«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
مایا آنجلو – برگردان: آزاد عندلیبی –
پرندهی آزاد
میوزد
بر گُردهی باد
شناور بر معبر رود
تا سرمنزل هموارهاش
موج میخورد بالهایش در تُرنجهی آفتاب و
بیهراس
آسمان را ازآن خود میداند. ــ
پرندهی دیگر اما
قفسیِ حصر تنگ و تارش
هیچ نمیبیند جز مات میلهها
بالهایش را چیده
بسته پاهایش را
از این روست که گلوش میگشاید به آواز.
میخواند
پرندهی اسیر
آوازش هراسان، از آن چه نشناخته.
همه آرزوست اما
میشود آواز دورش را
از روی آن ماهور شنید
زیرا که او
آزادی را به آواز میخواند. ــ
پرندهی آزاد در اندیشهی نسیمی دیگر است
در اندیشهی بادهای شرطه که از راه آه درختان میوزند
و کرمهای چلّه که در روشنای مرغزاران سپیده منتظرند
آسمان را
به نام خود میخواند او. ــ
پرندهی اسیر اما بر مزار آرزوها میماند
سایهاش نعرهی کابوس را فریاد میکند
بالهایش را چیده،
بسته پاهایش را
از این روست که حنجره میگشاید به آواز.
میخواند
پرندهی اسیر
آوازش هراسان، از آن چه نشناخته.
همه آرزوست اما
میشود آواز دورش را
از روی آن ماهور شنید
زیرا که او
به آواز میخواند آزادی!