«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
پل الوار – برگردان: مجتبی میثمی –
بر كتابچههای مدرسهام
بر نیمكتها و بر درختان
بر شن¬ها و بر برفها
مینویسمت.
بر هر صفحه كه میخوانم
بر هر صفحه كه نانوشته مانده است
بر سنگ و خون و كاغذ یا خاكستر
مینویسمت.
بر قابهای زرین
بر نبرد افزار پیكارگران
و بر تارک تاج شاهان
مینویسمت.
بر شگفتیهای شبانه
بر لحظههای خوش روزها
و بر روزگاران سرخوشی پیوندها
مینویسمت.
بر تكه پارههای آبی آسمان زندانی
بر خورشید فرو فتاده در مردابهای عَفن
و بر دریاچهی روشن از ماهتاب
مینویسمت.
بر صحرا و بر افق
بر بالهای پرندگان
و بر سایههای چرخنده به سان پرههای آسیاب
مینویسمت.
بر هر نفخهی سپیدهدمان
بر دریا و بر كشتیها
و بر ستیغ كوهساران
مینویسمت.
بر جوشش آرام ابرها
بر نفیر خروشان تندرها
و بر پهنهی هاشورهای سرد و درهم باران
مینویسمت.
بر هر شكل گیرا
بر زنگ رنگها
و بر هر حقیقت مادی
مینویسمت.
بر كوره راههای بیدار شده از خواب
بر گذرگاههای گسترده به هر سو
و بر میدانهای پُر آشوب
مینویسمت.
بر چراغهایی كه روشن میشوند
بر چراغهایی كه خاموش میشوند
و بر خانههای باز به هم متحد شدهام
مینویسمت.
بر سگ بازیگوش و ملوس خود
بر گوشهای تیز كرده
و بر پاهای ریزهاش
مینویسمت.
بر آینه كه به سان دوپارهی میوه
اتاقم را بر میتابد
و بر بستر صدفگونهی خالیام
مینویسمت.
بر سر در خانهام
بر هر شیئی محرم
و بر رقص آرام آتش
مینویسمت.
بر هر جان موافق
بر پیشانی رفقا
و بر هر دستی كه دراز میشود
مینویسمت.
بر روزنی كه تفتیش ناگهانی را برمیتابد
و بر لبان هشدار دهنده
از پس دیوار سكوت
مینویسمت.
بر خانههای امن لو رفته
بر شناسههای سلامتی سوخته
و بر دیوارهای اندوه
مینویسمت.
بر گریز ناخواسته
بر هالههای قرنطینگی
و بر گامهای مرگ
مینویسمت.
بر سلامتی باز یافته
بر خطرهای از سر گذشته
و بر امید برجاتر از همیشه
مینویسمت.
به نیروی شگرف یك واژهی جانبخش
زندگی را از نو میآغازم.
زاده شدم كه تو را بشناسم
كه تو را بخوانم
آزادی!