. در زیمباوه، در سال ۲۰۱۹ دولت جدیدی که پس از برکناری موگابه بر سر کار آمد، قیمت بنزین را به سه برابر افزایش داد. اینجا نیز تودهی کارگر بیکار و اسیر در چرخهی فقر به خیابانها ریختند، ساختمانها را آتش زدند و جادهها را بستند. در لبنان نیز یکی از انگیزههای معترضین به دولت سعد حریری، سیاست دولت وی برای افزایش مالیات بنزین بود.
در رابطه با ایران نیز همین سیاست راهبُردی سرمایهداری جهانی، از سالیان دور و دراز پیش، به مقامات جمهوری اسلامی سرمایه توصیه و پیش از آبان ۹۸ چندین بار در سالهای ۸۶، ۸۹، ۹۳ و ۹۴ اجرایی شده بود. صندوق بینالمللی پول، در مارس ۲۰۱۳، در گزارش مربوط به «پیشنهادهای سیاستگذاری» از جمله بر حذف «یارانههای سوخت» تاکید کرده بود و «مزیتهای بزرگ» این پیشنهاد را برشمرده بود. کارلو کوتارلی، مدیر بخش امور مالی صندوق بینالمللی پول، در توجیه این پیشنهاد گفته بود: «یارانههای [سوخت] گران هستند و دست آخر باید کسی هزینهی آنها را بدهد… معضلات یارانهی انرژی خاص هستند. اولا، این یارانهها راه نابسندهای برای کمک به فقرا هستند و ثروتمندان که مصرف انرژی بیشتری دارند، بیشتر از این یارانهها سود میبرند… همچنین این یارانهها مانع بزرگی بر سر راه پیشرفت هستند.» در آوریل ۲۰۱۴ نیز این نهاد در گزارش دیگری اعلام کرده بود، که: ایران اصلاحات ساختاری را آغاز کرده، اما باید به این اصلاحات ادامه بدهد. «اصلاحات» مورد نظر صندوق بینالمللی پول در این گزارش، چیزی جز «کاهش یارانههای سوخت» نبود. از همین رو، دولت «تدبیر و امید»، برای افزایش قیمت سوخت و حذف یارانه به آن اقدام کرد، اما، این پیشنهاد در لایحهی بودجهی پیشنهادی سال ۹۷ – به دلیل نگرانی از افزایش تورم و تبعات آن- تصویب نشد. در بیست و نهم مارس ۲۰۱۸، در ملاقات هیات مدیرهی صندوق با مقامهای جمهوری اسلامی، کاهش یارانههای سوخت مورد توافق طرفین قرار گرفت. صندوق بینالمللی پول در گزارش این ملاقات، آورده است: «مدیران تاکید کردند، که تلاشهای تعدیلی باید تدریجی باشند و شامل افزایش درآمدهای مالیاتی، برداشتن معافیتها، کاهش یارانهی سوخت و اصلاح نظام بازنشستگی شوند.» در بیست و چهارم دسامبر همان سال نیز کریستین لاگارد، مدیرکُل این صندوق با رئیس جمهور اسلامی در نیویورک دیدار کرد و پس از آن اظهار داشت، که: هر دو دربارهی «اولویتهای مربوط به اصلاحات کلیدی» برای اقتصاد ایران بحث و گفتوگو کردند. جمهوری اسلامی سرمایه، البته معافیت مالیاتی بنگاههای عظیم سرمایهداری وابسته به نظام را حذف نکرد، مقررات بازنشستگی را اصلاح ننمود، اما قیمت بنزین را به سه برابر افزایش داد و بر فقر و فلاکت میلیونها بردهی مزدی افزود.
سند «چهارچوب اصلاح ساختاری با رویکرد قطع وابستگی مستقیم بودجه به نفت»، که در اوایل سال ۹۸ در ظاهر به منظور کاهش هزینههای غیرضروری و جلوگیری از تاثیر مخرب تحریمها تدوین گشت، در عمل تاثیر پیشنهادهای راهبُردی صندوق بینالمللی پول را بر سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی سرمایه آشکار میکند. شاخصهای این سند در زمینهی کاهش دستمزدها، خصوصیسازی، حذف سوبسیدها، کوچک کردن دولت، برداشتن تعرفههای گمرکی، افزایش هزینههای خدمات عمومی، بالا بردن قیمت سوخت تا سطح جهانی و… بر بنیان پیشنهادهای راهبُردی این نهاد بینالمللی سرمایه تنظیم شدهاند.
بستهی «ریاضت اقتصادی» سند مزبور، که در چهار گروه تنظیم شده است، در مرحلهی اول: حذف یارانهها؛ و سپس: افزایش مالیاتها؛ تغییر نظام بازنشستگی؛ و تشدید خصوصیسازی؛ را هدف گرفته است. بر مبنای سیاستهای این سند قرار است ۶۳۱ بنگاه در حوزههای مختلف، از شرکت آب و فاضلاب گرفته تا کشت و صنعت و نیروگاهها و پالایشگاهها و…، خصوصی شوند؛ با آن که میزان یارانهها هماکنون نیز بسیار اندک است و گرهی از زندگی دهشتبار میلیونها کارگر بردهی مزدی و انبوه بیکاران و حاشیهنشینان نمیگشاید، اما با اجرایی شدن سیاست این سند در زمینهی یارانهها، قرار است خانوادههایی که بیش از دو میلیون و ۷۰۰ هزار تومان درآمد دارند، از لیست دریافت یارانه حذف گردند؛ در مورد طرح بیمهی سلامت و خدمات درمانی نیز قرار است تنها افرادی با درآمد زیر ۴۰ درصد حداقل دستمزد تحت پوشش قرار گیرند؛ در زمینهی طرح یارانههای انرژی، در پی آزادسازی قیمت بنزین، نیز قرار است بهای آن تا ۱۴ برابر بیشتر شود. افزایش سه برابری قیمت بنزین فقط شامل مرحلهی اول این سیاست بود، که به خیزش خونین آبان انجامید.
بحران اقتصاد سرمایهداری، تحریمهای فزایندهی سرمایهداری آمریکا به ویژه در زمینهی ممانعت از فروش نفت، ارتشا و فساد مالی مقامات رژیم منحوس جمهوری اسلامی، درآمد این رژیم را به شدت کاهش داده و خزانهی آن را خالی کرده است. بنا به گزارشات رسمی، دولت «تدبیر و امید» برای ادارهی امور جاری به بودجهای برابر با ۴۵۰ هزار میلیارد تومان نیاز دارد، که در حدود ۱۶۰ هزار میلیارد تومان آن از طریق مالیات و گمرک تامین میشود. سیاست افزایش قیمت بنزین، که در ظاهر قرار است کسر بودجهی دولت را تامین کند، در واقع، نقش عصایی را ایفا میکند که میباید پیکر فرتوت رژیم اسلامی سرمایه را حداقل برای اندک زمانی دیگر سر پا نگاه دارد. این، تنها انگیزه و منطق افزایش قیمت بنزین است. در عین حال، هستهی نهفته در تصمیم افزایش قیمت نفت، چون همیشه تامین شرایط بازتولید گستردهی سرمایه در یک جامعهی سرمایهداری را در نشان دارد. و روشن است، که این مهم جز با كاهش هزینههاى تولید، با کاهش ارزش نیروی کار، ممکن نمیگردد. توجیحات سخیفی چون ضرورت تامین بستههای حمایتی برای خانوادههای کمدرآمد، ممانعت از قاچاق سوخت به کشورهای همسایه، دلایل زیست محیطی و… که اینجا و آنجا توسط مقامات رژیم اسلامی سرمایه مطرح میشوند، فقط انگیزه و منطق اصلی این تصمیم را پردهپوشی میکنند.
افزایش قیمت بنزین، با تاثیرات روانی و عملییی که به بار خواهد آورد، یک بار دیگر و بیش از پیش به کاهش سطح زندگی و معیشت میلیونها آحاد طبقهی کارگر خواهد انجامید. یک تاثیر روانی این سیاست، واکنش فوری تولید کنندگان و عرضه کنندگان کالا و خدمات در افزایش قیمت کالا و خدمات خواهد بود. ایجاد بازار موازی آزاد، در کنار بازار رسمی ارائهی بنزین نیز بر مشکل خواهد افزود و قاچاق بنزین و ارائهی آن در بازار آزاد، خارج از قیمتهای رسمی، را بیش از پیش رونق خواهد داد. به علاوه، از آنجا که هزینهی تولید کالا و خدمات در اقتصاد سرمایهداری ایران کم و بیش به قیمت سوخت وابسته است، و با توجه به این که بازار آزاد سوخت هدایت قیمت کالا و خدمات را در دست میگیرد، قیمت کالا و خدمات به تدریج از شوک روانی اولیه خارج شده و تحت تاثیر قیمت بازار آزاد سوخت رو به افزایش خواهد رفت. افزایش قیمت بنزین بر نرخ تورم نیز تاثیر میگذارد، قدرت خرید تودهی کارگر و فرودست را به سرعت تنزل میدهد و آنها را با تنگناهای معیشتی به مراتب فزونتری مواجه میسازد. این تصمیم، در عمل و در همین گامهای اول، زندگی و معیشت دهها هزار کارگری که به رانندگی وسایل حمل و نقل، اتوبوس و تاکسی و اسنپ و تپسی، اشتغال دارند، میلیونها کارگری که هر روزه میباید از فاصلههای دور حاشیهی شهرهای کوچک و بزرگ خود را به مراکز کار برسانند، و سوخت ارزان بنزین، و همراه با آن کرایهی ارزان وسایل حمل و نقل مسافر، امکانی برای کار و تامین حداقل معیشت برای آنها به شمار میرود، را به شدت تحت فشار خواهد گرفت. وضعیت واحدهای اقتصادی و بنگاههای تولیدی، که در حال حاضر نیز با مشکلات بسیاری چون بحران، ارتشای کارفرما، کمبود نقدینگی جهت تهیهی مواد اولیهی مورد نیاز و… با رکود مواجه هستند و اغلب رو به تعطیلی گرایش دارند، در پی این تصمیم بیش از گذشته به نابسامانی خواهد گرایید و میدانی فراخ برای بیکارسازیهای گُسترده فراهم خواهد آورد. یک وجه دایمی و پیوستهی این وضعیت – وجود ارتش بیکاران- فشار کار و شدت استثمار فزاینده، انجماد و کاهش دستمزد فزونتر، تنزل باز هم بیشتر سقف بیمههای اجتماعی، و چنان جهنم سوزانی از بردگی مزدی خواهد بود که وضعیت دهشتبار حاضر کار و معیشت تودهی کارگر و فرودست در برابر آن خاطرهای از روزهای خوش گذشته خواهد شد. اقتصاد سرمایهداری ورشکسته و از نفس افتادهی ایران هم همین را میخواهد. راه و چارهای، جز این، جز سرشکن کردن بار بحران اقصاد سرمایهداری بر دوش طبقهی کارگر، جز ارزان و ارزانتر کردن نیروی کار، برای نجات اقصاد به بُنبست رسیدهی ایران فرا روی خود ندارد.
اقتصاد سرمایهداری ایران، به عنوان بخشی از اقتصاد سرمایهداری جهانی، در طی چهل سال حاکمیت رژیم منحوس اسلامی، همواره از سه منبع بحران اقتصادی سرمایهداری جهانی، بحرانی اقتصادی داخلی، و همچنین از تحریمهای فزایندهی سرمایهداری آمریکا و سایر دولتهای غربی، متاثر بوده است. فساد و ارتشای گسترده و فراگیر مقامات جمهوری اسلامی نیز این وضعیت نابسامان را تشدید کرده و تاثیرات بسیار مخربی بر موقعیت طبقهی کارگر به جای گذاشته و میلیونها خانوادهی کارگری را در معرض فروپاشی قرار داده است.
در تمامی این سالهای دور و دراز، از دولت «سازندگی» هاشمی رفسنجانی گرفته تا دولت «اصلاحات» محمد خاتمی، دولت «بهار» محمود احمدینژاد، و دولت «تدبیر و امید» حسن روحانی، بر حسب پیشنهادها و توصیههای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، تلاش براى جلب سرمایههاى ایرانى و خارجى، خصوصىسازى گستردهى كارخانجات و موسسات تولیدى و خدماتی، كاهش هزینههاى تولید با سیاست تعدیل نیروی انسانی کار و بیکارسازی میلیونها تودهی کارگر، انجماد دستمزدها، افزایش شدت کار، از شمول قانون کار خارج کردن میلیونها کارگر کارگاههای کوچک، رواج قراردادهای سفید امضا و موقت، تنزل مداوم سقف تامینات اجتماعی و حتا حذف آنها، و… به امید مُهار بحران اقتصادى، بنیان همهی برنامهریزىها و سیاستهای اقتصاد سرمایهداری ایران بوده است. بورژوازى ایران برای تحقق این اهداف از كُلیهى امكانات و راههاى موجود و مقدور، از دعوت مستمر از سرمایهداران ایرانى و خارجى براى سرمایهگذارى در ایران، تعهد به اجراى انواع معافیتهاى مالیاتى درازمدت براى تراستها و انحصاراتى كه به صدور سرمایه به ایران اقدام كنند، تضمین امنیت سرمایهگذارىها و وعدهى برقرارى همه گونه تسهیلات و شرایط لازم براى سودآورى هر چه افزونتر آنها، تا پیشبُرد مداوم سیاستهاى ضد كارگرى، بی حقوقی مطلق طبقهی کارگر، و آزادی و اختیار عمل تام و تمام برای سرمایهداران در شرایط استخدام و اخراج نیروی کار، استفاده برده است.
افزایش قیمت بنزین را فقط در این راستا، و تنها به عنوان جزیی از مجموعهی سیاستهای سرمایهداری ایران، به امید مُهار بحران اقتصادی و تامین شرایط بازتولید گستردهی سرمایه میباید دید و فهمید.
ویژگیهای خیزش مردم اعماق در آبان ۹۸
خیزش گُستردهی مردم اعماق در آبان ۹۸، امتداد خیزش آنها در دی ۹۶، با همان انگیزهها بود. و هر دو خیزش، خود ریشه در صدها و هزارها اعتراض و اعتصاب کارگری از سالیان دور و دراز پیش داشت، که در اساس با خواستهایی به غایت انسانی برای یک زندگی بهتر، برای بهبود سطح معیشت خود، و علیه تعرض توحشبار سرمایهداری، متعین میشدند. از این حیث، خیزش تودهی کارگر و فرودست در آبان ۹۸ تنها نقطهای از یک خط سیر ممتد در مبارزهی دایمی طبقهی کارگر علیه تعرض سرمایهداری به سطح معیشت و زندگی آنها بود؛ خیزشی که هر چند با توحش و سبُعیت بینظیر نیروهای جنایتکار جمهوری اسلامی، چون دی ۹۶، به خون نشست، اما سر باز ایستادن ندارد و بی تردید باز هم، در بسیار اعتراضات و اعتصابات کارگری و خیزشهایی از این دست، روی بر خواهد نمود؛ هر بار مصممتر، آمادهتر، طوفانیتر، و در بازههای زمانی کوتاهتر! به این دلیل ساده، که هیچ یک از انگیزههای بنیادینی که به این اعتراضات و اعتصابات و خیزشها میدان وجود و برآمد میدهند، نه با حاکمیت منحوس جمهوری اسلامی سرمایه، و نه با هیچ حاکمیت بورژوایی دیگری نیز، پاسخ نخواهند گرفت.
کافی است به یاد آوریم، که دستمزد پایهی طبقهی کارگر در سال ۹۶ از نُهصد و سی هزار تومان به یک میلیون و یکصد چهارده هزار و یکصد و چهل تومان در سال ۹۷ و سپس به یک میلیون و پانصد و شانزده هزار و هشتصد و هشتاد و دو تومان در سال ۹۸ افزایش یافته است. در حالی که خط فقر، در همین بازه زمانی، به گفتهی بسیاری از کارشناسان اقتصادی، به بیش از شش میلیون تومان فزونی گرفته است. و حداقل دستمزد، در بهترین حالت، به زحمت حتا ۳۰ درصد سبد مصرفی یک خانوار چهار نفرهی کارگری را تامین میکند؛ بیکاری، بنا به آمارهایی که در واقع بسیار نازل هستند، از مرز دوازده درصد و شش میلیون نفر گذشته و به ویژه در بین جوانان و نیروی آماده به کار – که هر سال در حدود یک میلیون تن نیز به آن افزوده میشود- بیداد میکند؛ فقر و فلاکت عمومی بیش از نوزده میلیون تن از تودهی کارگر و فرودست را، بنا به آمارهای رسمی، به حاشیهنشینی رانده و هر دم بر این جمعیت انبوه، و فاقد کمترین امکانات رفاهی و آموزشی و بهداشتی، اضافه میکند؛ این تصویر هر چند کامل نیست و فقط گوشهای از وضعیت دهشتزای معیشت آحاد طبقهی کارگر را نمایان میسازد، اما به اندازهی کافی جهنم سوزان زندگی آنها را ترسیم میکند. این مصایب، ناشی از نظم سرمایه، انگیزهی بنیادین اعتراضات و اعتصابات و خیزشهای مردم اعماق هستند، و تا بود و بقای آنها، امکان وجود و برآمد مییابند. و با این همه، عجیب آن که پارهای از به اصطلاح تحلیلگران سیاسی، اعتراضی چنین برآمده از هستی و موجودیت مادی تودهی کارگر و فرودست را – بدین علت، که سازمان و رهبری و سیاست اعلام شدهی رسمی ندارد- «اعتراض کور» میخوانند. این اعتراضات «کور» نیستند. هیچ اعتراضی، که خواست زندگی بهتر و آسودهتر تودهی کارگر و فرودست را فرا روی خود قرار میدهد، اعتراضی که به قصد حفظ و صیانت حقوق انسانی خود از تعرض سرمایهداری پا میگیرد، نمیتواند «کور» باشد! چنین اعتراضی، سیاست دارد، دورنما دارد؛ هرچند که این سیاست و دورنما خام باشد، تکوین نیافته باشد، و به یکسان به درک همگانی و پرچم اعتراض بدل نشده باشد، اما، در سینه و اندیشهی معترضین، در عُمق امیدها و انتظارات آنها، ریشه دارد. و در تداوم اعتراض، جوانه هم میزند و شاخ و برگ هم میگُستراند. سازمان، رهبری، و سیاست رسمی خود را هم بر پا میدارد.
خیزش تودهی کارگر و فرودست در آبان ۹۸، با تهاجم سبُعانهی جمهوری منحوس اسلامی به خاک و خون غلطید و به عقب نشست. جز این هم نمیشد. خیزشهای خیابانی عُمر و بُرد محدودی دارند. در شرایطی که اعتصابات کارگری در مهمترین مراکز کار و تولید، در پیوند با خیزشهای خیابانی و به مثابه ستون فقرات آنها، شکل نگیرند و سرمایهداری و دولت آن را با ضربات مُهلک و کُشندهی خود روبرو نسازند، خیزشهای خیابانی به احتمال بسیار در برابر تهاجم وحشیانهی نیروهای سرکوب و کشتار سرمایه به عقب مینشینند و حتا اگر تحولی در جامعه ایجاد کنند، چنین تحولی – در فقدان صف مستقل طبقاتی تودهی کارگر و فرودست و افق و چشمانداز الغای کار مزدی و برچیدن مالکیت خصوصی بورژوازی – به تغییرات بنیادین سیاسی و اقتصادی منجر نخواهد شد. با این همه، خیزش آبان ۹۸ با ویژگیهای مشخصی متعین میشوند؛ ویژگیهایی که مبارزهی جاری تودهی کارگر و فرودست علیه رژیم پلشت جمهوری اسلامی و تعرض سرمایهداری ایران را به سطح کیفی نوینی سوق دادند.
– این خیزش از حیث گُستردگی جغرافیایی، کم نظیر بود. بنا به پارهای از گزارشات و اطلاعات، تودهی کارگر و فرودست، در اندک زمانی پس از اعلام رسمی افزایش قیمت بنزین، چون پیکری همبسته و همسرنوشت، در سی استان و بیش از ۱۰۰ شهر به خیابانها هجوم آوردند و اعتراض خود علیه تعرض و توحش سرمایهداری را فریاد زدند.
این گُستردگی جغرافیایی، چنین نیروی انسانی همبسته و همسرنوشتی، حتا در دی ۹۶ وجود نداشت. و این، یکی از نقاط ضعف برجستهی آن خیزش پُر شکوه بود. در خیزش آبان ۹۸، اما، تودهی کارگر و فرودست مناطقی چون کردستان و آذربایجان نیز حضوری فعال و موثر در خیزش داشتند و تشبثات سالیان دور و دراز جریانات ناسیونالیستی که مبلغ منفعت و سرنوشتی دیگر برای تودهی کارگر و فرودست این مناطق بودند را نقش بر آب کردند؛
– خیزش آبان ۹۸، طغیان اعتراضات فروکوفتهی مردم اعماق بود. این خیزش، در امتداد خیزش دی ۹۶، و بر خلاف اعتراضات انتخاباتی سال ۸۸، نطفهی رویکردی آشتیناپذیر با کُلیت رژیم منحوس اسلامی و سرمایهداری ایران را در خود حمل میکرد. این، خیزش مردم کارگر و فرودست جان به لب رسیدهای بود، که دیگر چیزی جر زنجیرهای دست و پای خود برای از دست دادن ندارند. اینها بودند، که جان خود را بر کف دست گرفتند و به خیابانها آمدند. زنان و مردان، پیران و جوانان؛ آنها که کمر از فشار سالهای دور و دراز کارهای سخت و طاقتفرسا، خم کردهاند؛ آنها که هر روز از بام تا شام به دنبال کار و دستمزدی، که لقمهای نان بر سر سفره بیاورد، ساعتها در میادین شهرها یا جلوی درب مراکز و موسسات کار به صف ایستادهاند؛ آنها که در صدها شهرک حاشیهنشین، در فقدان کمترین امکانات خدماتی و بهداشتی و آموزشی، در آلونکهاشان در هم میلولند، صدایشان شنیده نمیشود، درد و رنجشان هم، انبوه فراموش شدهگان این جامعه؛ زنانی که چهار دهه است رنج و شکنج آپارتاید جنسی، تحقیر و توهین و بیحقوقی مفرط، را به ناچار تاب آوردهاند؛ و سرانجام، میلیونها جوانی که امیدها و آرزوهای انسانی خود را، در جهنم سرمایهداری ایران، هر روز بیش از روز پیش از دست میدهند و روزنهای از روشنایی فرا روی خود نمیبینند. اینها به خیابانها آمده بودند. صورت مساله از دی ۹۶ تغییر کرده بود، آبان ۹۸ مُهر خود را بر این تغییر کوبید. دیگر صحبتی از «خوبی» یک جناح و «بدی» جناح دیگر حاکمیت سرمایه در میان نبود. همه، اصلاحطلب و اصولگرا، از سر تا ته، مورد خشم و لعن مردم اعماق بودند. از «طبقهی متوسط» هم دیگر صحبتی به عنوان فعالمایشای تغییرات اجتماعی در میان نبود. این «طبقه»ی موهوم، که ابداع شده بود تا نقش طبقهی کارگر در تحولات بنیادین اجتماعی کتمان شود، در خیزش آبان ۹۸ میدان را خالی کرده بود، گُم شده بود. فقط مردم اعماق بودند و انگیزههای آنها، امیدها و انتظارات آنها، همصدایی و همسرنوشتی آنها!
گزارشات و اطلاعات نشر یافته، حتا در رسانههای رسمی رژیم اسلامی سرمایه، از محل وقوع اعتراضات و از بافت جانباختگان این خیزش، مُبین این واقعیتات هستند. این گزارشات و اطلاعات تاکید دارند، که اکثر جانباختگان شناسایی شده از جوانان عمدتا بیکار بین سنین ۲۰ تا ۳۰ سال بودند. جوانانی که نه تنها امیدی به آینده ندارند، که در اساس چیزی هم برای از دست دادن ندارند. هر چند آمار دقیقی از تعداد دستگیر شدهگان اعلام نشده، اما پارهای بررسیهای میدانی نشان میدهند نزدیک به ۷۵ درصد از دستگیر شدهگان آبان بیکار هستند و ۸۰ درصد آنها زیر ۳۰ سال سن دارند. در همین رابطه، سعید معیدفر، جامعهشناس ساکن ایران، در گفتوگویی با خبرگزاری «ایلنا»، اظهار داشته: ویژگی مهم جنبش اعتراضی جاری، این است که ثمرهی اقدام میلیونها گرسنهی حاشیهنشینی است که در دروازههای شهرهای بزرگ کشور کمین کردهاند و سُرخوردگی آنان نتیجهی چهل سال سیاستهای غلط مقامات حکومت اسلامی ایران است؛
– این خیزش، چون دی ۹۶، نشان داد که مبارزهی جاری تودهی کارگر و فرودست فراتر از ملیت، جنسیت، ردهی سنی و باورهای مذهبی است. بیکاری، فقر و فلاکت، گرسنگی و بیخانمانی، محرومیتهای اجتماعی، و دهها مصیبت دیگر ناشی از نظم سرمایه، چون زنجیری اکثریت عظیم مردمان این جامعه را از زن و مرد، فارس و ترک و عرب و کرد و بلوچ، با هر باور مذهبی یا بیباوری به مذهب، از هر ردهی سنی، به هم متصل کرد و همبستگی و همسرنوشتی آنها را پیام داد. شکافها در آبان ۹۸ رنگ باخت؛
– خیزش آبان ۹۸، رادیکال و ضد سرمایهداری بود. و حتا بر خلاف، دی ۹۶، همان اندک گفتمان و شعائر مذهبی هم در آن به چشم نمیخورد. شرکت کنندهگان در این خیزش، آنجا که مورد یورش وحشیانهی آدمکُشان جمهوری اسلامی قرار گرفتند و به دفاع از خود و در مواردی هم به درست به تعرض پرداختند، بانکها و موسسات تجاری، مراکز پلیس و نیروهای انتظامی، و نیز حوزههای علیمه و دفاتر امامان جمعه و حسینیهها، را به عنوان نمادهای سرمایهداری و رژیم اسلامی به آتش کشیدند. به گفتهی ابراهیم صبوری، نایب رئیس شورای شهر شیراز، فقط در این شهر بیش از ۳۰۰ میلیارد تومان به شهرداری شیراز خسارت وارد شد. همچنین بنا به آمار «خبرگزاری مهر»، در طی این اعتراضها نزدیک به ۵۰۰ شعبهی بانک، ۱۸۰ پمپ بنزین و تعداد بسیار زیادی از خودروهای پلیس و مراکز دولتی به آتش کشیده شد و اقتصاد ایران به صورت مستقیم حداقل ۲۰۸۳ میلیارد تومان ضرر دید.
– مقاومت تودهی کارگر و فرودست در برابر یورش وحشیانهی آدمکُشان جمهوری اسلامی و تعرض به نمادهای سرمایهداری و مذهبی، در عین حال، خط بطلانی هم بر نصایح لیبرالی و اخلاقی «پرهیز از خشونت»، مبارزهی «مسالمتآمیز» و «مدنی» بورژوا لیبرالهای اتو کشیده و فاقد فهم و درایت سیاسی کشید. مسالهی اساسی در میدان این جنگ نابرابر، انتخاب ناگزیر در میانهی ترس و شجاعت بود. یا ترس یا شجاعت! انتخاب ترس، انتخاب ترک میدان اعتراض و مبارزه و تمکین به تعرض سرمایهداری به سطح زندگی و معیشت خود بود. قبولداشت این زندگی نکبتی مالامال از فقر و فلاکت، گرسنگی و بیخانمانی، بود. و این، خود، معنایی جز مرگ تدریجی نداشت! انتخاب شجاعت، اما، انتخاب ایستادگی در میدان اعتراض و مبارزه علیه تعرض سرمایهداری به هست و نیست خود بود. انتخاب مقاومت در برابر یورش وحشیانهی نیروهای آدمکُش جمهوری اسلامی بود. و کدام انسان فهیم و منصفی است، که نداند معترضی که از هست و نیست خود دفاع میکند، در میدان یک جنگ نابرابر، «خشم» ناگزیر خود را بروز میدهد؛ خشمی که در برابر گلههای آدمکُش یک رژیم موحش فوران میکند و به درگیری و ابراز «خشونت» هم میانجامد. چنین خشونتی، اگر که «خشونت» است، در دفاع از خود صورت میگیرد، ضروری، انسانی، و مشروع است. خشونت در برابر، اما، خشونت سازمان یافتهی دولتی است، آدمکُشی است. و این است، که «خشونت» ضروری، انسانی و مشروع معترض را میزایاند. مساله، به هیچ رو، تقدیس «خشونت» نیست. تاکید بر امر «واقع» و ناگزیر در عرصهی عمل است. آنگاه که نیروهای آدمکُش یک رژیم موحش با توپ و تانک و هلیکوپتر به شما هجوم میآورند؛ آنگاه که گلولههای سُربی، قلب فرزندان را شما میشکافند؛ آنگاه که کُلت را از فاصلهی یک متری به سر و سینه شما نشانه میروند؛ آنگاه با چماق بر سر شما میکوبند و با قمه شکم شما را میدرند؛ و همهی این جنایات فقط به این خاطر که شما تنها به انگیزهی دفاع از هست و نیست خود، از حُرمت انسانی خود، و از حق زندگی خود، به میدان آمدهاید، این «خشم» شماست، که به ناگزیر و به مثابه تنها سلاح دفاع شما فوران میکند و به ناگزیر به «خشونت» هم میانجامد.
– گُستردگی فوران خشم و عصیان مردم اعماق، چنان جمهوری اسلامی سرمایه را به وحشت انداخت، که نه تنها فرمان به کشتار سبُعانهی معترضین داد، که برای جلوگیری از ارتباط فعال معترضین با یکدیگر و نشر اخبار این کشتار چه در جامعهی ایران و چه در بین افکار عمومی جهان، شبکهی اینترنت را از دسترس خارج کرد. هرچند جمهوری پلشت اسلامی با قطع اینترنت به مقصود خود در کوتاه مدت رسید، اما، متحمل زیان اقتصادی هنگفتی نیز شد. بخش قابل توجهی از گردش مالی و… جامعهی سرمایهداری ایران بر استارتآپهایی متکی است، که به بیش از چهل هزار بالغ میشوند. قطع اینترنت این مکانیزم سرمایه را فلج کرد. تصمیم دولت سرمایه به قطع اینترنت، در عین حال، افسانهی تاثیر شبکههای مجازی در مبارزات اجتماعی را، که به ویژه در نسل جوان عمل میکرد، نیز ذایل ساخت. با قطع اینترنت همگان دریافتند، که چندان هم نمیشود به این شبکه دل بست و از به کارگیری راههای «کلاسیک» ارتباط و خبررسانی غفلت کرد. بازندهی دیگر قطع اینترنت، اپوزیسیون جمهوری اسلامی – از راست تا چپ آن- بود. قطع اینترنت به وضوح نشان داد، که این اپوزیسیون چیزی در چنته ندارد، فاقد بدنهای در جامعه است، فعالیتی در زمینهی سازماندهی ارتباطات و… انجام نداده است، اخبار و اطلاعات خود را در اساس از طریق اینترنت و شبکههای مجازی به دست میآورد، و بیشتر چون دستگاه صدور اطلاعیه و تظاهراتهای حمایتی در خارج از ایران عمل میکند.
اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی
خیزش خشم و عصیان مردم اعماق، از آنجا که هنوز بر افق و چشمانداز طبقاتی روشنی اتکا ندارد و به گونهای اثباتی مطالبات و انتظارات خود دربارهی جامعهی نویی که میباید از دل جامعهی کُهنه زاده شود را در مبارزهی جاری علیه نظم سرمایه و دولت اسلامی آن به میان نیاورده است، به ناگزیر به تکاپوی رنگین کمان اپوزیسیون بورژوایی جهت مخدوش کردن محتوای طبقاتی این خیزشها، به بند کشیدن و مُهار کردن رادیکالیسم آنها، و بهره جُستن از چنین مبارزاتی در رقابت بین جناحهای مختلف بورژوازی برای سُریدن به تخت حاکمیت سیاسی میدان میدهد. در خیزش دی ۹۶ و آبان ۹۸، اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی – به ویژه طرفداران سلطنت پهلوی- با حمایت رسانههایی چون «من و تو»، «صدای آمریکا»، «ایران اینترنشنال»، «بی.بی.سی»، «رادیو فردا» و…، و در پناه دولتهای مرتجع منطقه و سرمایهداری غرب، چنین نقشی ایفا کردند.
در شرایطی که خیزشهای اعتراضی تودهی کارگر و فرودست بیش از پیش حدت میگیرد، و در شرایطی که جمهوری اسلامی پس از سرکوب هر خیزش، هر بار، ضعیفتر و درماندهتر از میدان به در میآید، و موقعیت به خطر افتادهی منطقهای آن نیز این ضعف و درماندگی را تشدید میکند، این «اپوزیسیون» با امید به متقاعد ساختن سرمایهداری غرب، به ویژه آمریکا، به سرنگونی جمهوری اسلامی، به تکاپو افتاده است. دار و دستههای مختلف مشروطهخواه، سلطنتطلب، فرشگردیها، طیف جمهوریخواهان، شورای مدیریت دوران گذار، مجاهدین، انواع و اقسام تشکلهای خلقی و ملی و دموکراتیک و… فعالیتهای ضد رژیمی خود را به این منظور تشدید کردهاند، رهنمود صادر میکنند، خود را قیم و رهبر مبارزات جاری جار میزنند، ارادت قلبی خود به دولتهای سرمایهداری غرب و متحدین مرتجع منطقهای آنها را اظهار میدارند و آنها را به پاس «مجاهدات» خود در مبارزه علیه جمهوری اسلامی به حمایت قاطع از خویش فرا میخوانند! اکثر این جریانات چنان به ورطهی دنائت سیاسی و اخلاقی در غلطیدهاند، که نه تنها کمترین شرمی از آویزان شدن به ترامپ و نتانیاهو و بنسلمان و گرفتن پول و اسلحه از آنها ندارند، که این دریوزگی را عین افتخار و لازمهی سرنگونی جمهوری اسلامی، و برپایی «دموکراسی» در ایران نیز میدانند.
سیاستهای اقتصادی رنگینکمان اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی، در اساس هیچ تفاوت ماهوی نه با هم و نه با جمهوری اسلامی ندارد. سر و ته یک کرباسند! اختلاف اینها با جمهوری اسلامی، و با هم، در اساس، اختلافی بر سر خوان یغمای اقتصاد سرمایهداری ایران، بر سر نوع مدیریت، و سهم و ساختار حقوقی مناسب جهت مالکیت سرمایهها است. این خوان یغما را میخواهند، حاصل کار و زحمت طبقهی کارگر را میخواهند، انباشت سرمایه و مدیریت آن را میخواهند. اینها، همگی، از مدافعین پُر شور برنامهها و سیاستهای راهبُردی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی هستند. کمترین مشکلی با اقتصاد بازار آزاد، خصوصیسازی، تعدیل نیروی کار، انجماد و کاهش دستمزد، تشدید فشار کار، کاهش سقف تامینات اجتماعی و…، که صدها میلیون آحاد طبقهی کارگر در اقصا نقاط جهان سرمایهداری را از هستی انسانی ساقط کرده و به لبهی پرتگاه نیستی کشانده، ندارند. کلامی در این باره حرف نزدهاند، چه رسد به این که برنامه و سیاستی – حتا در یکی دو خط کوتاه- برای اشتغالزایی و از بین بردن بیکاری و فقر و فلاکت، کاهش – و نه حتا از بین بردن- شکاف طبقاتی و مصایبی از این دست داشته باشند. اینها، همگی، پیرو صمیمی و راستین راهکارهای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی هستند، از «مقدسات» بازار حرکت میکنند، عکس پینوشه و تاچر را در جیب دارند، و دهشت زندگی و معیشت طبقهی کارگر کمترین گزندی بر وجدانهای «آسوده» و «منزه» آنها وارد نمیآورد.
برای یک لحظه، فقط برای یک لحظه، تصور کنید شاهزادهی دموکرات بر تخت سلطنت یا جمهوری تکیه زده بود و وزیران فوکُل کراواتی فرشگردی هم یک به یک صندلیهای کابینه را اشغال کرده بودند. دستور صندوق بینالمللی پول، در شرایط بحران اقتصاد سرمایهداری جهانی، هم همان بود که به جمهوری اسلامی و تمامی دولتهای دیگر جهان سرمایهداری ابلاغ شده بود: افزایش قیمت سوخت و حذف یارانهها بر آن! شاهزادهی دموکرات و کابینهی فرشگردی چه میکردند؟ هیچ، جز این که به سرعت و قطعیت از این دستور پیروی میکردند! البته شاید چگونگی، و حواشی، اجرای این دستور با آنچه توسط جمهوری اسلامی سرمایه به کار گرفته شد، قدری تفاوت میکرد. الزام اجرای دستور، اما، به قطع تفاوتی نمیداشت! آیا کلامی از این شاهزاده، فعالین فرشگردی، و سایر جریانات اپوزیسیون بورژوایی، در نقد راهکارهای صندوق بینالمللی پول، از جمله افزایش قیمت سوخت و حذف یارانهها بر آن، تاکنون شنیدهاید؟!
اینها، نه فقط در زمینهی اقتصادی با جمهوری اسلامی سرمایه تفاوت ماهوی ندارند، که حتا در زمینهی ساختار سیاسی و اجتماعی نیز با بسیاری از راهکارهای رژیم بر سر کار همراه و همرای هستند. در حاکمیت فرضی هیچ یک از اینها قرار نیست شهروندان جامعه حق ایجاد تشکلهای محلی و منطقهای و سراسری خود را داشته باشند و از این طریق، ادارهی امور جامعه را به دست گیرند؛ قرار نیست قوانین جامعه توسط نمایندگان منتخب، و قابل عزل، شهروندان جامعه تدوین شود؛ قرار نیست نیروهای نظامی و انتظامی حرفهای، سرکوبگر و آدمکُش، تعطیل شوند؛ قرار نیست زندان و شکنجه، و کنترل زندگی شهروندان، به ویژه مخالفین سیاسی، برچیده شود؛ قرار نیست طبقهی کارگر تشکلهای مستقل خود را آزادانه ایجاد کند؛ قرار نیست حق اعتصاب و تظاهرات، وسیعترین آزادیهای سیاسی و اجتماعی، رایج شود. هیچ یک از این حقوق اولیهی انسانی با پلاتفرم سیاسی این اپوزیسیون بورژوایی، و آنچه در عمل و در شرایط حاضر جهان سرمایهداری رواج دارد، همگونی و همآوایی ندارد.
رنگین کمان اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی، به اعتبار آن چه تاکنون نوشته و گفتهاند، به وضوح جریاناتی اولترا- راست و مدافع ارتجاعیترین سیاستهای سرمایهداری جهانی، به ویژه آمریکا، هستند. سیاست مورد اتکای اینها برای «پسگیری» ایران از جمهوری اسلامی، فشار تحریمهای اقتصادی آمریکا، پول بنسلمان، عناد اسرائیل با جمهوری اسلامی، حتا جنگ، و از این دست راهکارهای ارتجاعی، است! اینها از کمونیسم و کمونیستها به شدت بیزارند، آنها را مانع «رشد» و «ترقی» جامعه میدانند، و بیش از آن که مبارز جدی سرنگونی جمهوری اسلامی باشند، علیه کمونیسم، علیه طبقهی کارگر و مطالبات و انتظارات آن، شمشیر به کمر بستهاند. دلیل هم دارند. بحران اقتصاد سرمایهداری، تشدید رقابت بر سر تقسیم جهان بین قطبهای سرمایهداری جهانی، سیاستها و راهکارهایی که پاسخگوی شرایط متحول حاضر نیستند، احزاب بی خاصیتی که پایههای تودهای خود را به طور مستمر از دست میدهند و از دایرهی قدرت به بیرون پرت میشوند و…، به ناگزیر صحنه را برای حضور راستترین احزاب و سازمانها، و ارتجاعیترین سیاستها، فراهم میسازد. چرخش به راست احزاب لیبرال و سوسیال دموکرات، پاگیری و رشد جریانات راسیستی و نئونازیستی چون جبههی ملی فرانسه، حزب آزادی هلند، حزب آلترناتیو برای آلمان، حزب دموکراتهای سوئد، و شکلگیری دار و دستههای آدمخواری چون القاعده، داعش، جبهه النصره، الشباب و بوکوحرام، سیاست بیکارسازی میلیونی تودهی کارگر، افزایش بی سابقهی شدت کار، کاهش هولناک تامینات اجتماعی، پلیسی کردن جوامع انسانی، راهاندازی جنگهای خانمانسوز، آواره کردن میلیونها انسان گرسنه و بی سر پناه و… در همین دورهی تاریخی اتفاق میافتد و یک مشخصهی جهان سرمایهداری حاضر است. چرا ماهیت رنگینکمان اپوزیسیون بورژوایی ایران جز این میباید باشد؟! چون خون «ایرانی» در رگ آنها جریان دارد؟! چون فرزندان «کوروش بزرگ» هستند؟! یا چون «دموکرات»تر از همسلکان اروپایی، آمریکایی، آفریقای و آسیایی خود میباشند؟!
اینها، اما، کمترین شانسی برای تبدیل شدن به یک نیروی سیاسی تودهای و موثر در جامعهی ایران را ندارند. اکثریت عظیم مردمان این جامعه آرزوی یک زندگی آزاد و برابر، مرفه و محترم، را به سینه و اندیشه دارند؛ آموزش و بهداشت رایگان، بیمهی بیکاری و تامینات اجتماعی مناسب و مُکفی میخواهند؛ حق اعتصاب و تشکل، آزادی بی قید و شرط بیان و عقیده، و… میخواهند؛ و اینها ظرفیت سیاسی و اقتصادی پاسخگویی به هیچ یک از این نیازهای حیاتی جامعه را ندارند. بحران اقتصادی سرمایهداری جهانی، زیر پای قدرتمندترین اقتصادها و «دموکراسی»های غربی را هم خالی کرده است، چه رسد به اقتصاد سرمایهداری از نفس افتاده و ورشکستهی ایران! افزون بر همهی این مولفهها، گُسترش و تعمیق مبارزات طبقهی کارگر، رشد آگاهی طبقاتی، و رادیکالیسمی که اعتراضات و اعتصابات و خیزشهای سالهای اخیر پیامآور آن بودهاند، خیال خوش این جریانات برای سُریدن به تخت حاکمیت را نقش بر آب میکند!
با این همه، از رنگینکمان اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی نمیباید غافل ماند. اینها، به ویژه طرفداران سلطنت پهلوی، اگر افق و چشمانداز روشن طبقاتی ناظر بر اعتراضات و اعتصابات و خیزشهای تودهی کارگر و فرودست نشود، در شرایط ضعف و درماندگی بیشتر جمهوری اسلامی، این احتمال را مییابند که با اتکا به حمایت دولتهای سرمایهداری غرب، و متحدین مرتجع منطقهای آنها، و به یاری مهندسی افکار عمومی به وسیلهی دهها رسانهی گروهی منقاد و گوش به فرمان بورژوازی، یک طرف نبرد برای به دست گرفتن سُکان حاکمیت سیاسی و اقتصادی جامعه شوند. و در صورت دستیابی به حاکمیت، جامعه را به ورطهی دور جدیدی از استثمار مشدد طبقهی کارگر، انباشت سرمایه، و سرکوب هر صدای حقطلبانه و آزادیخواهانهای، سوق بدهند. در بوق و کُرنا کردن شعار «رضا شاه، روحات شاد»، که در برخی از اعتراضات توسط عدهای اندک از معترضین سر داده شد؛ مصاحبههای پی در پی با شاهزاده و حامیان فرشگردی وی، که از فرط اینهمانگویی و مکررات بی محتوا گوش را میآزارد؛ و نمایشات مشمئزکنندهی جعبهی جادویی «من و تو» و «ایران اینترناشنال» و… از ایران مُدرن و پیشرفتهی دورهی آریامهر، که گویی نه مبارزهی طبقهی کارگر را تجربه کرده بود، نه فقر و فلاکت و حلبیآبادهای حاشیهی شهرهای بزرگ را، و نه خوف «ساواک»اش لرزه بر دل انسان میانداخت؛ اجزایی از سیاست تزیین صحنه به این منظور، برای روز مبادا، هستند.
مردم اعماق و چشمانداز آتی
هر دو خیزش دی ۹۶ و آبان ۹۸ از بارقههای امید دهندهی صف مستقل طبقاتی و مبارزهی ضد سرمایهداری تودهی کارگر و فرودست بهره داشتند؛ هرچند هنوز از توش و توان کافی برای تثبیت این امر مهم در صفآرایی نیروهای متخاصم جامعه برخوردار نبودند و گاه وزن مبارزهی ضد رژیمی و نیروی براندازی بر آنها سنگینی میکرد. تقویت و تحکیم صف مستقل طبقاتی و مبارزهی ضد سرمایهداری، که براندازی جمهوری اسلامی سرمایه – به رغم تمامی اهمیت آن- تنها لحظهای از آن به شمار میرود، راهی است که در تداوم این مبارزه میباید پیموده شود. در غیر این صورت، خطر برآمد اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی و سلطهی مبارزهی ضد رژیمی بر اعتراضات و خیزشهای تودهی کارگر و فرودست، در شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ملتهب و دلهرهآوری که جامعه را در خود فرو برده است، دو چندان میگردد. سرانجام محتوم این وضعیت میتواند به رفتن یک رژیم سرمایه و آمدن رژیم دیگر سرمایه مُنتهی شود، میتواند سیادت سیاسی و اقتصادی جامعه را از این دست بورژوازی به مثابه یک طبقه بستاند و به دست دیگر بورژوازی بسپارد، میتواند گلهی اوباش مُکلا و مُعمم را از تخت حاکمیت به زیر بکشاند و فوکُل کراواتیهای تحصیلکرده و آدابدان را بر جای آنها بنشاند، میتواند برای دورهای کوتاه – و تا هنگامی که نیروی قهریهی جدید سرمایه آمادگی سرکوب و برقراری اختناق خونین را کسب نماید- حتا به برخی گُشایشهای سیاسی و اجتماعی نیز بیانجامد؛ اما استثمار مشدد طبقهی کارگر، چرخهی تولید و ارزشافزایی سرمایه، پایان نخواهد یافت؛ کورهی سوزان فقر و فلاکت خاموشی نخواهد گرفت؛ حاشیهنشینی، فحشا و اعتیاد، از جامعه رخت برنخواهد بست. این سوی جامعه، سوی مردم اعماق، در بر همان پاشنهی سابق خواهد چرخید، هر چند در سوی دیگر، در طبقهی بورژوازی، چهرههای جدیدی بر مسند قدرت و ثروت تکیه خواهند زد و نقش خدایگان زمینی جامعهی سرمایهداری ایران را به عهده خواهند گرفت.
چه باید کردها، راهکارها و راهحلها، هم در پیشگیری از وقوع این سناریوی هولانگیز و هم تکوین و تقویت هر چه فزونتر مبارزهی ضد سرمایهداری طبقهی کارگر، ناروشن نیستند. دیرزمانی است که فعالین رادیکال و کمونیست طبقهی کارگر، در گرماگرم صدها و هزارها مبارزهی جاری علیه سرمایهداری، توش و توان خود را صرف برپایی تشکلهای طبقاتی ضد سرمایهداری تودهی کارگر و فرودست میسازند؛ تشکلهایی که هر لحظهی مبارزه علیه ستم و استثمار سرمایهداری – مبارزه در راه افزایش دستمزد، ستاندن دستمزدهای معوقه، کاهش شدت کار، حفظ و صیانت از بیمههای اجتماعی و هر موضوع دیگر مربوط به کار و معیشت مردم اعماق را- فقط لحظهای از مبارزه علیه سرمایهداری و برای الغای کار مزدی و برچیدن مالکیت خصوصی بورژوازی برمیشمرند و تا دستیابی به این هدف از پای نمینشینند؛ تشکلهایی شورایی، که گُستردهترین آحاد طبقهی کارگر را مستقل از ملیت، جنسیت، مذهب، تفاوتهای سنی، رستههای متفاوت کاری، شاغل و بیکار و… در خود جای میدهند و مبارزات جاری آنها علیه سرمایهداری را متحد و متشکل میسازند.
این امر مهم شدنی و ممکن است، خیال خوش نیست، امید واهی نیست، ریشه در هستی مادی طبقهی کارگر دارد. انبوه اعتراضات و اعتصابات کارگری، مبارزهی سترگ کارگران هفتتپه و فولاد اهواز و پتروشیمی ماهشهر و هپکو و آذرآب، کارکنان راهآهن و رانندگان کامیون و معلمان و…، پشتوانهی تحقق این امر مهم هستند. قرار نیست تشکلهای طبقاتی تودهی کارگر و فرودست در خلاء، از نقطهی صفر، ایجاد شوند. قرار نیست عدهای منورالفکر دور هم جمع گردند، غور و تفحص کنند، برنامه و اساسنامه بنویسند، تشکلی بنا کنند و پس از اینها، امر به فعالیت مبارزاتی دهند. قرار است همین مبارزات جاری ضد سرمایهداری تودهی کارگر و فرودست، که هر روزه در گوشه و کنار جهنم سرمایهداری ایران در جریان است، متشکل شود و سازمان بیابد و افق و چشمانداز الغای کار مزدی و برچیدن مالکیت خصوصی بورژوازی را فرا روی خود قرار دهد. نیروی انسانی با تجربه و با درایت این امر مهم نیز فراهم است. هر کس که با سوخت و ساز طبقهی کارگر و چگونگی پاگیری اعتراضات و اعتصابات کارگری آشنایی داشته باشد، نیک میداند هیچ مبارزهی کارگری در هیچ کارخانه و موسسهای بدون وجود تعدادی فعال کارگری، که مورد اعتماد و وثوق همزنجیران خود باشند و بتوانند موانع برپایی یک مبارزه و حضور فعال و موثر آنها در این مبارزه را رفع کنند، به جریان نمیافتد. کثرت مبارزات طبقهی کارگر در این سالیان، یک نشانهی بارز از وجود تعداد قابل توجهی از این فعالین کارگری است، که در محافل خود و در متن روابط طبیعی خویش به بحث و مشورت و تصمیمگیری پیرامون وضعیت کار و معیشت و سرنوشت مبارزهی مشترک خود علیه ستم و استثمار سرمایهداری میپردازند. گسترش این روابط طبیعی و پیوند هر چه بیشتر محافل فعالین کارگری، هم نقش مهمی در ارتقای کمی و کیفی مبارزات ضد سرمایهداری تودهی کارگر و فرودست ایفا خواهد کرد و هم به تدریج زمینهی مناسب ایجاد تشکلهای طبقاتی ضد سرمایهداری این گُستردهترین جمعیت جامعه را فراهم خواهد آورد.
* * *
در روزهایی که از راه میرسند، اعتراضات و اعتصابات و خیزشهای کارگری باز هم روی خواهند نمود. انگیزههایی که به این مبارزات امکان ابراز وجود میدهند، کماکان به قوت خود باقی هستند و حتا شتابی فزاینده هم خواهند یافت. استثمار وحشیانهی نیروی کار، تشدید باز هم بیشتر فشار و شدت کار، تعویق و انجماد دستمزدها، دایرهی وسیعتر فقر و فلاکت و… – در متن بحران اقتصادی سرمایهداری جهان، اقتصاد به بُنبست رسیده و از نفس افتادهی سرمایهداری ایران، تحریمها، و فساد و ارتشای مالی مقامات ریز و درشت جمهوری اسلامی- شوربختانه تنها تصویر در چشمانداز است. دولت سرمایه نیز به این امر واقف است و انتظار اعتراضات و اعتصابات و خیزشهای مردم اعماق، طوفانیتر از گذشته، را میکشد. و هم از این رو، خود را آمادهی مواجهه با این طوفان میسازد. بی جهت نیست، که خامنهای، ولی سفیه آدمکُشان جمهوری پلشت اسلامی، هفتم آذر، در دیدار با بسیجیان فرمانبر خود بر تشکیل دوبارهی «کمیتههای انقلاب اسلامی» تاکید کرد. او از بسیجیان خواست: «مثل کمیتههای انقلاب اسلامی در سال ۶۰، که در هر حادثهای حضور داشتند… بسیج در همهی میادین دفاع سخت، نیمهسخت و نرم آماده به کار باشد و در همهی محلههای کشور در مقابل حوادث گوناگون راهبُرد و تاکتیک آماده داشته باشد… در هیچ زمینهای غافلگیر نشوید و سعی کنید در همهی محلهها حضور داشته باشید… در جنگ نرم عکسالعملی رفتار نکنید. البته باید پاسخ دشمن را داد، اما همیشه مانند شطرنجبازی ماهر یک قدم از دشمن جلو باشید و کُنشی عمل کنید… ارتباطات خود را با مساجد تقویت کنید؛ چرا که بسیج متولد مساجد است… با مجموعههای همسو با اهداف بسیج در دانشگاهها و خارج از آن، همافزایی و همکاری کنید… بسیج در عین گستردگی چابک باشد و اسیر پابندهای رایج اداری نشود.»
در این میانهی مخاطرهآمیز، مردم اعماق فقط خود را دارند و بس! پیوند زدن و متصل کردن محافل و شبکههای فعالین رادیکال و کمونیست کارگری به یکدیگر؛ تشکیل شوراهای کارگری در هر مرکز تولیدی و خدماتی، در هر محله و حاشیهنشین کارگری در متن مبارزات جاری علیه سرمایهداری؛ دمیدن روحیهی اتحاد و همبستگی کارگری در این مبارزات؛ جلب بیشترین آحاد طبقهی کارگر، از زن و مرد، پیر و جوان، کارگر فکری و یدی، شاغل و بیکار، ایرانی و افغانی، به این شوراها؛ حمایت جدی و عملی از هر مبارزهای که بخشی از تودهی کارگر را در بر میگیرد؛ فعالیت مستمر در توضیح مبارزهی ضد سرمایهداری با افق و چشمانداز الغای کار مزدی و برچیدن مالکیت خصوصی بورژوازی؛ تسخیر مراکز کار، هر جا که امکان تسخیر و تامین ادارهی تولید و توزیع توسط تودهی کارگر این مراکز وجود دارد؛ به عهده گرفتن ادارهی محلات و حاشیهنشینهای کارگری و تلاش برای حل هر چه بیشتر مشکلات و مصایب تودهی کارگر و فرودست ساکن آنها؛ توجه، حساسیت و واکنش جدی نسبت به مسایل محیط زیستی، آپارتاید جنسی، بردگی مزدی کودکان و… و شرکت موثر در مبارزات عمومی تودهی مردم جامعه برای دست یابی به هر درجه از آزادی و رفاه و آسایش و به دست گرفتن پرچم مطالبات این مبارزات؛ مقابله با هر تعرض سرمایهداری و گلههای اراذل و اوباش آن به کار و معیشت طبقهی کارگر؛ و سایر فعالیتهایی از این دست، دستور کار ما، همهی فعالین رادیکال و کمونیست طبقهی کارگر، همهی کارگران و فرودستانی که زخم عمیق ستم و استثمار سرمایهداری را بر تن دارند، در روزهایی که از راه میرسند، است. انجام این همه، با اتکا به هماندیشی، همکاری، تدبیر و درایت سیاسی ما، بدون تردید ممکن و شدنی است. و امکان ابراز وجود به مثابه یک طبقه، یک صف مستقل طبقاتی، در تحولات آتی جامعه را به ما میدهد.
ما میتوانیم خیزش آتی مردم اعماق را با اعتراضات و اعتصابات کارگری در مهمترین مراکز کار و تولید به هم پیوند بزنیم، گلوگاه اقتصادی سرمایهداری ایران را درهم بفشاریم و از نفس بیاندازیم، دستگاه سرکوب و آدمکُشی جمهوری اسلامی را درهم بشکنیم، تشبثات مزورانهی رنگینکمان اپوزیسیون بورژوایی را نقش بر آب کنیم، و در پس همهی اینها قدرت طبقاتی خود را در جامعه مستقر نماییم. ما این قدرت را داریم!
آذر ۹۸
توضیح: در دفتر سی و چهارم «نگاه»، دسامبر ۲۰۱۹، درج شده بود.