«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
لیز مندل – ترجمه: سروش دشتستانی –
توضیحات وبسایت “در دفاع از مارکسیسم”: لیز مندل در این مقاله به نحوهی نگرش رزا لوکزامبورگ به مسالهی زنان و جدا ناپذیری آن از مبارزهی طبقهی کارگر به عنوان یک کل میپردازد. او همچنین به این میپردازد که مبارزه برای حقوق زنان، مبارزه بر علیه رفورمیستهای درون جنبش نیز است که همیشه تلاش میکردند خواستهای رهایی کامل زنان را محدود سازند.
مقدمه
“او به روش (متد) مارکسیستی مانند اندامهای بدنش احاطه داشت. انگار مارکسیسم در رگهای او جریان داشت.” این جملات لئون تروتسکی احتمالا بهترین توصیف از رزا لوکزامبورگ تا امروز است. رزا لوکزامبورگ یکی از برجستهترین مبارزان طبقهی کارگر در آلمان و همچنین در سطح بینالمللی است. او مانند یک صخره در تئوری و پراتیک بود. او به انقلاب اعتقاد داشت، به طبقهی کارگر اعتماد داشت و عمیقا زندگیاش را به تنها هدفاش که همانا سوسیالیسم بود اختصاص داد. لوکزامبورگ همچنین به خاطر نقدهای موثرش و مبارزهی تند و تیزش بر علیه جنگ و امپریالیسم شناخته میشود. او در طول زندگیاش نمایندهی اقلیتها بود: او یهودی بود (اگرچه مذهب نداشت)، او لهستانی بود (با آن که حق شهروندی آلمان را داشت، اما همواره به عنوان لهستانی در نظر گرفته میشد)، او هرگز ازدواج نکرده بود (روابطش باز و آزاد بود) و او یک رهبر سیاسی زن برای جنبش بینالمللی پرولتری شد.
این مقاله به طور عمده به مسالهی زنان میپردازد و شاید بعضی از خوانندگان بپرسند که چرا ما باید به رزا لوکزامبورگ در برخورد به این مساله مراجعه کنیم، با آن که او با جنبش زنان مانند الکساندرا کولنتای یا کلارا زتکین سر و کار نداشته است. او تنها چند مقاله دربارهی جنبش زنان و خصوصا در مورد حق رای زنان نوشته است. اما این لزوما به این معنی نیست که او به جنبش زنان علاقه نداشت و جنبش زنان را تنها تناقضی ثانوی (مسالهی درجهی دو در برابر جنبش طبقاتی) میدیده است. دقیقا عکس این صحیح است. در نوامبر ۱۹۱۸ در نامهای به زتکین مینویسد: “شاید من باید در مورد مسائل جنبش زنان بنویسم. در حال حاضر این مساله بسیار مهم است و ما هم رفیقی اینجا نداریم که چیزی در این مورد بفهمد.”
زندگی سیاسی رزا مصادف با مبارزهی تئوریک در حزب سوسیال دموکرات بود و این که جنبش باید به کدام سو برود؟ این دوره، دورهی عروج دستگاه و امتیازات بوروکراتیک درون جنبش و مسئولیناش بود. این دوره، دورهی ظهور امپریالیسم و نیاز سرمایهداری به مهار طبقهی کارگر انقلابی به ویژه در کشورهای به اصطلاح جهان اول بود. یکی از معروفترین آثار او، “اصلاح یا انقلاب” در جدل با سوسیال دموکراتهای آلمان که سعی داشتند انقلاب سوسیالیستی و در واقع خود سوسیالیسم را کنار بگذارند نوشته شد. رهبران حزب، برنشتاین و سپس کائوتسکی استدلال میکردند که به دلیل توسعهی سرمایهداری یک فرایند خطی به سمت سوسیالیسم ممکن است. طبقهی کارگر با کسب تدریجی کنترل بر زندگی سیاسی و اقتصادی، کنترل دولت را در دست خود مییابد و تقریبا “اتفاقی” سوسیالیسم محقق میشود. این ایدههای عجیب هنوز که هنوز است از سوی برخی از به اصطلاح رهبران جنبش بینالمللی طبقهی کارگر ایراد میشود (اگرچه اکثر آنها اکنون دیگر از “اقتصاد بازار اجتماعی” صحبت میکنند).
این بحث دقیقا و در عین حال سئوال اساسی پیش روی جنبش زنان را بازتاب میداد و میدهد: آیا آزادی زنان در درون نظام سرمایهداری امکانپذیر است یا خیر؟ شکاف بین جنبش بورژوایی زنان و جنبش پرولتری زنان از اساس بر اثر این سئوال به وجود آمد. رزا لوکزامبورگ عمیقا معتقد بود که رهایی کامل زنان تنها در لوای سوسیالیسم امکانپذیر است، و بنابراین مبارزهاش علیه انحطاط در حزب و برای دادن خط سیاسی درست درون حزب نیز باید به عنوان مبارزهی او برای آزادی زنان دیده شود!
جنبش بورژوایی زنان
ما قبلا آثاری در مورد منشا سرکوب زنان خواندهایم. معروفترین کتاب در این زمینه “منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” از انگلس است که او در آن استدلال میکند که جوامع طبقاتی و سرکوب زنان از محصولات مالکیت خصوصی هستند. مارکسیسم توضیح میدهد که ریشهی سرکوب زنان نه در بیولوژی که در شرایط اجتماعی است. در ابتدا تقسیم کار بین زنان و مردان به وجود آمد، اما این به معنی همزمانی آن با سرکوب زنان نیست. تا زمانی که تولید مثل به شیوهی اشتراکی صورت میگرفت، مردان و زنان از حقوق برابر و وضعیت مشابه برخوردار بودند.
این برابری با توانایی جامعه برای تولید محصول مازاد و به وجود آمدن “دارا و ندار” تغییر کرد. نیاز به دانستن وارث مشروع برای انتقال مالکیت زنان را مجبور به ورود به تکهمسری کرد و آنان را اسیر خانه ساخت. در مقایسه با تمام جریانات فمینیستی که پدرسالاری را به عنوان منشاء سرکوب زنان اعلام میکنند، نظریهی مارکسیستی توضیح میدهد که سرمایهداری از ساختارهای پدرسالارانه برای منافع خود – یعنی برای حفظ کار ارزان و یا رایگان زنان با تقسیم طبقهی کارگر بر اساس جنسیت و نژاد و غیره…- استفاده میکند. اگرچه همواره مقاومت در برابر ستم علیه زنان وجود داشته است، اما جنبش تودهای فرزند جامعهی سرمایهداری است. در این نظام برای اولین بار در تاریخ بشری، پایگاه مادی برای برابری اقتصادی و اجتماعی کامل زنان و مردان به وجود آمده است. در جوامع طبقاتی گذشته، مانند عصر بردهداری یا فئودالیسم، زنان بخشی از خانوارِ مردان بودند، اما توسعهی سرمایهداری این دستور الهی را باطل کرد. زنان در انقلاب بورژوایی نقش بسیار فعالی داشتند. شعارهای آزادی، حقوق بشر و برابری دقیقا بیانگر افکار و خواستهای میلیونها زن بود.
به اصطلاح اولین جنبش زنان اساسا جنبش بورژوایی زنان بود. در آغاز آنها برای رهایی کامل اجتماعی و اقتصادی از طریق دسترسی مستقیم به تحصیلات مبارزه میکردند. یکی از نمایندههای مشهور این جنبش در انقلاب فرانسه، دِ گوگ (Olympe de Gouges) نام داشت. دِ گوگ در اثر معروف خود “اعلامیهی حقوق زنان و شهروندان زن” هرگز نظام بورژوازی را مورد پرسش قرار نداد، اما با این حال مطالبات او هنوز رادیکال بودند و او در سال ۱۷۹۳ اعدام شد. یکی دیگر از فعالان جنبش زنان، رز لاکمبه (Rose Lacombe) بود که در تقابل با ده گوگ تلاش میکرد مبارزات زنان کارگر را با چشمانداز انقلابی پیوند دهد. وی موسس انجمن “شهروندان انقلابی” با هدف سازماندهی زنان طبقهی کارگر بود.
در آلمان و اتریش در سال ۱۸۴۸ بورژوازی هیچ گاه نقش پیشرو را مانند فرانسه بازی نکرد. بورژوازی در آن مقطع از طبقهی کارگر جوان و هشیار آن کشورها به شدت ترسیده بود و به نظم حاکم گذشته عقبگرد داشت و به سرعت همه چیز در مورد حقوق بشر، برادری و برابری را فراموش کرد. جنبش بورژوایی زنان نیز درست مشابه آن بود. از لوئیس اتو پیترز (Louise Otto Peters)، بانوی بزرگ جنبش زنان آلمان که بگذریم، همه تسلیم را پذیرفته و روحیهی انقلابی خود را از دست داده بودند. انتقادات آنها در مورد نقشهای جنسیتی رایج، خشونت درون خانوادهها و وضعیت ناگوار زنان در محل کار خاموش شد. جنبش بورژوایی زنان در اصل در مخالفت با مبارزهی طبقاتی بود. آنها برای اصلاحات اقتصادی و اجتماعی درون نظام سرمایهداری مبارزه میکردند. جنبش بورژوایی زنان با شروع جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه مجبور شد چهرهی واقعی خود را نشان بدهد و اکثر آنها (به همراه مردان بورژوای خود) به آغوش ارتجاع پریدند.
استثناهایی هم بودند مثل سیلویا پنکهورست (Sylvia Pankhurst) از جنبش طرفداران حق رای، (سافراجتها(Suffragettes) ( جنبش بورژوایی زنان بریتانیا، که زنان طبقهی کارگر را هم جلب میکرد. او از بنیانگذاران حزب کمونیست بریتانیا بود و در حالی که خواهرش کریستبل پنکهورست (از جنبش طرفداران حق رای و نمایندهی محافظهکار مجلس عوام) علیه حقوق کارگران میجنگید، خود به خاطر اعمال ضد جنگ به زندان افتاد.
جنبش پرولتری زنان
این جنبش در ابتدا کار خود را با خواست حق کار و حق رای و همچنین خواست برخورداری از شرایط کاری مناسب آغاز کرد. در این راه مطالباتاش را با بقیهی جنبشهای زنان به اشتراک گذاشت و در نتیجه بسیاری از زنان کارگر را به تشکلهای مختلف زنان جذب کرد. اما با ظهور ارتجاع پس از سال ۱۸۴۸ جنبش بورژوایی زنان تمام این خواستها را کنار گذاشت و به جدایی ضروری و تولد جنبش پرولتری زنان انجامید.
کلارا زتکین با آن که احترام زیادی برای اولین مبارزان شجاع جنبش زنان کارگر قائل بود، اما از آنها به خاطر عدم توانایی شکستن پیوندهای خود با سیستم بورژوازی انتقاد میکرد. این انتقاد خود را به روشنی در سال ۱۸۹۹ نشان داد، زمانی که زنان بورژوا احساس کردند که برتری خود را در جنبش از دست میدهند، برای ساکت کردن جنبش به همکاری با پلیس شتافتند. زنان بورژوا اغلب خود را به عنوان “خواهر فقیر” آنها در کارخانهها نشان میدادند و بعضی موسسههای خیریه را برای وابستگی و گرفتن اختیار عمل زنان کارگر تاسیس کردند. کلارا زتکین به درستی میگوید: “محکوم کردن تودهها به نیروهای ارتجاع”.
طبقهی کارگر در قرن نوزدهم تنها از مردان تشکیل نمیشد و زنان را نیز شامل میگردید. به منظور کاهش هزینه و سطح دستمزدها بسیاری از سرمایهداران از زنان و کودکان استفاده میکردند. روز کاری یک زن کارگر از ساعات طولانیتر، محل کار کثیف و پر سر و صدا، شرایط کاری خطرناک و آزار جنسی و تجاوز تشکیل میشد. بعد از کار نیز زنان مجبور به مراقبت از کودکان و انجام کارهای خانه بودند. سقط جنین ممنوع بود و بسیاری از زنان از عواقب سقط جنین غیرقانونی و یا عوارض زمان تولد جان خود را از دست میدادند. آنها حق دسترسی به تحصیل و به طبع آن توانایی رهایی از ایدئولوژیهای مذهبی را نداشتند و این هر گونه تلاش فرار از این جهنم را تقریبا ناممکن میکرد. جنبش جوان طبقهی کارگر اولین جنبشی بود که در راه تغییر سرنوشت زنان و مبارزه برای شرایط بهتر قدم برمیداشت.
از اولین مطالبات سوسیال دموکراتها کاهش ساعات کار زنان بود. با این حال، نگاه جنبش سوسیال دموکرات به مسالهی زنان از نفوذ بورژوازی و نگاههای جنسیتی آزاد نبود. در سال ۱۸۶۶ بینالملل اول (تحت نفوذ پرودون) قطعنامهای به منظور لغو همه نوع کار مزدی زنان تصویب کرد، اگرچه مارکس و انگلس جدلهای سرسختانهای حول این قطعنامه داشتند. پیروان لاسال (Lassalle) سعی داشتند با استدلال “نقش طبیعی زنان”، آنها را از فرایند تولید اجتماعی خارج کنند و در واقع از رقابت بیشتر زنان در بازار کار میترسیدند. مارکس در سال ۱۸۷۱ موفق شد قانونی را در بینالملل اول به تصویب برساند که به موجب آن حوزههای ویژهی زنان تاسیس شد و به سرعت هزاران زن کارگر به این حوزهها جذب شدند.
همان طور که مشاهده میکنید تلاش برای سازماندهی زنان کارگر توسط هر کسی مورد استقبال قرار نمیگرفت. این جنبش تحت فشار افکار بورژوازی در قالب جناح رفرمیست بود. این همان لایهی بیان ایدههای عقب ماندهی نگاه جنسیتی بود که به عنوان مثال استدلال میکرد زنان به سمت ایدههای ارتجاعی تمایل دارند و حق رای آنان میتواند باعث تقویت محافظه کاران شود. برای مثال هنگامی که ایدهی سازماندهی زنان متاهل مطرح بود، دبیر حزب در اتریش فغان برمیآورد که: زنان متاهل نیازی به تشکل ندارند، من آنها را در خانه متشکل میکنم !”
انگلس زمانی گفته بود: “در خانوادهُ مرد نمایندهی بورژوازی و زن نمایندهی پرولتاریاست”. مارکسیستهای داخل حزب مانند ببل، زتکین، لوکزامبورگ و لیبکنخت طرفدار نظریهی آزادی فروش نیروی کار بودند که زنان را از انزوای خانگی رها میکرد و برای آنها نوعی استقلال را به ارمغان میآورد. در بحثهای مربوط به جنسیت نیز نقشهای جنسیتی سنتی، خشونت خانگی و… تابع بحث های اقتصادی و مبارزهی طبقاتی بودند. مارکسیستها برای حقوق سیاسی و اجتماعی زنان مبارزه میکنند. اما در همین حال آنها کاملا میدانند که رهایی کامل زنان فقط در یک سیستم سوسیالیستی محقق میشود که در آن زنان کل پروسهی تولید مثل (مانند نگهداری از کودکان، سالمندان و کارهای خانگی و…) را مانند سیستم سرمایهداری رایگان انجام نخواهند داد.
بحث حول چگونگی سازماندهی زنان، به علت متمایز کردن وجه واقعی موقعیت سوسیال دموکراسی در آن زمان بود. در کنگرهی حزب کمونیست آلمان در سال ۱۸۹۱ در نهایت بیشترین خواستهایی که رای آوردند به ترتیب زیر بودند: حق رای برای زنان، ایجاد مدارس رایگان برای همه اعم از زن یا مرد، مراقبتهای بهداشتی رایگان خصوصا برای زایمان. بعد از بحث در مورد چگونگی پیروزی در گرفتن حق رای برای زنان وظایف بین انقلابیون و رفرمیستها تقسیم شد. تحت نفوذ انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، زتکین و لوکزامبورگ پیشنهاد اعتصاب عمومی برای رسیدن به خواستهای جنبش را مطرح کردند، اما رهبران جناح رفرمیست در برابر “شرایط روسی” هشدار دادند (در واقع آنها در برابر توسعهی انقلاب هشدار دادند) و استدلال کردند که با این اعتصاب عمومی، تودهها از کنترل خارج میشوند! اعتصاب عمومی در واقع ابزار مبارزهی طبقاتی است و رهبران رفرمیست راه انقلاب، که تنها راه تحقق سوسیالیسم است، را ترک گفتند و در نتیجه با رهایی حقیقی زنان خداحافظی کردند.
حزب سوسیال دموکرات اتریش به عنوان یک نمونه در بینالملل دوم در نظر گرفته شد. اما خواهیم دید که چطور به دور استحالهی اصلاحطلبانه رفته بود. در سال ۱۹۰۵ آنها تصمیم گرفتند فقط میتوانند برای حق رای مردان مبارزه کنند. لیدر این حزب که به شدت یک “تدریجگرا” بود رو به کنگره زنان گفت: “شما باید از خودتان بپرسید که در حال حاضر چه شرایط اجتماعی و سیاسی وجود دارد که مبارزه برای حق رای زنان به بلوغ نرسیده است، ما قدم بعدی را بعد از برداشتن اولین قدم برمیداریم. و اولین قدم داشتن حق رای برای مردان است”. در نتیجه با کمک فعالان زنان، این لیدر رفرمیست به “اولین” هدف خود برای مردان دست پیدا کرد و قدم بعدی را برنداشت تا انقلاب او را مجبور به حرکت کرد.
اولین کنگرهی بینالمللی زنان در سال ۱۹۰۷ در اشتوتگارت برگزار شد. زتکین در این کنگره یک موضع کاملا سوسیالیستی را برای مبارزهی کامل و برابر برای گرفتن حق رای زنان و مردان مطرح کرد. در برابر مقاومت بخشهای انگلستان و اتریش قطعنامهای تصویب شد و به کنگرهی بینالملل دوم ارائه شد. تحت تاثیر لوکزامبورگ، کنگرهی دوم زنان در سال ۱۹۱۰ نام “روزی علیه جنگ” را گرفت. این کنگره، جنگ امپریالیستی را محکوم کرد و درخواست اتحاد طبقهی کارگر در سطح جهان را مطرح کرد. رد شدن درخواست تجدید نظر که توسط بسیاری از رهبران احزاب سوسیال دموکرات مطرح شد، نشان میدهد که اغلب زنان نقش مترقی و پیشرویی را درون جنبش ایفا کردهاند.
کلارا زتکین دوباره در سال ۱۹۱۵ بر علیه دستورات رهبران حزب، کنگره بینالمللی زنان دیگری را برای نشان دادن همبستگی بینالمللی سازمان داد. احزاب اتریشی دیگر دیده نمیشدند، آنها به شدت تحت تاثیر خط رسمی حزب بودند. با این وجود، کنگرهی موفقیت بزرگی بود. نتیجهی این کنگره کمپین بزرگی علیه جنگ بود. زتکین پس از آن دستگیر شد و جناح راست درون سوسیال دموکراسی موفق شد او را از هیات تحریریهی پر تیراژترین روزنامهی پرولتاریا برای زنان، یعنی Die Gleichheit حذف کند. روزنامهای که بنیانگذارش خود زتکین بود. انقلاب روسیه، بر پا شدن انترناسیونال کمونیستی (کمینترن) و ورشکستگی کامل سیاسی حزب سوسیال دموکرات آلمان، منجر به شکلگیری USPD (حزب سوسیال دموکرات مستقل آلمان) و Spartakusbund (جناح چپ مارکسیستهای انقلابی آلمان) و بعد از آن حزب کمونیست آلمان شد. جدا از زتکین و لوکزامبورگ بسیاری دیگر از زنان پیشروی طبقهی کارگر در این پروسه نقش داشتند.
جنگ جهانی اول شکست سنگینی، به ویژه برای جنبش بینالمللی طبقهی کارگر، بود. رهبران آن تسلیم را در برابر شوونیسم و ناسیونالیسم و جنگ امپریالیستی پذیرفتهاند. انقلاب روسیه انگیزههای جدید و امیدوار کنندهای به مبارزهی طبقهی کارگر و زنان داد. تودههای زنان کارگر مشتاقانه به سوی حزب میآمدند و آن را ابزاری برای مبارزه برای تحقق صلح و سوسیالیسم میدانستند. در اتریش و آلمان (و جاهای دیگر) زنان کارگر نیروهای پیشتاز انقلابی در کارخانهها بودند، کشورهایی که بورژوازی در آن کشورها به زور به اصلاحاتی برای جلوگیری از یک انقلاب سوسیالیستی تن میداد. دادن حق رای زنان، کم شدن ساعات کاری روزانه، برپایی سیستم خدمات درمانی، تعطیلات و مزایای بیکاری، یک قدم بزرگ رو به جلو برای (زنان) کارگران بود. اما از آن جا که این اصلاحات بخشی از یک حرکت توسط بورژوازی بود، کمک کرد بورژوازی به همراه رهبران رفرمیست طبقهی کارگر انقلاب را از ریل خارج کنند. به طور مشخص آنها یک گام بزرگ از مبارزه برای جامعهی بدون طبقه و بدون هر گونه ظلم و رهایی کامل زنان دور شدند.
رزا لوکزامبورگ (و کارل لیبکنخت) با چشمپوشی رهبران جناح راست سوسیال دموکرات به قتل رسیدند و این منتج به جمعآوری نیرو برای فاشیسم در آلمان شد. طی چند سال، طبقهی کارگر همهی دستاوردهایی که برایشان مبارزه کرده بود را از دست داد و زنان دوباره به خانههایشان برگشتند و وحشیانه توسط ایدئولوژی فاشیستی سرکوب شدند.