«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
بیژن هدایت –
هزاران هزار مردم هراسان و نگران از دار و درفش نیروهای وحش طالبان، همه چیز را به جا میگذارند، جان به دست میگیرند، و به فرودگاه کابل هجوم میآورند، تا شاید بتوانند از جهنم تن سوزی که در انتظارشان است بگریزند. تصاویر عذاب آور و تکان دهنده است و جان را به سختی میخراشد؛ مردمی که به بال و چرخ هواییمای غول پیکر آمریکایی آویزان شدهاند!
چه میاندیشند؟! این گونه «گریز»، خودِ مرگ است! اما شاید مرگ به هنگام چنین «گریزی» را به مرگ توسط نیروهای وحش طالبان، یا به زندگی در جهنم آنها، ترجیح میدهند!
هواپیما سرعت میگیرد، به آسمان پر میکشد، و مردمی که هنوز به بال و چرخ هواپیما آویزانند، یک به یک به زمین سقوط میکنند! آرزوهای شیرین یک زندگی بهتر، در جایی که رنگ و بوی تعفن انگیز طالبان را نداشته باشد، چنین غم انگیز بر زمین پرتاب میشود، چنین دردآور به پایان میرسد…
سرنوشت آن صدها هزار مردم دیگری هم که پای پیاده از جهنم طالبان میگریزند، بهتر از این نیست! برخی روزهای حاکمیت سیاه طالبان را هنوز بر تن و بر یاد دارند و برخی روایت آن روزهای دهشت و وحشت را با ناباوری از پدران و مادران خود شنیدهاند. این مردم هم جایی و پناهی ندارند، شهرها یک به یک سقوط میکنند، مرزها سنگ دلانه و بی مهرانه به روی آنها بسته میشوند، شوربختی گرسنگی و آوارگی! و شاید بازگشتی از سر استیصال به همان جهنمی که از آن میگریختند و ادامهی همان قصهی پُر غُصه… و آن میلیون ها مردمی که ماندهاند، اسیر در چنگال خونین طالبان، هراسان و نگران از جان و سرنوشت خود…
این بلندای شرم است که بر بام جهان بشری ایستاده است!
* * *
تاریخ مردم رنج و شکنج دیدهی افغانستان در این دو دههی اخیر دو بار تکرار شده است، هر دو بار هم به صورت تراژدی؛ تراژدی زامبیهای از گور برخاستهی طالبان! یک تراژدی غیر قابل توصیف و غیر قابل قیاس با تراژدیهای دیگر جهان معاصر ما!
بار اول:
سالهای ابتدایی دههی نود بود که نطفههای گروه وحش طالبان – هم چون دیگر دار و دسته های جنایت کار مذهبی در گوشه و کنار خاورمیانه و آفریقا و…- توسط دول سرمایهداری غربی و در راس آنها، آمریکا، در متن «جنگ سرد» و در رقابت و کشمکش با «بلوک شرق» و شوروی، در پاکستان بسته شد. هدف، پایان دادن به «جنگ سرد»، از میدان به در کردن رقیب به اصطلاح «سوسیالیستی»، و تثبیت «بازار آزاد» و «دموکراسی غربی» بر گوشه و کنار جهان، و به ویژه منطقهی استراتژیک و با اهمیت خاورمیانه، بود. با راه انداختن جنگ، برقراری تحریم و محاصرهی اقتصادی، و مسلح کردن دار و دستههای جنایت کار مذهبی، با به خاک و خون کشیدن مردم آزادی خواه، استثمار مشدد طبقهی کارگر، آپارتاید جنسی زنان، و سلاخی هر آن چه که نشانی از تمدن انسانی داشت، پیروزی «غرب بر شرق» را ممکن کردند.
نیروهای وحش طالبان را، در متن این دوره، در پاکستان آموزش دادند، مسلح کردند، و راهش به افغانستان را با دلارهای آمریکا و دعاهای خیر عربستان و شرکا سنگ فرش ساختند. بینظیر بوتو، نخست وزیر وقت پاکستان، بعدها تحت فشار انتقادات در خصوص چگونگی ظهور طالبان گفت: «هیچ کس نمیتواند فقط پاکستان را در این زمینه متهم سازد، زیرا تشکیل این جنبش ثمرهی کار مشترکی است که پاکستان یک ضلع مثلث آن را تشکیل میدهد. تشکیل طالبان پروژهای است که آمریکا آن را طرحریزی و عربستان نیز پول و هزینهاش را تقبل نموده و پاکستان تنها مجری طرح میباشد. لذا نباید تنها پاکستان را در این رابطه محکوم ساخت.»
جنایتکاران طالبان، در پناه حمایت بی دریغ سرمایه داری غرب و متحدین منطقهای آن، شهرهای افغانستان را یک به یک تسخیر کردند و سرانجام در سال ۱۹۹۶ به دروازه های کابل رسیدند. روایت تلخ آن روزها، روزهای حاکمیت منحوس طالبان، هیچ گاه از یادها نخواهد رفت! آنها نه فقط انسان، که نوار موسیقی و تلویزیون را هم به دار کشیدند؛ روزنامهها را بستند؛ زنان را چهاردیواری خانه و در کیسه محبوس نمودند، به بردگی جنسی فروختند، از مراکز کار راندند، و به جُرم عشق سنگسار کردند؛ مدارس و مراکز آموزشی، جز مکتبهای قرآنخوانی، را تعطیل کردند؛ کتاب سوزان به راه انداختند؛ قلمها شکستند و زبانها بریدند؛ تندیسهای بودا در بامیان را در برابر چشمان ناباور جهانیان به توپ بستند؛ هر آن چه نشانی از تمدن داشت را لگدمال نمودند؛ شادی را از مردم دزدیدند؛ حق زندگی انسانی را اعدام کردند؛ جهنم تنسوزی که در کتاب آسمانی مسلمانان به کافران و مُلهدان در آخرت وعده داده شده بود، در همین جهان، بر روی همین زمین، ارمغان ماشین وحشت و جنایت طالبان به مردم افغانستان شد!
زمان گذشت و به یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ رسید. تروریستهای «القاعده»، از همان قماش نیروهای وحش طالبان، که در افغانستان به سر میبردند، برجهای دوقلوی نیویورک و ساختمان پنتاگون در واشنگتن را هدف گرفتند. «غول از شیشه بیرون آمده بود!» فرصتی طلایی برای سرمایهداری آمریکا فراهم آمد، تا با توجیح خودداری طالبان از استرداد رهبران تروریست «القاعده»، و در واقع برای پیشبرد استراتژی «جهان یک قطبی»، در تاریخ هفتم اکتبر ۲۰۰۱، در راس ائتلافی از متحدین خود، با نام «عملیات بلندمدت آزادی»، به افغانستان لشکر کشد. افغانستان اشغال شد و نیروهای وحش طالبان در دسامبر ۲۰۰۱ راه فرار را در پیش گرفتند.
بار دوم:
نیروهای وحش طالبان در جنگ با آمریکا و ائتلاف آن شکست خوردند، از حاکمیت ساقط شدند، اما از بین نرفتند، حامیان منطقهای خود را هم از دست ندادند. جنگ و گریز با نیروهای نظامی دولتهای جدید بر سر کار، دولتهای فاسد و ناکارآمدی که فقط به قدرت نظامی و پشتوانهی مالی آمریکا و سایر دول سرمایه داری غربی اتکا داشتند و تنها در کار انباشتن دلارهای آمریکایی بودند، در تمام این سالها ادامه یافت. در چنین وضعیت هرج و مرج و نابسامانی، قدرت یک پارچهی مرکزی نمیتوانست در افغانستان شکل بگیرد و شکل نگرفت. از نیروی نظامی بیست هزار نفرهی آمریکا و بیش از دو تریلیون دلاری که صرف یک جنگ بی ثمر و بازسازی افغانستان شده بود هم – بیش از همین هرج و مرج و نابسامانی- کاری بر نمیآمد. آمریکا، به ناچار، در یک عقبگرد تاریخی – که در عین حال نشانهی زوال قدرت بلامنازع جهانی آن هم بود- با دوستان پریروز و دشمنان دیروز خود بر سر میز مذاکره در دوحه نشست.
«روند صلح افغانستان» سالها به صورت پراکنده در جریان بود. اما قدرت یابی مجدد نیروهای وحش طالبان، تسخیر مناطق وسیعی از افغانستان، فساد و ناکارآمدی رو به فزونی دولتهای وقت، شکست سیاستهای آمریکا و متحدین آن در ایجاد ثبات در افغانستان، در کنار التهاب و نگرانی و اعتراض مردم، به تلاش بیشتر آمریکا در مذاکره و سازش با نیروهای جهنمی طالبان دامن زد. دفتر سیاسی طالبان در قطر گشایش یافت؛ مذاکره با طالبان و الزام مشارکت آن در حاکمیت سیاسی افغانستان، جهت ثبات و آرامش در این کشور، به مدیای سرمایه داری جهانی راه یافت؛ و طالبان، در همان حالی که در افغانستان میجنگید و مردم را به خاک و خون میکشید، به عنوان یک نیروی سیاسی «صلح طلب» و «قابل اعتماد» در بوق و کرنا شد. راه غارهای کوه «تورا بورا» و دالانهای زیرزمینی نمور این نیروی جهنمی تا رسیدن به میز مذاکره و پروژکتورهای خیره کنندهی سرمایه داری جهانی چندان دراز و طولانی نبود!
از سال ۲۰۱۸، مذاکرات «صلح» به مرحلهی جدیدی پا گذاشت. از همان هنگام، به رغم تبلیغات دروغین بانیان این مذاکرات و مدیای جهانی سرمایهداری، میشد تخمین زد و تحلیل کرد که اوضاع به سود طالبان و سیاستهای طرح شدهی حامیان آن پیش میرود و آن چه در میز مذاکره و در میدان جنگ میگذرد، بی تردید به قدرت یابی بیشتر این نیروی جهنمی تمام خواهد شد.
در بیست و نهم فوریه ۲۰۲۰، در هنگام ریاست جمهوری دونالد ترامپ، معامله و سازش آمریکا و طالبان در دوحه نهایی شد و شکل «توافقنامهی صلح» به خود گرفت. مفاد این معامله و سازش، شامل خروج سربازان آمریکایی و ناتو از افغانستان، تعهد طالبان نسبت به جلوگیری از فعالیت نیروهای باقیماندهی القاعده در نواحی تحت کنترل طالبان، و گفتگو بین طالبان و حکومت افغانستان بود. آمریکا پذیرفت تعداد سربازان خود را کاهش دهد و در صورت عمل طالبان به تعهدات خود، در عرض چهارده ماه نیروهایش را به طور کامل از افغانستان خارج کند. هم چنین متعهد شد تحریمهای خود علیه طالبان را با هدف پایان دادن به آنها، تا بیست و هفتم اوت ۲۰۲۰، مورد بازبینی قرار دهد. «توافقنامهی صلح» دولت افغانستان را موظف میکرد، تا دهم مارس ۲۰۲۰، که موعد شروع مذاکرات بین الافغانی اعلام شده بود، پنج هزار زندانی طالبان را، در ازای آزادی هزار سرباز اسیر دولتی، آزاد کند. امری که به رغم مخالفت اولیهی اشرف غنی، سرانجام عملی گشت و پنج هزار نیروی آدم کُش به ماشین وحشت و جنایت طالبان افزوده گشتند، تا در روزهای آتی سلاح بر دست گیرند و از کُشتهها، پُشتهها بسازند!
روند قدرتیابی روزافزون نیروهای وحش طالبان، بر بستری از معامله و سازش آمریکا و سایر دول سرمایهداری غربی، هم چنان ادامه یافت. با خروج نیروهای ناتو از افغانستان، از اول ماه مه، و پس از آن، با خروج ناگهانی و سراسیمهی سربازان آمریکایی در ماه اخیر، لشکر وحوش طالبان که در انتظار این فرصت روزشماری میکردند، با آمادگی از پیش هجوم نهایی خود را آغاز نمودند و در اندک زمانی شهرهای بزرگ و مهم افغانستان را یک به یک تصرف و سرانجام پرچم خود را در ارگ ریاست جمهوری در کابل برافراشتند!
لحظات این تهاجم و پیشرفت صاعقهوار این جانیان، چرایی عدم مقاومت ارتش، فرار اشرف غنی و بسیاری از امرا و وزار و جنگسالاران پیشین، چندان اهمیتی از منظر این نوشته ندارد. نقش معامله و سازش آمریکا و سایر دول سرمایهداری غربی، چین و روسیه و پاکستان و جمهوری اسلامی و…، هم قابل فهم و توضیح است. قدرت بلامنازع جهانی آمریکا رو به افول رفته است؛ سیاستهای آن در افغانستان به شکست انجامیده است؛ و حفظ و نگهداری دولتهای فاسد و ناکارآمد، به رغم هزینههای گزاف مالی و انسانی، نتیجهای نداده است؛ در چنین وضعیت هرج و مرج و نابسامانی، معامله و سازش با طالبان، و بیرون کشیدن خود از باتلاق افغانستان، تنها راهکار باقی مانده است. «عملیات بلندمدت آزادی» این «مهد دموکراسی» جهان سرمایهداری در افغانستان، پس از گذشت بیست سال، فقط دروازهی جهنم طالبان را بر روی مردم گشوده است.
برای چین، تامین امنیت افغانستان و جادهی کمربندی به سوی آسیای میانه مهم است. شکست آمریکا در افغانستان، به دوستی و همکاری چین با حاکمان جدید افغانستان و توسعهی استراتژی اقتصادی آن میدان میدهد. و این برای چین اهمیت دارد. روسیه، هم از شکست آمریکا خشنود است، هم از دوستی و همکاری با طالبان در پی امنیت در مرزهای جنوبی خود با تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان است، و هم کنترل تروریسم مذهبی در سرزمین خود به ویژه در چچن و… را در اندیشه دارد. پاکستان همهگاه از حامیان اصلی لشکر وحوش طالبان بوده است. این لشکر را آموزش دادند و در تمامی این سالها، با پول عربستان و قطر، تغذیه و تقویت کردند. پاکستان در پی حکومتی در افغانستان است، که به مثابه حیاط خلوت آن عمل کند؛ در برابر هند، پشت آن بایستد؛ از ادعا در مورد «خط دیورند» چشم بپوشد؛ و با ایران و دیگر کشورهای منطقه بر اساس منافع سیاسی و اقتصادی پاکستان رفتار نماید. و جمهوری اسلامی، ضمن خوشحالی از خروج آمریکا از افغانستان، بیش از هر چیز به دنبال تقویت موقعیت رو به نزول منطقهای خود است. اعتراضات تودهای در عراق و لبنان علیه دخالت جمهوری منحوس اسلامی در امور داخلی این کشورها، دست بالا یافتن روسیه و ترکیه در سوریه به رغم هزینههای گزاف مالی و انسانی، موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی را به سراشیبی نزول کشانده است. از این منظر، حمایت از نیروهای وحش طالبان و حضور سیاسی و اقتصادی موثر در فردای افغانستان، شاید تا حدی موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی را ترمیم نماید.
برای هیچ یک از این دولتهای سرمایهداری، جان و سرنوشت انسانی مردم افغانستان، و مردم هیچ جای دیگر، حائز کمترین ارزشی نیست. آن چه ارزش دارد و مبنای عمل است، تنها و تنها سودآوری و ارزشافزایی سرمایه است. تجربهی تلخ مردم افغانستان یک بار دیگر نشان داد که «دموکراسی»، «حقوق بشر»، «ارزشهای انسانی» و… تنها بازیچهی دست دولتهای سرمایه داری در فریفتن مردم است. نشان داد که وقاحت، دنائت و دوئیت سرمایه داری را حد و مرزی نیست؛ نشان داد که دلبستن به اینها برای رهایی از چنگال استبداد، حصول دموکراسی، و دستیابی به یک زندگی بهتر، سراب است و سراب!
در برابر این دنیای معادله و معامله و سازش سیاسی، اما آن چه اهمیت دارد جان و سرنوشت مردم افغانستان است. لشکر وحوش طالبان باز هم بر این جامعه حاکم شده است. و هراس و نگرانی از زندگی در جهنم تن سوز طالبان باز هم مردم افغانستان را در دهشت و وحشت فرو برده است. این مردم رنج و شکنج دیده، طالبان و حکومت مخوف آن را با گوشت و پوست خود تجربه کردهاند. به روشنی میدانند که با طالبان، حق زندگی انسانی پایان میگیرد. به خوبی میدانند که پرچم الله این لشکر وحوش، معنایی جز «قدغن» ندارد! شادی قدغن، خنده قدغن، پوشش اختیاری قدغن، کار زنان قدغن، آموزش لائیک قدغن، عشق قدغن، آزادی قدغن، انسان بودن و انسانی زیستن قدغن! چه تفاوتی دارد که این مردم بر دار طالبان شوند یا آن که در حسرت لذتهای زندگی انسانی در جهنم طالبان بسوزند و خاکستر گردند؟!
این روزهای ناگوار مردم افغانستان را تبلیغات فریب کارانه و فرومایهی «دموکراسیهای غربی» بیش از پیش سخت و سنگین میکند. اینها در همان حال که به سرعت و از طریق گُسیل سرباز و هواپیما برای خروج امن شهروندان خود از افغانستان اقدام مینمایند، با تبلیغات تهوع آور خود میکوشند به مردم افغانستان بقبولانند که طالبان تغییر کرده، به رعایت «حقوق بشر» متعهد شده، و به مردم آسیبی نخواهد رساند! طالبان، اما در ماهیت خود هیچ تغییری نکرده است. همان ماشین وحشت و جنایت پیشین است. اسلام چیزی جز این نیست! نظر محمد، خاشه، کُمدین مشهور قندهاری، آیینهی روشن ماهیت وحشت و جنایت طالبان است. او را همین دو هفتهی پیش، فقط به جُرم خنداندن مردم، دستگیر کردند، بر صورتش سیلی زدند، و تیربارانش کردند! نمونههای دیگری هم از فروش دختران برای «بردگی جنسی»، کندن پوست تن، بریدن دست و تیرباران مخالفین، در همین روزها در گوشه و کنار این سرزمین محنت زده گزارش شده است! با این همه، بعید نیست در این روزهایی که تحولات افغانستان زیر ذره بین قرار گرفته است، طالبان به توصیهی حامیان خود قدری محتاط و نرم خو رفتار کند، اما پس از مدتی آن گاه که اوضاع قدری طبیعی جلوه نماید، و حساسیت جهانی فروکش کند، بی تردید ماشین وحشت و جنایت طالبان به راه خواهد افتاد!
شوربختی مردم افغانستان سویهی دیگری نیز دارد. آن چه در افغانستان میگذرد، در غیاب هم بستگی پُر شور بین المللی، در فقدان اعتراضات میلیونی کارگران و مردمان آزادی خواه، صورت میگیرد. جهان بشری با صفوف هم بسته و معترض خود به میادین شهرها سرازیر نشد، مراکز کار را به تعطیلی نکشاند، به دولتهای مرتجع خود فشار نیاورد، و از حرمت انسانی و حق انسانی زیستن مردم افغانستان حمایت ننمود!
بلندای شرم تا مدتها بر بام جهان بشری خواهد ایستاد!
* * *
لشکر وحوش طالبان به قدرت رسیده است. این واقعیتی هول انگیز است، اما به منزلهی پایان جنگ نیست! شوک ناشی از فتوحات صاعقهوار طالبان و حاکمیت منحوس آن، عصبانیت از معامله و سازش سیاسی کثیف آمریکا و سایر دول سرمایه داری غربی، مماشات و خیانت دولت و مسئولین و رهبران فاسد و ناکارآمد، پایان مییابد. مردم به خود میآیند، سر بلند میکنند، و به دفاع از جان و سرنوشت زندگی انسانی خود بر میخیزند. و این بار، با این تجربهی گران که جز نیروی خود، نیروی متحد و متشکل خود، نمیتوان و نمیباید به ادعاها و قول و قرارهای بی مایه و پوشالی دول سرمایهداری، به جنگسالاران و مسئولین فاسد و سودجو، اعتماد کرد. جنگ، دیر یا زود، باز هم در میگیرد. پای جان و سرنوشت زندگی انسانی میلیونها مردم افغانستان در میان است. کابوس زندگی در جهنم تن سوز طالبان چنان هراس انگیز است، که بسیاری تن به آن نخواهند داد. روزهایی که از راه میرسند، روزهای تقابل این مردم با حاکمان جنایت کاری است که جان و سرنوشت زندگی انسانی آنها را لگدکوب امیال قرون وسطایی خود خواهند کرد. در این راه، مردم افغانستان در خواهند یافت که چارهای جز اتحاد و تشکل ندارند؛ تشکل در هر محل و کوی و برزنی که مامن و مسکن آنهاست؛ تشکلی که آنها را دور هم جمع کند، شور و مشورت و تصمیمگیری جمعی آنها را ممکن سازد؛ و قدرت متحدشان را به مقابله با ماشین وحشت و جنایت طالبان بکشاند.
* * *
صدها هزار مردم هراسان و نگران از وحشت و دهشت نیروهای طالبان به سوی مرزها، و از جمله مرزهای ایران، فرار کردهاند. جمهوری منحوس اسلامی مرزها را به روی این مردم بسته است. از سوی دیگر، خواهران و برادران افغانستانی ما در ایران، این روزها به اعتراض و تظاهرات علیه طالبان برخاستهاند. زمان هم بستگی، همین امروز است! فردا بسیار دیر است! تاریخ فردا از امروز ما نخواهد گذشت، اگر که همین امروز دست یاری به سوی این مردم دراز نکنیم، اگر که مرهمی بر درد و رنج جان کاه آنها نشویم! این مردم مهمان نیستند، صاحبخانه هستند. دهها سال است که میلیونها کارگر افغانستانی ساکن ایران به سختترین کارها با نازل ترین دستمزدها در بازارهای کار ایران اشتغال دارند. و در عین حال، در تمام این سالهای دراز، در هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی، بار سنگین تبلیغات زهرآگین بورژوا- ناسیونالیستی سرمایه داری ایران را بر دوش کشیدهاند. زمان همبستگی، همین امروز است! ما میتوانیم دارو و آذوقه و لباس و… تهیه و به دست این مردم برسانیم؛ میتوانیم جمهوری اسلامی را مجبور کنیم مرزها را به روی این عزیزان بگشاید؛ میتوانیم از اعتراض و تظاهرات خواهران و برادران افغانستانی علیه طالبان حمایت کنیم؛ میتوانیم در اعتصابات و اعتراضات کارگری، از حُرمت انسانی و حق انسانی زیستن مردم افغانستان دفاع کنیم؛ و خواستار حق کار و حقوق شهروندی آنها در ایران شویم!
شانزدهم اوت ۲۰۲۱