«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
بیژن هدایت –
جامعه در جوش و خروش است. به نقطهی اوج غلیان رسیده است. شُعلههای خشم و عُصیان تودهی مردمی، که تا همین دیروز کمترین حقی از آزادی، برابری، و زندگی مُحترم و مُرفه نداشتند، انبان جمهوری اسلامی سرمایه را به آتش کشیده؛ ماشین وحشت و جنایت آن را به لرزه در آورده؛ و وجود مُتعفن آن را در هراس مرگ فرو برده است. کمتر کسی تا همین دیروز، تا قبل از روز قتل جانکاه مهسا (ژینا) امینی، چنین طوفانی را با چنین سُرعت، در چنین گُستره، و با چنین توش و توان شگرفی در پندار داشت. این، اما، سرشت تاریخ است. رُخدادهای تاریخی نه از پیش تعیین میشوند، نه به اراده صورت میبندند، و نه در همهی لحظات خود از روی برنامه پیش میروند. اتفاقات، کوچک و بزرگ، رُخ میدهند، درهم تنیده میشوند، انبوه میگردند، به نقطهی انفجار میرسند، و آنگاه دریچهی یک بزنگاه تاریخی، به سوی یک تحول اجتماعی بُنیادین، را میگُشایند! بزنگاهی که انسان تاریخی را – و در بزنگاه تاریخی حاضر به ویژه زنان را- به پیشصحنهی جامعه میآورد، درسها میدهد، صفحهها از تاریخ ورق میزند، و بر هر صفحه از تلاش و ایثار در سودای آزادی و برابری مینویسد، همه شکوهمند و به یاد ماندنی!
جمهوری اسلامی سرمایه، با اقتصاد از نفس افتاده و به بُنبست رسیده، با ارتشا و فساد مالی گُستردهی مسئولین ریز و درشت دولتی، با گلههای وحش و وبش خود، در دریای خشم و نفرت اکثریت عظیم مردم جامعه دست و پا میزند. استثمار مشدد بردهگان مزدی، دستمزدهای به شدت نازل، بیکاری فزاینده، فقر و فلاکت رو به تزاید، آپارتاید جنسی و حجاب اجباری، نابرابری و تبعیض جنسیتی، هزینههای سرسامآور زندگی، کار کودکان، تخریب زیست محیطی، و… هستی دهها میلیونها مردم کارگر و فرودست را به پرتگاه نیستی کشانده است. جامعه را در معرض انهدام قرار داده است. در چنین شرایط هراسانگیزی، اعتراضات و مبارزات مُداوم کارگری، همراه با خیزشهای تودهای که هرچند وقت یک بار در اثر انسداد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی رُخ میدهد، نظم سرمایه و رژیم اسلامی آن را زیر ضرب میگیرد. و هر بار سهمگینتر از بار پیش! خیزش شهریور ۱۴۰۱، افزون بر ویژگی برآمد خود، از همین سرشت بهره دارد. این خیزش بر شانهی مبارزات به خاک و خون کشیده شدهی تودهی مردم در دی ۹۶ و آبان ۹۸ ایستاده است. در تظاهرات سلاخی شدهی تودهی مردم در اصفهان، خوزستان، بلوچستان و… ریشه دارد. از متن صدها و هزارها اعتراض و اعتصاب کارگری برآمده است. از همهی آنچه بر این زمین خونین در این سالهای دور و دراز گذشته، تجربه آموخته است؛ از جوانان و نوجوانان، و بیش از همه از زنان و دختران، نیرو گرفته است؛ به اشکال رادیکال مبارزه دست یازیده است؛ همدلی و همبستگی شیرین انسانی را به میدان آورده است؛ و مُهمتر و بیشتر، این بار به یُمن تاریخی که از آن زاده شده، عزم کرده است تا مرگ دهشت و نکبت جمهوری اسلامی از پای ننشینند: «یا مرگ یا زندگی!»
قدرت و شتاب گُسترش این خیزش، به کارگیری روشهای متنوع مبارزه – از تجمع و اعتراض موضعی در خیابانهای اصلی شهرها به منظور زمینگیر کردن ماشین وحشت و جنایت جمهوری اسلامی، تا تحصن و اعتصاب در مدارس و دانشگاهها و…- شور میآفریند و تحسین برمیانگیزاند. شور و تحسین، اما، در راه دراز و دشوار مبارزه برای تحقُق آزادی و برابری، و همهی امیال و آرزوهای نیک انسانی که شایسته و بایستهی تودهی مردم این جامعه پس از این همه سال رنج و شکنج است، کافی نیست! نگاه ژرف و تعمُق در همهی آنچه که در جریان است، شعارهایی که سر داده میشود، چشماندازی که فرارو میآید، تشخیص کمبودها و مُخاطراتی که تهدید میکند، و… هم میباید در کار باشد! شناخت اینها، و تلاش برای رفع یا ارتقای آنها، خیزش را پالایش میدهد؛ تنومند و مستحکم میسازد؛ اُفقها و راهکارهای جدید میآفریند. از این منظر، تاکید بر نکات زیر ضرور میآید:
– از لحظهی آغاز این خیزش تا سرنگونی جمهوری اسلامی سرمایه، راهی دراز و دشوار در پیش است؛ راهی پُر پیچ و خم، که مراحل مختلفی از مبارزه، با اشکال متفاوت، با راهکارهای مُتنوع، با عقبگردها و پیشرویهای مُتعدد، را در بر میگیرد. پیروزی بر رژیم موحش اسلامی و ماشین وحشت و جنایت آن آسان به دست نمیآید. خیزش جاری، نه فقط برای تودهی مردم جان به لب رسیده، که برای رژیم اسلامی هم دوراهی «مرگ و زندگی» است! آنها هم، تا آنجا که در توش و توان دارند، برای تداوم حاکمیت منحوس خود، خواهند جنگید. وقوف بر این امر، شرط آمادگی، تعیین سیاستهای درست، شعارهای موثر، به کارگیری روشهای مبارزاتی کارا، و تلاش مستمر در جلب و جذب همهی مردم جان به لب رسیده و مُنزجر از حاکمیت رژیم موحش اسلامی، در راه دراز و دشوار مبارزهی حاضر است؛
– سرنگونی جمهوری اسلامی، اگر که در انتهای این راه دراز و دشوار مُیسر شود، تنها یک لحظه، و لحظهای بسیار مُهم، از راهی به مراتب خطیرتر برای تحقٌق آزادی و برابری، و زندگی شایسته و بایستهی انسانی، است. جمهوری اسلامی، دولت سرمایه، پاسدار مالکیت خصوصی بورژوازی، و ابزار سرکوب و دیکتاتوری آن در حفظ و تداوم بُنیانهای بردهگی مزدی و ارزشافزایی سرمایه است. مبارزه علیه جمهوری اسلامی، فقط، جزیی از مبارزه علیه نظم سرمایه و تمامی مصایب ناشی از آن است. صرف مبارزهی ضدرژیمی، به رغم اهمیت آن، مُتضمن تحقُق امیال و آرزوهای نیک انسانی – آزادی، برابری، بهرهمندی از زندگی مُحترم و مُرفه و…- نخواهد بود.
شعارهایی چون «زن، زندگی، آزادی»، «مرگ بر دیکتاتور» و…، به رغم وجه برانگیزاننده و متحد کنندهی خود، فاقد مفهوم و معنای طبقاتی و سویهی مبارزه علیه نظم سرمایه، به مثابه باعث و بانی تمامی مصایب گریبانگیر جامعه، هستند. دیکتاتورها و رژیمهای دیکتاتوری میآیند و میروند؛ پرچمها و نشانهها تغییر میکنند؛ پادشاهی، جمهوری میشود و به جای این یکی، حکومت نظامی مینشیند؛ تغییراتی ناچیز و جزیی صورت میبندد؛ با تمام اینها، اما، تا وقتی نظم سرمایه پابرجاست، تا وقتی بردهگی مزدی و ارزشافزایی سرمایه در کار است، جامعه از اسارت «دیکتاتوری» سرمایه رها نخواهد شد و «آزادی» و «برابری» را بر تن و جان خود لمس نخواهد کرد! جامعه، طبقاتی است. و در یک جامعهی طبقاتی، این مفاهیم، معنا و بار طبقاتی مییابند. از نظم اقتصادی- اجتماعی مُسلط ناشی میشوند. و با بود و باش سرمایه، به مثابه نظم اقتصادی- اجتماعی مُسلط، و تحت هر گونهای از حاکمیت سیاسی آن، به هیچ رو امکان و مجال روییدن و بالیدن نمییابند!
جمهوری اسلامی را میتوان و میباید به زیر کشید، اما، در غیاب مبارزهی مُداوم و پیوسته علیه نظم سرمایه، در غیاب اُفقی که الغای بردهگی مزدی و ارزشافزایی سرمایه را بر پرچم خود نقش زده باشد، یک رژیم بورژوایی دیگر – در هر شکل و شمایلی- به حاکمیت خواهد رسید. در این صورت، حجاب اجباری، البته، به یُمن مبارزهی درخشان زنان و دختران لگدکوب شدهی این جامعه مُلغا و پوشش اختیاری خواهد شد، اما، «آزادی» و «برابری» به دست نخواهد آمد! «آزادی» در مفهوم و معنای راستین و طبقاتی آن، فقط، با «آزادی» از اسارت بردهگی مزدی، با خاکسپاری نظم سرمایه و اصل ارزشافزایی آن، حاصل میشود. و «برابری» و تحقُق همهی امیال و آرزوهای نیک انسانی را به دنبال میآورد. کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری در غرب، نمونهی مناسب این واقعیت سخت و سنگین هستند. در این کشورها، که نظم سرمایه حُکمرواست، پارلمان و انتخابات «آزاد» و «دموکراتیک» هم در کار هست، فاصلهی طبقاتی، شکاف فقر و ثروت، به طور فزایندهای بیشتر و عمیقتر میشود؛ امکانات بهداشتی و آموزشی، بیمههای اجتماعی، هرس میگردد؛ قوانین مالیاتی به نفع سرمایهداران و به زیان کارگران تنظیم میشود؛ صدها میلیون بردهی مزدی، از هر گونه حق و اختیاری در تعیین سرنوشت جامعه – جز حق رای دادن به احزاب بورژوا و جز اختیار فروش نیروی کار خود- ساقط میگردند! در این کشورها، پوشش اختیاری است، آپارتاید جنسی حاکم نیست، اما، تودهی مردم جامعه و به ویژه زنان آن «آزاد» و «برابر» نیستند. دستمزد زنان در بازارهای کار بسیار کمتر از مردان است؛ اکثریت زنان در شغلهای پستتر با دستمزدهای نازلتر به کار گرفته میشوند؛ آزارهای جنسی و کلامی در بازارهای کار به شدت مرسوم و مُتداول است؛ به گاه بروز بحرانهای اقتصادی و کاربُرد سیاست تعدیل نیروی کار، زنان در صف مقدم بیکارسازیها قرار میگیرند؛ با تنزُل سقف امکانات و تامینات اجتماعی، با افزایش سرسامآور هزینههای زندگی، و در متن بیکاری و فقر و فلاکت، زنان به طور فزایندهای به کارهای موقت و نیمهوقت با دستمزدهای نازل و نیز کارهای خانهداری و مراقبتی، بدون دستمزد، مجبور میگردند؛ و در عمل به موقعیت فرودست و تن سپردن به روابط پدر/مردسالاری سوق داده میشوند!
راه دراز و دشوار مبارزه علیه جمهوری اسلامی سرمایه، و آپارتاید جنسی و حجاب اجباری و… آن، نمیتواند و نمیباید به اینجا، به بود و باش نظم سرمایه، به تداوم بردهگی مزدی، به بیحقوقی و محرومیت تودهی مردم، به ادامهی موقعیت فرودست زنان، به ابقای روابط پدر/مردسالاری، ختم شود. رنج و شکنج دیرپای دوزخیان این جامعه، مقاومت و مبارزهی خروشان زنان علیه آپارتاید جنسی و حجاب اجباری، میتواند و میباید به بار بنشیند؛ به رهایی از «دیکتاتوری» سرمایه بیانجامد؛ و «آزادی» و «برابری»، بردهگان مزدی، زنان و کُلیت جامعهی انسانی را در همهی حوزههای زندگی اقتصادی- اجتماعی- سیاسی به همراه بیاورد. و این، تنها، با مبارزه برای الغای بردهگی مزدی، با خاکسپاری نظم سرمایه و اصل ارزشافزایی آن، مقدور میشود.
– رنگینکمان گرایشات طبقهی بورژوا – از سلطنتطلبان و جمهوریخواهان تا اصلاحطلبان رانده شده از حکومت و…- این بار هم به منظور حفظ نظم سرمایه از گزند خیزش خروشان تودهی مردم، سد کردن رادیکالیسم آن، سوار شدن بر امواج خیزش، و با خیال خوش سُریدن به تخت قدرت و حاکمیت سیاسی، به صحنه آمدهاند. اُفق و چشمانداز طبقاتی این نیروهای بورژوایی، اما، در بُنیانهای خود کمترین تفاوتی با جمهوری اسلامی سرمایه ندارد. از همان جنس و قُماش است. از یک طبقه و یک عیار است. تداوم بردهگی مزدی طبقهی کارگر، تقدس مالکیت خصوصی، و ارزشافزایی سرمایه، مانیفست و باور طبقاتی مشترک همهی اینهاست! اختلاف و دشمنی بین اینها کمترین ربطی به سعادت جامعه، به آزادی و برابری تودهی مردم آن، ندارد. تخت قدرت و حاکمیت سیاسی، برای تصاحب ارزش اضافی حاصل از استثمار بردهگان مزدی، اینها را به جان هم میاندازد. اینها اگر بتوانند و تیرشان به هدف بخورد، مبارزهی طبقهی کارگر و تودهی مردم مُعترض و جان به لب رسیده علیه یک دولت سرمایه را نردبان رسیدن به تخت قدرت و حاکمیت سیاسی یک دولت دیگر سرمایه میسازند. آن پس، همان تودهی مردم را با قول و قرارهای واهی راهی خانه میکنند، تا جامعه آرام گیرد، چرخهی تولید و بازتولید سرمایه از سر گرفته شود، و دور جدید انباشت سرمایه آغاز گردد. این بار دهشتناکتر از پیش، شاید که وقفهی ناشی از دورهی خیزش، زیان ناشی از انسداد اقتصادی همپالگیهای سابق، جبران شود و سرمایه «شکوفا» گردد! حسابهای بانکی، میلیاردی شود! تلاش بیوقفهی اینها در حفظ ارکان سرمایه، و به ویژه نیروهای سرکوب آن، در همین مانیفست و باور طبقاتی مشترک ریشه دارد! نیروهای سرکوب، آنگاه که وعده و وعیدهای پوچ و توخالی رنگ میبازد، ابزار اینها علیه اعتراضات و اعتصابات طبقهی کارگر و تودهی مردم مُعترض و در خاک و خون کردن آنهاست! اتاقهای فکر اینها سیاست تدوین میکنند. و رسانههای گروهی منقادشان، از میان مُشتی الدنگ فریبکار، نان به نرخ روز خور، و بیخاصیت، «رهبر» میتراشند و نامزدهای کابینهی بعدی را «چهره» میکنند! یک نگاه اجمالی به آنچه اینها در این روزها میگویند و مینویسند، به آنچه به عنوان «تحلیل» و «بررسی» از سوی «کارشناسان» بورژوا در مدیای «ایران اینترنشنال»، «من و تو» «صدای آمریکا»، «بیبیسی» و… به خورد جامعه میدهند، سیاستهای مُزورانهی اینها را برملا میکند! هرچند شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر!»، که در طول این خیزش در بسیاری از شهرها بارها و بارها تکرار شد، پاسخ سیاسی قاطعی به «شاهزاده» – به عنوان مٌهمترین و شاخصترین فرد رنگینکمان گرایشات طبقهی بورژوا- بود، اما، از تشبثات اینها نمیباید غافل ماند. خیزش جاری هرچه بیشتر اوج بیابد، تشبثات اینها نیز فزونتر خواهد شد.
– «خیابان»، تا همینجا، کاری کرده است کارستان! خُروش زنانی که حجاب میسوزانند، دختران و پسران جوانی که با دست خالی به جنگ نیروهای وحش و وبش جمهوری اسلامی میروند، زنانی که با دلاوری به لباس شخصیها هجوم میآورند و جوانان را از چنگال این جانیان نجات میدهند، مردانی که در برابر باتوم و گلوله سینهسپر میکنند، همدلی و همبستگی شکوهمندی که خیابانها را درمینوردد؛ آتش خشم را شُعلهور میکند، اشک شوق به چشم میآورد، اُمید به تغییر را میپروراند! جهانی از آنچه در خیابانهای این جامعه میگُذرد، به تحسین و تکریم در آمده است! با این همه، اما، خیابان تنها مسیر پیروزی علیه جمهوری منحوس اسلامی نیست! و مُهمتر، تنها امکان غلبه بر نظم سرمایه و تحقُق آزادی و برابری هم نیست! جامعهی ایران، جامعهای سرمایهداری است. به طبقات تقسیم شده است. طبقهی کارگر از دورهی اصلاحات كاپیتالیستى دههی چهل، به مثابه یكى از دو طبقهی اصلی، به پیشصحنهی جامعهی سرمایهداری ایران پا گذاشته و از آن پس، هرچند با اُفت و خیز، اما، بدل به بازیگر اصلی مبارزهی طبقاتی در این جامعه شده است. بسیاری از آنها که در خیابان حماسه میآفرینند، از آحاد طبقهی کارگر هستند. شرط تغییرات بُنیادین در جامعه، اما حضور قدرتمند طبقه، به مثابه یک طبقه، در خیزش جاری است. طبقهی کارگر ملزومات حضور قدرتمند در این خیزش و گُسترش و تعمیق رادیکال آن را دارد! صدها و هزارها اعتراض و اعتصاب در این سالهای دور و نزدیک صورت گرفته است؛ اشکال متنوعی از مبارزه به کار گرفته شده است؛ تجربیات گرانقدری حاصل گشته است؛ دهها و صدها محفل و شبکه از فعالین رادیکال کارگری راه افتاده است. طبقهی کارگر در نقطهی صفر قرار ندارد، برعکس، فرسنگها راه پیش آمده است. مبارزه علیه سرمایه، تشکلیابی شورایی، کنترل کارگری، ادارهی شورایی مراکز کار، و… را طرح و در چشمانداز قرار داده است. همگی این مولفههای مُهم، پشتوانهی مناسب حضور قدرتمند طبقهی کارگر در مرکز مبارزات در روزهای خطیر حاضر است. روزهایی چنین خُروشان به نُدرت رُخ میدهند. جامعه در پیچ یک بزنگاه تاریخی قرار دارد. اگر طبقهی کارگر به قدرت عظیم طبقاتی خود، به ظرفیت شگرف مبارزاتی خود، باور بیاورد و آن را به کار بیاندازد، آنگاه حرکت به سوی یک تحول اجتماعی بُنیادین – و در قدم اول آن، سرنگونی جمهوری اسلامی سرمایه- به هیچ رو دور از دسترس نیست!
ساز و کار موثر و کارای این مبارزه در دست طبقهی کارگر است: اعتصاب سراسری! نبض سرمایه در صدها و هزارها مرکز تولیدی و خدماتی مُهم در ساختار سرمایه – نفت، پتروشیمی، فولاد، ذوبآهن، آب و برق، حمل و نقل، موسسات آموزشی و بهداشتی و رسانههای گروهی و…- در دست طبقهی کارگر است. آغاز اعتصاب در هر یک از این مراکز، در شرایط مُلتهب حاضر، به سُرعت تکثیر میشود، گُسترش مییابد، گلوگاه سرمایه را در چنگ میفشارد، نیروهای سرکوب را زمینگیر میکند، به خیابان نفس میدهد، تودهی مردم انبوهتری را به میدان مبارزه میکشاند، و اُفق و دورنمای طبقاتی را بر مبارزات جاری حاکم میگرداند.
اعتصاب سراسری، ابزار دخالت موثر طبقهی کارگر در سرنوشت سیاسی و اقتصادی جامعه است. جای این ابزار و نیروی طبقاتی پیشبرندهی آن در متن خیزش حاضر تودهی مردم خالی است. اعتصاب سراسری طبقهی کارگر قادر است چنان جبههی گُستردهای، در صدها و هزارها مرکز تولیدی و خدماتی، علیه نظم سرمایه و رژیم اسلامی آن بگُشاید، که هیچ نیروی سرکوبی را یارای رویارویی با آن نباشد؛ اعتصاب سراسری طبقهی کارگر قادر است نظم سرمایه را به مبارزه بگیرد و چشمانداز تحقُق بیشترین مطالبات برحق انسانی را فراروی جامعه بگُشاید. اعتصاب سراسری طبقهی کارگر، فراخوانی در تعطیلی مراکز کار و به خانه خزیدن کارگران اعتصابی یا روانه کردن آنها به خیابان نیست، برعکس، فراخوانی برای تصرف و تسخیر مراکز کار، بیرون راندن کارفرمایان و مُزدوران سرمایه از این مراکز، و به عُهده گرفتن مسئولیت تمامی امور آنهاست؛ اعلان حضور طبقهی کارگر و آمادگی آن در تعیین سرنوشت اقتصادی- سیاسی- اجتماعی جامعه است! این، مسیر مُمکن پیروزی بر جمهوری منحوس اسلامی و تداوم آن در مبارزه علیه نظم سرمایه، تا الغای بردگی مزدی و براندازی مالکیت خصوصی آن، است!
مُخاطرات زیادی در کمین خیابان و تودهی مردم مُعترض نشسته است. رژیم اسلامی و نیروهای وحش و وبش آن، تنها مُخاطرهی موجود نیستند. رنگینکمان گرایشات طبقهی بورژوا، با پشتوانهی دهها مدیای سراسری و حمایت دولتهای بزرگ سرمایهداری جهانی در وقت مُقتضی، نیز یک مُخاطرهی دیگر هستند. دولتهای بزرگ سرمایهداری جهانی، و مُتحدین مُرتجع منطقهای آنها، در ابقا یا سرنگونی جمهوری اسلامی و چگونگی شکلگیری آلترناتیو آن ذینفع هستند. سرمایهداری چین و روسیه در ماندگاری جمهوری اسلامی منفعت دارند. و سرمایهداری ایالات متحده و اتحادیهی اروپا و… هم، به رغم حمایت ظاهری از خیزش جاری تودهی مردم، خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی به هر شکل و قیمتی نیستند. همگی این دولتهای سرمایهداری، خواستار حفظ نظم سرمایه در ایران، سد بستن بر رادیکالیسم خیزش جاری، و جلوگیری از تسری آن به دیگر کشورهای منطقه، هستند. در متن این استراتژی، اگر بقای جمهوری اسلامی به طور جدی به خطر بیفتد و شانسی برای ماندگاری آن باقی نماند، آنگاه این دولتها تلاش خواهند کرد از میان اپوزیسیون بورژوایی، گرایشی یا ترکیبی از گرایشات بورژوایی و از جمله بخشی از خود رژیم اسلامی، را به قدرت برسانند. و از تلاشی ارکان سرمایه، به ویژه نیروهای سرکوب آن، جلوگیری کنند.
خیزش جاری در جامعهی ما، در عین حال، در شرایط بسیار خطیر جهانی رُخ میدهد. سرمایهداری جهانی در بحران اقتصادی گرفتار است. تنگناها و تلاطمهای اقتصادی- سیاسی- اجتماعی، مرزهای صبر و تحمل حتا در کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری در آمریکا و اروپا را درنوردیده است. راسیسم و فاشیسم، در متن ناکارآمدی احزاب سنتی بورژوایی، رفته رفته بر سپهر سیاسی، اجتماعی و پارلمانی این کشورها غلبه گرفته است. هزینههای زندگی، سرسامآور افزایش یافته است؛ بیکاری و فقر و فلاکت، مرزهای قابل انتظار و پیشبینی شدهی نهادهای بینالمللی سرمایه را پشت سر گذاشته است. این شرایط مُلتهب به رقابت بین بلوکهای مختلف سرمایهداری جهانی به شدت دامن زده و نه تنها به جنگ کنونی روسیه در اوکراین – با حضور آشکار و موثر ایالات متحده و «ناتو»- میدان داده، که فضای میلیتاریستی و جنگی در گُسترهی جهان را پهن کرده است. خیزش جاری در ایران در این شرایط خطیر جهانی رُخ میدهد. ایران حائز اهمیت استراتژیکی و ژئوپولیتکی در سرمایهداری جهانی است. هیچ یک از قدرتهای سرمایهداری جهانی، چشم بر رویدادهای این جامعه نخواهند بست. هر یک از آنها به سهم خود خواهند کوشید به آلترناتیو مناسب خود در ایران شکل دهند. این، یک مُخاطرهی جدی است. و به نوبهی خود، حضور سریع و جدی طبقهی کارگر در میدان مبارزه علیه نظم سرمایه، رژیم اسلامی آن، رنگینکمان گرایشات طبقهی بورژوا، را ضرور میکند. در عین حال، حضور قدرتمند طبقهی کارگر در میدان این مبارزهی سرنوشتساز، و هر درجه از پیشرفت در آن، تاثیرات مستقیم و موثری بر وضعیت اقتصادی- سیاسی- اجتماعی کشورهای منطقه، و حتا جهان سرمایهداری، خواهد داشت و با حمایت صمیمی طبقهی کارگر و تودهی مردم محروم این کشورها مواجه خواهد گشت.
جهانی با اضطراب و اُمید به خیزش خیابانی شکوهمند حاضر، و سرانجام آن، مینگرد. کمتر خیزش، جنبش، و حتا انقلابی، این چنین توجه جهانیان و تحسین و تکریم آنها را نسبت به خود جلب کرده بود. این مُهم، بستری مناسب برای تداوم رادیکال و طبقاتی این خیزش با حضور طبقهی کارگر و به کارگیری ابزار اعتصاب سراسری است. در این مبارزه، ما تنها نیستیم! نه فقط نیروی همبستهی خود، دلهای اُمیدوار و عزم راسخ خود به تحول بُنیادین این جامعه، که قلب بزرگ جهانی را در انتظار پیروزی و همراهی داریم!
پنجم اکتبر ۲۰۲۲