«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
پیمان وهابزاده – برگردان: محمد صفوی –
توضیح «نگاه»:
نوشتهی «ساکا: سازمان انقلابی خودسامانده کارگران ایران»، یک کار تحقیقی ارزنده و در خور توجه از پیمان وهابزاده، چگونگی شکلگیری این سازمان کارگری و مجموعهای از مسایل دربارهی آن، و مربوط به آن، را از لابلای اسناد، مدارک، و شواهد موجود تشریح میکند؛ و، بیشک، بر اطلاع فعالین جنبش کارگری و هر خوانندهی علاقهمند به مسایل طبقهی کارگری از تاریخ این طبقه و پیشینهی سازمانیابی کارگران در جامعهی ایران میافزاید. با این همه، اما، نوشته از یک نُقصان بسیار جدی – که بر برخی از نقطه نظرات مورد بحث و بررسی آن سایه میاندازد- رنج میبرد: به باور ما، بررسی یک سازمان کارگری، نه فقط به اعتبار «خودساماندهی کارگران»، خوانش آثار کلاسیک و… جهت «آموزش آگاهی طبقاتی»، ممنوعیت «اندوختن سرمایه» توسط اعضا و…، که در اساس و به ویژه از حیث سیاست و چشمانداز طبقاتی مبارزه علیه نظم سرمایه و رهایی طبقهی کارگر از بردهگی مزدی آن میبایست مد نظر باشد و مورد مداقه قرار گیرد. سیاست و چشمانداز طبقاتی «ساکا» در مبارزه علیه نظم سرمایه و برای رهایی طبقهی کارگر از بردهگی مزدی در جامعهی ایران چه بود؟ به این منظور به چه راهکارهایی توسل میجست؟ به نوشتهی نویسنده، در نتیجهگیری، «دگرگشت اجتماعی» را چگونه ممکن میدانست؟ و نیز چه تلقیای از مهمترین مولفههای اجتماع «دگرگشت» شده و موقعیت طبقهی کارگر در آن داشت؟ نوشتهی مزبور – شاید که به دلیل کمبود اسناد و مدارک لازم جهت تحقیق و بررسی در زمینهی مورد اشاره یا عدم اهمیت آن برای نویسنده- کمترین فاکتی به دست نمیدهد!
* * *
پیشگفتار:
سازمان انقلابی کارگران ایران (ساکا)، تجربهای دیرپا از جنبش خودگردان کارگری است که با کوشش کارگران چپ و کمونیست در ایران شکل گرفت. تلاش و سنت درازمدت مبارزهی مستقل آن، اما، از جانب نیروهای چپ نادیده گرفته شده است. ساکا، تجربهی منحصربهفردی از خودساماندهی کارگری است که در قیاس تاریخی با تشکلهای پیش از خود متفاوت است – تجربهای که از سوی احزاب مدعی مارکسیسم- لنینیسم در ایران تحریف شده و تصویر نادرست و مخدوشی از آن ارائه داده شده است. از آنجا که ساکا، تجربهای بیهمتا را در عرصهی سازماندهی در جنبش کارگری عرضه کرده است که نسبتا موفقیتآمیز و از دوامی نسبتا طولانی برخوردار بوده است، هرگونه ارزیابی تاریخ جنبش چپ و کارگری ایران در سدهی بیستم، بدون ارزیابی درست و دقیقی از ساکا، تنها نوعی تاریخنگاری ناتمام و ناقص خواهد بود.
متن زیر را با بازگشت به سالهای ۱۹۴۰ میلادی (۱۳۱۹ شمسی) آغاز میکنیم و سپس به طور مختصر تاریخچهی شکلگیری ساکا تا سالهای ۱۹۶۰م (۱۳۳۹) را مورد بازبینی و ارزیابی فشردهای قرار میدهیم و سرانجام نیز برخی از روایتها و برداشتهای نادرست و تحریفهایی که در مورد ساکا ارائه شدهاند را مورد بازبینی قرار میدهیم. از آنجا که تاریخ ساکا به گونهی مخربی از تحریفات موجود تاثیر پذیرفته است و نیز از آنجا که آلبرت سهرابیان، در کتاب خود، «خاطرات آلبرت سهرابیان: برگی از جنبش کارگری کمونیستی ایران»(۱) به عنوان تنها کُنشگر درون ساکا که روایت گسترده و نسبتا قابلاعتماد و منصفانهای از فعالیتهای ساکا را ارائه داده است، تحقیق خود را بر پایهی روایت این کتاب بنیاد مینهیم، اما همزمان از منابع موجود دیگر نیز برای سنجش و تدقیق اطلاعات استفاده میکنیم.
کروژوکها(۲)
ساکا نقطهی اوج فرایندی از ایجاد شبکههایی از هستههای سرخ کارگری بود که از جدایی تعدادی از اعضای سازمان جوانان حزب توده ایران(۳) از آن تشکیلات در سال ۱۹۴۲م (۱۳۲۱) آغاز شد، و شبکهای بود که در روند تشکیل «کروژوکها،» «سازمان شوراها،» و «یادْر کمونیستی ایران،» یکی پس از دیگری، به مدت سی سال ادامه داشت.(۴) کروژوکها پس از تماس برخی از اعضای پیشین سازمان جوانان حزب توده از جمله آلبرت سهرابیان و آوانِس مرادیان،(۵) که هر دو کارگران ارمنی بودند، با باقر امامی، که در میان فعالین چپ به «آقا نورو» معروف بود، تشکیل شد. باقر امامی در سال ۱۹۴۶م (۱۳۲۵) شبکهای کارگری به نام کروژوکها را تاسیس کرد. امامی شاعر و نویسندهی گمنامی نیز بود. او در دو سالگی پدرش زینالعابدین را از دست داد، و سرپرستی او را برادر بزرگ ناتنیاش که امام جمعهی تهران بود و توسط محمدرضاشاه به این سمت منصوب شده بود، به عهده گرفت.(۶) به گزارش سهرابیان، نخستین تجربهی فعالیت سیاسی باقر امامی در دوران مشروطیت با «کمیتهی خون» که از سوسیال دموکراتهای انقلابی تشکیل شده بود، آغاز شده بود. ولی این ادعا که امامی فعالیت خود را در دوران مشروطیت آغاز کرده بود (ادعایی که میبایست توسط امامی به سهرابیان گفته شده باشد) نمیتواند با واقعیت منطبق باشد، زیرا امامی گویا در سال ۱۸۹۷ به دنیا آمده بوده، و از این رو، در دوران انقلاب مشروطیت امامی نمیتوانسته بیش از ده سال داشته باشد.(۷) گزارش سفارت امریکا در مورد امامی، اما، نشان میدهد که گرایش وی به چپ از زمان تحصیلات عالی او در اتحاد شوروی تازه تاسیس، هنگامی که امامی تقریبا بیست ساله بوده، آغاز شده بود. این گزارش همچنین مدعی میشود که امامی «به فعالیتهای [سیاسی] آوتیس سلطانزاده [میکاییلیان] از رهبران جنبش کمونیستی ایران پیوسته بوده است.»(۸) به روایت سهرابیان، امامی به مسکو سفر کرده و در آنجا با «سرگِی اُرژونیکیدزه،» از رهبران انقلاب روسیه، آشنا شده بود و توسط اُرژونیکیدزه برای سازمان اطلاعاتی «او.گ.پ.او.» به کار گرفته شد.(۱۱) از آن پس، امامی به مدت ۱۰ سال به عنوان مامور مخفی «او.گ.پ.او.» همکاری کرد تا این که در سال ۱۹۲۷م (۱۳۰۶) دستگیر شد. او نخست به مرگ محکوم شد، اما حکم او بعدا به ۱۵ سال زندان تخفیف یافت. پس از برکناری رضاشاه پهلوی از سلطنت، امامی در سپتامبر ۱۹۴۱م (۱۳۲۰) از زندان آزاد شد. با این همه، گزارش سفارت آمریکا، تاریخ زندانی شدن امامی را سال ۱۹۲۳م (۱۳۰۲) و علت آن را قتل ناپدری خود برمیشمارد و عنوان میکند که امامی در سال ۱۹۲۵م (۱۳۰۵) به مناسبت تاجگذاری رضاشاه مورد عفو واقع شد. سپس به خاطر «فعالیت های کمونیستی» از سال ۱۹۲۹م (۱۳۰۸) تا ۱۹۴۱م (۱۳۲۰) در زندان به سر برد.(۱۲)
حزب توده ایران در ۷ مهرماه ۱۳۲۰ بر پایهی سیاست نوین اتحاد جماهیر شوروی مبنی بر ایجاد جبههی دموکراتیک ضدفاشیست بنیاد گذاشته شد.(۱۳) با این که بنیانگذاران حزب از کمونیستهای باسابقه و قدیمی بودند، این حزب نه به عنوان «حزب کمونیست ایران»، بلکه تحت نام «حزب توده ایران» فعالیت خود را آغاز کرد. از آنجا که امامی حزب توده را به عنوان حزب کمونیست ایران به رسمیت نمیشناخت و خود در پی ایجاد حزب کمونیست بود، به ایجاد هستههای کمونیستیِ کارگری اقدام نمود و در سالهای ۱۳۲۲-۱۳۲۳ «کروژوکها» را سازماندهی کرد.(۱۴) هنگامی که سلیمان میرزا اسکندری، از بنیانگذاران و رهبران حزب توده، از او خواست که به حزب توده ایران بپیوندد، امامی در جواب گفته بود: «یک کمونیست مجاز نیست به حزبی که کمونیستی نیست بپیوندد.»(۱۵) هدف امامی آموزش جنبههایی از مارکسیسم به کارگران از طریق جزوههایی ساده، منجمله جزوهی الفبای مارکسیسم، بود. به گفتهی سهرابیان، در مدت ۱۰ سال و از طریق فعالیتهای کروژوکها، امامی موفق به جذب صدها کارگر شد، اما بیشتر آنها کروژوکها را ترک کرده و به گروههای دیگر، و بیش از همه به حزب توده، پیوستند.(۱۶) طبیعی است که کروژوکها از سوی رهبری حزب توده مورد اتهام قرار میگرفتند و بیشتر این اتهامها متوجه شخص امامی بود، تا بدانجا که حزب و کروژوکها تمام ارتباطهایشان را با یکدیگر قطع کردند.(۱۷) در آستانهی انقلاب ۱۳۵۷، نورالدین کیانوری، دبیر اول حزب توده ایران، تایید کرد که آنگاه که امامی از عضویت در حزب توده سر باز زد، حزب «با تمام قوا با گروه او به مبارزه برخاست.»(۱۸)
کنگرهی کروژوکها در تابستان ۱۹۴۷م (۱۳۲۶) در شمال تهران و با حضور ۵۲ نماینده برگزار شد. کنگره پنج تن – شامل امامی، سهرابیان، و احمد بسطامی- را به عضویت کمیتهی مرکزی برگزید.(۱۹) در حدود سال ۱۹۴۸م (۱۳۲۷) روند ریزش کروژوکها به سبب تضعیف نفوذ گروه در میان کارگران، به خاطر حملات مداوم حزب توده، آغاز شد. عامل دیگر موثر در فروپاشی کروژوکها، همانا بحران آذربایجان و انشعاب خلیل ملکی و همراهانش از حزب توده در سال ۱۹۴۸م (۱۳۲۶) بود. گزارش سفارت آمریکا تایید میکند که امامی با رهبران حزب دموکرات آذربایجان دیداری داشته و این امر برای مدت کوتاهی سبب گسترش کروژوکها در آذربایجان خودمختار (نام رسمی: آذربایجان میللی حکومتی/حکومت ملی آذربایجان) شد.(۲۰) همین گزارش همچنین مدعی میشود در سال ۱۹۴۷م آرادشس اوانسیان، عضو قدیمی حزب کمونیست ایران و عضو ناراضی حزب توده، به امامی کمک کرد تا حزب کمونیست ایران را در ژانویهی ۱۹۴۸ بار دیگر برپا کند. این امر، حزب توده را به خشم آورد، و باعث شد تا حزب توده، با یاری شورویها، در روزنامهی «مردم»، ارگان حزب (شمارهی ۳۲۸، ۵ مه ۱۹۴۸)، علنا امامی را متهم کند که عامل پلیس [ایران] است. گفته میشود که این مقاله توسط فرد روسی به نام آ.ن. بلوف نوشته شده و در نشریهی «ترود»، ارگان کارگران شوروی (شمارهی ۸۲۶۳)، منتشر شده بود. امامی در کتاب خود با عنوان «مرد منصف» به این اتهامها پاسخ داد.(۲۱) با این همه، میتوان گفت که سبب فروپاشی کروژوکها، همانا کاهش نفوذ امامی در میان کارگران، در برابر موفقیت حزب توده ایران در سازماندهی «شورای متحدهی مرکزی کارگران»، بود.
سازمان شوراها
پس از ناکامی گروه کروژوکها، تنی چند از کوششگران سرسخت گروه که به امامی نزدیک بودند – سهرابیان، آوانس مرادیان، مهندس حسن پیروزی، حجتالهی، علی اکبر متیندژ، حسن پیروزجو، و خاچاطور سهرابیان- تصمیم گرفتند گروه را زنده کنند.(۲۲) این گروه «سازمان شوراها» نام گرفت.
سازمان شوراها، در عمر کوتاه خود، توانست نشریهی «به پیش» به صاحب امتیازی باقر امامی را در سال ۱۹۴۸م (۱۳۲۷) منتشر کند. اما انتشار سومین شمارهی نشریه، که به مناسبت سالگرد انقلاب بلشویکی روسیه با مرکب سرخ چاپ شده بود، سبب شد که پلیس در ۳۰ دسامبر ۱۹۴۹ (۱۰ دی ماه ۱۳۲۸) نشریه را توقیف و اعضای هیات تحریریهی «به پیش» را نیز دستگیر کند. جالب آن که، آخرین شمارهی نشریه ظاهرا انتقادات تندی را متوجه حکومت شوروی کرده بود.(۲۳) پس از دستگیری هیات تحریریه، اعضای آزاد، به رهبری سهرابیان، به فعالیتهای محدودی دست زدند تا این که سهرابیان در اوت ۱۹۵۰م (مرداد ۱۳۲۹) دستگیر شد. امامی به ۵ سال و دیگر اعضای گروه به ۳ سال زندان محکوم شدند.(۲۴) به گفتهی سهرابیان، امامی ظاهرا افراد دستگیرشده را تشویق به همکاری با مقامات میکرد و این امر سبب جداییِ پیروزجو و متین دژ شد. گزارش اطلاعاتی آمریکا میگوید که امامی «حامی بلندرتبهای در ارتش داشت؛ و به نظر میرسد این فرد کسی جز تیمسار رزمآرا، رییس ستاد ارتش، نباشد.»(۲۵) باری، پیروزجو که در زندان از گروه گسسته بود، پس از آزادی از زندان به حزب توده پیوست. متیندژ نیز در یک تظاهرات خیابانی در تهران در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۳۱ توسط عوامل نظامی کشته شد. بدین ترتیب، سازمان شوراها از هم پاشیده شد.
یادْر (هستههای) کمونیستی ایران (یکا)
با آزاد شدن امامی و دیگر زندانیان سازمان شوراها از زندان سازمان جدیدی به نام «یادْر کمونیستی ایران» («یکا») شکل گرفت. این تشکیلات هنگامی به وجود آمد که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روی داده و ضربهای بر جنبش ارادهی ملی ایران وارد آمده بود. در فضای امنیتی و بیاعتمادی میان کوشندگان سیاسی در دورهی پس از کودتا، یکا همچنان بر آن بود با آموزش کارگران را در هستههای سرخ سازماندهی کند. با این کار، در فضای اجتماعی و سیاسی پس از کودتا، آنگاه که فعالان سیاسی پنهان شده و درصدد پاک کردن ردپای خود بودند، یکا در واقع برعکس موج شنا کرد و تلاش نمود تا تشکیلات خود را باز سامان دهد. طبیعی است که فضای بیاعتمادی و بیانگیزگی سبب شد تا روند سازماندهی یکا به کندی پیش رود. به روال سابق، کارگران عضو یکا به شغل خود مشغول بوده و به زندگی عادی خود میپرداختند، اما همزمان تلاش میکردند که کارگران را به گروه خود جلب کنند. به گفتهی سهرابیان، در شرایط پس از کودتا، جذب کارگران به گروه موفق نبود.(۲۶) بنا به گزارش اطلاعاتی سفارت آمریکا، به تاریخ آوریل ۱۹۵۴م (فروردین/اردیبهشت ۱۳۳۳)، یکا در حدود یکصد عضو داشت (که منطقا میبایست شمار اعضای گروه تا پیش از بهار ۱۹۵۴ یا ۱۳۳۳ بوده باشد)، اما نمیتوانیم این آمار را تایید کنیم.
سرکوب گستردهی تمامی گروهها و محافل سیاسی در سالهای ۱۹۵۷-۱۹۵۸م (۱۳۳۶-۱۳۳۷) کوشندگان یکا را متقاعد کرد که گروه خود را برای مدتی به حال تعلیق در آورند. اما چند ماه پس از این تصمیم، گروهی از هواداران پیشین حزب توده که از عملکرد حزب ناراضی بودند، گروهی به نام «ک.د.س.ک» («کارگران، دهقانان، سربازان، و کارمندان ایران») را بر پا ساختند. این گروه با یکا تماس گرفت و به مذاکره با امامی پرداخت. اعضای اصلی «ک.د.س.ک» علینیا (عضو پیشین فرقهی دموکرات آذربایجان و نزدیک به کروژوکها)، باقر سلیمی (عضو پیشین کروژوکها)، و حمید ستارزاده (عضو پیشین حزب توده) بودند. سپس کمیتهی موقتی متشکل از سهرابیان ، مرادیان، و ستارزاده برای وحدت تشکیلاتی شکل گرفت و قطعی شدن وحدت به تصویب کنگرهی آیندهی یکا موکول شد.(۲۷) چشمانداز وحدت روح تازهای در کالبد گروه دمید، به ویژه در شرایط نسبتا آزاد سالهای ۱۹۶۰-۱۹۶۳م (۱۳۳۹-۱۳۴۲) که سرکوبهای پس از کودتای ۱۳۳۲ فروکش کرد. کنگرهی یکا در سال ۱۹۶۲م (۱۳۴۱) برگزار شد. در هنگام کنگره، رای نیاوردن ستارزاده برای عضویت در کمیتهی مرکزی گروه موجب خشم او شد. پیش از کنگره، امامی به شرکتکنندگان هشدار داده بود که ستارزاده «خودخواه» و «خودبزرگبین» است، حال آن که به گفتهی سهرابیان، امامی نیز به همان میزان خودخواه و خودبزرگبین بود.(۲۸) درحقیقت، سهرابیان به روشنی به حضور «کیش شخصیت و فردپرستی» و «پیروی کورکورانه از بالا» که بر یکا چیره شده بود، اشاره میکند.(۲۹). باری، ستارزاده نیز انگشت اتهام به سوی امامی گرفت و وحدت دو گروه را حقهبازی خواند و آن را وسیلهای برای جذب «ک.د.س.ک» توسط یکا نامید. سپس ستارزاده و همراهانش، که در حدود بیست درصد از اعضای گروه میشدند، از یکا جدا شدند.(۳۰) گروه انشعابی، ظاهرا در سال ۱۹۶۵م (۱۳۴۴) «گروه انقلابی مارکسیستی ایران» (گاما) را ایجاد کردند.
باری، یکی از جنبههای جالب یکا که مورد پذیرش و احترام اعضای آن بود، این اصل بود که اعضای یکا میبایست از اندوختن سرمایه بپرهیزند؛ چرا که «اندوختن سرمایه و ثروت، فرد را آزمند ساخته و گام به گام او را به مسیری سوق میدهد که برای اندوختن هر چه بیشتر سرمایه و ثروت ناخودآگاه در مرداب حرص و آز غرق میکند؛ مردابی که دیگر بیرون آمدن از آن ناممکن است.»(۳۱)
ساکا
باقر امامی در بهار ۱۹۶۷م (۱۳۴۶)، در سن ۶۴ سالگی، خودکشی کرد. مرگ او شوک بزرگی به گروه وارد آورد. امامی قبل از خودکشی جملاتی روی دیوار نوشته بود که عبارت بودند از: «هر چه بیشتر سگ دو زدم کمتر به هدفم نزدیک شدم… اتحاد شوروی راه انحراف را در پیش گرفته و دارد به پرولتاریای جهان خیانت می کند… خسته شدهام و دیگر نمیخواهم زنده بمانم… مرگ من به هیچ کس مربوط نیست…»(۳۲)
امامی همچنین نامهای برای مرادیان به جا گذاشته بود که در نشست بعدی کمیتهی مرکزی خوانده شد. امامی همچنین نسبت به ناتوانی خود برای ایجاد دگرگونی احساس بیزاری کرده و از مشی حزب کمونیست چین در برابر انحراف حزب کمونیست شوروی جانبداری کرده بود . در این نامه، امامی همچنین نسبت به تاسیس تجارت انتفاعی برای تامین مالی گروه هشدار داده بود، کاری که از نظر او «خیانت» محسوب میشد. سرانجام او در این نامه از دِین خود نسبت به مادرش یاد کرده بود، زنی از «طبقات بسیار پایین و زحمتکش» که امامی انسانیت خود را مدیونش بود. در همان حال، امامی کردار خیانتکارانهی خود (سوءاستفادهی مالی از گروه) را مربوط به ژن پدریش، که زمانی امام جمعهی تهران بود، دانسته بود.(۳۳) از آنجا که امامی فرد شناخته شدهای برای نیروهای امنیتی بود، خودکشی او باعث شد که یکا موقتا دست از فعالیت بکشد؛ چون اعضای گروه مطرح میکردند که پلیس ممکن است مرگ امامی را قتل بررسی کند و آن را به تصفیههای درونی گروه نسبت داده و اعضای گروه را مورد پیگرد و بازجویی قرار دهد. گذشت حوادث نشان داد که بدگمانی اعضای گروه بیجا بود. دورهی تعلیق فعالیت، اما، سبب شد که در تشکیلات یکا یک «تصفیهی طبیعی» صورت گیرد و «افرادی که در پی بهانهای برای ترک فعالیت تشکیلاتی بودند این فرصت را مغتنم شمرده و پی کار خود رفتند.»(۳۴) اعضای باقیماندهی یکا در سال ۱۹۶۹م (۱۳۴۸) در نشست عمومی تصمیم به احیای یکا گرفتند. این نشست به بررسی انتقادی فعالیتهای ۱۵ سالهی یکا پرداخت و به این نتیجه رسید که گروه چنان دغدغهی وضع امنیتی خود و سالم ماندن کنشگران گروه در شرایط پلیسی را داشته بود، که سبب شده بود تا گروه نتواند به گونهی موثری به گسترش شبکههایش در میان طبقهی کارگر بپردازد. نشست همچنین بر آن بود که گروه به موفقیتی نسبی برای جذب کارگران کارگاههای کوچک رسیده بود، حال آن که نتوانسته بود کارگران کارخانههای بزرگ را به گروه جذب کند. افزون بر اینها، ساختار غیردمکراتیک گروه روندی برای دریافت نظرهای اعضای گروه باقی نگذاشته بود. در پایان، نشست تصمیم گرفت که برای گسترش فعالیتهای آینده با دیگر گروههای چپ ارتباط بگیرد.(۳۵)
پس از مرگ امامی، گاما دوباره با یکا تماس گرفت.(۳۶) وحدت میان دو گروه دیگر بار مطرح شد و مرادیان، حسن اُردین، و هونان عاشق از سوی یکا به مذاکره با ستارزاده و حسن فشارکی پرداختند. پس از به توافق رسیدن دو گروه، «سازمان انقلابی کارگران ایران» (ساکا) تاسیس شد. جالب است توجه کنیم که چگونه کلمهی «انقلابی» به نام گروه جدید اضافه شد، هنگامی که گروه در دههی ۱۹۶۰م (۱۳۴۰) از نو آغاز کرد. تردیدی نیست که افزودن این واژه به نام گروه از تاثیر دههی انقلابی ۱۹۶۰ حکایت دارد. و نیز جالب است ببینیم که پس از مرگ امامی روسوفیل، گروه دیگر از واژههای روسی در نام خود استفاده نکرد. ساکا خود را در بخشهای انتشارات، تشکیلات، مالی، و نیز بخش شهرستانها سازماندهی کرد. برای نخستین بار در تاریخ دراز فعالیتهای گروه، ساکا توانست واحدهایی بیرون از تهران، در مشهد، اصفهان، اراک، و تبریز، تشکیل دهد. ساکا به انتشار یک نشریهی داخلی نیز همت گماشت. به گفتهی سهرابیان، از سال ۱۹۶۵م (۱۳۴۴) به بعد، ساکا به گونهای شتابنده به ایجاد و گسترش شبکههایی در صنایع بزرگ، و از جمله در کارخانهی اتوموبیلسازی «ایران ناسیونال،» پرداخت.(۳۷)
باری، اکنون زمانه دگرگون شده بود و تب انقلابی در فضا موج میزد. چهگوارا الهامبخش امواج انقلابی در سراسر دنیا شده بود و در ایران اندیشهی جنبش مسلحانه نیرومند شده بود. به همین خاطر بود که در تابستان ۱۹۷۰م (۱۳۴۹) تنی چند از کوشندگان ساکا در اصفهان، خودسرانه نقشهی مصادرهی شعبهای از بانک صادرات اصفهان را طراحی و اجرا کردند. در جریان این عملیات، سه نفر از اعضای ساکا به نامهای محمد نوابخش، احمد معینی عراقی، و اصغر فتاحی دستگیر شدند و نفر چهارم تیم عملیاتی به نام هادی پاکزاد موفق به فرار شد. روشن است که چنین عملیاتی آشکارا بر خلافِ فلسفهی وجودی ساکا بود. در واکنش به این رویداد و برای پرهیز از یورشهای امنیتی احتمالی، ساکا تصمیم گرفت تا وانمود به انحلال سراسری گروه کند. این امر باعث شد که ستارزاده و رفقایش مجددا از گروه ساکا انشعاب کنند، هر چند ستارزاده ارتباط خود را با فعالین قدیمی ساکا حفظ نمود. اکنون در ساکا چهار عضو قدیمی بودند که گروه را رهبری میکردند: عاشق، سهرابیان، فشارکی و اُردین.(۳۸)
باری، سرانجام در سال آوریل ۱۹۷۱ (فروردین ۱۳۵۰) ساکا مورد هجوم ساواک قرار گرفت. نخست سه تن از از پزشکان عضو گروه، دکتر حسن فشارکی (جراح عمومی)، دکتر ابطحی (پزشک کودکان) و ستارزاده (پزشکیار)، که یک درمانگاه کوچک را تاسیس کرده بودند، دستگیر شدند. منابع موجود تایید میکنند که ستارزاده با ساواک همکاری کرده بود و مدت کوتاهی پس از دستگیری تمام اعضای ساکا، وی آزاد شد. سهرابیان تاکید میکند که «رفقایی که ستارزاده از جلب [عضویت] آنها به سازمان اطلاع نداشت، هرگز دستگیر نشدند.»(۳۹) به گفتهی سهرابیان، ساکا با برخی از کنشگرانی که سپستر به «گروه فلسطین» خوانده شدند، در تماس بود و از طریق یکی از اعضای این گروه بود که ساکا مورد شناسایی پلیس قرار گرفت.(۴۰) در نتیجه، گروه ساکا به تمامی از میان رفت. ۱۳۰ تن از اعضای گروه در دادگاه نظامی محاکمه شده و به ۶ ماه تا ۶ سال زندان محکوم شدند. کسانی که در مصادرهی بانک اصفهان شرکت داشتند، حکمهای ۱۰ سال زندان تا حبس ابد گرفتند.(۴۱) بنا بر اظهارات ساواک، ساکا در شهرهای اصفهان، مشهد، قزوین، اراک، کاشان، شهر کُرد، و بجنورد فعال بود.(۴۲)
باید تاکید کرد که دستگیری اعضای ساکا و دیگر گروههای سیاسی توسط ساواک بخشی از اقدامات سراسری و گستردهی امنیتی در کشور در آستانهی برگزاری مراسم جشنهای گرانقیمت ۲۵۰۰ سالهی تاریخ شاهنشاهی ایران بود که در اکتبر ۱۹۷۱م (۲۰-۲۴ مهرماه ۱۳۵۰) در تخت جمشید برگزار شد.
بدین سان، یکی از دیرپاترین شبکههای کمونیستی در ایران و احتمالا تنها گروه چپ ایران که خود را وقف سازماندهی کارگران در هستههای سرخ کرده و به آموزش آگاهی طبقاتی به کارگران میپرداخت، به پایان خود رسید.
ساکا و موج نوی انقلابی ایران
در اواخر دههی ۱۹۶۰م (دهه ۱۳۴۰) در همان روزهایی که ساکا در حال شکلگیری و گسترش بود، شبکهی زیرزمینی نسل نوی از کوشندگان سیاسی که بعدها «چریکهای فدایی خلق» را به وجود آوردند، نیاز به چرخشی اساسی به سوی یک جنبش انقلابی مسلحانه را احساس میکردند. جزوهی جدلی «ضرورت مبارزهی مسلحانه و رد تئوری بقا»، نوشتهی امیرپرویز پویان (۱۳۲۵-۱۳۵۰)، از رهبران آینده، اما کمزیستهی چریکهای فدایی خلق، در این میان نقشی قطعی ایفا کرد. این جزوه در بهار ۱۹۷۰م (۱۳۴۹) نوشته شد، و در همان حال که اشارهی آن «تئوری بقا» در برگیرندهی نقد بیعملی حزب توده نیز بود، جزوه در واقع علیه نوعی از کنشگری برای ایجاد هستههای سرخ کارگری که ساکا آن را نمایندگی میکرد، نوشته شده بود. موضوع استدلال پویان، مردود دانستن سودمندی کوشندگی «سیاسی» و «صلحآمیز» به سبک ساکا بود، به شیوهای که تنها راه ممکن برای چپ را مبارزهی مسلحانه نشان دهد و کنشگران مردد نسل خود را در این جهت هدایت کند.
پویان استدلال میکند که تحت شرایط سرکوب پلیسی، روشنفکران انقلابی قادر به داشتن هیچگونه رابطهی مستقیم و استوار با تودهها نیستند.(۴۳) اتحاد روشنفکران انقلابی مارکسیست – لنینیست موکول به پذیرش مبارزهی انقلابی از سوی آنهاست.(۴۴) آنچه پویان «تئوری بقا» مینامد، تلویحا انتقاد از حزب توده است، اما از آنجا که آن هنگام حزب توده دارای هیچ سازمانی در ایران نبود («تشکیلات تهران» حزب توسط فعالین فاش و از گردونه بیرون شده بود)، این جزوه مستقیما ساکا را هدف میگرفت، نیرویی کارگری و کمونیستی که در مقابل مبارزهی مسلحانه آلترناتیوی ارائه میداد. در نقد ساکا، پویان مینویسد: «این نظریه [تئوری بقا] مایل است مبارزه را در حد امکانات بسیار حقیری که دشمن قادر به کنترل آن نیست، محدود سازد. یعنی تجمع ساده عناصری که هیچگونه کمیت چشمگیری ندارند – در حقیقت به زحمت از تعداد انگشتان تجاوز میکنند- و سپس اشتغال این عناصر به مطالعهی متون مارکسیستی و تاریخی با رعایت پنهانکاری. حوزهی فعالیت این عناصر در دورترین مرز خویش به تماسهای کاملا منفعل و پراکنده با مردمی از هر طبقه و قشر زیر سلطه محدود میشود. در چنین فعالیتی، هر عنصر تشکیلاتی به زندگی عادی خود ادامه میدهد و طبیعتا هیچگونه کوشش نیز برای تغییر آن ضرورت ندارد.»(۴۵)
روشن است که چگونه در همین پاراگراف پویان برای پیشبُرد موضع خود، فاکتهای ساکا را قلب میکند: به اعتبار دستگیری گستردهی ساکا، روشن است که «عناصر» ساکا از شمار انگشتان دست بسیار فراتر بودند، و نیز روشن است که پنهان ماندن ساکا به واسطهی «امکانات بسیار حقیر» آن نبود. باری، چنین است که پویان اهداف بلندمدت سازماندهی سرخِ کارگری را با متر و معیار انتظارات بیصبرانهی نسل عملگرای خویش میسنجد: او به فرصتی «متافیزیکی» اشاره میکند که گویا قرار است انقلاب در آن فرصتِ تاریخی نیامده رُخ بدهد. این ظاهرا نکتهای است که او میبایست در نوشتههای ساکا در آن زمان یافته بوده باشد، نوشتههایی که نویسندهی این پژوهش به آنها دسترسی نداشته است. پویان تاکید میکند که این فرصت و لحظهی تاریخی وجود ندارد(۴۶)، و لذا (برای ایجاد آن لحظه) کنش انقلابی ضرورت مییابد. آشکار است که ساکا هرگز نمیخواسته، و هرگز ادعا نکرده بوده، تا چنین لحظهای را ایجاد کند؛ این فرصت لحظهایست تاریخی، و پس زمانی مادیت خواهد یافت که شماری چندان از کارگران آمادهی ایجاد انقلاب کارگری باشند. و فلسفهی وجودی ساکا نیز، به همین منظور، بردن آگاهی طبقاتی به میان کارگران بود. اما از نظر نسلی عملگرا و بیتاب، مانند نسل پویان، این لحظه میبایست خلق شود. آنچنان که سهرابیان مشاهده میکند، اما، دو دهه کوشندگی فعالان ساکا در واقع نشان داد که ایجاد شبکههای سرخ کارگری با وجود حکومت پلیسی کاملا ممکن بود. گسترش هستههای ساکا در طول سالها فعالیتهای آن، و این واقعیت که ۱۳۰ نفر در ارتباط با این گروه محاکمه شدند، گواهی است بر امکان خلق شیوههای دیگر کنشکری؛ شیوههایی غیر از مبارزهی مسلحانه و جنگ چریک شهری.(۴۷) از یاد نبریم که علت لو رفتن گروه در چشم ساواک نیز همانا حمله و مصادرهی بانک اصفهان – به شیوهی گروههای چریکی- بود که توسط تنی چند از اعضا و بدون اطلاع گروه انجام گرفته بود.
شبهتاریخنگاری ساکا
بیژن جزنی (۱۳۱۶-۱۳۵۴) چهرهای است آشنا. او بنیانگذار گروهی بود که پس از حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل در استان گیلان و در فوریه ۱۹۷۱م (۱۹ بهمن ۱۳۴۹) اعضای باقیماندهی آن به گروهی دیگر (که پویان در رهبری آن بود) پیوستند و «چریکهای فدایی خلق» را پدید آوردند. پیش از همهی این رویدادها، جزنی در سال ۱۹۶۷م (۱۳۴۶) دستگیر و به زندان درازمدت محکوم شده بود. او معروفترین کتابش، «تاریخ سیسالهی سیاسی»، را در زندان نوشته بود. در غیاب پژوهشی عمده در تاریخ سیاسی معاصر، کتاب جزنی به زودی به مرجعی مهم در میان کنشگران نسل او بدل شد. از آنجا که این کتاب به صورت مخفیانه در زندان نگاشته شده بود، ناگزیر متکی به خاطرات و گفتههای کنشگرانی بود که جزنی میتوانست در زندان با آنان در تماس باشد. از این رو، کتاب جزنی دربرگیرندهی ادعاهای بیپایه و تحریفهایی بسیار است که با نظریات شخصیِ جزنی و احساسات او نسبت به دیگر گروهها درآمیخته شدهاند.(۴۸) مانند پویان، جزنی نیز در جُستوجوی آن بود که بتواند به گونهای تاریخی خوانندگان خود را متقاعد به ضرورت مبارزهی مسلحانه کند. پس او، باقر امامی را مامور پلیس مینامد، و لذا ساکا و گروههای پیشینهی آن را متهم میکند که به وسیلهی پلیس اداره میشدند.
به ادعای جزنی: «امامی، پس از آزادی [از زندان در سال ۱۹۵۲م – ۱۳۳۱]، فعالیتهای مشکوکی را آغاز کرد. او با ادارهی آگاهی تماس گرفت و از این پس تماس خود را با محافل پلیس حفظ کرد. عدهای از همکاران قدیمی امامی از این تماسها خبر داشتند، ولی امامی تماس خود را جنبهی ضداطلاعاتی داد و قصد خود را کسب اطلاعات از پلیس و فریب دادن آن اعلام میکرد.»(۴۹)
چنین موضوعی نمیتوانسته برای کسی دانسته بوده باشد، مگر برای شورویها؛ چرا که امامی پیشتر کمونیستی در خدمت او.گ.پ.او. بود. طبعا به اعضای دیگر گروه نیز، همچون کسانی که سادهلوحانه آلتِ دست واقع شده بودند، نگریسته میشد. جزنی در همین کتاب و با همین منطق «گناهکارپنداری به سبب رابطه» کنشگران چندی را نیز متهم به همکاری با پلیس میکند.(۵۰) جزنی امامی را مامور پلیس خوانده و ادعا میکند که هم یکا و هم «ک.د.س.ک» را او ایجاد کرده و وحدت آنان ساختگی بوده است.(۵۱) بدین ترتیب، جزنی میخواهد ثابت کند که همهی شبکههای غیرمسلحانه در فرجام یا به خدمت پلیس در آمدند و یا آلت دست پلیس شدند. و پس، وی استدلال میکند که تنها راه سازماندهی مقاومت در ایران همانا از راه کنش مبارزهجویانهی زیرزمینی است.
جالب آن که جزنی مدتی در زندان در کنار برخی اعضای ساکا مانند اردین و سهرابیان بوده است، اما به گزارش سهرابیان، او هرگز در مورد تاریخ ساکا با اعضای گروه مشورت نکرد. در عوض، به گفتهی سهرابیان، جزنی کاملا به گفتههای عبدالله مهری اتکا کرده بود، فردی که دارای اطلاعات کافی در مورد ساکا و پیشینههای آن نبود. سهرابیان در مورد دلیل مشورت نکردن جزنی با اعضای ساکا از حسن اردین نقل قول میآورد. به گفتهی اردین: «[رفیق] جزنی برای اثبات صحت مشی مسلحانه و مردود دانستن به اصطلاح مشی «سیاسیکاری» ما نیازی به تحقیق از ما نداشته است؛ زیرا در هر صورت او باید به بطلان خط مشی ما میرسید.»(۵۲)
نتیجهگیری
ساکا و گروههای پیشینهی آن نمایندهی سنتی سی ساله در میان چپ ایران هستند؛ سنتی به فراموشی سپرده شده برای ساختن شبکههای کارگری در جهت تاثیرگذاری بر دگرگشت اجتماعی. از کروژوکها تا ساکا، کوشندگان این شبکههای کارگری نه تنها مورد آزار و اقدامات سرکوبگرانهی حکومت ایران، بلکه مورد اتهام و تحریف گروههای چپ – از حزب توده تا پایهگذاران چریکهای فدایی نیز- قرار گرفتند. و افزون بر اینها، کیش شخصیت درونسازمانی و و جزماندیشیهای خود را نیز تاب آوردند. موفقیت این شبکهها به سادگی قابل اندازهگیری نیست، و به واقع و رویهمرفته، کنشگران این شبکهها در برپایی یک جنبش کارگری موثر موفق نبودند. با این همه، تجربهها و روش کوشندگی آنان در تاریخ پس از انقلاب مشروطهی ایران بیهمتا است. اعضای گروه در حالی که تمایلی محتاطانه به شوروی داشتند، اما استقلال خود را از اتحاد شوروی حفظ کردند و از سرنوشت حزب توده در بدل شدن به عامل اجرای سیاست خارجی شوروی در ایران اجتناب کردند. شکاف میان چین و شوروی در دههی ۱۹۶۰، موجب گرایش امامی به سوی چین شد؛ در حالی که ساکا همچنان گروهی مستقل باقی ماند. ساکا و گروههای پیشینهی آن، نمایندهی گرایشی در مارکسیسم بودند که در برابر حزب حرفهای روشنفکران انقلابی، بر جنبشها و شبکههای خودسامانده کارگری، پای میفشرد. از تنی چند که کارگر نبودند بگذریم، اکثریت قاطع اعضای گروه، از کروژوکها تا ساکا، کارگرانی بودند که به گفتهی سهرابیان، کمسواد بودند. در این جنبه، ساکا و گروههای پیشینهی آن در واقع نمودارگر میراث حزب کمونیست ایران بود؛ حزبی که طبق اساسنامهاش عضوگیری از ناکارگران را ممنوع کرده بود. هر چند ساکا و گروههای پیش از آن چنین قاعدهای نداشتند، شیوه و طبیعت رابطههای اعضا، و نیز شیوهی کنشگری و شبکهسازی آنها، از ساکا و پیشینههای آن گروههای به راستی کارگری ساخته بودند. هر چند امامی، با وجود اعمال پرسشبرانگیز و ارتباطها و پیشینهی مشکوکش، فرد اصلی در برپایی این گروهها به نظر میرسد، اما در واقع حضور همیشگی کارگرانی مانند سهرابیان، مرادیان، و اُردین بود که موجب تداوم و نوزایی چندبارهی گروه میشد. پس، با وجود حضور تنی چند که کارگر نبودند در شبکههای پیدرپی از کروژوکها تا ساکا، سنتی که ساکا آن را نمایندگی میکند را باید نمونهای از یک تلاش اصیل ایرانی برای آفریدن و تداوم هستههای سرخ کارگری دانست.
* * *
پانوشتهها و منابع:
۱- آلبرت سهرابیان، خاطرات آلبرت سهرابیان: برگی از جنبش کارگری کمونیستی ایران. هانوفر: بیدار، ۱۳۷۹.
۲- کروژوک، (Кружок) واژهای روسی است و معنای «حوزه» یا «محفل» است.
۳- حزب توده ایران در زمان شکلگیری خود سازمان جوانان حزب توده ایران را زیر نظر دکتر رضا رادمنش عضو کمیتهی مرکزی حزب به وجود آورد.
۴- ییدْرو (Ядро) واژهای است روسی به معنای «هسته» و جمع آن یادْر (ядра) میباشد. روشن است که این نامگذاریهای روسی نشان از تحصیل امامی در روسیه و نفوذ ادبیات سیاسی روسیهی انقلابی بر نگرش او دارد.
۵- در زبان ارمنی دو گونه تلفظ میشود: آوانس یا هوانس.
۶- سهرابیان، خاطرات، ص ۳۸. و همچنین بنگرید به: گزارش سفیر امریکا مایکل ر. گانِت (Michael R. Gannett)، معاون دوم سفارت آمریکا (بخش مربوط به «سازمان مرکزی اطلاعات» یا «سی.آی.اِی») به تاریخ ۱۰ آوریل ۱۹۵۴. این گزارش مربوط به بخشی از فعالیتهای کمونیستی در ایران است.
۷- سهرابیان، خاطرات، ص۳۹.
۸- «آرشیو ملی ایالات متحده» (USNA) سند شماره: ۷۸۸.۰۰۱/۴-۱۰۵۴. [یادداشت ویراستار (دکتر شاکری): گزارش آمریکا ظاهرا توسط کورش شهباز، مشاور سیاسی و کارمند سفارت آمریکا، تهیه شده است. اما سهرابیان (خاطرات، ص ۱۳۵) آمده است که امامی به رفقای نزدیک خودش گفته بود که در سالهای ۱۹۵۷-۱۹۵۸م (۱۳۳۶-۱۳۳۷) با یک فرد آمریکایی که خود را «محقق» امور توسعهی اقتصادی ـ اجتماعی معرفی کرده بود، به همراه یک مترجم، که احتمالا شهباز بوده، ملاقاتی داشته است. او خواسته بود تا با امامی و نظرات او آشنا شود. امامی بدو گفته بود که او یک «کمونیست تک و تنها» است و سپس اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور را برای محقق آمریکایی شرح داده بود. سهرابیان میگوید که آنها بعدها پی بردند که فرد آمریکایی یکی از مشاوران نظامی آمریکا (به گفتهی سهرابیان «مستشار آمریکایی») بوده است. این فرد احتمالا مایکل گانِت، منشی دوم سفارت، که معمولا افسر سی.آی.ای هم هستند، بود.]
۹- «چکا» (ЧК) یا «کمیسیون فوقالعاده» (чрезвыча́йная коми́ссия) در سال ۱۹۱۷ به عنوان نخستین سازمان امنیتی اتحاد شوروی شکل گرفت و فلیکس دزرژینسکی، کمونیست لهستانی، به فرماندهی آن منتصب شد. «چکا» در سال ۱۹۲۲ به «او.گ.پ.او» بدل شد. سازمان امنیتی «کا.گ.ب» (کمیتهی امنیت ملی) که در سال ۱۹۵۴ تشکیل شد از اعقاب «چکا» است.
۱۰- سهرابیان، خاطرات، ص۳۸-۵۳.
۱۱- «او.گ.پ.او» oгпу)) یا «فرماندهی سیاسی مشترک حکومتی» زیر نظر شورای کمیسارهای خلق اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، پلیس مخفی سراسری اتحاد شوروی، از ۱۹۲۲ تا ۱۹۳۴ بود.
۱۲- آرشیو ملی ایالات متحده. سند شماره: ۱۰۵۴ – ۷۸۸.۰۰/۴.
۱۳- نگاه کنید به مقالهی خسرو شاکری، «آیا شوروی در تاسیس حزب توده ایران نقش داشت؟»
Cosroe Chaqueir, «Did the Soviets Play a Role in Founding the Tudeh Party in Iran?» Cahiers du monde russe, Volume 40, no. 3 (1999). 497-528.
و نیز نگاه کنید به: ایرج اسکندری، «چند نکتهی اساسی دربارهی بنیادگذاری حزب توده ایران و تحول آن». «دنیا» شمارهی ۳ (دوره سوم) (شهریور ۱۳۵۳/اوت ـ سپتامبر ۱۹۷۴)، ۲-۷. و نیز بنگرید به: سهرابیان، خاطرات. صص۵۴-۵۵.
۱۴- بیژن جزنی، «تاریخ سی سالهی سیاسی» (سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، جمهوری فدرال آلمان، بیتا)، ص۱۰۲. همچنین نگاه کنید به سند آرشیو ملی ایالات متحده شماره: ۱۰۵۴ – ۷۸۸.۰۰/۴. گزارش این سند روایت جزنی را تایید میکند، اما میگوید که امامی اعضای کروژوکها را به درون حزب توده فرستاد تا با نفوذ خود سبب گرایش حزب به سوی نظر امامی در مورد تشکیل حزب کمونیست شوند [که حتی اگر این روایت درست باشد، که البته ممکن به نظر میرسد، روشن است این اتفاق نیفتاد].
۱۵- سند آرشیو ملی ایالات متحده شماره: ۱۰۵۴ – ۷۸۸.۰۰/۴.
۱۶- سهرابیان، خاطرات، ص۶۵.
۱۷- پیشین، ص۶۹.
۱۸- نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری (تهران: موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، ۱۳۷۱)، ص۴۶۸.
۱۹- سهرابیان، خاطرات، صص۷۲-۷۳.
۲۰- پیشین، ص۷۰.
۲۱- سند آرشیو ملی ایالات متحده شماره: ۱۰۵۴ – ۷۸۸.۰۰/۴. و نیز بنگرید به: سهرابیان، خاطرات، صص۷۷-۷۸.
۲۲- سهرابیان، خاطرات، ص۸۲.
۲۳- سند آرشیو ملی ایالات متحده شماره: ۱۰۵۴ – ۷۸۸.۰۰/۴. و نیز بنگرید به: جزنی، «تاریخ سی سالهی سیاسی»، ص۱۰۳.
۲۴- جزنی، «تاریخ سی سالهی سیاسی»، ص۱۰۳.
۲۵- سند آرشیو ملی ایالات متحده شماره: ۱۰۵۴ – ۷۸۸.۰۰/۴ ادعا میکند که امامی به سبب داشتن حامیانی در داخل دستگاه حکومتی بیگناه شناخته شد. با این همه، امامی از دسامبر ۱۹۴۹ تا اوت ۱۹۵۳ (یا شاید ۱۹۵۲) در زندان به سر بُرد. برخلاف گفتهی سهرابیان، سند اطلاعاتی آمریکا مدعی است که امامی با سفارت شوروی در تهران در تماس بوده و گزارشهای هفتگی به سفارت شوروی میداده است. بنا بر این گزارش: «بدین ترتیب، یکی از این گزارشهای هفتگی امامی به سفارت شوروی مخفیانه به دست پلیس افتاد و به همین خاطر امامی دستگیر شد و سروان فضلالهی، دادستان نظامی، برای امامی تقاضای ده سال زندان به جُرم جاسوسی برای شوروی کرد. وی در مارس ۱۹۵۳ مورد عفو قرار گرفت و از زندان آزاد شد» (پیشین).
۲۶- سهرابیان، خاطرات، ص۱۳۳.
۲۷- پیشین، صص۱۳۹-۱۴۷.
۲۸- پیشین، صص۱۴۲، ۱۴۷.
۲۹- پیشین، ص۱۵۷.
۳۰- پیشین، صص۱۴۷-۱۴۸.
۳۱- پیشین، صص۱۴۸-۱۴۹.
۳۲- پیشین، ص۱۵۱. باید یادآوری کرد که امامی منابع مالی ساکا را، در جریان عشقی بیسرانجام، به مصرف شخصی رسانده بود. او قصد داشت مبلغی که برای مصرف شخصی استفاده کرده بود را پس از فروش قطعه زمینی که مادرش به نام او کرده بود، به گروه بازپردازد.(پیشین، صص۱۵۴-۱۵۵). کیانوری در خاطراتش، روایتی جعلی از ماجرای مرگ امامی ارائه میدهد و میگوید: «افراد (اعضای ساکا) مطلع میشوند که امامی پولهای سازمان را برای مصارف شخصی خرج میکند و تصمیم به محاکمهی او میگیرند، ولی امامی پیش از محاکمه – در اواسط دههی چهل- خودکشی میکند.»(کیانوری، خاطرات، ص۴۶۸) البته برای خوانندهای که با دقت و تامل رویدادها را پیگیری میکند، روشن است که اشاره به محاکمهی درونگروهی یادآور محاکمههای استالینی است. انتساب چنین روشهایی به گروهی مانند یکا یا ساکا چنان نچسب است که در اینجا نیازی به رد کردن ادعای کیانوری نمیبینیم.
۳۳- سهرابیان، خاطرات، ص۱۵۲.
۳۴- پیشین، ص۱۵۷.
۳۵- پیشین، صص ۱۵۷-۱۵۹.
۳۶- پیشین، ص۱۶۱.
۳۷- پیشین، صص۱۶۱-۱۶۴.
۳۸- پیشین، صص۱۶۲-۱۶۷.
۳۹- پیشین، ص ۱۶۹. همچنین نگاه کنید به: جزنی، «تاریخ سی سالهی سیاسی»، ص۱۰۴.
۴۰- سهرابیان، خاطرات، صص۱۶۹-۱۷۱.
۴۱- پیشین، ص۱۷۲.
۴۲- «مصاحبهی مطبوعاتی و رادیوتلویزیونی مقام امنیتی ایران.»، «کیهان»، شمارهی ۴۱۳۶ (۲۶ دی ۱۳۵۰).
۴۳- امیرپرویز پویان، «ضرورت مبارزهی مسلحانه و رد تئوری بقا»، (تهران: نشر گام، ۱۳۵۷)، ص۲. در همین زمینه نیز نگاه کنید به کتاب همین نویسنده، اودیسهی چریکی (به انگلیسی)، فصل ۴.
۴۴- پویان، «ضرورت مبارزهی مسلحانه»، ص۱۲.
۴۵- پیشین، ص۱۵.
۴۶- پیشین، ص۱۶.
۴۷- نگاه کنید به: سهرابیان، خاطرات، صص۱۸۲-۱۸۵.
۴۸- روشن است که تحریفهای کتاب جزنی از گسترهی ساکا فراتر میرود. در مورد چند تحریف که در کتاب جزنی وجود دارد، نگاه کنید به مقالهی خسرو شاکری:
Cosroe Chaqueri, “The Iranian Left in the Twenties Century: A Critical Appraisal of its Historiography.” Revolutionary History Vol. 10, no. 3 (2011). 195-230.
و نیز بنگرید به مقالهی پیمان وهابزاده:
Peyman Vahabzadeh, “Bizhan Jazani and the Problem of Historiography of the Iranian left.” Iranian Studies Vol. 36, no. 1 (2005). 167-78.
اگر چه اثر تاریخی جزنی شایستهی رفرانس شدن در مورد تاریخ جنبش چپ و کمونیستی ایران در سدهی بیستم است، اما نمیتواند به عنوان منبعی معتبر استفاده شود. با این همه، گسترهی تاثیر تاریخنگاری جزنی آن چنان است که در توصیف یک جملهای ساکا در زیر عنوان «کمونیسم» در دانشنامهی ایرانیکا (جلد ششم، صص۹۵-۱۱۲)، نویسندهی مقاله تراب حقشناس (ص۱۰۶) به نادرست به کتاب «تاریخ سی سالهی سیاسی» جزنی متکی میشود.
۴۹- جزنی، «تاریخ سی سالهی سیاسی»، ص۱۰۳.
۵۰- برای مثال، جدا از برخی اتهامها که فرصت اشاره بدانها در اینجا نیست، جزنی در اتهام شگفتانگیزی به دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجهی دکتر مصدق در دولت جبهه ملی، که پس از کودتای ۱۳۳۲ اعدام شد، میزند مبنی بر آن که دکتر فاطمی پیش از پیوستن به مصدق، جاسوس دستگاه اطلاعاتی انگلیس بوده است.(جزنی، «تاریخ سی سالهی سیاسی»، ص۵۹)
۵۱- پیشین، ص۱۰۳.
۵۲- این گزاره از حسن اُردین در خاطرات سهرابیان (ص۲۸۹) نقل شده است. در نگرش چپ ایران در دههی ۱۳۵۰ غالبا گرایش «نظامی» و مبارزهی «سیاسی» در تقابل با یکدیگر قرار داده میشدند. حسن اردین از سالهای ۱۳۳۰ در یکا فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۹ با دیگر اعضای ساکا دستگیر شد. اردین پس از انقلاب نیز به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد و در اول ماه مه ۱۳۶۲ در تهران اعدام شد.
* * *
معرفی نویسنده:
پیمان وهابزاده از سال ۱۹۸۹ در کانادا زندگی میکند. او دکترای جامعهشناسی دارد و دورهی دو سالهی فوقدکترا در علوم سیاسی را نیز پشت سر گذاشته است. از این نویسنده و پژوهشگر، سه کتاب به زبان انگلیسی منتشر شدهاند.
* Articulated Experiences: Toward A Radical Phenomenology of Contemporary Social Movements (State University of New York Press, 2003);
* A Guerrilla Odyssey: Modernization, Secularism, Democracy and the Fadai Discourse of National Liberation in Iran, 1971-1979 (Syracuse University Press, 2010);
* Exilic Meditations: Essays on A Displaced Life (H&S Media, 2012).
کتابهای فارسی وهابزاده شامل سه کتاب شعر: «در تلاش گفتن» (۱۳۷۳)، «وقت ورود زمان» (۱۳۸۱)، و «دکترم و من: خاطرات زخمی شفا(نـ)یافته» (۱۳۹۲)؛ سه مجموعه داستانهای کوتاه به نامهای «در من چه مردهست؟» (۱۳۷۵)، «گیلاسهای آبی» (۱۳۸۶) و «رویای وریا» (۱۳۹۱) هستند. از او همچنین یک مجموعه مقاله به نام «شعر رُخداد تجربه: به سوی پدیدار شناسی شعر» (۱۳۸۵) و یک کتاب خاطرات به نام «کتاب علی: بازتابهایی بر زندگی کوتاه احمدعلی وهابزاده» (۱۳۸۸) منتشر شدهاند. او همچنین در ویراستاری شش جلد از کتابهای دفتر شناخت، که در دههی ۱۹۹۰ منتشر شدند، با منوچهر سلیمی همکاری داشته است. تازهترین کتاب او که تحقیقی زندگینامهای است، «پرویز صدری: نمایی از یک زندگی سیاسی و راز تداوم یک راز»، نام دارد که به زودی منتشر خواهد شد. نوشتههای آکادمیک، شعرها، مقالات، داستانها، و گفتوگوهای او به زبانهای انگلیسی، فارسی، کردی، و آلمانی منتشر شدهاند. در حال حاضر وهابزاده دانشیار جامعهشناسی در رشتهی تئوری و جنبشهای اجتماعی، و نیز مدیر گروه «اندیشههای فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی» (رشتهی تخصصی تئوری و فلسفه برای دورههای فوقلیسانس و دکترا) در دانشگاه ویکتوریا در غربیترین جزیرهی کاناداست و بیرون از دانشگاه، روزها را به همراه دوستانش به کوهنوردی و طبیعتگردی میپردازد.
این مقاله نخستین بار در سال ۲۰۱۱ در فصلنامهی انگلیسی تاریخ انقلابی ویژهی «چپ در ایران» و به ویراستاریِ میهمان پروفسور خسرو شاکری منتشر شد که رفرانس آن در زیر میآید.
Revolutionary History, “The Left in Iran, 1941-1957,” Vol. 10, No. 3 (2011); Guest Editor, Cosroe Chaqueri
www.revolutionaryhistory.co.uk