«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
شکوه صبحی –
در دوران سرمایهداری زندگی میکنیم. بیش از پنج قرن از به وجود آمدن سرمایهداری گذشته است. در طی این مدت، نظام سرمایهداری تغییرات بسیار کرده، تکامل یافته و اکنون در قرن ٢١، سرمایهداری نئولیبرال در تمام ارکان زندگی بشر نفوذ کرده و تغییرات بسیار بنیادی و عمیقی در روابط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به وجود آورده است. در چنین دنیایی، زنان برای تغییر شرایط زندگی و رهایی از ستمهایی که به آنان میشود، در تلاشند تا موقعیت و جایگاه زن را تغییر دهند؛ زنانی با دیدگاهها و گرایشات فکری متفاوت. اما به رغم این تلاشها و به رغم آن که در زمینههایی شرایط زندگی زنان تغییر یافته است، برای اکثریت آنان این تغییر شرایط به معنای بهبود نبوده و نیست.
فقر زنانه شده و همچنان نابرابریها، بیعدالتیها و خشونتها گریبان زنان را گرفته است. زنان با انواع خشونت و آزارهای جسمی و روانی روبرو هستند. هنوز در بسیاری از نقاط جهان مناسبات فرهنگی و اجتماعی ماقبل سرمایهداری به کمک این نظام آمده و موقعیت فرودستی زنان را تداوم میبخشند. نظام سرمایهداری از فرهنگ مردسالارانه موجود که در تارو پود جوامع نفوذ دارد و از باورها واعتقادات دینی و مذهبی استفاده کرده و از طریق قدرتهای سیاسی موجود این فرودستی را تداوم میبخشد، سود سرشاری میبرد. با استفاده از صنعت تبلیغات و رسانههای خود، باورهای فرهنگی خاصی را نیز ترویج میکند که در آن جنسیت زن منبعی برای کسب سود بیشتر است. صنعت سکس و مُد و زیبایی، سود سرشاری را برای سرمایهداری به همراه دارد.
از این رو مهم است که نه تنها مبحث سرمایهداری در جنبش زنان مطرح شود (کما این که بخش چپ جنبش زنان همواره به این مساله توجه داشته است)، بلکه ضد نظام سرمایهداری بودن برای پیشبُرد مبارزات زنان یک ضرورت است. در این مبارزه علیه سیستم حاکم بر جهان، جنبش زنان میتواند در کنار سایر جنبشهای مترقی و مردمی قرار گیرد و همراستا با آنان گامهای موثری در نابودی کامل نظام سرمایهداری بردارد و از این راه رهایی کامل زنان را ممکن سازد.
تاثیر مناسبات سرمایهداری بر شرایط زندگی زنان
در جامعهی طبقاتی، موقعیت زن توسط تقسیم کار اجتماعی تعیین میشود. زنان هم در بخش تولید و هم در بازتولید نقش مهمی دارند. استثمار شدید و چندگانه در بخش تولید به همراه کار رایگان در بخش بازتولید نیروی کار (کار خانگی) یکی از منابع مهم کسب سود سرمایهداری است. در دورهی سرمایهداری نولیبرال، این حوزهها نیز دستخوش تغییرات شگرفی شده است. شناخت این تغییرات و شیوههایی که از طریق آن سرمایهداری در این حوزهها به افزایش سود خود میپردازد، ضروری است.
«تقسیم کار در پروسهی تاریخی تغییر یافته است. سرمایهداری از تقسیم کار در جهت اهداف خود استفاده میکند. تقسیم کار به مفهوم تجزیهی کار از فعالیتهای پیچیدهی تولید و بازتولید به وظایف خاص و ساده تر است که افراد مختلف به صورت دائمی یا موقتی بتوانند انجام دهند. در دوران سرمایهداری که هدفش حفظ سودآوری و برتری امتیازات و رقابت است، تقسیم کار لزوما ربطی به بهبود کیفیت کار و زندگی و حتا رفاه انسانها به طور کلی ندارد. تقسیم کار به شکلهای مختلف صورتی میگیرد: تقسیم کار فنی و تقسیم اجتماعی کار / تقسیم کار طبیعی مانند بارداری / تقسیم کار فرهنگی مانند وضعیت زنان در جامعه / تقسیم کار یدی و فکری / تقسیم کار ماهر و غیرماهر، مولد وغیر مولد / خانگی و فردی و…»
ملاحظات فنی و اجتماعی در تعریف کار به گونهای درهم آمیخته شدهاند که اغلب مغشوش و گُمراه کنندهاند. به عنوان مثال، در تعریف کارگر ماهر، جنسیت نیز مداخله دارد به این مفهوم که هر کاری که زنان انجام میدهند – جدا از سختی و پیچیدگی آن- تنها به این دلیل که زنان میتوانند آن را انجام دهند، کاری غیرتخصصی تلقی میشود و یا کارهایی که با توجیهات به ظاهر «طبیعی»، به زنان محول شده است، مانند فرز بودن در کار با انگشتان، مطیع بودن، شکیبا بودن و غیره. این موضوعی است که در دوران نولیبرالیسم یکی از عوامل کلیدی در تعیین نرخ دستمزدهای متفاوت است. در نتیجه، شاهد هستیم که به رغم افزایش آماری و عددی تعداد زنان شاغل، فقر زنانه شده است. در کنار نابرابریهای طبقاتی، نابرابریهای قومی، جنسیتی، مذهبی و نژادی نیز در تعیین میزان دستمزدها موثرند.
سرمایهداری با دامن زدن به اختلافات و تنشهای قومی و بین مرد و زن و… از سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن» استفاده میکند. «سرمایهداری با تضادها و بحرانهای بسیاری رو در روست. برخی از این تضادها در زندگی زنان نمود بیشتری دارد.» هاروی یکی از تضادهای عمدهی سرمایه داری در قرن ٢١ را وحدت بازتولید اجتماعی و بازتولید سرمایه میداند. وی بازتولید اجتماعی (بازتولید وسایل تولید و نیروی کار) را شامل بازتولید روزمره و طولانیمدت میداند که در پایهایترین شکل خود به بازتولید زیست شناختی نیروی کار، یعنی فرزندآوری و خانهداری، بستگی دارد؛ یعنی بازتولید نسلی و روزمره. بررسی بازتولید اجتماعی، شکاف عمیقی را نشان میدهد. گروهی مصرف زیاد دارند و در مقابل تعداد زیادی تولید کننده ارزش وجود دارد که به شدت استثمار میشوند. گروه اول با خرید و مصرف به گردش سرمایه و کسب سود کمک میکنند و گروه دوم با تولید ارزش اضافه.
در بازتولید نیروی کار، مقدار زیادی کار بدون دستمزد وجود دارد که به دست زنان انجام میشود. در دورهی دولتهای رفاه، جنبشهای اجتماعی دولتها را مجبور به تقبل بخشی از این بازتولید کردند؛ از طریق حق بازنشستگی، بیمه، مراقبتهای بهداشتی، آموزش و… اما نئولیبرالیسم از زیر بار آن شانه خالی کرده و با انداختن بار این هزینهها به دوش خانوادهها و عموم مردم سعی دارد از طریق کاهش بار مالیاتی، نرخ سود خود را افزایش دهد و در این راستا شیوههای زندگی شهری مبنی بر مصرفگرایی وفردگرایی هم ترویج میشود. خانوادهها دیگر نه موجودیتهای مجزا، بلکه قالبهای تعاملات و روابط اجتماعی موجودند و منبع مهم تقاضا هستند. خانواده تبدیل شده است به محلی برای کسب سود بیشتر.
در دوران شکلگیری سرمایه، این که کارگران دستمزدشان را چگونه خرج کنند برای سرمایه مهم نبود. اما اکنون دیگر برای سرمایهداری مهم است که کارگر دستمزدش را چگونه هزینه میکند. در دنیایی که همه چیز کالا شده، کار خانگی هم کالایی میشود. بخشی از کار خانگی از طریق پرداخت وجه در بازار قابل دستیابی است: کوتاه کردن موی سر، غذاهای یخزده و نیمه آماده، خشکشویی، مراقبت از کودکان، مهدکودک، پرستاری از سالمندان و غیره… عموما این بخش از کار خانگی زنان مرفه، توسط زنان فرودستتر جامعه با دستمزدهای بسیار اندک و بسیار پایین انجام میشود، زنانی که وظیفهی بازتولید نسلی و روزمره و تیمارداری از سالمندان را در خانوادههای خود نیز بر عهده دارند و به این ترتیب شکاف طبقاتی بین زنان پر رنگتر میشود.
به علاوه، افزایش استفاده از وسایلی مانند لباسشویی، جاروبرقی، ماکروفر و… که باهزینههای بالا باید خریداری شود، منبع دیگری برای کسب سود سرمایهداری است. تامین این هزینهها معمولا با دریافت وام انجام میشود. رابطهی بازتولید اجتماعی با اخذ وام سبب رشد رباخواری در جامعه میشود. بدهکاری دانشجویان و بدهکاری کارمندان بابت وامهای خرید کالا نمونههایی از این دست هستند.
«جهانیسازی امکان تحرک سرمایه را در فراسوی مرزها فراهم کرده است و این امکان را به سرمایه داده که در جای جای جهان هم از نابرابریهای رسوب کرده در روابط اجتماعی بهره ببرد و هم نابرابریهای جدید را دامن بزند. مهاجرت نیروی کار و از سوی دیگر انتقال واحدهای تولیدی و صنعتی از غرب به شرق این امر را ممکن کرده است. کارگران کشاورزی کالیفرنیا در مکزیک بازتولید میشوند، کارگران خانگی نیویورک در فیلیپین بازتولید میشوند. دانشجویان نخبهی ایرانی به عنوان نیروی کار متخصص در آمریکا کار میکنند و…»
بخش عمدهای از این نیروی کار مهاجر، زنان هستند. زن بودن به علاوه مهاجر بودن، امکان استثمار چند لایهی این زنان را فراهم میکند. از سوی دیگر، انتقال صنایع به شرق (کره جنوبی، فیلپیین، هند، چین، ویتنام و…) بازار کار گستردهای در این کشورها ایجاد کرده است و زنان بسیاری به این بازار کار کشیده شدهاند. زنانی که با دستمزدهای بسیار اندک، تحت شرایط بسیار دشوار و ساعات کار طولانی مشغول به کار شدهاند. ورود گستردهی این زنان به بازار کار، سبب کاهش دستمزدها شده است. با توجه به سُنت مردانه بودن مبارزات کارگری و صنفی و عدم حضورفعال و گستردهی زنان در تشکلهای کارگری، بُعد دیگری از مبارزه را برای این زنان گشوده است. زنان کارگر در این کشورها برای کسب رسمیت به تشکلها و مبارزات خود، مجبورند هم در مقابل حاکمیت سرمایهداران و دستگاه سرکوب آن مبارزه کنند وهم در مقابل فرهنگ مردسالارانهی همطبقهایهای خود. در دهههای اخیر، این زنان توانستهاند تشکلهای خود را ایجاد کنند وبا مبارزات پیگیر حتا در سطح رهبری مبارزات کارگری نیز قرار گیرند.(مانند مبارزات کارگران زن در کره جنوبی).
«کالایی شدن سبب شد که در بازار امور خانگی، قلمرو گستردهای برای انباشت سرمایه از طریق مصرفگرایی فراهم شود. ولی تضاد دیگری هم در این جا خود را مینمایاند: تضاد بین مصرفگرایی زیادروانه خانگی و مصرف ضروری برای بازتولید اجتماعیِ درست. تضادهای تولید اجتماعی را نمیتوان در خارج از شرایط متمایز جغرافیایی، فرهنگ، سبک زندگی، آداب و رسوم و سایر ویژگیهای زیستی، تاریخی و اجتماعی جوامع انسانی درک کرد.»
بازتولید اجتماعی نیروی کار، گسترهای از اشکال و رفتارهای فرهنگی را هم ایجاب میکند که از نظر جغرافیایی و تاریخی مشخصاند و اختلاف طبقاتی را حفظ و تقویت میکنند. رسانههای جمعی وسیلهای بسیار مناسب برای این امر است و زنان و سپس کودکان اولین طعمه در این مسیر هستند. در اینجاست که صنعت تبلیغات به کار میآید. این صنایع به خصوص به زنان و کودکان به شکل طعمههایی نگاه میکنند که با مصرفگرایی میتوانند بازارهای سرمایهداری را پر رونق نگه دارند. از سوی دیگر، زنان به عنوان ابژهی جنسی در این تبلیغات نیز به کار میآیند تا مردان نیز ترغیب به خرید و مصرف بیشتر و بیشتر شوند.
«قدرت دولت سرمایهداری در چهارچوب بازتولید اجتماعی در تمام دنیا به روشهای مختلف تولید و تکثیر میشود. بازتولید اجتماعی عرصهای است که در آن سرکوب و خشونت علیه زنان در بسیاری از نقاط جهان شدت مییابد. کارگران غالبا تجربهی خشونت و سرکوب موجود در فرایند کار را به خانواده انتقال میدهند. با این وجود، خشونت شدید و چند جانبه در محیطهای بیرون برای بسیاری از زنان، خانواده را محیطی امن برای آسایش و استراحت از کار روزانه و استثمار کرده است. بسیاری از زنان غیرمتشکل در مقابل این سیستم درهم پیچیدهی استثمار در بازار کار احساس ناتوانی میکنند و تمایلی به حضور در اجتماع ندارند و به کنج خانهها پناه میبرند و خانهداری را ترجیح میدهند.»
در چنین دنیایی که کالایی کردن زندگی روزمره و بازتولید اجتماعی، عمیقتر شده و فضای پیچیدهای را برای مبارزه ضدسرمایهداری ایجاد کرده است، عدم توجه به این تغییرات سبب میشود که راهکارهایی که به عنوان مثال برای کار خانگی در نظر گرفته میشود، ناکارآمد باشند و حتا خود به افزایش بهرهکشی از زنان منجر شوند. مانند شعار پرداخت دستمزد به کار خانگی که فقط به پولی شدن کامل همهی امور در راستای منافع سرمایه منجر خواهد شد.
نشان دادن کارکرد ستم جنسیتی در سیستم سرمایهداری برای ما روشن میکند که برخی خواستهها و مطالبات زنان درون سیستم سرمایهداری با رفرمهایی در زمینههای برابری دستمزد، دسترسی به امکانات آموزشی برابر، تصویب برخی قوانین در مقابله با تبعیض در محیط کار و خشونت، آزادی سقط جنین، رایگان بودن وسایل جلوگیری از بارداری و… فقط تا حدود کمی قابل دستیابی است. در خیلی از این عرصهها ،تحقق این خواستهها با مرزهای سیستم سرمایهداری تصادم پیدا میکند. در اواخر دههی هفتاد و بعد از افول جنبش فمینیستی، همزمان با گسترش نئولیبرالیسم، بخش لیبرال جنبش زنان مطالبهمحور شد و این خواستها را در دستور کار خود قرار داد.
در طول بیش از چهار دهه، میبینیم که با این گونه مبارزات مطالبهمحور در چهارچوب نهادهای مدنی موجود در جامعهی سرمایهداری، نتوانسته بهبودی چشمگیر در شرایط زندگی اکثریت زنان ایجاد کند. بی تردید سیستمی که بتواند کار خانگی و فرزند پروری را اجتماعی کند، سرمایهداری نیست. سیستمی که بتواند برابری کامل دستمزد را برای زنان امکاپذیر کند، سرمایهداری نیست. سیستمی که بتواند حق کنترل بر بدن را برای زنان تامین کند، سرمایهداری نیست…
بازتولید اجتماعی عرصهای است که در آن بسیاری از آسیبهای تولید سرمایهداریِ جهانی شده را میتوان دید. هستند کسانی که این تناقض را میبینند و در پی راهی برای دور زدن آنند و آرزوی بازگشت به شیوهی زیستن طبیعی را دارند، اما دور زدن این سیستم امکانناپذیر است. این ما را به سوی شکلی سیاسی از پاسخهای ضدسرمایهداری رهنمون میشود: بازگرداندن قدرت به کسانی که در زمینهی بازتولید اجتماعی از آنان سلب قدرت شده است. در این راستا، ضرورت شکلگیری یک دانش ضد سرمایهداری ضروری است.
منبع نقلقولها: «هفده تناقض سرمایهداری»، دیوید هاروی،
«تریبونی برای زنان چپ»