«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
جایاتی گاش – ترجمه: اکرم پدرامنیا –
گزیدهای از مقدمهی کتاب «انباشت سرمایه و زنان کارگر در اقتصاد آسیا» (پیتر کاسترز)
از دیرباز در کتابهای مرجع اقتصادیِ نظام سرمایهداری بر این موضوع تاکید شده که در هر نظام اقتصادی «نیروی کار» عاملی بیرونی است، اما به واقع این ادعا با واقعیت تفاوت زیادی دارد: نیروی ذخیرهی کار بی تردید حاصل برآیند پروسههای اقتصادی است، نه چیزی بیرون آن و سرمایهداری همواره با مهارتی ویژه، الگوی نیروی ذخیرهی کار را مطابق با تقاضا تغییر داده است. در این خصوص، نیروی کار مهاجران، چه بردهها، چه بردههای قراردادی و چه کارگران آزاد بسیار حیاتی بوده، گرچه زمانهایی نکوهش شده و همچنین استفاده از کارگر کودک در دورههای اقتصادی گوناگون گاهی ممنوع بوده، گاهی تشویق شده و گاهی تایید نشده، اما در هیچ نقطهای از جهان، سرمایهداری این ظرفیت را نداشته که بتواند کارگر خودش را تولید کند؛ مگر در مورد کارگران زن.
زنان از آغاز نظام سرمایهداری بخشی از طبقهی کارگر بودهاند، حتا زمانی که هیچ کس آنها را کارگر به حساب نمیآورد و حقوقشان را بهعنوان کارگر رعایت نمیکرد. حتا آن زمانی که کارگر مزدبگیر نبودهاند هم حضور بی مزد و دیده نشدهشان در کارهای اجتماعی و همچنین در بسیاری از فعالیتهای اقتصادی برای کارکرد سیستم نظام سرمایهداری بسیار اساسی بوده است. همهی زنان معمولا کارگرند؛ چه کارگر شناخته شوند چه نشوند. در همهی جوامع، به ویژه در کشورهای توسعه یافته کارهای بی شماری هستند که معمولا بی مزدند و بر گردهی زنان سوارند، کارهایی چون پخت و پز، نظافت، شست و شو، فراهم کردن نیازهای اولیهی خانه، مراقبت از کودکان، بیماران و سالخوردگان و همچنین کمک به مردم کوچه و محل. حتا زنانی که در خارج از خانه هم کار میکنند، این گونه از کارهای بی مزد را باید انجام دهند. زیرا زنان شاغلی که در خانوادههای تهیدست زندگی میکنند، توان مالی کافی ندارند تا کسی را برای انجام این کارها استخدام کنند؛ بنابراین مجبورند این کارها را هم در کنار کار بیرون انجام دهند و یا به دختران کم سن و سال یا زنان سالخوردهی خانواده بسپارند. این فرایندها هم جزء جدایی ناپذیر نظام سرمایهداری است.
در طول تاریخ، زمان درازی گذشت تا مبارزهی زنان به عنوان بخش جدایی ناپذیر مبارزهی طبقهی کارگر در جهت ایجاد جامعهای بهتر پذیرفته شد. بیش از یک قرن، اتحادیههای تجاری و دیگر تشکیلات کارگری در اختیار مردها بود. فقط بنا به این که آنها الگوی نانآور خانواده بودند، بیرون خانه کار میکردند و پول به دست میآوردند و زنان یا مادران درآمدی بیرونی نداشتند و کارهای خانه را انجام میدادند. و از این رو، در اتحادیهها و تشکیلات کارگری برای آنها جایی نبود. سرانجام برخی از جوامع به دنبال مبارزهای درازمدت و تلاشی سخت، زنان را به عنوان کارگران مزدبگیر در شکلهای گوناگون بازشناختند و اهمیت اقتصادی کارهای بی مزد خانه و محله را درک کردند. در آغازین روزهای مبارزهی کارگران در اروپا بعد از انقلاب صنعتی، ساعتهای کاری از تقاضای اصلی کارگران نبود. کار در کارخانهها که بر عهدهی جمعیت بزرگی از زنان و کودکان بود، آن هم با دستمزد بسیار کمتر، هیچ قانونی نداشت و ساعات کار از ده ساعت تا شانزده ساعت هم میرسید. در سال ۱٨۴٧ در انگلستان مثلا به زنان و بچهها رحم کردند و ساعات کارشان را به ده ساعت در روز کاهش دادند. در فرانسه، بعد از انقلاب فوریهی ۱٨۴٨، کارگران با تلاش زیاد موفق شدند ساعات کارشان را به دوازده ساعت در روز برسانند. این تلاشها تا نیمهی دوم قرن بیستم ادامه یافت تا سرانجام کارگران بیشتر کشورهای صنعتی توانستند به حق قانونی هشت ساعت کار در روز برسند و برای ساعات اضافه، مزد بیشتر بگیرند. اما هنوز زمانی را که زنان در خانه یا جامعه کار میکردند و مزدی نمیگرفتند، به حساب نمیآوردند.
زنان کارگر و تکنیکهای مدیریت کار
کاسترز میان سیستم تولید انبوه فوردیسم (هنری فورد) و آن چه خود او به عنوان سیستم ژاپنی یا تویوتیسم شرح میدهد، تمایزی قائل است. او نشان میدهد که روند کار سیستم ژاپنی دو ویژگی متمایز دارد: اول: کارفرمایان یا آنهایی که برای کنترل کیفی کارگران زن و مرد به کار گرفته میشوند، کارگران را از نظر فکری مطیع قدرت شرکتهای بزرگ میسازند. دوم: چرخهی کار این سیستم بر اساس قراردادهای ثانوی است (یعنی با ثروتمندان بومی قرارداد میبندند و از آنها درصد میگیرند) که از این راه خطرات تولید را به تولید کنندهها و به نیروی کاری که کارفرمایان بومی استخدام کردهاند، منتقل میکند. درضمن کاسترز روشن میسازد که چطور در سیستم تولید ژاپن که به روش سلسله مراتبی اداره میشود، زنها در پایینترین رده قرار دارند و از حقوق متفاوتی برخوردارند.
در جامعهی جهانی، سرمایهداری بیش و بیشتر به سمت این سیستم تولید پیش میرود؛ زیرا به کارفرمایان این فرصت را میدهد که بتوانند برخی از محدودیتها را حل کنند و تولید را آسانتر سازند. در حالی که در سیستم تولید ژاپن، شیوهی تولید انبوه کالاها برقرار است، روابط پیشوایانه و سلسله مراتبی میان شرکتها و روابط بیرونی عمیقا حفظ و بازسازی شدهاند. کاسترز حفظ این روابط و سلسله مراتب را در خط تولید ژاپن، نتیجهی پروسهای میداند که شرکتهای چندملیتی مدام روی آن کار کردهاند تا راههایی بیابند که روند فکری کارگرهای کارخانه را تا بالاترین میزان تحت کنترل خود در آورند.
ویژگی مشخص تویوتیسم، ترکیبی است از تمرکززدایی داخلی و تمرکزگرایی خارجی. تمرکززدایی داخلی در فرم تشکیل «گروههای کارگری» است به گونهای که این گروهها را تشویق میکنند تا با استفاده از طرح فشار هموندان و همکاران میزان تولید را هر چه بیشتر بالا ببرند. همین سبب میشود که به نظارت دقیق بر کارگران نیاز نباشد و خود کارگرها بر کار همدیگر نظارت داشته باشند. از سوی دیگر، کاسترز معتقد است که این شیوه روابط انسانی میان کارگران را از میان میبرد و اتحاد و یک،پارچگیشان را کاهش داده و در نتیجه قدرت جمعیشان را تضعیف میکند. جالب توجه است که این شیوهی مدیریت در میان کمپانیهای سراسر دنیا گسترش مییابد و حتا از قلمروی تولید به قلمروی سرمایهگذاری هم کشیده شده است.
تمرکزگرایی خارجی با تمرکززدایی داخلی ترکیب میشود و دوچندان بر کارگرها اثر منفی میگذارد. درضمن رابطهی شرکتهای بزرگ با شرکتهای توزیع کنندهی کوچک بر اساس اصل «انتقال به موقع کالا» کار میکند. در عوض این شرکتهای توزیع کننده کارگرهایی را استخدام میکنند که از نظر حقوق کارگر درجهی دوماند و بسته به درآمد کارفرمایشان دستمزدشان کم و زیاد میشود. شیوهی انتقال ریسک به کارگرها جایش را با کارهای قراردادی، تکیه بر کارگران پارهوقت و دستمزد در برابر هر قطعهی تولید عوض کرده، و این شیوه جهانی شده است…
زنان و ارتش ذخیرهی کارگران
کاسترز به درستی نشان میدهد که زنان به عنوان نیروی کار ذخیرهی نظام سرمایهداری از چه اهمیتی برخوردارند و دربارهی زنان ژاپن مینویسد، زنهای ژاپن آن ویژگیهایی را که مارکس برای ارتش ذخیرهی دنیای صنعتی شرح میدهد در خود دارند: نهفته، راکد و بی ثبات. و همچنین توضیح میدهد که آماده به کار بودن این نوع زنان کارگر به شرایط اقتصادی کلی بستگی دارد. هرچقدر فقر و بدبختی خانوادهها بیشتر باشد، جمعیت بیشتری از آنها (اغلب جوانترهاشان) برای کارهای مزدی از خانه بیرون میروند. و عامل موثر دیگر هم فشارهای اجتماعی است. زنان میانسال متاهل که در کارهای پارهوقت استخدام میشوند، بی شک بخشی از همین ارتش ذخیرهاند. به خاطر زمانهای بارداری و بچهداری به اجبار دست از کار کشیدهاند، و اکنون به عنوان کارگران ارزان قیمت همیشه آماده به خدمتند، و به دلیل روابط مردسالاری و پدرسالاری، زیردستاند و در زمرهی کارگرانی با دستمزد کم و کارهای بی ثبات قرار میگیرند و هنگام کم شدن کار، کارفرما آنها را بیرون میکند و در گاه نیاز به کار بازشان میگرداند.
واقعیت این است که در بازار کار جهانی موردی که سرمایهداران به آن علاقه دارند، رشد نرخ بیکاری در سراسر جهان است. از دورهی کسادی دههی ۱٩۳٠ تاکنون، در سالهای اخیر، در بیشتر کشورهای صنعتی نرخ بیکاری به بالاترین میزانش رسیده. اما حتا برجستهتر از آن نرخ بسیار بالای بیکاری در کشورهای درحال توسعه است که روزافزون است… این بیکاری که در کشورهای در حال توسعه رو به رشد بوده، مثل چین، کشورهای شرق و جنوب شرقی آسیا و هندوستان، پربازدهترین عامل اقتصاد جهان است و بسیاری از این اقتصادها به نرخ بالا و پایدار بیکاری گره خورده است.
کم شدن میزان استخدام رسمی، به ویژه در کشورهای در حال توسعه ارتباط تنگاتنگ با زیاد شدن جمعیت کارگران غیررسمی دارد، به خصوص در مشاغل کمبازده و کمدرآمد و بخش پناهندههای بازار کار از هر دوی این ویژگی برخوردارند… در واقع در سیکل «فقر- تولید نرخ بالای بیکاری» فقر تشدید شده و حتا بر ضرورت آن تاکید هم شده است، به خاطر این که دولتها دیگر مایل نیستند یا توانایی آن را ندارند که در کارآفرینی نقشی مثبت بازی کنند.
این نکته نیز قابل توجه است که زنان آسیا در برابر این تغییرات دست به هجرت اقتصادی زدهاند. واقعیت این است که آسیا به دو دلیل به یکی از مهمترین نواحی دنیا تبدیل شده، نخست به خاطر جا به جایی سرمایه و کالا از مرزها و دوم بهخاطر جابهجایی مردمش. تصویر هجرت زنان در آسیا امروزه بسیار پیچیده است، از یکسو این تصویر، به ظاهر، برای زنان با درآمد بالاتر و دارای تخصص مفید است و از سوی دیگر برای آنهایی که به جاهای ناشناخته و نو هجرت میکنند، خطرات و مشکلاتی به همراه داد، از جمله روبرو شدن با انواع گوناگون بهرهکشی. این هجرت همچنین به شکل تازهای از زنجیرهی تولید، به اقتصاد جهانی مراقبت، نیز مربوط میشود. در این نوع اقتصاد زنان به مناطق ثروتمند و به جاهایی هجرت میکنند که درآمد سرانه و الگوی جمعیت به گونهای است که به کارهایی چون مراقبت از افراد درون منزل نیاز است، کارهایی که در گذشته از وظایف بی مزد و مواجب زنان خانه بوده است.
کاسترز به اختصار نشان میدهد که چگونه جنبههای گوناگون، از جمله جنس و شکل خاص پدرسالاری با روند انباشت سرمایه درهم تنیده شدهاند. تحلیلهای دقیق و واضحش به درک ما از موقعیت زنان و احتمال رهایی اجتماعی آنها کمک میکند و از آن مهمتر از سرشت پیچیدهی سرمایهداری معاصر پرده برمیدارد.
خلاصه، در بیشتر کشورهای در حال توسعه بخش بزرگی از نیروی کار هنوز تحت حمایت قوانین کار نیستند و حتا قوانین ساعات کار مزدی هنوز برای بیشتر کارگران غیرعادلانه است. ساعات طولانی کار و دستمزد کم بر سلامت کارگران اثر میگذارد و زندگی در شرایط حداقل رضایت را نیز برایشان ناممکن میسازد. درمورد زنان کارگر وضع از این هم بدتر است؛ زیرا گذشته از ساعات دراز کار در بیرون از خانه کارهای سنگین داخل خانه نیز بر دوش آنهاست. به عبارت دیگر وضعیت زنان کارگر از نظر کیفی با مردان کارگر متفاوت است. بالا رفتن آمار اشتغال زنان دلیل بر بهبود وضعیت زنان کارگر نبوده و نیست؛ زیرا میتواند بار آنهایی را که خانهداری و بچهداری در زمرهی وظایفشان است، دو برابر کند. همهی اینها تحت تاثیر روابط اجتماعی و سیاستها و فرایندهای اقتصادیاند و حضور زن را برای بهبود صرف وضعیت اقتصادی در بازار کار میخواهند.
برخی شواهد تاریخی نشان میدهند که پیشرفت مادی جامعه و وضعیت اقتصادی اجتماعی زنان رو به بهبود است. اما این خود به خود رخ نداده؛ بلکه حاصل مبارزهی طولانی زنان برای برابری و عدالت بوده. اهمیت روزافزون کار با مزد و مواجب برای زنان یکی از جنبههای آن است. در سالهای اخیر ظرفیت جنبشهای زنان برای رسیدن به حقوق بیشتر و گرفتن قدرت بیشتر تحت تاثیر پروسههای اقتصادی گستردهتری بوده که تعیین کنندهی شرکت آشکار زنان در بازار کار بوده است. پیشرفتهایی بوده و عقبگردهایی نیز بوده است و روشن است که تلاشها و پیروزیهای اولیه در برخی از جوامع نباید نادیده گرفته شوند.
منبع: «مانتلی ریویو»
برگرفته از: نشریهی «مهرگان»