«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
آنتونیو گرامشی – ترجمهی: علی معظمی –
معنای حقیقی و مشخص برابری بورژوایی رفته رفته در تمام واقعیت عُریان خود آشكار میشود و این حقایق حتی از سوی بیبصیرتترین و عقب نگهداشتهشدهترین اقشار پرولتاریا نیز قابل فهماند. بورژوازی كارخانهدار و زمیندار، صدها و هزارها روزنامه و مطبوعه دارد: تمام كارخانههای كاغذسازی هم در تملك اوست. پرولتاریا با منابع خود تنها میتواند روزنامههای معدودی چاپ كند. خرابكاریهای انجام شده و تهدیدهای باریده بر سر چاپچیهایی كه از احزاب طبقهی كارگر كار قبول میكنند، وضعیت فرودست طبقهی بیچیز را حتا غریبتر هم كرده است. هیچ كدام از هزاران هزار جریدهی بورژوازی تاكنون به وسیلهی پرولتاریا نابود نشده است. با این همه، از گروه كوچكی از نشریات طبقهی كارگر كه بگذریم، تا امروز این نشریهها نابود شدهاند: ایل لاوراتوره از شهر تریست؛ ایل پرولتاریو از پولا؛ لادیفسا از فلورانس؛ لاگیوستیزیا از رجیوامیلیا و «آوانتی!»، در هر دو ویرایش میلان و رم آن. [«آوانتی»! ارگان حزب سوسیالیست ایتالیا بود].
بورژوازی كارخانهدار و زمیندار دهها و هزاران سالن سخنرانی تئاتر و سینما در اختیار دارد، كه میتواند حامیانش را در آرامش در آنجا جمع كند و هر تبلیغی كه مفید میپندارد، بكند. اما دهها و صدها بنایی كه در اختیار خانهی كارگر و گروههای سوسیالیست و كمونیست بود، سوزانده شدهاند. حتا خیابان هم از تودههای مردم دریغ میشوند: طبیعیترین جایی كه پرولتاریا میتواند بدون هزینه در آن جمع شود، میدان شبیخون و كمین گشته است. طبقهی كارگر برای این كه تسلط خود را بر خیابانها حفظ كند، باید روز و شب در آمادهباش بماند؛ نه برای كار به كارخانه برود و نه برای آسودن به خانه. یكصد فرد مسلح كه بخشودگیشان برای انجام هر خشونتی كه مرتكب شوند و همراهی نامشروط نیروهای حكومتی در هر جا كه لازم داشته باشند، تضمین شده است؛ بی این كه مجبور به انجام هیچ كار مولدی باشند؛ و قادرند برای انجام نقشهای سرتاسری هر وقت كه بخواهند به هر جا كه بخواهند بروند، برای محروم كردن و بازداشتن پرولتاریا از آزادی رفت و آمدش و آزادی ملاقات و بحثاش كافی است.
پارلمانی كه در چنین شرایطی انتخاب شود، چه ارزشی دارد؟ چگونه میتوان آن را مظهر ارادهی «آزاد» ملت دانست؟ چه نشانی میتواند از جایگاه سیاسی حقیقی طبقات داشته باشد؟
اگر تنها طرح این پرسشها برای محكومیتی همهجانبه كافی بود، اگر وضعیت آگاهی و انگیزش عمومی معطوف به بُنیادهای نظمی جدید كفایت میكرد، مبارزهی سیاسی مدتها بود كه به پیروزی طبقهی كارگر بر طبقهی بورژوا انجامیده بود. طُغیان طبقهی مستضعف و استثمار شده بر حاكمانش با آزادی و برابری غلط فرضیشان، مدتها بود كه رُخ داده بود.
حقیقت این است كه كلمات و تبلیغات برای شوراندن تودهها یا تعیین شرایط لازم و كافی برای بُنیاد نهادن نظمی جدید كافی نیستند. روند تاریخی از خلال دیالكتیكی حقیقی به انجام میرسد: این امر نه از طریق آموزش یا جدل لفظی، بلكه از راه از جاكنی قاهرانهی وضعیت بی چون و چرای روابط تحقق مییابد؛ روابطی كه در نهایت وضوح خود برای بخش اعظم تودهی مردم آشكارند. مسلم است كه استعفای اجباری اعضای سوسیالیست شوراهای شهر، بیشتر از دو سال تبلیغات عوامفریبانهی حزب سوسیالیست، مفهوم دیكتاتوری پرولتاریا را روشن كرده است. مسلم است كه فاشیسم، در چند ماه، به طور تجربی به روشن شدن ایدهی كمونیسم بینالملل در آگاهی پرولتاریا كمك بیشتری كرده است، تا دو سال انتشار «آوانتی»! و تمام آنچه ناشران آن كردهاند. مسلم است كه این انتخابات مشخصا پارلمان و همهی دیگر نهادهای بورژوایی را از ذهنیت مردم ریشهكن خواهد كرد. و مسلم است كه آنها نظام انتخاباتی فوقالعاده دیگری را خواهند ساخت؛ نظامی كه در آن ارادهی مردم و ایدهآلهای جدید آزادی و برابری محقق میشوند و از حمایتی قطعی برخوردار میگردند؛ نظامی كه از نظر تاریخی حتمی و مقاومتناپذیر است.
به همین دلیل است كه حزب كمونیست از شركت در انتخابات خودداری نمیكند؛ زیرا حزب تجربهی این انتخابات را در نهایت تاثیر و نیروی آموزندهی خود میخواهد؛ چرا كه حزب كمونیست تنها حزب پیشقراولان پرولتاریا نیست، بلكه حزب تودههای وسیع است. حتا بی بصیرتترین و عقب نگهداشتهشدهترین آنها. حزب كمونیست میخواهد كه به توهم دموكراتیك سوسیالیستها، حتا در عمیقترین لایههای آن، برسد و آن را بشكند. آیا انتخابات، آن گونه كه آزادی و برابری مخصوص بورژوا دموكراسی آن را به نمایش میگذارند، حتا یك نماینده به طبقهی كارگر خواهد داد؟ اگر چنین شود، همین یك تن، نمایندهی تمام این طبقهی مستضعف خواهد بود. همهی طبقهی كارگر صدای او را خواهند شنید. خروشی كه این تنها نماینده، به فرمان حزب پرولتاریا، برمیآورد از سوی همهی طبقه پذیرفته میشود و به اجرا گذاشته خواهد شد. چنین وضعیتی، به نحوی اجتنابناپذیر، برآمدن نهادهای انتخاباتی جدید را موجب خواهد شد؛ نهادهایی كه خود را در برابر پارلمان قرار میدهند و جایگزین آن میشوند: هیچ لایهی مردمی نیز افسوس پارلمان را نخواهد خورد و برای آن نخواهد جنگید. روند حقیقی این ماجرا هماكنون در روسیه رُخ داده است. كاملا قابل فهم است كه چرا دولت شوروی، چند ماه نگذشته از انقلاب نوامبر، باید شورای قانون اساسی را تشكیل میداد. اگر این شورا تشكیل نمییافت، بسیاری از لایههای مردمی در روسیه حامی پارلمانتاریسم میماندند. با این وجود، انحلال پارلمان هیچ ناخشنودی یا شورشی برنینگیخت. امروز حتا برای عقب نگهداشتهشدهترین تودههای دهقانی [در روسیه] مشخص است كه اگر شورای قانون اساسی بر اساس فهرست منتخبان احزابی تشكیل شده بود كه دیگر جایگاه ویژه خود را دارا نیستند، این نهاد دیگر نمایندهی مردم نمیبود، نمایندهی منافع اكثریت ملت نمیبود. بلشویكها میخواستند این تجربه به انجام برسد. آنها میخواستند آگاهی مردم بر اساس الگوی ماتریالیستی شكل بگیرد. آنها نمیخواستند هیچ توهم مبهم یا حسرتباری در میان تودهها باقی بماند.
بیایید این فرضیهی انقلابی را برگیریم، كه طُغیان مردمی پارلمان بعدی را برخواهد چید و آن را با كنگرهی نمایندگان كارگران و دهقانان جایگزین خواهد كرد. مطمئنا حتا فیلیپو توراتی هم دیگر نخواهد توانست ادعا كند كه دموكراسی بورژوایی «شهر» و شوروی «قبیله» است…
مطلب حاضر، مقالهای است كه گرامشی آن را در هفتهنامهی «نظم نوین»، به تاریخ ۲۱ آوریل ۱۹۲۱، منتشر كرده است.