«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
پریسا کاکایی –
وقتی صحبت از زنان کارگر به میان میآید، بیشتر، بحثهایی چون تفاوت میزان کار و دستمزد زنان کارگر نسبت به مردان به ذهن خطور میکند و خشونتی که گاه مانند خشونتهای خانوادگی در پشت درهای بسته اتفاق میافتد و نه هیچ ناظری شاهد آن است و نه هیچ دادگاهی دادرساش، از نظرها پنهان میماند.
در حال حاضر یکی از مشکلات جامعهی جهانی، خشونت در محیط کار است. سازمان بینالمللی کار، طی تحقیقاتی صاحبان برخی از مشاغل از جمله رانندگان تاکسی، کادر بیمارستانی، معلمان، مددکاران، صندوقدارن بانک و یا مغازهها، افرادی که در کشورهایی غیر از کشور خود کار میکنند، افرادی که به تنهایی کار میکنند و به خصوص ساعت کارشان شب است را بیشتر در معرض خطر خشونت دانسته و تاكيد كرده كه در این میان خشونت، زنان را بیشتر تهدید میکند. همچنین یافتههای این سازمان حاکی از این واقعیت است که خشونت روانی یکی از جدیترین انواع رایج خشونت در محیط کار است.
برای آغاز مبحث خشونت، تعریفی از آن لازم است که بتواند ابعاد گستردهی این رفتار ضد اجتماعی را در بر بگیرد. اما چنین تعریف جامعی به ندرت یافت میشود. به طور کلی خشونت مجموعه رفتاری است که یک فرد در مورد شخص یا اشخاصی اعمال میکند و باعث آسیب جسمی، جنسی، روانی، فرهنگی و اقتصادی قربانی یا قربانیان میشود. آسیبهای شدید جسمی، معمولا نماد خارجی دارند مثل سوختگی، شکستگی، پارهگی، اما رفتارهایی چون فریاد زدن صاحبکار، شکستن یا پرتاب شیئی به نشانهی عصبانیت و به طور کلی آسیبهای روانی، آثار مخرب مخفی و درونی دارند. البته ضرب و شتم و آزارهای جسمی و جنسی نیز به همراه خود ویرانگری روانی دارند که درمان آنها زمان بر و نیازمند مشاورههای طولانیمدت است از جمله افسردگی، اضطراب، انزجار از خود ناشی از توهین، تحقیر و…
در حال حاضر، یکی از اشکال رایج خشونت که متوجه کارگران است، خشونت کلامی و در نتیجه روانی است. اگرچه خشونت کلامی به صورت تحقیر یا توهین توسط صاحبان کار نسبت به هر دو جنس کارگر اعمال میشود، اما این توهینها در رابطه با زنها سمت و سوی دیگری گرفته و دلایل مختلفی را شامل میشود. علاوه بر این، خشونت تنها از سوی کارفرمایان اعمال نمیشود، بلکه بخش عمدهای از آن مربوط به همتایان مرد زنان کارگر است. بنا بر سطوح مختلف کارگری و محیطهای کار، کارگران زن، غالبا به دلیل جنسیت، مورد تحقیر واقع شده و در صورت بروز اشتباهی، از اولین نقطهای که تحقیر میشوند زن بودنشان است. تفکر مردسالار که سعی بر ناتوان جلوه دادن زن دارد، آنچنان جایگاه قدرت را در اختیار گرفته که سعی میکند به شکل تحقیرهای کلامی، زن را وادار به خانهنشینی کرده و با از بین بردن اعتماد به نفس وی نشان دهد که جامعهی زنان، یک جامعهی مصرفی وابسته است. چنین تفکری با بزرگنمایی اشتباهات زنان کارگر و استفاده از الفاظ خاص، تصور ناتوان و نیازمند بودن را در زنان درونی کرده و به نوعی آنها را شرطی میکند، بدین نحو که حتی برای انجام کوچکترین کار، خود را نیازمند تایید مردان کارگر یا کارفرما میدانند. گاه این زنان دچار تردیدهای فراوان نسبت به نحوهی کارشان شده و تا آنجا پیش میروند که دچار وسواس فکری میشوند و هیچ گاه از کار خود راضی نیستند و حتی بهترین کار خود را از معمولیترین کار همکار مردشان ضعیفتر دانسته و خود را توانا نمیبینند.
شکل دیگر خشونت کلامی، شوخیهای جنسی کارگران مرد است. چنین شوخیهایی عموما در جمع های چند نفرهی مردان و نزدیک به جایگاه زنان به صورتی که قابل شنیدن باشد، صورت میگیرد. آنها با تعریف شوخیهای جنسی، دست به دست گرداندن تصاویر سکسی، به کار بردن الفاظ رکیک، سعی بر ایجاد تنش و در نتیجه برانگیختن واکنش زنان دارند. به قول کیت فیگز “نسبت به جوکهای جورواجور میشود بی اعتناء بود و انتظارش را داشت، اما تکرار متلکها و دشمنی، تحقیر کننده و منزوی کننده است”.(۱) در این میان، زنان، که جامعه در مقابل عیشورزی مردان همیشه آنها را مقصر میداند، اگر برایشان مقدور باشد از موقعیت خارج میشوند و در غیر این صورت مجبور به تحمل فشار روانی مضاعف هستند؛ زیرا در صورت اعتراض، اولین پاسخ، متوجه خود زن است که چه رفتاری نشان داده که مردان به خود اجازه چنین اعمالی دادهاند. در حقیقیت، به دلیل تفکر کهنه و بدون پشتوانهی علمی که مردها موجودات غریزی هستند و نمیتوانند خود را کنترل کنند، همیشه زنها باید حذف شوند. و البته در ظاهر، این کار به مصلحت خود زن است. در حالی که در باطن مرد است که با ادامهی حضور در شغلاش نفع اصلی را میبرد. زن قربانی همیشه دور نگه داشته میشود، یعنی میرود به قرنطینه، اوست که باید به خاطر خطای مرد از محیط خارج شود. در این میان حتی اگر زنی به خود اجازه اعتراض بدهد و شهامت شکایت داشته باشد، برای اثبات گفتههایش نیازمند شاهد است. در وضعیتی که امنیت شغلی در حداقل است، چه همکاران زن و چه مرد حاضر به پذیرفتن چنین کاری نمیشوند و نمیخواهند با شهادت دادن به نفع قربانی، کار خود را از دست بدهند. ازاین رو، عدم نظارت کارفرما و گاه مشارکت وی، در بسیاری مواقع موجب تحقیر جنسی زنان و گاه بیزاری آنها میشود.
خشونت های کلامی و جنسی، بیش از همه متوجه زنان و دختران مجرد، مطلقه، بیوه و یا بسیار فقیر کارگر است. این قشر به دلیل نوع تعریف جامعه از جایگاهشان، آسیبپذیر هستند و در معرض پیشنهادهای جنسی همکاران یا کارفرمایانشان قرار میگیرند. آنها به صورت یک سوژهی جنسی دیده میشوند که مطابق با قوانین جامعهی مردسالار، چه به طور موقت و چه دائم، بالاخره یکی باید صاحبشان شود. گاه مورد تجاوز قرار میگیرند و از ترس آبرو یا از دست دادن کار و فقر، تن به شکایت نداده و در همان موقعیت قربانی به کار ادامه میدهند و گاه با پیشنهادهای آنچنانی یا تهدید، تحت فشارهای روانی قرار میگیرند. این گروه نیز برای شکایت قانونی، علاوه بر تحمل نگرشهای غلط اجتماعی، باید شاهد داشته باشند.
موارد گزارش شده توسط قربانیان چنین خشونتهایی بسیارند، ولی با توجه به فرهنگ جامعه، اغلب زنان قربانی از گزارش خشونت متحمل شده اجتناب میکنند. اما با کمی جستوجو در روزنامهها و حوادث گزارش شده، ردپایی از انواع حاد مطرح شده چنین خشونتهایی در محیط کار دیده میشود. دختران جوانی که پیشنهاد صیغه را از صاحبان کار خود دریافت کردهاند. زنانی که پس از پایان ساعت کار در اتاق تعویض لباس مورد تهاجم و تجاوز همکاران مرد خود قرار گرفتهاند. زنانی که در هنگام کار، دستمالی شدن توسط سرکارگرشان را با خشم به سکوت گذراندهاند و زنانی که…
از طرفی اغلب زنها به صورت پاره وقت استخدام موقت میشوند و به هنگام تعدیل نیرو جزو اولین کسانی هستند که در معرض خطر اخراج قرار دارند. البته تفکر غالب بر سیستم سرمایهداری مرد گردان اقتصاد، زنان کارگر را قشر سُرخورده و نیازمندی میداند که به هر قیمتی حاضر به کار است و به همین دلیل، در صورتی نشانهی پیکان اخراج از وی برداشته میشود که به کار مضاعف و حقوق کم رضایت دهد. تصور سیستم تا حد زیادی درست است و نقطه ضعف مالی زنان کارگر، که بیشترشان مسئولیت خانواده را بر عهده دارند، وسیلهای برای سود کارفرمایان بوده و آنها با کمترین هزینه بیشترین بهرهوری را دارند.
به هر حال، آنچه مشهود است خشونت همه جانبهای است که نسبت به زنان – به ویژه زنان کارگر- اعمال میشود و به پشتوانهی سنت، فرهنگ و کاستیهای قانون، این خشونت از موضع قدرت در مورد ضعیفترین اقشار یعنی کودکان و زنان فقیر، نمود بیشتری دارد. برای کم رنگ کردن این مشکل زنان باید از سطوح مختلف اجتماعی در تشکلهای زنان شرکت کنند، بدین ترتیب، آنها میتوانند با بیان تجارب و مسائلشان، راههای مقابله را نیز یافته و به سایرین بیاموزند و با فعال کردن سایر زنان به روشهای اعتراضی علیه کار مضاعف و بهرهکشی جنسیتی دست یابند. زنان کارگر به مدد هم و یاری فعالان جنبشهای زنان میتوانند در بسترسازی فرهنگی در جهت ایجاد محیط امن برای کار زنان نقش تعیین کنندهای را در جامعه داشته باشند؛ به شرط آن که از صحنه خارج نشوند و تا آنجا که میتوانند به خشونتهای جاری اعتراض کنند. این اعتراضات در نهایت میتواند به جایی بیانجامد که قانون را متوجه نقش تعیین کنندهی خود کند و با تعیین جرایم سنگین، کارفرمایان را مجبور به تامین امنیت جنسی و روانی زنان کارگر خود در محیط کار نماید.
۱- زنان و تبعیض، کیت فیگز، ترجمه اسفندیار زندپور و به دخت مال امیری، نشر گل آذین، ۱۳۸۴، صفحهی ۵۰.
Violence on the Job – GENEVA / ILO News
منبع: «زنستان»