«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
آنه بروگه – برگردان: يوسف پارسا –
نوال السعداوى مىگويد:
«در مورد زنها همواره مشكل وجود داشته است. ما زنها در زمرهى متفكرين شمرده نمىشويم؛ ما تنها بدنهاى بدون سر هستيم؛ ولى با اين حال همواره مىبايستى سرهاى خود را بپوشانيم، چه با چادر و چه با آرايش؛ اما چرا بايد چيزى را كه فاقدش هستيم، بپوشانيم! چادر قبل از اسلام و يهوديت هم وجود داشته و از بقاياى بردهدارى است؛ هنگامى كه زنان مىبايستى نامرئى، ولى همزمان آماده به خدمت مىبودند. اما به راستى چگونه مىتوانى مرا بشناسى، اگر كه چهرهام را نبينى. چهرهام، هويت من است.»
نوال السعداوى – پزشك و نويسندهى مصرى- ساليان زيادى بر عليه بنيادگرايى اسلامى مبارزه كرده است، ولى او رو به زنان مدرن مىگويد:
«چهرهى شما نيز پوشيده است. پوشاندن چهره در زير آرايش اشتباه است. اما زن غربى خود عاجز از درك اين مساله است. آرايش، گران براى خود او، مضر براى پوست او، و از همه مهمتر فقط به سود شركتهاى چندمليتى و سرمايهداران است.»
نوال زنى است، كه از به زبان راندن كلمات سياسى سرخ باكى ندارد. وقتى ديگران مىگويند پساكلنياليسم، او مىگويد نئوكلنياليسم. «ما را به وسيلهی كلمات فريب مىدهند، ما در زمان پس از كلنياليسم بسر نمىبريم، بلكه در زمانهاى با اشكال جديدترى از بهرهكشى زندگى مىكنيم.» به روايت نوال، سودها از چهار شاخهى بزرگ توليد اسلحه، مواد مخدر، نفت، و لوازم آرايش به دست آورده مىشوند.
«در اين تجارت، كسى به حرف زنان توجهى نمىكند. براى حفظ موقعيت خود، ما زنان را به عقب مىرانند؛ چرا كه ما قدرت را تهديد مىكنيم. شرايطى به وجود آوردهاند، كه ما براى ظاهر خود مىبايد پول و انرژى صرف كنيم. تلاش مدام براى دست يافتن به زيبايى، به همراه وظيفهى مادرى، زنان را همواره به خود مشغول كرده و توجه آنان را از قدرت كمپانىها و سياست دور مىكند. چادر پسامدرن ما، هم پوست و هم انديشهى ما را مىپوشاند. شعار من اين است: رهايى انديشه! چادر را مىبايستى نه فقط از سر، بلكه از انديشه هم زدود. بايد زنان را آموزشى دوباره داد!»
نوال السعداوى اين را به اثبات دريافته، كه چه تابوهاى پُرقدرتى را زير سئوال مىبرد، هنگامى كه عليه ستمى كه ريشه در قوانين مذهبى دارد، مىشورد؛ يا به مشغوليت زنان با ظاهر خود انتقاد مىكند؛ و يا مقولهى مادرى را در رابطه با قدرتهاى بينالمللى و سياست داخلى مورد بحث نقادانه قرار مىدهد. او در زمان رياست جمهورى انور سادات به زندان افتاد، ولى بيش از سه ماه در زندان بسر نبرد؛ چرا كه سادات ترور شد و او پس از مدت كوتاهى آزاد گشت. همسر او، نويسندهی مصرى شريف حتاتى، اما پانزده سال از عمر خود را در زندان بسر برده است. او هنگامى كه آزاد شد، مردى ميانه سال بود كه مىبايستى خود را با جامعهاى كه دچار تغييرات بسيارى شده بود، آشنا مىنمود. سى سال پس از آزادى شريف، او و نوال به تبعيد تن در دادند؛ چرا كه نوال در ليست ترور بنيادگرايان اسلامى قرار گرفته بود. با اين همه، پس از پنج سال زندگى در آمريكا، اكنون هر دوى آنان به مصر بازگشتهاند.
من آنها را در نمايشگاه كتاب در حراره، در كشور زيمبابوه، ملاقات كردم. ديدن اين كه آنها چگونه از يكديگر قدردانى مىكنند، آن هم پس از شنيدن نظر قاطع نوال در رد ازدواج، برايم بسيار جالب بود. نوال مىگويد كه: «ازدواج بر خلاف طبيعت است.» او كه دو بار از مردانى كه مىخواستند او را وادارند تا بين عشق و نوشتن يكى را انتخاب كند، جدا شده است، اينك ۳۴ سال است كه با شريف زندگى مىكند.
«اگر انسان همسرى خلاق نيابد، زندگى زناشويى به زندان تبديل مىشود. اين استعداد و الهام فقط مختص انسانهاى معدودى نيست. همهى انسانها با قدرت خلاقه متولد مىشوند، وگرنه انرژى و اميد از كجا مىآيد. خلاقيت اما بعدا از ما گرفته مىشود و ما تبديل به سياستمدار، محقق و يا معلم مىشويم. ياس، از فقدان خلاقيت ناشى مىشود. و به اين خاطر، من حتا در زندان هم اميد خود را از دست ندادم.»
هر دوى آنها متفقالقول هستند، كه فضا دادن به يكديگر از اهميت بسزايى در زندگى زناشويى برخوردار است. خود آنها چندين سال در كشورهاى متفاوتى جدا از يكديگر زندگى كردهاند و مجبور بودهاند كه راه درازى را براى ملاقات يكديگر سفر كنند.
شريف مىگويد: دوران زندان به او ياد داد، كه خاموش باشد و گوش فرا دهد. او هنگامى كه از زندان آزاد شد، مىتوانست گذشتن از سختىهاى ديگر را نيز قبول كند. ديگران او را از نوال بر حذر مىداشتند و مىگفتند كه نوال، زنى توطئهگر است. ولى او از فمينيسم درسها آموخت.
«وقتى كه ديوار بين زن و مرد فرو مىريزد، امكان فهم يكديگر فراهم مىآيد و انسان خود را رو به بيرون باز مىكند. درست مانند آن است كه بتوان سوى ديگر ماه را هم ديد.» او در ادامه مىگويد: «كمك يك زن – مادرى، خواهرى و يا همسرى- لازم است تا كه بتوان رابطهى قدرت فى مابين مرد و زن را ديد. ما مردها به تنهايى قادر به رويت آن نيستيم. دشوار است كه از بند آن چه انسان در كودكى آموخته است، رها شد. بدبختانه بعضى از فمينيستها مردان را مىترسانند و آنها را وامىدارند تا انسانيت خود را زير سئوال ببرند. براى تغيير نمودن، انسان مىبايستى ابتدا در خود احساس امنيت كند.»
نوال السعداوى، تاكنون مقالات، داستانهاى كوتاه و رمانهاى بسيارى نوشته است. همهى آثار او، حكايت از دلسوزى او بر مظلومين جامعه دارد. نوال – همچون پزشك زنان در روستاها- شاهد آن بود كه محافظهگرى مذهبى و عدم برابرى، چه بلايى بر سر بدنهاى زنان و دختران مىآورد. در بيوگرافى خود به نام «دختر ايسيس» مىنويسد:
«من مىديدم كه چگونه دختران جوان براى رهايى از ظلم پدرى و يا همسرى، خودسوزى مىكنند و يا خود را در نيل غرق مىنمايند.»
هنگامى كه كتاب او به نام «زن و سكس» در سال ۱۹۷۲ انتشار يافت، مقامات دولتى و به ويژه وزارت بهدارى كه در آن زمان او داراى موقعيت بلند مرتبهاى در آن بود، عاصى شدند و او را از كار بركنار نمودند. ولى او همچنان به نوشتن ادامه داد. وقتى كه سانسور، او را متوقف نمود، به يكى از انتشارات بيروت روى آورد. او تلاش نمود تا كنفرانسى در مورد بنيادگرايى مذهبى و اقتصاد و ستم جنسى در مصر برگزار نمايد، ولى اين كنفرانس از طرف انور سادات متوقف شد.
مقالات سياسى نوال در استدلال خود، بُرنده و واضح مىباشند. آن چه به عنوان مثال در «چهرهى پنهان حوا، زن در جهان عرب» متحير كننده است، احترام او براى مخالفين خود مىباشد. به جاى استمزاح مذهب، او باب گُفتوگو در مورد تغييرات را مىگشايد. در همان جا او زنان غربى و ختنه فكرىاى را كه آنان را در توهم آزادى فرو مىبرد، مورد خطاب قرار مىدهد و مىنويسد:
«ندانستن حقيقت بدترين چيز براى بشر است، چرا كه هر گونه امكانى براى به دست گرفتن امر زندگى و آينده از او ربوده مىشود. آزادى هرگز به مانند هديهاى آسمانى به وسيلهى مردان ارمغان آورده نمىشود، بلكه راهى طولانى را بايد پيمود و بهاى گزافى را بايد براى آن پرداخت؛ ولى بهايى را كه براى يك زندگى در بند بايد پرداخت، گزافتر است.»
رمانهاى نوال السعداوى در عريان نمودن سرنوشت بشرى، سخت و زيبا هستند. زبان او به مانند آواى مرصيهخوانان جذاب و گيرنده است و در بازگو نمودن ستم، همواره در عصيان. او زن را در خيزشاش از چنگال مرد – خيزشى كه شايد او را با مرگ نجات مىدهد- ترسيم مىكند، ولى همزمان خواننده را وامىدارد تا نهيب زند: نمىبايستى اجازه داد بدين گونه ادامه يابد!
* * *
توضيح: اين مطلب از مجلهى سوئدى، Karavan ، شمارهى اول، سال ۲۰۰۰، ترجمه شده است.
توضیح: در دفتر ششم «نگاه»، سپتامبر ۲۰۰۰، منتشر شده بود.