«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
برتولت برشت –
کی بود که هفت دروازهی تِب رو ساخت؟
کتابها پُر اسم پادشاههان.
شاهها بودن که تخته سنگهای ناهموار رو به دوش کشیدن؟
یا بابل، که صد بار نابود شد،
هر دفعه کی بود که باز سر پاش کرد؟
تو کدوم خونهی لیما،
شهری که تو طلا غرق شده بود،
کسایی زندگی میکردن که خونهها رو ساخته بودن؟
یا اون عصر دلانگیز که دیوار چین کامل شد
بناهاش کجا رفتن؟
امپراطوری رُم پُر طاق نصرته؛
کی اونها رو علم کرد؟
اصلا سزار از کی برده بود؟
حتا تو آتلانتیس افسانهای،
اون شبی که دریا قورتش داد
آدمهایی که غرق میشدن هنوز سر بردههاشون فریاد میکشیدن.
اسکندر جوان هندیها رو شکست داد؛
خودش تنهایی؟
سزار گلها رو از بین برد؛
یعنی حتا یه آشپز هم تو لشکرش نبود؟
فیلیپ، شاه اسپانیا
وقتی کشتیهاش غرق شد، فرار کرد؛
اما کس دیگهای این وسط اشکی نریخت؟
فردریک آلمانی جنگ هفت ساله رو برد؛
اما کی بود که همراهش پیروز میشد؟
هر صفحه یه پیروزی؛
اما خرج جشن پیروزی رو کی میده؟
هر ده سال یه مرد بزرگ؛
اما کی هزینهی پادوها رو میده؟
نمونهها خیلی زیادن؛
درست مثل سئوالها.
برگرفته از: «محاکمات عالی¬جناب روفوس»