«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
آنتونیو گرامشی – ترجمه: محمدجعفر پوینده –
مناسباتی که ماهیت هنری دارد، به ویژه در فلسفهی پراکسیس، نشان دهندهی سطحیگری پُر مدعای طوطیصفتانی است که میپندارند در چهارچوب چند عبارت قالبی مختصر، کلیدهایی برای گشودن تمامی درها به دست آوردهاند (این کلیدها، به بیان دقیق، “شاه کلید” نامیده میشوند).
دو نویسنده میتوانند مرحلهی تاریخی- اجتماعی واحدی را نشان بدهند (بیان کنند)، ولی یکی ممکن است هنرمند باشد و دیگری میرزابنویسی ساده. اگر با ادعای بررسی همه جانبهی مساله به تشریح چیزی بسنده کنیم که این دو نویسنده از دیدگاه اجتماعی نشان میدهند یا بیان میدارند، یعنی اگر ویژگیهای مرحلهی تاریخی- اجتماعی معینی را خلاصه کنیم، این بدان معناست که مسالهی هنری را حتی لمس هم نکردهایم. همهی اینها ممکن است مفید و ضروری باشد، و بی گمان هم هست، اما در عرصهای دیگر: در عرصهی نقد سیاسی، نقد آداب و رسوم، در پیکار برای درهم شکستن و غلبه بر برخی جریانهای احساسات، باورها، برخی نگرشها به زندگی و جهان؛ اما این از مقولهی انتقاد و تاریخ هنر نیست و اگر هم چنین قلمداد شود، با خطر افتادن به دام اغتشاش، از حرکت بازداشتن و تنزل مفاهیم علمی، یعنی مشخصا با دنبال نکردن هدفهای خاص مبارزهی فرهنگی، روبرو میشویم.
یک مرحلهی تاریخی- اجتماعی معین، هیچگاه همگون نیست و حتی سرشار از تضاد است. این مرحله “شخصیتی” که پیدا میکند، “لحظهای” از سیر گردش تاریخ است و چون در آن، فعالیت معینی از زندگی بر دیگر فعالیتها مسلط میشود، نشان دهندهی یک “نقطهی” اوج تاریخی است: اما این امر پیشاپیش مستلزم نوعی سلسله مراتب، تقابل و مبارزه است. نویسندهای که نمایندهی این فعالیت مسلط، این “نقطهی اوج ” تاریخی است، باید این مرحلهی معین را نشان دهد؛ اما کسانی را که دیگر فعالیتها، دیگر عوامل را نشان میدهند، چگونه باید ارزیابی کرد؟ آیا آنان نیز “نشاندهنده” نیستند؟ آیا کسی که عناصر “واپسگرا” و “نابههنگام” این “مرحله” را ترسیم میکند، خود نیز نشان دهندهی آن نیست؟ یا این که باید کسی را نشان دهنده دانست که تمامی نیروها و تمامی عوامل درگیر در تضاد و پیکار را بیان میکند، یعنی کسی که نشاندهندهی تضادهای مجموعهی تاریخی- اجتماعی است؟
۱۹۳۴
بدیهی به نظر میرسد که- به بیان دقیق- باید از مبارزه برای “فرهنگ جدید” سخن گفت و نه برای “هنر نو” (به معنای بی واسطهی کلمه). شاید حتی اگر بخواهیم دقیق باشیم، نتوان گفت که برای محتوای جدید هنر مبارزه میکنیم، زیرا این محتوا را نمیتوان به شیوهای انتزاعی، جدا از صورت، در نظر آورد. پیکار در راه هنر جدید یعنی پیکار برای ایجاد افراد هنرمند جدید. و این سخنی یاوه است، چراکه نمیتوان به شیوهای مصنوعی هنرمند ایجاد کرد. باید از مبارزه برای فرهنگ جدید سخن گفت، یعنی برای زندگی اخلاقی جدیدی که ضرورتا باید پیوندی ناگسستنی با نگرش جدیدی به زندگی داشته باشد؛ نگرشی که باید به شیوهی جدیدی از احساس کردن و دیدن واقعیت، و در نتیجه به جهانی بدل شود که در ژرفنای خود با “هنرمندان ممکن” با آثار “هنری ممکن” پیوند دارد.
در واقع، امکانناپذیری ایجاد افراد هنرمند به شیوهای مصنوعی به معنای آن نیست که جهان فرهنگی جدیدی که برای آن مبارزه میشود، با برانگیختن شور و گرمای انسانی “هنرمندان جدیدی” را ضرورتا میآفریند؛ یعنی نمیتوان گفت که فلان یا بهمان فرد، هنرمند میشود؛ اما میتوان بیان کرد که از دل خود این جنبش، هنرمندان جدیدی زاده میشوند. گروه اجتماعی جدیدی که با اطمینان و اعتماد به خودی که پیشتر فاقد آن بوده، در پی کسب رهبری (هژمونی) به زندگی تاریخ پا میگذارد؛ نمیتواند اشخاصی را از دل خویش نزاید، که پیش از این توان لازم برای بیان همه جانبهی مقاصد خویش را نداشتهاند.
به همین سبب، میتوان بنا به تعبیری که چند سال پیش رواج داشت، گفت که “نسیم شاعرانه”ی جدیدی وزیدن خواهد گرفت. “نسیم شاعرانه” تنها استعارهای است برای بیان مجموعهی هنرمندانی که پیشتر پرورده یا آشکار شدهاند، یا دست کم برای بیان فرایند شکلگیری و آشکار سازییی که پیشتر آغاز شده و استحکام یافته است…
۱۹۳۴
برگرفته از: کتاب «درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات»