«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
لیلا دانش –
به یاد جان باختگان آبان ۹۸
حاج داود، یکی از کسانی که بی تردید باید در دادگاه ویژه رسیدگی به جنایات حکومت اسلامی پاسخگو میشد. نه تنها به عنوان مجری سیاست و جزیی از دستگاه سرکوب، بلکه به عنوان یک شخص هم. در همین جهان نابرابر کنونی، هنوز امکان به محاکمه کشاندن چنین جنایاتی تا حدودی مقدور است. یکی از آخرین نمونههایش برگزاری دادگاهی برای محاکمه شخصی با حدود صد سال عمر است در آلمان. شخصی که در جوانی در حد نگهبان یا منشی، در جریان وقایع کورههای آدم سوزی هیتلر، از طریق دسترسی به لیست این قربانیان، بوده است. محاکمه چنین شخصی نه برای زهرچشم گرفتن از یک آدم صد ساله، بلکه برای تقبیح حاشای جنایت، و در عین حال توجه به رنج و درد انسانهایی است که در معرض این جنایات قرار گرفتند. این که نظم و نظام ضد بشری سرمایهداری خود بانی این جنایات است، ذرهای از اهمیت وجود این دادگاهها و ثبت کردن این جنایات کم نمیکند. از لزوم چنین دادگاههایی برای محاکمه سران و دست اندرکاران حکومت اسلامی نیز به کرات گفته شده و یک نمونهاش همین حالا در سوئد در جریان است. مرگ حاج داود یک بار دیگر موکد میکند که در پیگیری پرونده جنایات حکومتیها در تمام این ۴۳ سال کوتاهی نباید کرد. نه فقط خود حکومت به عنوان مسئول این سیستم سرکوب، بلکه هر تک نفر شریک در این جنایات باید پاسخگوی رفتار شنیع ضد انسانی شان باشند. و نیازی به گفتن ندارد که جمهوری اسلامی مهرههایی از نوع حاج داود کم ندارد. حتی جنایت کارتر از او کم ندارد. با این حال حاج داود یک نماد است.
حاج داود فرزند یک خانواده زحمتکش و فقیر است. بزرگ شده پایین شهر تهران. و لات! همان مفهوم یا مقوله ای که هنوز هم در بخش زیادی از جامعه ایران – حتی در جامعه روشنفکری ایران – با اغماض به آن برخورد میشود. رد پای جماعت لات و چاقوکش را در تحکیم سیستم سرکوب و جنایت لااقل در سده اخیر ایران نمیتوان نادیده گرفت. حاج داود از این دسته است و خاستگاه زحمتکشیاش هیچ تناقضی ندارد با تعلق او به قشری در جامعه که با تبدیل شدن به پامنبری و چاکری منابع قدرت در بازار و دربار و مسجد و حوزه و آستان قدس… هم به نان و نوایی رسیدهاند و هم در تحکیم سیستم سرکوب نقش ایفا کردهاند. او طعم تحقیرشدن و فقر را میشناسد. و مثل همه انسانهایی که قربانی ناآگاهی و جهل خود میشوند، مرید مراجع قدرت شده تا بار و زحمت اندیشه و تفکر و وجدان را هم از دوش خود بردارد. در این مرید شدن، ایمان (در مقابل تعقل) نقش برجستهای دارد. در قاموس ایمان و اعتقاد مذهبی از گونهای که در میان این جماعت لات و لمپن رایج است، یکی دیو است و یکی فرشته. کافیست که شخص همه فیلترهای لازم رفتار و وجدان انسانی را نداشته باشد؛ و حقارت و سرشکستگیهای زندگی به او انگیزههای انتقامجویانه داده باشد تا در سایه قدرتی که به او اعطا شده، تبدیل شود به پدیدهای چون حاج داود. این مجموعه، خمیرمایه لازم برای تبدیل شدن به عنصری است در سیستم سرکوب که از حرف مستدل زدن و یا عینک (نماد روشنفکری و آگاهی)، بلندی قد زن، رنگ ویژه چشمانش و یا زیباییاش (همگی نماد تحقیر نرینه سالاری) برق سه فاز میپراند و قدرت نفرت و کینه و ایمان کور خود را به موتور محرکه «کشف» زنده به گور کردن انسانها میکند. از آهنگری و نان زحمتکشی خوردن، تا انسان زنده را به تابوت نشاندن فاصلهای است که تنها با اعتقاد مذهبی توضیح داده نمیشود.
در سالهای اخیر کار تحقیقی باارزشی از مسعود نقره کار در شناسایی و توضیح موقعیت این قشر منتشر شده است (نگاه کنید به مقاله «جاهلها و لاتها در تاریخ معاصر ایران » در سایت نقد). و البته بسیاری از ایرانیانی که هنوز وقایع پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ و هم چنین دوره استقرار و ساختن نهادهای سرکوب جمهوری اسلامی را به یاد دارند، و یا ناظر و حاضر این تاریخ بودهاند، نقش این جماعت را به تجربه و دقت دیده اند. این پدیده البته تنها ایرانی نیست. وجود دستجات و باندهای خلافکار و مخل امنیت در جامعه جزو جدایی ناپذیری از تقریبا همه جوامع سرمایهداری هستند. حتی سوئد «آرام و ایمن» هم از این امر مستثنی نیست. باندهای متشکل از افرادی که هر کدام به دلیلی از چرخ و گردونه همین نظم رایج در جامعه پرتاب شده و در جامعه موازی و گاه زندگی زیرزمینی و اغلب درگیر شدن با نهادهای پلیسی و انتظامی، یک پای اعمال قدرت و یا به عبارت دقیقتر به یک نهاد قدرت غیر قابل چشمپوشی در جامعه تبدیل میشوند. حتی استقرار جامعه مدرن بورژوایی (نوع مدینه فاضله اروپایی اش) که متکی است به احترام حقوق فردی و قانونی، که ورای همه چیز در جامعه است، هم نتوانست به این پدیده که خود یا محصول مناسبات قدرت در جامعه سرمایهداری است یا در خدمت آن، خاتمه دهد. مستقل از این که دار و دستههای مافوق قانون به چه ایمان دارند و خالکوبی و نمادها و نشانه هایشان به کدام فرهنگ و مسلک و آیین و مذهب رجعت میکند، مناسبات سرمایهداری توانسته ریز و درشت شان را در جنگ و صلح و قاچاق مواد مخدر و ارتش های خصوصی و جنگهای سکتی و… به خدمت بگیرد.
ویژگیهای سرزمینی و فرهنگی و تاریخی در توضیح کارکرد این قشر حاشیه جامعه و تولید البته مهم است. تکوین مدل ایرانی این جریان را در رگههای زیرین تر تاریخ هم باید پی گرفت. چیزی که در کار باارزش آقای نقره کار تا حدودی صورت گرفته است. اما در این تردیدی نیست که در ایران در پنجاه سال گذشته، رشد و تکوین این قشر ربط مستقیمی به نهادهای مذهبی مدعی قدرت و درگیر در جدال قدرت داشته است. نهادهای مذهبی و روحانیت در پی کسب قدرت و تحکیم منافع خود به این قشر به نحو آشکاری متکی شدهاند. چه آن بخشی از روحانیت که نردبان ترقی را در کنار تخت پادشاهی میجستند و چه دیگرانی که به اصطلاح علیه آن مبارزه میکردند و بعدها مهرههای تعیین کننده حکومت اسلامی شدند. بخش زیادی از جماعت لات و لوتی که بعد ازانقلاب به کمیته ها پیوستند و به سرعت در نظام جدید ترقی کردند، از نوع همین حاج داود و البته زهرا خانوم بودند. هر چند که وجود زهرا خانوم به فمینیزه کردن این ماجرا کمک زیادی نکرد! بسیاری در این قشر عاقبت به خیر شدن امثال شعبان بیمخ را برای نقششاش در جریان کودتای ۲۸ مرداد میشناختند. در نتیجه عدهای از سر عافیت طلبی و البته عدهای هم با ایمان به عبا و عمامه و نعلین به خدمت حکومت سرکوب انقلاب در آمدند. ریزش پیکره حکومت در طی این چند دهه شامل این گروه هم شده و بخشی از آنها در دورههای مختلف کنار رفته و یا کنار زده شدهاند.
اما حاج داود تنها حامی دولت و یک مرید مومن نبود. او در پروسه سرکوب قطعی انقلاب که با مقاومت در جامعه همراه بود، دیگر تنها معرکه گیر محلات پایین شهر نبود، مهره سر و سامان دادن تکیه و عزاداری تاسوعا- عاشورا نبود. او به دستگاه سرکوب به معنای خاص و دقیق کلمه پیوسته بود. به دستگاهی که مجری شکنجه و کشتار و سرکوب و کتک و تحقیر است و فیلترهای شخصیتی ویژهای را هم طلب میکند. لات کلاه مخملی «مردم دار» محله های جنوب تهران که گویا هوای فقیر و فقرا را حتی در زندان هم داشته(!)، ناگاه صاحب قدرت میشود. میتواند به جای «تیغی کردن»های سابق در کوچه پس کوچه های پایین شهر، نفَس انسانهایی را ببرد که به چیزی بیشتر از «من» شخصی خودشان میاندیشند. میتواند بچه محلهای با استعداد را نانخور دم و دسنگاه قدرت خود کند. میتواند از دوران آهنگری به دوران قدرقدرتی عبور کند و بر همه حقارتهای پیشین زندگی زیر سایه ملاها غلبه کند. آری، او دیگر میتواند چشم ببندد و هر که با «من» نیست را به دیار عدم بفرستد. میتواند کوچکترین و ظریفترین برتریهای شخصی زندانیانش را که برنمیتابد به زبان شلاق و لگد و سرکوب بر پیکر در بندان پاسخ گوید. و هر بار هم خود را حقیرتر بازیابد. آخر او لات است! اما برای این کارها تنها کافی نیست که لات باشی . حتی ریزه خوار قدرت مداران در جامعه بودن و یادی هم از فقیر و فقرا کردن کافی نیست. برای ایفای چنین نقشی باید شاهرگ انسان بودنت نقص اساسی داشته باشد. باید برای حفظ بیضه اسلام که نردبان ترقی و هویت یابیات بوده، به نرینه سالار نعره کشی تبدیل شوی که وارستگی و «منٍ ایستاده» زندانی را برنمیتابد. باید تنها به زبان شلاق بر پیکر وارستگان و ایستادگان در بند، حقارت شخصی در کم و کاستی های انسانیات را جبران کنی. و فراتر از این به توسعه تکنیک شکنجه بپردازی. حاج داود فقط لات نیست. فقط آهنگر و برخاسته از زحمتکشان نیست. او در عین حال سرباز مومن سیستم سرکوب است. سیستمی که برای در هم شکستن شور انقلاب و آزادی خواهی پس از یک انقلاب گسترده توده ای، به چنین جانورانی نیاز حیاتی ای داشت.
سالها از دوران قدرقدرتی حاج داود در زندان های حکومت گذشته است. و حاج داودهای دیگری هم در خدمت سفت کردن پیچ و مهره دستگاه سرکوب به میدان آمدند. جلادانی که در اعتراضات سال ۸۸، تن و پیکر زنان و مردان معترض را به شلاق و شکنجه و تجاوز کشیدند هم از همین دست بودند. در کشتار آبان ۹۸ و حتی پس از آن در سازمان دادن بسیج های محلی برای سرکوب احتمالی اعتراضات آینده هم بخشا همین تیپ هستند که به کار گرفته میشوند. نقش جمهوری اسلامی در پا دادن و قدرت یافتن جماعت لات و لمپن در دستگاه سرکوب بسیار برجسته است. و دقیقا از همین روست که حاج داود چیزی ورای یک فرد است، یک پدیده است. اعتراض به کشتار و اعدام، دادخواهی و… وقتی میتواند چنین بساطی را از جامعه جمع کند که جامعه در ذهن و رفتار آگاه خود نقش تاریخی این پدیده و عوامل تقویت آن را بشناسد و مجازات فردی را سرآغاز مبارزهای بنیادی تر برای ریشهکن کردن فساد و لجنی کند که در طول سدهها از مذهب، و خرافات و پوسیدگی های فرهنگی ارتزاق کرده است.
چهار دهه بعد از فجیع ترین سرکوبها در ایران، دیگر وقت آنست که این رگههای سرطانی جامعه خشکانده شوند.