«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
پابلو نرودا – برگردان: غزال طبری –
آنها تفنگهای پُر از باروت را آوردند
آنان دستور این کشتار وحشیانه را صادر کردند
آنها اینجا با خلقی مواجه شدند
گردآمده به حُکم عشق و وظیفه
که سرودی میخواندند.
دخترک با پرچمش فرو افتاد
و پسر، خندان، زخمی، در کنارش
مردم وحشتزده، با درد و خشم،
دیدند آنان را که بر خاک میافتادند
و همانجا که کُشتهگان افتاده بودند
مردم پرچمهاشان را در خون زدند
تا آن را رو به دژخیمان دوباره بر پا دارند!
به خاطر این مُردگان، به خاطر مُردگانمان،
مجازات میخواهم!
برای آنها که بر خاک میهن خون ریختند،
مجازات میخواهم!
برای جلادی که حُکم این کشتار را داد،
مجازات میخواهم!
برای خیانتکاری که به قیمت خون دیگران بالا رفت،
مجازات میخواهم!
برای آنکه فرمان مرگ داد،
مجازات میخواهم!
برای آنان که از این جنایت دفاع کردند،
مجازات میخواهم!
نمیخواهم دست خونآلودهشان را به سمتم دراز کنند،
من مجازات میخواهم!
نمیخواهم سفیر من باشند،
نمیخواهم حتی در خانهشان راحت بنشینند،
مجازات میخواهم!
میخواهم در همین مکان، همین میدان، محاکمه شوند
من مجازات میخواهم!
من مجازات میخواهم!
از: آرشیو شعر جهان «اکولالیا»