«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
ترجمه و تنظيم: سوسن بهار –
آن چه در زير مىخوانيد، بخشى از يك گزارش تحقيقى است كه «كمپين بينالمللى عليه كار كودكان» وابسته به «كنفدراسيون بينالمللى اتحاديههاى آزاد»، ICFTU، در رابطه با كار كودكان در برخى از كشورهاى جهان تهيه كرده است.
هندوستان
يك چهارم كودكان كارگر سراسر دنيا در اين كشور به كار مشغولاند. بنا به گفتهى وزير كار هندوستان، يك نفر از هر چهار كودك پنج تا پانزده سالهى هندى براى گذران زندگى به كارگرى اشتغال دارد. مجموع اين كودكان كارگر، بنا به آمار رسمى دولت در سال ۱۹۸۵، بالغ بر هفده و نيم ميليون نفر است. گزارشات ديگر، تعداد كودكان كارگر در اين كشور را تا حدود ۴۴ ميليون تن تخمين مىزنند. دولت هندوستان طى سال ۱۹۸۶، اشتغال به كار كودكان زير چهارده سال را در رشته هايى از قبيل: شيشهسازى، آجرپزى، كبريتسازى، و قالى بافى، غير قانونى اعلام كرد. بعضى از صاحبان كارخانه ها و كارگاه ها اما، مخالفت آشكار خود را عليه اين قانون اعلام كردند و براى الغاى آن دست به تلاشهاى گستردهاى زدند.
كبريت سازى
شهر «سيواكاسى»، در ايالت «تاميلاندو»، به دليل اشتغال به كار بين چهل تا ۵۰ هزار كودك خردسال در كارخانه هاى كبريت سازى و فشفشه و ترقهسازى، شهرت بدى دارد. در اين شهر، هيچ اتحاديهى كارگرىيى وجود ندارد. اغلب مخبرين و محققين كار كودكان در اين كارخانه ها، با اين خواست راهنماها و كودكان كارگر روبرو بودهاند كه نام آنها و كارخانهى محل كارشان در گزارشات قيد نشود. آنها از قدرت كارفرمايان وحشت دارند و مىترسند كه كارشان را از دست بدهند و زندگىشان به خطر بيافتد. ترسى ناشناخته، حتا در مواردى كه اسمى هم از كارخانه برده نمىشود، وجود دارد. در «سيواكاسى» اولين كارخانهاى كه مورد بازديد قرار گرفت، كارخانهى كبريتسازى بود. وجود كارخانه هاى كبريت سازى و فشفشه و ترقهسازى در اين شهر، باعث راه اندازى كارخانهى چاپ برچسبهاى كبريت و فشفشه هم گشته و بر چهرهى كارگرى شهر افزوده است. مجموعهى اين كارخانه ها، سود هنگفتى را به جيب صاحبان آنان سرازير مىكنند.
شغلها محفوظند
كبريت را مىتوان به طور تمام اتوماتيك ساخت، اما فقط يك ماشين كبريتسازى تمام اتوماتيك در هندوستان وجود دارد. كمپانى WIMCO كه در چندين شهر در منطقهى «تاميلاندو» وجود دارد، توانايى ايجاد فضاى باز براى متمركز كردن و نصب دستگاه هاى مكانيزه و بالابردن بازدهى كار تا سطح هشتاد و سه درصد را دارد. اما، كار كودكان باصرفهتر است. پنجاه و پنج درصد كبريت كارخانههاى «سيواكاسى»، و شهر همسايهاش «ساتور»، توسط ۶۰ هزار كارگر توليد مىشود. حدود نيمى از اين كارگران، كمتر از چهارده سال دارند و بعضى از آنها كارشان را از پنج سالگى شروع مىكنند. اغلب كودكان كارگر در كارگاهها و كارخانههاى كوچكى كه وابسته به كارخانه ها و شركتهاى توليدى بزرگ هستند، كار مىكنند.
فشفشه و ترقه سازى
نود درصد از محصولات فشفشه و ترقهى هندوستان در «سيواكاسى» توليد مىشود. توليد فشفشه و ترقه، عمدتا براى استفاده در يك روز مشخص از سال، DI WALI، كه به معنى «فستيوال آتش» است، صورت مىگيرد. كارگران مىگويند: “ما ۳۰۰ روز در سال توليد مىكنيم، صاحب كارخانه در طول سی روز توليدات ما را مىفروشد، در طول سه روز، پرفروشترين روزهاى كارخانه را داريم، و در عرض سه ساعت تمام چيزهايى كه ساختيم دود مىشوند و به هوا مىروند.” «فستيوال آتش» براى كودكان كارگر روز تعطيل به حساب مىآيد. اما آنها حتا يك فشفشهى مجانى هم از كارخانه دريافت نمىكنند. آنها بايد مثل ديگران براى خريد فشفشه پول بپردازند و روشن است كه هرگز نمىتوانند.
بازدهى، منفعت، كجاست؟
كار كودكان كارگر در كارگاهها و كارخانههاى كوچك به صورت مقاطعهكارى است. كودكان بايد كاغذهاى برچسب كبريت و فشفشه را رنگ بزنند، فشفشههاى كوچك درست كنند، پودرها را جمع كنند، و دست آخر محصول نهايى را بستهبندى نمايند. بيشتر كودكانى كه در «سيواكاسى» و «ساتور» كار مىكنند، و در طى كار شلاق مىخورند، از منطقهى «كارماراج» آمدهاند كه در نزديكى اين دو شهر است. اما بعضى هم از دهكده هايى مىآيند، كه چهل تا پنجاه كيلومتر از محل كار فاصله دارند. اكثر خانواده هاى اين كودكان، قطعهزمين بايرى دارند كه توسط به اصطلاح «برنامهى توسعهى كشاورزى» دولت در اختيارشان قرار گرفته است و پولى هم بابت خريد يك گاو نر و گارى، و تعدادى مرغ و خروس و بوقلمون، به آنها قرض داده شده است. اما زمين خشك است، آب به اندازه كافى نيست، و فقر و جهل بيداد مىكند.
كى به من غذا خواهد داد؟
دستمزد كودكان كارگر چيزى در حدود پانزده تا هجده روپيه، معادل چهل و هشت تا پنجاه و هفت سنت آمريكا، است. در بهترين حالت، آنها روزى بیست روپيه دريافت مىكنند. در كارخانه هاى كوچك، دست مزد از اين هم پايينتر است و به سطح هشت تا پانزده روپيه در روز تنزل مىيابد. بعضى از خانواده ها، مسئول تهيهى غذاى كودكان خود هستند. آنها روزى دو كيلومتر پياده روى مىكنند، تا غذا به كودكان خود برسانند. يك دختر كارگر دوازده ساله به بازرسان گفت كه: غذاى اغلب آنها، در طول روز، فقط دو كاسهى «اوماج» – آرد جو- است. در اين كارخانه ها، كارگران روزى ده تا دوازده ساعت در هفت روز هفته كار مىكنند. مدت و شدت كار به هنگام نزديك شدن روز «فستيوال آتش» طولانىتر هم مىشود. كودكان صبح زود از »كارمانجى« آورده مىشوند، از ساعت سه صبح شروع به كار مىكنند، و ساعت ده شب به خانه برمىگردند. اتوبوسها كوچك هستند، جاى نشستن كم است، و بعضى از كودكان مجبور مىشوند روزى دو تا سه ساعت هم در اتوبوس سر پا بايستند. مامورين دهكدهها از صاحبان كارخانهها پول مىگيرند، كه خانه به خانه بروند و با عصاىشان سر و صدا راه بياندازند، تا كودكان – و اغلب دختران- بيدار شوند و به اتوبوس برسند. از كودكى سئوال كرديم، كه ساعات طولانى كار، آنها را از زندگى طبيعى و بچگى محروم نمىكند؟ كاويتا، يك دختر دوازده ساله، حالت انسان تن به قضا و قدر دادهاى را به خود گرفت. وقتى كه از او پرسيديم، آيا دلش نمىخواهد به مدرسه برود؟ فرياد كشيد: “آن وقت كى غذايم را بدهد؟” از وى سئوال كرديم، آيا هيچ بازى بچگانهاى بلد است؟ جواب داد: “دويدن.” بازى ديگر؟ كاويتا خاموش ماند. صاحبان كارخانهها نه تنها براى كسب سود هر چه بيشتر، دستمزد كمى به كودكان كارگر مىپردازند، بلكه قوانين حفاظتى در مورد ايمنى كار را هم زير پا مىگذارند. حتا اگر بازرسان ICFTU، وجود مواد شيميايى و مضر در كارخانه ها و تاثير منفى آن بر روى كارگران و محيط زيست را تشخيص بدهند، به طور قانونى نمىتوانند كارخانهدار را مورد پيگرد قرار بدهند. از آن جايى كه اين كارخانهها ثبت نيستند، صاحبين آنها مورد پيگرد قانونى قرار نمىگيرند.
كارگران در آتش مىسوزند
«سيواكاسى» داراى يك بيمارستان است و كارگران در اين بيمارستان، بيمه هستند. اما بيمارستان بخش مخصوص سوختگى ندارد. اعتراضات كارگران و قولهاى مكرر مسئولين هم هيچ تغييرى در اين وضعيت به وجود نياورده است. كارگرانى كه دچار سوختگى مىشوند، بايد به بيمارستان «مادورايى»، واقع در هفتاد كيلومترى شهر، منتقل شوند.
حوادث كشندهى بى شمارى در «سيواكاسى» اتفاق مىافتد. بسيارى از كارخانه هاى كبريت سازى و فشفشه و ترقه سازى اين شهر ثبت شده و قانونى نيستند و طبعا زير پوشش قوانين ايمنى كار هم قرار نگرفتهاند. كارخانه هاى كبريت سازى موظفاند كف پوشهاى پلاستيكى غير قابل اشتعال داشته باشند، اما بازرسان چنين كف پوشهايى را در اين كارخانه ها نديدهاند. در يك كارخانهى كوچك كبريت سازى، مقادير زيادى مواد منفجره در سطح محيط كار پراكنده بود.
به ما كمك كنيد! از ما محفاظت كنيد!
بازرسانى كه از طرف دولت براى رعايت قوانين ايمنى كار در اين كارخانهها به ماموريت گماشته مىشوند، اغلب بى كفايت هستند. آنها دانش كافى در مورد مساله ايمنى كار ندارند و به گزارشات سركارگرها اتكا مىكنند. اين برخوردهاى غير مسئولانه سبب شده است، كه سه حادثهى بزرگ در عرض سیزده سال گذشته روى بدهد. در سپتامبر ۱۹۸۱، سی و هفت كارگر و از جمله تعدادى كودك كارگر، در يك كارخانه در آتش سوختند. در كارخانهى ديگرى، باز در سپتامبر همان سال، سی و نه تن ديگر كشته شدند. در سال ۱۹۹۲ نيز شانزده كارگر در حريق يك كارخانه جان خود را از دست دادند. اتفاقات كوچكتر و تلفات كمتر بىشمارى هم روى داده است، كه معمولا گزارش نمىشوند. در اين گونه كارخانهها، فقط پنج توالت يا محلى كه آب آشاميدنى در آن يافت مىشود، وجود دارد. كودكان كارگر اين كارخانهها به عارضهى سر درد و كمر درد دچارند. در بعضى از كارخانههاى كبريت سازى، دختران به سرعت دچار بيمارى مىشوند. دليل اين امر، نزديكى به گوگرد و شاخه هاى كبريت است. بسيارى به بيمارى سل مبتلا مىشوند. تماس مستقيم با مواد شيميايى نيز بيمارىهاى پوستى كودكان كارگر را به دنبال مىآورد.
سن جعلى
به دليل فقدان سند و مدرك كافى، چگونه مىتوان فهميد كه كار يك كودك كارگر، غير قانونى است يا اين كه يك هويت قانونى جعلى براى او تراشيدهاند. متدى كه به كار مىرود، آناليز است. فرم دندانها، رشد اندامها، تغييرات بافتها، رشد استخوانها، و مو، آناليز مىشود. بعضى از كارگران كوچك با احتياط توضيح دادهاند، كه به دختران خردسال گفته مىشود كه براى زيادتر نشان دادن سن و سالشان، سارى بپوشند تا شكم شان نمايان باشد و خالى هم در وسط پيشانى بگذارند. بازرس كارخانهها در «سيواكاسى» دفترى دارد، كه شامل يك رئيس بازرسى و ده مرد همكار است. اين بازرسان بايد سه هزار كارخانهى اين منطقه را بپوشانند، كه به معنى دو بار بازرسى سالانه براى هر كارخانه است. البته خريدن بازرسان توسط صاحبان كارخانهها هم بسيار متداول است. در هر صورت، مشكلى پيش نمىآيد.
شلاق زدن در اتاق بزرگ
وقتى كه يك بازرس كارخانهاى را باز ديد مىكند، كودكان كارگر به «اتاق بزرگ» منتقل مىشوند و همان جا مىمانند، تا بازرسان كارخانه را ترك كنند. كودكى كه جرئت مخالفت به خود را بدهد، در همان «اتاق بزرگ» شلاق مىخورد. فقط در صورت خوش شانسى است، كه بازرسى موفق مىشود يكى دو تا از اين كارگران خردسال را ببيند.
اگر كارخانهاى به علت استفاده از كار كودكان به دادگاه كشيده شود، پروسهى كار دادگاه ماه ها طول مىكشد. و تازه در صورت محكوميت كارخانه، بالاترين حد مجازات فقط سه ماه زندان يا پرداخت ده هزار روپيه است. يك كارفرماى پول دار به راحتى مىتواند با پرداخت اين مبلغ، زندان را بخرد. در طول اين سالها، جمعا چهل و نه كيس توسط بازرسان به دادگاه ارجاع شده است، كه تنها يكى از آنها مورد بررسى قرار گرفته است.
قدم بعدى چيست؟
مدتهاست كه قانونگذاران در پاراگراف هجده قانون كار در «حمايت از كار كودكان»، اعلام كردهاند كه: “كارخانه داران بايد تاريخ تولد صحيح كاركنانشان را در اختيار آنها قرار دهند.” اما كارفرمايان وقعى به اين گونه قوانين نمىگذارند و نادم هم نيستند. سخنگوى كارخانهى «مانوفاكتور كبريت سازى» در هندوستان اعلام كرده است كه: “شايد كودكان كارگر در چند كارخانهى كوچك وجود داشته باشند، كه به وسيلهى مقاطعه كاران به كار گمارده شدهاند، اما ادعاى كار كودكان در «سيواكاسى» فقط يك افسانه است كه توسط تبليغات مطبوعاتى و آدمهايى از خارج به راه افتاده است.”
بنگلادش
كارخانهى پوشاك سازى «دهاكا»، ۳۷۵ كارگر دارد، كه بیست درصد آنان كودكاند. اغلب اين كودكان كارگر، دختران بين ده تا چهارده سالهاند، كه از ساعت شش صبح تا ۴۵/۱۶ دقيقهى بعد از ظهر كار مىكنند و روز و ساعات كارشان، توسط كارت مشخص مىشود. دست مزد ماهانهى يك كارگر ماهر، ۱۸۰۰ تاكا، معادل چهل دلار آمريكا، است. كارگران غير ماهر بين ۸۰۰ تا ۹۰۰ تاكا مىگيرند و دست مزد كودكان كارگر، به نظر و ارادهى سركارگرها بستگى دارد و به مراتب از اين ميزان كمتر است. كارگران قانونى و مجاز بعد از دو سال كار، بازدهى و منفعتى در بر ندارند و به همين دليل عذرشان خواسته مىشود. يك كارفرما گفت: “كارگران ترجيح مىدهند بعد از دو سال، دست از كار بكشند. مسالهى سود و منفعت در بين نيست.” محيط كار، نامناسب و وضعيت كار، غير عادى است. فضاى كار، بسته است و تهويه و نور، بسيار بد و آزار دهنده است. كودكان كارگر، در اين شرايط، عاقبت مجبور به ترك كار مىشوند. اما بسيارى از آنها چارهاى ندارند، كه كارشان را دوباره با خواهش و تمنا درخواست كنند. غير از كمكهاى اوليه، هيچ سرويس پزشكىيى در محل كار وجود ندارد. كارگرانى كه به شدت آسيب ديدهاند، با تاخير و با مشكلات زياد پولى دريافت مىدارند.
مثل خواهر، مثل مادر
كودكان كارگر معمولا از خانواده هاى كارگرى مىآيند: پيشه وران، خياطان، دستفروشان، كارگران كشاورزى و كارخانهها. مادران اغلب در كارخانههاى لباسدوزى كار مىكنند. دوازده تا پانصد درصد محلهاى كارى بازديد شده توسط بازرسان، داراى افراد مشترك خانواده به عنوان كارگر بودند: خواهران و مادران. والدين اغلب مجبورند به دليل فقر اقتصادى، فرزندانشان را در همان كارخانهاى به كار بگمارند، كه خود در آن كار مىكنند. خانههاى كارگران معمولا نزديك كارخانه است، در غير اين صورت درآمدشان كفاف خرج اياب و ذهابشان را نمىدهد. آنها اغلب در خانه هاى مسكونى نامناسب با سقفهاى كوتاه، نور كم، و هواى سنگين و خفه، زندگى مىكنند. بسيارى از اين خانه ها در مسير سيلهاى فاجعه آميز بنگلادش قرار دارند. سيل، خانه ها را خراب مىكند و بيمارى وبا و مالاريا را اشاعه مىدهد. فقر غذايى از رشد فيزيكى و روانى بچه ها جلوگيرى مىكند. كودكان بنگلادش، وقتى براى رشد ندارند. كارگران آگاهند، كه كودكانشان احتياج به تحصيل و خدمات اجتماعى دارند. آنان به شدت خواهان آسايش كودكانشان هستند، اما واقعيت سرسخت آنان را محدود مىكند. كارگران به كارشان بسته شدهاند. آنها بايد تمام وقت و حواس خود را خود را بر كارى كه مىكنند، متمركز نمايند و براى حوادثى كه اتفاق مىافتد، آماده باشند. براى كارفرمايان، اين كار كودك است كه اهميت دارد نه تحصيل آنان. آنها به كار كودكان – به خصوص دختران- احتياج دارند. چرا كه انگشتان دختران كارگر، ظريف و ماهر است. يك كمپانى، كه توسط بازرسان مورد بازديد قرار گرفت و مجرم شناخته شد، كماكان ناشناس مانده است و به كار خود ادامه مىدهد. كارگران خردسال، اتحاديه ها را نمىبيند. آنها فكر مىكنند كار كودكان در كارخانههاى پارچه و قالىبافى، تا زمانى كه بنگلادش تا اين حد فقير است، كماكان ادامه خواهد يافت؛ پس لزومى به فعاليت نيست.
شركتهاى ساختمانى و استثمار كودكان
كودكان هم چنين در موسسات راهسازى و ساختمان سازى هم كار مىكنند. خُرد كردن سنگ در معادن خارج «دهاكا» هم يكى از كارهاى آنهاست. آمار رسمىاى در اين مورد وجود ندارد، اما گفته مىشود كه سی درصد كل كارگران راه سازى و ساختمان سازى در بنگلادش را كودكان تشكيل مىدهند. تعداد زيادى از كارگران ساختمانى، توسط مقاطعه كاران به كار گرفته مىشوند و دستمزدشان به ميزان قابل توجهى از كارگران قراردادى كمتر است. منطقهى تحقيقى بازرسان، شهر «ناريان گانج»، Narayangang، واقع در دوازده كيلومترى شهر «دهاكا» بود. كودكان هفت تا شانزده ساله، از هر دو جنسيت، در آن جا به كار مشغول بودند. در يك مورد، حتا يك كارگر پنج ساله هم در محل ديده شد. كودكان كارگر در محل كومهى سنگها كار مىكنند و وظيفهىشان شكستن هشتاد تا صد فوت سنگ در هفته يا ده فوت در روز است. دستمزد كودكان حدود چهل تاكا در روز است. با اين پول، آنها بايد لوازم ضرورى كار را هم تهيه كنند. يك چكش كه حدود هشتاد تا ۸۵ تاكا قيمت دارد، يك چتر كه از آفتاب محافظتشان كند، يك ظرف آب، و يك جفت دستكش براى محافظت دستهاى كوچكشان.
روزى پانزده ساعت كار
روز كار از ساعت هفت صبح شروع مىشود و مقاطعهكار مىتواند كارگران را تا ده شب هم به كار وادارد. هيچ امكان درمانى، حتا كمكهاى اوليه، در محل كار موجود نيست. صدمه خوردگى چشمها توسط سنگ ريزه هايى كه از زير دست مىپرند، امرى معمول است. از كارگرى پرسيده شد: چرا كمك درمانى درخواست نمىكنند؟ جواب داد: “الله نگهدار ماست!” مقاطعهكار، آنها را در اتاقى نگهدارى مىكند، كه نه آب و نه برق و نه حتا منفذى براى تهويه ندارد. مجردها در اتاقهاى جداگانه زندگى مىكنند. توالتها بسيار ابتدائى، صحرايى، هستند. صاحبكاران مىگويند، كه از طريق دادن كار به كارگران و بچههاىشان، به گذران زندگى آنان كمك مىكنند. آنها اين كار خود را يك نوع بخشندگى مىدانند و مىگويند، كه كارگران از آنان بسيار ممنون هستند! كارگران به داشتن خانوادهى بزرگ، به مثابه تنها ثروت و دارايى شخصى خود، معتقدند. اين تلقى هر چند جاهلانه است، اما داشتن بچهى زياد در واقع به معنى بيمهى پدر و مادر در زمان پيرى است؛ چرا كه بچه ها بزرگ مى شوند و از آنها سرپرستى مىكنند. نتيجهى اين طرز تلقى، اين است كه به كودكان بسيارى، روابط فاميلى و سرپرستى خانواده تحميل مىشود. تحقيقات بازرسان نشان مىدهد، كه به دو دليل: جهل و عقب افتادگى كارگران؛ و ممانعت صاحب كاران، كه حتا اجازهى بازديد از محلهاى كار و زندگى كارگران را نمىدهند تا وضعيت مشقت بار زندگى آنان ديده نشود، علاقهمندى به فعاليت اتحاديهاى در بين كارگران ساختمانى بنگلادش وجود ندارد.
استثمار در بازرگانى
گروه تحقيق از بازار «عظيم پور»، يكى از دولتمردان بنگلادش در »دهاكا«، ديدن كرد كه در آن مجموعا ۱۳۹۸ كارگر – كه ۴۶۶ تن از آنان كودك هستند- مشغول به كارند. اكثر كودكان كارگر در اين بازار، پسر هستند. بى اعتنايى به قانون، كه طبق آن مغازهها بايد فقط روزى هشت ساعت باز باشند، يكى از اولين فاكتهاى استثمار كودكان است. مغازهها روزى دوازده ساعت باز هستند. كودكان، ماهانه حقوق مىگيرند و دست مزدها از ۲۰۰ تا ۴۰۰ تاكا در ماه است. كارگران خردسال از هيچ بيمهى پزشكى و مصونيت اجتماعى برخوردار نيستند. كار آنها موقتى است و امكان اخراج، هميشه وجود دارد. نتيجه گيرى گروه تحقيق از بازار «عظيم پور» چنين بود: توافق بر سر قانون «حمايت از كار كودكان» با عظيمپور شدنى است. وى يك دولتمرد است و حفظ آبرو برايش مهم مىباشد. اما ريشهكن كردن كار كودك سخت است. تا زمانى كه خانوادههاى ندار مجبورند كودكانشان را به سر كار بفرستند، اين مسالهى رنجآور ادامه خواهد داشت.
مكزيك
كار كودكان زير چهارده سال طبق قوانين مكزيك ممنوع است. كودكان پانزده تا شانزده ساله مىتوانند تا روزى شش ساعت، به جز كارهاى شبانه، كار كنند. البته اين قانون به كارخانجات بزرگ نظارت دارد و فقط آنها را تحت بازرسى قرار مىدهد. در مورد كارگاهها و كارخانههاى كوچك، هيچ قانونى نظارت نمىكند. و واقعيت تلخ اين است، كه در مكزيك كارخانههاى كوچك زيادى وجود دارد، حتا كارخانه هايى با چهار يا پنج كارگر. پروسهى صنعتى شدن، كه در سال ۱۹۵۰ شروع شد، بسيارى از مردم روستاها را به دنبال كار و به منظور دست يابى به يك زندگى بهتر به شهرها روانه كرد. بعضىها به اين آرزو دست يافتند و بعضىها نه. به حاشيه رانده شدند و فقر و بى چيزى در بين آنها رو به افزايش گذاشت. در بين اين مردم، خيل كودكانى وجود دارند كه «يونيسف» آنها را در دو كاتاگورى معرفى مىكند: بچههايى از خيابان، و بچههايى در خيابان.
بچههايى از خيابان
اين كودكان كه خانواده هاىشان از هم پاشيده شده است، مجبورند كه نيازهاىشان را خود برآورده كنند، آن هم در يك «بازار غير نرمال». آنها شبها را در كوچه ها و خيابانها مىگذرانند و ضد جامعه بار مىآيند. بچه هايى در خيابان: اينها كودكانى هستند كه با خانواده هاىشان زندگى مىكنند، اما بخش مهمى از زندگىشان – به دليل يافتن شغل و كمك به امرار معاش خانواده و سير كردن شكم خود- در كوچه ها و خيابانها سپرى مىشود. گروه تحقيق با يك دسته از كودكان خيابانى مصاحبه كرده و آنها را زير نظر گرفته است. دستفروشى آدامس، شكلات، روزنامه، پوستر، و ابزار يدكى كار، اين گروه را مشخص مىكند. اين دسته از كودكان در نزديكى سوپر ماركتهاى بزرگ، بر سر راه متروها، و در محلات مشهور و شلوغى مثل: پلازا، گاريبالدى، لالونا، و لاكومرسيال و مراكز ورزشى كار مىكنند. ديدن كودكانى كه شبها به سر كار مىروند، چيزى عادى است. اين كودكان، پايينترين سطح دست مزد را دارند. كودكانى كه با گارى دستى جنس مىفروشند، يا اجناسى را براى فروشى بر پشتشان حمل مىكنند، به وفور در خيابانها ديده مىشوند. واكسىهاى كوچولو، شيشه ماشينشورها، كارگران خانگى، و پادوها، گروههاى ديگر اين دسته از كودكان هستند.
يك كمك حياتى
هشتاد و پنج درصد از كودكانى كه مورد سئوال قرار گرفتند، از وضعيت كارشان، و در واقعاز اين كه كار مىكنند، راضىاند؛ چرا كه مىتوانند به معيشت خانوادههاىشان كمك كنند. بردگى آنها به معيشت خانواده كمك مىكند، اما رشد سالم و طبيعى جسم و فكر آنها را متوقف مىسازد. آنها، آموزش، تحصيل، و سلامتىشان را قربانى مىكنند. ساعات كار طولانى، شكل استخوانهاىشان را تغيير مىدهد. عدم تغذيهى كافى و خستگى زياد، آنها را ضربهپذير مىكند و براى پذيرش انواع بيمارىها مستعد مىسازد.
روزنامه فروشان
زندگى در پايتخت مكزيك، كه به «مكزيكو سيتى» مشهور است، اين كودكان را مجبور مىكند صبح خيلى زود به قسمت «فدرال شهر»، Fderal distric، مسافرت كنند و روزنامهها را تحويل بگيرند و براى فروش ببرند. پس از اين، آنها به مدرسه مىروند، اما بعد از تعطيل شدن مدرسه هم دوباره به روزنامه فروشى مىپردازند. علىرغم اين زندگى سخت، آنها پول چندانى دريافت نمىكنند كه به بودجهى خانوداه كمكى شود.
باربرها
خانواده هاى كارگران باربر اغلب در محلات فقيرنشين شهر زندگى مىكنند. در شهرهاى «چياپاس»، «اوكساكا»، «پوئبلا»، و با تمامى افراد خانواده در يك اتاق محقر. كودكان باربر مجبورند صبح خيلى زود به سراغ چرخدستىها در بازار بروند و به دنبال كار، چرخدستىها را به هر سوراخى بكشانند. كودكان باربر – اگر كه شانس بياورند- به كارگران بزرگترى كه داراى كار ثابت و رسمى هستند، وابسته مىشوند و با آنها كار مىكنند. در مصاحبهاى كه با اين كودكان به عمل آمد، معلوم شد كه اكثر آنها مىتوانند بخوانند و بنويسند، اما هيچ كس اكنون به مدرسه نمىرود. تحقيقات نشان مىدهد، كه پنج درصد از اين كودكان هرگز به مدرسه نرفتهاند.
يك شبكهى حقيقى فروش مواد شيرينى و غذايى
طبق يك توافق پنهانى، صاحبان شركتهاى مواد غذايى و شيرينى، محصولات خود را به فروشندگان جزء مىفروشند. آنها نيز به نوبهى خود اين محصولات را در اختيار دستفروشان كوچك قرار مىدهند، تا در محلات به فروش برسانند. وقتى كه به شبكهى كودكان كارگر و وضعيت زندگى آنها نگاه مىكنيم و به سودى كه نصيب كارخانهدارها و سپس فروشندگان جزء مىشود، عمق فاجعه را درمىيابيم.
دختران آدامس فروش
دختران، آدامس مىفروشند. همهى آنها آرزو دارند كه به مدرسه بروند، اما بيشترشان تا ساعت هفت بعد از ظهر كار مىكنند. والدين اين دختران كوچولو اجازه نمىدهند، كه آنها بيشتر از ساعت هفت بعد از ظهر كار كنند و به خصوص در محلات «پلازا» و «گاريبالدى» بمانند. نه به خاطر اين كه قدرت بدنى ضعيفشان اجازه نمىدهد بيشتر كار كنند، بلكه به اين خاطر كه خطر تجاوز تهديدشان مىكند.
كمك مكانيكها
در اين رشته، كارگرانى كه كار رسمى دارند از كودكان كارگر براى ماشين شويى و راندن چرخدستى ابزار مكانيكى استفاده مىكنند. دستمزد اين كارگران خردسال، نصف دستمزد يك كارگر رسمى است. اكثر كارگران خردسال مكانيكى با خانوادههاىشان زندگى نمىكنند و در نتيجه دستمزدشان مال خودشان است. پسر پانزده سالهاى كه مورد مصاحبه قرار گرفت، گفت كه: كار را از سن دوازده سالگى با كارهايى نظير بسته بندى و كمك فروشندگى شروع كرده است. و الان هم توسط يك مقاطعهكار در كارخانهى كوكاكولا سازى «سن خوان آراگون» كار مكانيكى مىكند. او مجبور بوده مدرسه را ترك كند، اما اميدوار است كه بتواند شبها، پس از پايان كارش، درس بخواند.
فيليپين
در فيليپين، گروه تحقيق يك كارخانهى چند مليتى توليد پوشاك را مورد بررسى قرار داد. اين كارخانه در چهل و هشت منطقه و بازار مختلف دنيا شعبه و سهام دارد. توليدات اين كارخانه، لباس زنانه از قبيل: جوراب، مايوى دوتكه، كرست، كمربند، و شورت است، كه نود و هشت درصد آنها در بازارهاى اروپا و بقيه در فيليپين به فروش مىرسد. كارخانهى مزبور به اين دليل در فيليپين لباس توليد مىكند، كه مخارج بسيار كمترى را به خصوص در بخش پرداخت دست مزد به كارگران متقبل مىشود. مانند بسيارى ديگر از كشورها، در فيليپين هم كار كودكان در سطحى وسيع رايج است. در كارخانهها به هيچ وجه سئوالى در مورد سن و سال كودك نمىشود. كودكان بعضا به طور مستقيم و بعضا توسط مقاطعهكار استخدام مىشوند. بعضى از كودكان، از چهار سالگى كار مىكنند. شكل كار به اين صورت است، كه مدير توليد محلى، دستور توليد را از بخش مركزى كارخانهى چند مليتى مىگيرد. او اين دستور را به مقاطعهكار منتقل مىكند و وى هم بنوبهى خود به كارخانه. اين كارخانه، البته سلولها و كارگاههاى كوچكى هستند، كه اكثر گروه هاى كارى آنها را كودكان تشكيل مىدهند. و اغلب اين كودكان هم دخترند. دختران، به ويژه به دليل مطيع بودن و ظرافت و مهارت انگشتانشان، انتخاب مىشوند. مقاطعهكار جز مقدار بسيار ناچيزى، از آن چه كه از مدير توليد محلى بابت دستمزد اين دختران دريافت مىدارد، را به آنها نمىپردازد. هميشه توطئهاى در پرداخت دستمزد به كودكان وجود دارد. آنها در انتظار پرداخت دستمزد ناچيز خود آن قدر باقى مىمانند، تا مقاطعه كار بتواند در رقابت وحشيانه با ديگران، مقاطعههاى بيشترى را ببرد و باز هم از وجود اين قربانيان كوچك استفاده كند. كودكان كارگر در اين كارخانهها مجبورند با ناچيزترين سطح دستمزد ممكن، و بدون وجود حداقلى از بيمهى قانونى، كار كنند. نتيجه و سود اين پروسهى مشقت بار به جيب كارخانهى چند مليتى «ژرمن»، German، مىرود. توليد لباس زير در فيليپين، كه شامل تعداد زيادى از كارخانهها و كارگاهها مىشود، شكل پيش رفتهترى از مانوفاكتور است كه به يمن وجود كارگران خردسال و دستان ماهر و فرمانبردارشان صورت مىگيرد. كودكان بيشتر در كارهايى از قبيل برودورى كردن، سوراخ كردن دگمه، و وصل كردن قسمتهاى مجزاى توليد شده بهم، كار مىكنند. گروه تحقيق، كارگران چهار سالهاى را در اين گونه كارگاهها به چشم ديد كه كار مىكنند و حقوقشان به مادرانشان پرداخت مىشود. كودكان هفت تا دوازده ساله تلاش مىكنند، كه يك در ميان كار كنند و درس بخوانند. بسيارى از اين كودكان گفتند، كه تمامى دستمزدشان صرف مخارج تحصيلشان مىشود. دختران تحت فشار بيشترى براى ترك تحصيل هستند. و اين به دليل نياز به آنها در انجام كارهاى خانه است. بسيارى از دختران، آرزوى تحصيلات عالى را دارند و مىگويند، كه كار لباسدوزى و پارچهبافى يك قدم در راه كسب امكانات بهتر براى تحصيل است. بعضى از كودكان گفتند، كه كار مىكنند تا بتوانند خواهران و برادران كوچكترشان را به مدرسه بفرستند. مشكلات و مصائب زندگى، علاقه به تحصيل را در وجود آنها كشته است. رشته هاى تحصيلى ايده آل آنان، نرسينگ و پزشكى است. رويايى نه براى خودشان، بلكه براى خواهران و برادرانشان.
طبقهى كارگر
پدران كودكان كارگر، از نسل كارگران كم درآمد، رانندگان ماشينهاى صنعتى، كارگران كشاورزى، كارگران الكتريك كار، و فروشندگان خيابانىاند. مادران هم ممكن است سرىدوز همان كارگاهى باشند، كه كودكانشان در آن جا كار مىكنند. يك خانوادهى كارگرى، گاه ممكن است تا بیست و سه عضو داشته باشد كه در خانههاى كوچك و محقر غير مسكونى و غير بهداشتى، با كفهايى به شدت كثيف و سقفهايى آن چنان كوتاه كه بزرگترها براى ورود وخروج از آن بايد سرشان را خم كنند، زندگى مىكنند. اين خانه ها بعضا نزديك كارخانهها هستند، اما بسيارى از كارگران هم مجبورند در خانههايى كنار رودخانهها و يا مناطق نزديك باتلاق زندگى كنند، كه از محل كارشان دور است. تمامى دارايى اين خانواده هاى كارگرى عبارت است از يك چرخ خياطى و يك پنكهى برقى. متاسفانه اين «دارايىها»، فرسوده و خراب مىشوند و خانواده ها حتا امكان تعمير آنها را هم به دليل مشكل مالى ندارند. توالتها اغلب كهنهاند و بوى گند مىدهند، ناراحتىهاى معده و روده نيز شايع و فراواناند. كودكان مجبورند روزى يك، يا نهايتا دو، وعده غذا بخورند و اين بر روى رشد و سلامتى جسمى و روحى آنان تاثير مخربى مىگذارد.
كارگران چهار ساله
دستمزد كارگران خردسال بسيار ناچيز است و تازه همان هم با خفت به آنها پرداخت مىشود. كودكان چهار تا شش ساله كه كارهاى ساده انجام مى دهند، فقط پنج پزوس در روز به دست مىآورند. اين مبلغ، از یازده سالگى به ده پزوس در روز افزايش مىيابد. در كارخانهها، كودكان بين هشت تا یازده ساعت در روز كار مىكنند. در ايام كريسمس، حتا شنبهها و يكشنبهها را هم مجبور هستند كار كنند. بعضى وقتها اتفاق مىافتد، كه بیست و چهار ساعت تمام بدون اين كه فرصت استراحت داشته باشند، به كار مشغولند. در ماههايى كه كار كمتر است، كودكان تشويق مىشوند كه ديرتر به سر كار بيايند و زودتر به خانه بروند؛ چرا كه مقاطعهكار در اين شرايط مزد كمترى به آنها مىپردازد و سود بيشترى مىبرد. معمولا پولى كه دست كودكان را مىگيرد، از پانزده تا صد و پنجاه پزوس در هفته متغير است. اگر نتيجهى كار مورد قبول كارفرما و طبق استانداردهاى او نباشد، كودكان مجبورند كه دوباره آن كار را انجام بدهند. اين سيستم بسيار كثيف و بىرحمانه است. كودكان مجبورند مخارج محصول بد و خراب شده را خود بپردازند و در عين حال، بابت محصول ساخته شده و سالم بعدى هم هيچ مزدى نگيرند. اغلب آن ها دچار كجى ستون فقرات، درد دست، و انقباظ عضلات مىشوند. آلرژى و ناراحتىهاى تنفسى و انواع بيمارىهاى چشمى از ديگر مشقات كارگران خردسال است. وقوع حادثه در حين كار، خطرى هميشگى است. موارد قطع انگشتان دست كودكان، به كرات ديده شده است. علاوه بر اينها، كودكان تحت فشارهاى گوناگون ديگرى هم هستند. براى مثال، در مورد رفتن به توالت، سهميه و نوبت وجود دارد. آنها خارج از نوبت نمىتوانند به توالت بروند و بايد فشار زيادى براى جلوگيرى از ادرار متحمل شوند. بعضى اوقات از آنها به عنوان پادو و خبر رسان استفاده مىشود. كارفرما سر آنها داد مىزند و به آنها فحش مىدهد، تا كار را سريعتر انجام بدهند. وضعيت كودكانى كه در خانه ها به كار مقاطعهاى مىپردازند، از وضعيت كودكانى كه در كارخانهها كار مىكنند، قدرى بهتر است. آنها وقت استراحت بيشترى دارند و كمتر مورد مصائبى از قبيل: كتك خوردن و دشنام شنيدن از صاحبكارشان قرار مىگيرند.
كارخانهى چند مليتى پول مىآفريند
كودكان كارگر، با شرحى كه رفت، لباس زير زنانه تهيه مىكنند و كارخانهى چند مليتى «ژرمان» آنها را در بازارهاى جهانى، به ويژه اروپا، به فروش مىرساند. محصول كار كودكى كه با شكنجهى او توليد شده، و بابت آن چيزى حدود هشتاد سنتاوس دريافت كرده، در بازار به قيمت ضد و پنجاه پزوس – يعنى چيزى حدود هزار درصد ارزش آن با احتساب مخارج توليد و ماتريال اوليه- به فروش مىرسد. گروه تحقيق، مقاطعه كارانى را مشاهده كرد كه بين سی تا صد نفر كارگر كارخانه را تحت تسلط داشتند. منحنى سنى كارگران، بين ده تا چهل و پنج سال بود و اغلب آنها را زنان و دختران خردسال تشكيل مىدادند. نسبت كارگران مسن به كودكان كارگر در اين كارخانه ها، یک به دو گزارش شده است.
عدم امنيت شغلى
كارگران خردسال، امنيت كارى ندارند. نه آنها كه در خانه هاى خود به مقاطعه كارى مشغولند و نه آنها كه در كارخانه ها كار مىكنند. كار هر دو گروه «اتفاقى» است. ساعت كار از هفت صبح تا هفت بعد از ظهر، با احتساب يك ساعت براى ناهار، طول مىكشد. كار مقاطعه كارى در خانه ها، تابع قانون سخت قطعه كارى است. به عنوان مثال، يك زن خياط كه در خانهى خود كار مىكند، پنج سنتاووس براى توردوزى يك كرست زنانه دريافت مىدارد. وى معمولا پانصد كرست را توردوزى مىكند و بیست و پنج پزوس مزد مىگيرد. در كارخانه ها يك كارگر بسته بند و تازن، هفتهاى سی پزوس براى تازدن و بسته بندى هزار و دویست كراوات دريافت مىدارد. در كارخانه ها به كارگران شيفت شب، جيرهى غذايى داده مىشود و سالى يك بار هم به يك گردش مجانى برده مىشوند. در مورد محلهاى كار دست دوم، هيچ امكانى به استثناى آب خنك و تلويزيون وجود ندارد.
خانهها آرامش بيشترى دارند
خانههاى مورد بازديد گروه تحقيق از نوع بهترى بودند. محل سكونت بعضى از كارگران، علىرغم وضوح فقر، روشن و داراى تهويه بود. اين قسمت از فقيرترين بخشهاى خانههاى كارگرى است و درست در همين بخش است، كه كودكان مجبور به پذيرش شرايط اسفناك كار و نازلترين سطح دست مزد هستند. در خانه ها كه كار به صورت قطعه كارى و زير نظر مقاطعه كار انجام مىگيرد، بر خلاف كارخانه محيط آرامتر و جو مناسبترى وجود دارد. كودكان تلويزيون نگاه مىكنند، آب سرد مىآشامند، و در مدت استراحت در اتاق نشيمن به استراحت مىپردازند. علت اين امر، تقاضاى اضافه كارى، تقريبا ۲۴ ساعته، صاحبكار – كه صاحب خانهى مسكونى كارگران هم هست- از كودكان براى ايام كريسمس و تعطيلات بزرگ است. كودكان نمىدانند كه استثمار مىشوند و از سودهاى كلان شركتهاى چندمليتى هم اطلاعى ندارند. در يك مقايسهى اجمالى با ديگران، خود را به دليل داشتن كار، خوش بخت احساس مىكنند. خوشحالند كه مىتوانند به مدرسه بروند و خرج تحصيل خود را در بياورند. و شايد به همين دليل، دور از انتظار نباشد كه گروه تحقيق هيچ موردى از سازمان يافتگى كودكان، و كلا كارگران، يا اعتراضى براى اضافه دست مزد و بهبود شرايط كار در بين آنها نديد. كودكان كارگر خاموشند، چرا كه مىترسند، كارشان را از دست بدهند!