«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
احمد سیف –
عمدهی بحثهایی که بر سر مقولهی جهانی کردن میشود، از دیدگاههای متفاوت بر روی نقش و موقعیت سرمایه و قدرت گرفتن شرکتهای فراملیتی تمرکز کرده است. گروهی بر این باورند که این تغییرات، نوید دهندهی آیندهای روشنتر از حال است و گروهی هم چون صاحب این قلم بر این عقیدهاند که بدون تغییرات اساسی در شیوهی ادارهی اقتصاد جهانی، آینده نه فقط ناروشن، بلکه بسیار مخاطرهآمیز خواهد بود. در برخورد به کار در این اقتصاد جهانی کرده، با تاکید بیش از حد بر روی بخشی از کارگران – کارگرانی که در بخش اطلاعاتسالار کار میکنند- در موارد گوناگون کار دیگران «بی ارزش» ارزیابی میشود. شماری از مدافعان جهانی کردن، طوری سخن میگویند که انگار به غیر از همین جماعت اندک، دیگر هیچ گروه دیگری در این اقتصاد کار نمیکند. برای این جماعت، کسانی که مثلا پیتزا را به منازل میرسانند، یا ادارات را تمیز میکنند، راننده کامیوناند، به کار خانگی مشغولند، بچهداری میکنند، و شماری دیگر – به اصطلاح «کارگران یقه آبی»- اصلا وجود ندارند. از سوی دیگر، یکی از حوزههای که به اندازهی کافی مورد توجه قرار نمیگیرد، تاثیر این فرایند در افزایش نابرابری در میان زنان است.
البته گفتن دارد که فراهم شدن امکانات بیشتر برای ورود زنان دارای مهارت بالا به بازار کار، بدون تردید فاصلهی موجود بین این زنان – که در واقع بخش مغلوب زناناند- و مردان را تخفیف داده است. ولی برای این که چنین نتیجهای به دست آمدنی باشد، کار خانگی همچنان به وسیلهی زنانی دیگر – کارگران خانگی- ولی این بار در بخش غیر رسمی اقتصاد انجام میگیرد. به سخن دیگر، زنان در کلیت خویش به دو گروه تقسیم شدهاند. زنانی که در بیرون کار میکنند و مهارت و دانش لازم را دارا هستند و زنانی که فاقد این مهارتهای نو و تازهاند و به جای این زنان، در منازل آنها کار خانگی را در ازای مزد – معمولا مزد پایین- انجام میدهند. به سخن دیگر، روی دیگر سکهی شرکت بیشتر زنان با مهارت در این بخش اقتصاد، رشد تقریبا نامرعی بازار دیگری برای کار زنان – منتها با مهارت بسیار نازل- خدمتکاران زن در اقتصاد خانگی است. بخش هر روز افزونتری از زنان مهاجر و پناهجو در این بخش شاغلاند و به خدماتی چون آشپزی، تمیزکاری، و بچهداری برای این زنان شاغل مشغولند. به سخن دیگر، یک رابطهی مهم، و به مقدار زیادی نامرعی، بین این دو بخش از زنان ایجاد شده است. از سوی دیگر، در پیش گرفتن سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی از سوی دولتها نیز با کاستن از امکانات عمومی، به تقاضا برای کارگران خانگی افزوده است. وقتی امکانات عمومی نگهداری از نوزادان در اقتصاد کاهش مییابد، برای زنان با مهارت راهی به غیر از این باقی نمیماند که یا باید از بازار کار خارج شده و خود این کارها را انجام بدهند و یا این که باید با استخدام زنانی دیگر، انجام این مسئولیتها را به آنها واگذار نمایند. وقتی دولت رفاه آب میرود و امکانات عمومی برای انجام این کارها هر روزه کمتر میشود، زنان با مهارت بالا تنها با بهرهگیری از کار ارزان زنان مهاجر و پناهجو است که میتوانند به مشارکت خویش ادامه بدهند.
به عبارت دیگر، این تحولات نه فقط یک بُعد جنسیتی – زنانه و مردانه- دارد که دارای بُعدی طبقاتی نیز هست. این «اقتصاد زنانه»ای که دارد شکل میگیرد، در یک سویش زن «کارفرما» است و در سوی دیگر، زن «خدمتکار»؛ این که زنان خدمتکار از کجا میآیند، در نهایت تاثیر چندانی بر روی این تحولات ندارد. آن چه که در این جا قابل توجه است، این که اغلب زنان مهاجری که فاقد مدارک لازم برای اقامت هستند، مجبورند به طور غیر قانونی کار کنند. و به همین خاطر، نه فقط مورد بهرهکشی بیشتر قرار میگیرند، بلکه در بسیاری از موارد مورد آزار و ستم جنسی هم هستند. ولی با این وصف، نمیتوانند به مقامات قانونی شکایت کنند.
در سالهای اخیر در جوامع غربی، به دلایل گوناگون زمینهی اقتصادی مفهوم مرد به عنوان «تنها نانآور» خانواده از بین رفت و در بسیاری از خانوادهها، زن و شوهر هر دو در این عرصه به فعالیت پرداختند. با این همه، تحولات لازم فرهنگی یا اتفاق نیفتاد و یا به آن حدی که لازم بود اتفاق نیفتاد. در نتیجه، کار خانگی همچنان «وظیفه»ای زنانه باقی ماند. به همین خاطر هم هست که در بسیاری از این جوامع، زنان شاغل در عمل روزی حتا تا شانزده ساعت در بخش رسمی و غیر رسمی اقتصاد کار میکنند؛ برای این که علاوه بر انجام کار در بیرون، بتوانند به این «مسئولیت» از تاریخ ماندهی خویش در ادارهی خانواده نیز عمل کنند. در میان زنانی که با مهارت بالا، درآمد بالا دارند، بخشی از این کار خانگی است که به زنانی دیگر – خدمتکاران زن- واگذار میشود. به سخن دیگر، مشارکت بیشتر این زنان در اقتصاد رسمی، بدون رشد این بخش غیر رسمی اقتصاد برای کار زنان عملا غیر ممکن است. در پیوند با این بخش رو به رشد اقتصاد غیر رسمی زنانه، چند نکته قابل توجه است:
– اول: بخش عمدهی زنانی که در این بخش شاغل میشوند، زنان مهاجرند. در میان زنان مهاجر، برای آن بخشی که فاقد مدارک قانونی لازمند، کار خانگی – غیر از تنفروشی- عملا تنها امکان اشتغال است.
– دوم: کارگران فاقد مدارک در این بخش، نه فقط در معرض بهرهکشی و سوء استفادهی بیشتر قرار میگیرند، بلکه به خاطر وضع نامشخص قانونی خویش، به کارفرمای خویش وابستهترند. و در واقعیت زندگی، مجبور به تحمل هر نوع آزار و ستمی هستند که بر آنها اعمال میشود.
– سوم: اگر چه در یک واحد سرمایهداری، حوزهی مسئولیتهای کاری مشخص است، ولی در این بخش هیچ توصیف مسئولیت وجود ندارد. یعنی کارگران خانگی عملا باید هر کاری که از آنها خواسته میشود را بدون اما و اگر انجام بدهند. این حوزه در برگیرندهی همهی کارهای خانه، آشپزی، تمیزکاری، خرید، شستوشو، خیاطی، چیدن میز غذاخوری، و اطوکشی میشود و حتا گاه شامل باغبانی، قطع چوب، شستن اتوموبیل، غذا دادن، نگهداری و تغذیهی حیوانات خانگی، انجام کارهای عمیقا شخصی و خصوصی (نه ضرورتا روابط جنسی)، بلکه خشک کردن تن پس از حمام، نیز هست. کار خانگی ممکن است شامل نگهداری از کودکان و کهنسالان و افراد افلیج نیز باشد.
– چهارم: نظر به این که بین اشتغال و زندگی شخصی و خصوصیشان مرزی نیست، کارگرانی که در خانهی محل کار خود زندگی میکنند، بیست و چهار ساعته در دسترس قرار دارند. به همین خاطر، در معرض سوءاستفاده و بهرهکشی بیشتر قرار دارند.
– پنجم: دلایلی وجود دارد که چرا کار خانگی بیست و چهار ساعتی (یعنی زندگی کارگر خانگی در خانهی کارفرما) از دیدگاه زنان مهاجر نیر ممکن است مطلوب باشد. این نوع کار کردن، امتیازات مشخصا عملی دارد. برای کسانی که مدارک قانونی ندارند، خانهی کارفرما به واقع پناهگاهی در برابر ماموران دولت است (البته میتواند به صورت یک زندان نیز در بیاید). در واقع، بسیاری از این کارگران ترجیح میدهند که هفت روز هفته کار بکنند، تا این که یک روز مرخصی داشته باشند و این طرف و آن طرف بروند و احتمالا به وسیلهی پلیس بازداشت شوند. برای کارگرانی که تازه وارد میشوند، زندگی در خانهی کارفرما مشکل اشتغال و مسکن را به یک باره حل میکند. و به علاوه به آنها امکان میدهد، تا میزان پسانداز خود را به حداکثر برسانند. پساندازی که برای بازپرداخت وامی که برای مسافرت به اروپا گرفتهاند، استفاده میشود؛ اگر چه میدانند که به این ترتیب به شدت مورد بهرهکشی قرار میگیرند.
– ششم: به همین نحو، دلایل دیگری هم هست که چرا کارفرماهای زن ممکن است کارگران مهاجر را به کارگران داخلی ترجیح بدهند. وقتی یک زن محلی به کار گرفته میشود، اگر فرزندش مریض بشود، او برای نگه داری از فرزند مریضش از کارش مرخصی خواهد گرفت. یک زن مهاجر نمیتواند این کار را بکند، چون فرزندش احتمالا در کشور مبداء زندگی میکند.
مقابله با این شیوههای تازهتر بهرهکشی طبقاتی از زنان، نه فقط چالشی در برابر این کارگران، بلکه چالشی است در برابر همهی شهروندان و به طور کلی همهی کسانی که خواهان مناسبات انسانی در جامعه هستند.