«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
خسرو شاکری –
گفتن ندارد که هر گفتاری پیرامون تکوین و گسترش نهضت کارگری ایران میباید ضرورتا از فروپاشی نظام سنتی جامعهی ایران، نظام پیشسرمایهداری عصر قاجاریه، آغاز شود.
آغاز فروپاشی نظام سنتی ایران را میتوان به طور عام از اواسط دوران قاجار دانست که طی آن نفوذ اقتصاد استعماری شتاب بیشتری یافت. پس از عقد قراردادهای ترکمنچای و گلستان، و سپس قرارداد ایران-انگلیس متعاقب شکست ایران در جنگ هرات، شرایطی به دولت مغلوب ایران تحمیل شد که بر طبق آنها تولیدکنندگان و تجار ایران در وضعیت نامساعدی نسبت به رقبای خارجی، به ویژه سرمایهداران انگلیسی و روسی، قرار گرفتند. مثلا معافیت سرمایهداران و دلالان خارجی از پرداخت ۵ درصد مالیات راهداری، علاوه بر ارزانی محصولات خارجی، موجب شد که کالاهای خارجی آهسته آهسته کالاهای ایرانی را از بازار بیرون برانند. تفوق کالاهای خارجی در بازار ایران طی نیمهی دوم سدهی نوزدهم میلادی نه تنها بازرگانان، بلکه نیز صنعتگران ایرانی را به ویرانی روزافزون کشاند. در حالی که بازرگانان بزرگ توانایی آن را داشتند که با خرید اراضی خالصه و امثالهم خود را از مهلکهی ورشکستگی نجات دهند و گهگاه از طریق تولید محصولات کشاورزی مورد نیاز صنایع استعماری، همکار سرمایهداران خارجی شوند؛ صنعتکاران و روستائیان ایرانی با از دست دادن وسائل محقر تولید خود از کار بیکار شده، راه مهاجرت در پیش گرفتند.
بنا بر اطلاعاتی که مورخین به دست آوردهاند، تولیدکنندگان ایرانی در اثر پدیدهی گفته شده در بالا مجبور به ترک وطن شده، به هندوستان، آمریکای شمالی، و بیش از همه قفقاز و آسیای مرکزی، مهاجرت میکردند. مهاجرت ایرانیان به قفقاز و آسیای مرکزی بیشتر از این رو شدت یافت که در این زمان سرمایهداری نوپای روس در حال گسترش سریع در این مناطق بود و لذا نیاز روزافزون زمینداران و نمایندگان ایشان – دولت روسیه- با جنبش کارگری نیرومندی روبرو شد که با سیاستهای تحمیلی و استثماری آنان دست به مقاومتی روزافزون میزد. به همین دلیل، ورود نیروی کار ارزانقیمت ایرانی میتوانست انحصار نیروهای کارگری مبارز در این مناطق را شکسته، سطح دستمزدها را به حداقل ممکن تقلیل دهد. بنا بر آمار استخراجی مورخان شوروی از آرشیوهای روسیهی تزاری، از سال ۱۸۴۵ به بعد هزاران مهاجر ایرانی پای پیاده از نقاط شمالی، گاه حتی از نقاط جنوبی، ایران به سوی مناطق شمال مرزهای کشور کوچ میکردند. موافق بخشنامههایی که از حکام دولتی این مناطق به جا مانده، دولت روسیه چنین مهاجرتهایی را حتی تشویق نیز میکرده است. به طور مثال، میتوان یادآور شد که تنها از شهر تبریز در سال ۱۸۹۱ نزدیک به ۲۷هزار ویزا برای مهاجران ایرانی صادر شده است. همین رقم در سال ۱۹۰۳ به۳۳ هزار رسید و یک سال بعد در تمام ایران بیش از ۷۱ هزار ویزای مهاجرت برای ایرانیان صادر شد. علاوه بر این باید یادآور شد که بسیاری بدون اجازهی رسمی دولت تزاری، از روی استیصال، بدون اجازهی قانونی از مرز میگذاشتند و ناگزیر در شرایط بدتری استخدام میشدند. گفتنی است که تعداد روستائیان بیشتر بود، لذا کارگران غیرماهر اکثریت نهدهم مهاجران را تشکیل میدادند.
این کارگران ناچار در بدترین و سختترین اوضاع و احوال استخدام میشدند. حاکم شهر گنجه (الیزابت پل) در گزارشی نوشت: «تبعهی ایران فقیری است که در کشور خودش به دست دولت خودش غارت شده، صبح مطمئن نیست که شبش را در کجا به روز خواهد آورد، دم صبح مطمئن نیست که در طول روز تکه نانی به دست میآورد یا نه.» کارگران فقیر فلاکتزدهی ایرانی را در قفقاز «همشهری» مینامیدند. و این واژه در آن زمان، بنا بر قول مورخان شوروی، معادل حیوان بود؛ زیرا وضع زندگی کارگران مهاجر ایرانی از وضع حیوانات بهتر نبود. کارگران مهاجر ایرانی بنا بر حرفهایی که داشتند به دستههای زیر تقسیم میشدند: ۱- فعله (کارگر کشاورزی)، ۲- رنجبر (کارگر غیرمهاجری که مزد خود را به جنس دریافت میداشت)، ۳- حمال یا حمبال (باربران، بنادر، باراندازها و غیره)، ۴- مزدور (کارگران صنعتی کارخانهها).
وضع رقتبار و زندگی بخور و نمیر ایرانیان مهاجر که پس از طی صدها کیلومتر به پای پیاده میبایست از دسترنج ناچیز خود بهای تکهنانی را هم پسانداز کنند و برای خانوادهی چشم به راه خود بفرستند، طوری بود که به هر کاری تحت هر اوضاع و احوالی تن در میدادند و بدین جهت مورد سوءاستفادهی کارفرمایان قرار میگرفتند. از جمله، به هنگام استخدام کارگران ایرانی از آنان میخواستند به قرآن قسم یاد کنند که به عضویت هیچ اتحادیهی کارگری در نیایند. پس، از کارگران ایرانی توقع میرفت که نه تنها در اعتصابات کارگری این مناطق شرکت نکنند، بل عنداللزوم به عنوان اعتصابشکن نیز علیه برادران غیرایرانی خود وارد عمل شوند. بنا بر مقالهای که یکی از فعالین حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در اوائل سدهی کنونی تحت عنوان «حوادث ایران و بازار کار در باکو» نوشت، ارتش بیکارانی که وضعیت اقتصادی کارگران باکو را تهدید میکند، عمدتا از کارگران مهاجر ایرانی تشکیل شده است. وی میافزاید که اینان نه تنها به سازماندهی کم روی میآورند، بلکه از نظر آگاهی نیز در سطح نازلی قرار دارند. و درست همین مشکل بود که سوسیال دموکراتهای قفقازی را بر آن داشت تا در میان کارگران ایرانی به کار سیاسی بپردازند.
از همین جا بود که نخستین نطفههای اتحادیههای کارگری ایران و سپس سوسیال دموکراسی (اجتماعیون – عامیون) ایران بسته شد. گفتنی است که نخستین سازمانی که به تبلیغ در میان ایرانیان آگاه در قفقاز پرداخت، همان سازمان «همت» بود که برخی از ایرانیانی که سوسیال دموکراتهای ایران را به وجود آوردند در درون آن پرورش سیاسی یافتند. سوسیال دموکراتهای ایرانی سپس با توجه به اوضاع و احوال فرهنگی حاکم بر ایران، اقدام به تاسیس سازمان مجاهدین کردند که شعبات وسیعی در شهرهای شمال و مرکزی ایران داشت.
نقشی که کارگران ایران در جنبش انقلابی مشروطه ایفا کردند، شاید به اندازهی کافی مورد تاکید قرار نگرفته است. در این جا همین قدر کافی است گفته شود که بدون شرکت موثر سازمان سیاسی-نظامی سوسیال دموکراتها و مجاهدین، هرگز مشروطهخواهان بر نظامیان دستپروردهی روسی که زیر فرمان محمدعلیشاه قرار داشتند، چیره نمیشدند. همان کارگرانی که چندی پیش از آن پای پیاده برای تکه نانی به قفقاز رفته بودند و برای ادامهی حیات مادون بشری به هر کاری – حتی اعتصابشکنی علیه رفقای کارگر خود در قفقاز- تن در میدادند، اکنون به آگاهی سیاسی، مسلح به تفنگ و بمب، فعالانه علیه دولتمندانی که فقر و سیهروزی میلیونها ایرانی را موجب شده بودند، مبارزه میکردند.
کارگران ایرانی که از هستی ساقط شده بودند، در جنبش انقلابی مشروطه جنگیدند و جان دادند، اما به دلائل گوناگون و به ویژه به این دلیل که در رهبری سیاسی جنبش انقلابی نقش تعیینکننده نداشتند، سهمی از پیروزی به دست نیاوردند. در فردای پیروزی انقلابیون، فرصتطلبان بر همهی اهرمهای قدرت چنگ افکندند. کارگران را در همان اوضاع و احوال نکبتبار گذشته باقی گذاشتند و انقلاب به شکست انجامید. این را هم ناگفته نباید گذاشت که علیرغم این که صنایع داخلی نتوانسته بود در اثر عدم توانایی در رقابت با کالاهای خارجی جان بگیرد، برخی کارخانهها همچنان به حیات خود ادامه میدادند. در این کارخانههای کوچک یا کارگاهها، کارگران از سطح آگاهی بالایی برخوردار نبودند. با این همه، برخی از کارگران و کارکنان خدمات در جنبش انقلابی مشروطه شرکت جستند که از آن جملهاند کارگران چاپخانهها که با تشکیل نخستین اتحادیهی کارگران در داخل ایران، طلیعهداران نهضت کارگری در ایران شدند. در کنار کارگران چاپخانهها باید از کارکنان مثلا پست و تلگراف نیز یاد کرد که با اعتصاب خود ضربهای هر چند کوچک به رژیم فاسد قاجار وارد آوردند. از همان زمان جنبش انقلابی مشروطه، خواستهای منفی کارگران که در وضع غیرقابل تحملی زندگی میکردند، فراموش نمیشد. به طوری که یکی از سوسیال دموکراتهای قفقازی که در آن زمان برای شرکت در جنبش انقلابی به ایران آمده بود، طی نامهای به پلخانف، پدر مارکسیسم روسیه، نوشت: «کارگران سه کارگاه دباغی تبریز برای تحقق خواستهای صنفی خود وارد اعتصاب شدهاند. این کارگران که تعدادشان ۱۶۵ نفر بود مورد حمایت سوسیال دموکراتها قرار گرفتند.»
خواستهای کارگران به شرح زیر بود:
۱- اضافه دستمزد به مبلغ یک شاهی و نیم، بابت هر قطعه پوست؛
۲- استخدام و اخراج کارگران و شاگردان کارگاه با موافقت کارگران؛
۳- تامین شرائط بهداشتی؛
۴- پرداخت مخارج بیماری توسط کارفرما؛
۵- پرداخت ۵۰ درصد از دستمزد به هنگام بیماری؛
۶- تقلیل اضافه کار؛
۷- پرداخت دو برابر دستمزد بابت اضافه کار؛
۸- عدم استفاده از اعتصابشکنان به هنگام اعتصاب کارگران؛
۹- پرداخت دستمزد به هنگام اعتصاب؛
۱۰- عدم اخراج کارگران به علت شرکت در اعتصاب.
این اعتصاب که در ۲۸ ماه اکتبر ۱۹۰۸ آغاز شده بود، بنا بر گزارشی که به پلخانف فرستاده شده، پس از سه روز با موفقیتی نسبی به پایان رسید. خواستهای ۱و ۸ و ۱۰ کارگران برآورده شد. کارگران برای اولین بار طعم اتحاد و اتفاق خود را چشیدند و دانستند در سایهی وحدت عمل میتوانند آهسته آهسته کارفرمایان جبار و ستمگر را مجبور به قبول خواستهای حقهی خود کنند. اما شکست جنبش انقلابی مشروطه و تامین سلطهی مجدد مرتجعین، رشد و گسترش نهضت سندیکایی ایران را کاهش داد. تنها با تشدید بحران سیاسی-اقتصادی پس از جنگ جهانی اول بود که بار دیگر کارگران چاپخانهها با طرح خواست هشت ساعت کار در روز در زمان صدارت وثوقالدوله دست به مبارزهی اعتصابی زدند و دولت و کارفرمایان را مجبور به عقبنشینی کردند. پیروزی کارگران چاپخانهها موجبات تشویق دیگر کارگران ایران را، حداقل در شمال کشور، فراهم آورد. علاوه بر این، گفتنی است که بحران سیاسی-اقتصادی جهان تاثیرات خود را در میان ایرانیان مقیم قفقاز و آسیای مرکزی نیز بر جا نهاده بود.
انقلابیترین عناصر سوسیال دموکراسی ایران، با تشکیل حزب عدالت در سال ۱۹۱۶ در باکو، نطفهی تشکیل حزب کمونیست ایران را بسته بودند. بالا گرفتن امواج انقلاب در شمال ایران و به ویژه در گیلان، انقلابیون ایرانی مهاجر را به سوی ایران کشاند. از سوی دیگر، تاثیرات انقلاب اکتبر در ایران چنان بود که حتی اقشار غیرکارگری نیز در اوضاع و احوال بحرانی کشور به انقلاب کشیده شده بودند و زمینهی مساعدی برای فعالیت انقلابیها در میان تمام اقشار و طبقات ضدامپریالیست فراهم آمده بود. در شمال ایران، کارگران ایرانی دست به تشکیل اتحادیههای کارگری زدند. با این که تعداد کارخانههای ایران ناچیز بود و تعداد کارگران ایرانی به بیش از چند هزار نفر در هر رشتهای بالغ نمیشد، اتحادیههای صنفی در همان سالهای اول پس از انقلاب اکتبر تشکیل یافت. شورای اتحادیههای تهران – که کارگران چاپخانهها، خبازی (نانوایی)ها، کارمندان تجارتخانهها، پستچیها، تلگرافچیها، کارگران کفاشی، خیاط، و یراقباف را متحد میکرد- در ۱۹۲۰ تشکیل شد که تعدادشان بنا بر رقم ارائه شده از جانب سلطانزاده به ۱۰هزار بالغ شد. بنا بر گزارشی که رفیق سلطانزاده به بینالملل سرخ کارگری (پروفین ترن، Profintern) داد، اتحادیههای کارگری با این که تازه تشکیل شدهاند، طی شش ماه آخر سال ۱۹۲۱ دست به چند اعتصاب موفقیتآمیز زدند: نظیر اعتصاب کارگران نانوائیهای تهران، کارگران چاپخانهها، سقطفروشها، کارگران و کارمندان پست (تهران)، کارگران پست (در انزلی) و غیره. تمام این اعتصابات جنبهی صرفا اقتصادی داشت. فقط اعتصاب معلمان مدارس ملی، در ژانویهی ۱۹۲۲ (بهمن ۱۳۰۱)، که ۲۱ روز طول کشید، سرانجام به صورت تظاهرات سیاسی در آمد و موجب سقوط کابینهی قوامالسلطنه شد. بدین ترتیب، اتحادیههای صنفی رفته رفته نقش چشمگیری در صحنهی سیاسی ایران بازی میکنند.[۱] اتحادیههای کارگری در شهرهای دیگر ایران نیز به وجود آمد. کارگران شهرهای رشت، بندرانزلی، و تبریز متحد شدند و در سال ۱۹۲۲ – بنا بر قول سلطانزاده- وسیلهی محمد دهگان در حدود ۲۰ هزار کارگر ایرانی در داخل ایران در چهارچوب شرایط به فعالیت مشغول بودند.
فعالیت روزافزون سندیکای کارگری در ایران طبیعتا خشم هیات حاکم ایران را به سرکردگی رضاخان سردار سپه برمیانگیخت. تسلط هر چه بیشتر حکومت دیکتاتوری رضاخان با سرکوب مداوم اتحادیههای کارگری و دیگر سازمانهای اجتماعی مترقی همزمان و همآهنگ بود. رضاخان برای تامین سلطهی بلامنازع خود مجبور بود با تکیه به ارتش ضدانقلابی خود سختترین فشار را بر مترقیترین نیروهای اجتماعی، که سندیکاها از مهمترین آنها بودند، وارد آورد. اما علیرغم این فشار، کارگران ایرانی تا حد ممکن به مبارزهی خود حتی به شکل نیمهعلنی و مخفی ادامه دادند.
از همان سال اول تشکیل شورای اتحادیههای کارگری تهران، که رهبری آن با سید محمد دهگان ناشر روزنامهی «حقیقت» بود، فعالیت برای سازماندهی وسیعترین تودههای کارگری ایران که در صنعت نفت جنوب متمرکز بودند، آغاز شد. کارگران نفت، مانند برادران مهاجر خود در قفقاز، به علت ویرانی خانه و کاشانهی خود مجبور به ترک روستای محل کار و زندگیشان شده بودند. اینان در کنار کارگران هندی و پاکستانی (که سطح مهارتشان از کارگران ایرانی بالاتر بود) کار میکردند و در عین حال رابطهی خود را با روسای خویش قطع کرده بودند. کارگران پاکستانی و هندی نفت جنوب که از امتیازات نسبی برخوردار بودند، در عین حال از اولین دستهی کارگرانی بودند که برای احقاق حقوق پایمال شده خود دست به اعتصاب زدند. با ورود اپوزیسون کارگری به مناطق نقت جنوب ایران، اولین حوزههای مخفی سندیکایی تشکیل شد. اما بهعلت پائین بودن سطح آگاهی سیاسی کارگران تازهپا، که هنوز در چهارچوب فکری روستاها قرار داشتند، امر سازماندهی کار آسانی نبود و نتایج کار درازمدت پُرمشقت مخفی پس از سالها آشکار شد. نخستین اعتصاب بزرگ نفت جنوب در سال ۱۳۰۸ حاصل این کار باحوصله و پُررنج اپوزیسیون کارگری ایران بود. اعتصاب کارگران نفت جنوب که در روز اول ماه مه (۱۹۲۹) (۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۰۸) آغاز شد، بنا بر گزارش ماموران شرکت سابق نفت، به خاطر خواستهای زیر سازمان داده شد:
۱- قبول نمایندگان کارگران در ادارهی محل کار و هیات بهداشتی؛
۲- افزایش دستمزد به ۴۵ ریال؛
۳- پرداخت دستمزد به هنگام بیماری؛
۴- تامین مسکن از طرف شرکت نفت؛
۵- روز کار شش ساعته (با توجه به گرمای هوا)؛
۶- جلوگیری از ویرانی خانههای کارگران؛
۷- همطرازی کارگران ماهر ایرانی با هندیها؛
۸- مقامات ایرانی مرجع رسیدگی شکایات باشند؛
۹- کارمندان دفتری ایرانی همطراز هندیها باشند؛
۱۰- اختلافات بین ایرانیان و اروپائیان و نیز شرکت نفت، در دادگاههای ایرانی مورد رسیدگی قرار گیرد؛
۱۱- حقوق بازنشستگی پرداخت شود و در صورت فوت به فرزندان کارگران تعلق گیرد؛
اعتصاب به حق کارگران نفت جنوب بلافاصله با اقدامات سرکوب رژیم رضاخانی و ولینعمتاش امپریالیسم بریتانیا مواجه شد. نه تنها پلیس محلی، بل ارتش قزاق نیز فراخوانده شد تا اعتصاب را خفه کند. ناو جنگی امپریالیسم به نام «سیکلامن» وارد آبهای آبادان شد و موضع تهدیدآمیز به خود گرفت. مقالهای در روزنامهی «تایمز لندن» منتشر شد (که از طرف شرکت سابق نفت تنظیم شده بود) و این اعتصاب را به تحریکات «اتحاد شوروی» نسبت داد؛ امری که همواره مستمسک دولتهای ضدکارگری است. در این اعتصاب ۴۵ تن از کوشندگان سندیکا دستگیر و زندانی شدند، اینان طبق معمول از جانب شهربانی، رُکن دوم ارتش، و کارآگاهی رضاخانی متهم به شرکت در یک «توطئهی بلشویکی» شدند. اما چنین سرکوبی، و حتی ضعفهای اساسی سندیکای کارگران نفت که مخفیانه عمل میکرد، مانع از آن نشد که فعالیت ادامه یابد.
فعالین سندیکائی ایران به دیگر شهرها نیز روی آورده بودند. از این جمله بود فعالیت ایشان برای اعتصاب کارخانهی کازرونی «وطن» در اصفهان. پس از مدتها کار سیاسی و سندیکایی در بین کارگران، سرانجام روز اول ماه مه ۱۳۱۰ کارگران این کارخانه، در چهارباغ اصفهان، روز بینالمللی کارگران را جشن گرفتند. در همین روز بحث مفصلی بین کارگران پیرامون لزوم اقدام به یک اعتصاب به منظور بهبود بخشیدن به وضع کارگران صورت گرفت. کارگران پس از تنظیم خواستهای خود، روز چهارم ماه مه (۱۵ اردیبهشت) را برای آغاز اعتصاب تعیین کردند. اعتصاب شروع شد. پلیس بلافاصله دست به عمل زد. و ۲۵ تن از فعالان و رهبران اعتصاب را دستگیر، زندانی و تبعید کرد. اما با این همه کارگران توانستند به برخی از خواستهای خود دست یابند. این خواستها عبارت بودند از:
۱- آزادی تشکل سندیکایی؛
۲- تغییر دستمزد از کارمزدی به ماهانه؛
۳- هشت ساعت کار روزانه و حداقل دستمزد پنج ریال؛
۴- نیمروز استراحت، اضافه بر جمعهها؛
۵- لغو مقررات کنترل به هنگام ورود به کارخانه؛
۶- لغو مقررات جریمه و تنبیه بدنی کارگران از طرف کارفرما؛
۷- جبران مخارج بیماری و پرداخت صدمهی بدنی وارده در سر کار؛
۸- پرداخت کُلیهی مخارج بیماری؛
۹- تعطیل کارخانه در روزهای تعطیل رسمی کشور؛
۱۰- پرداخت دو برابر مزد برای ساعات اضافه کار؛
۱۱- حداکثر روز کار ۱۰ ساعته (با اضافه کار)؛
۱۲- تامین وسائل و امکانات بهداشتی در کارخانه؛
۱۳- پرداخت تنظیم و بدون وقفه دستمزد؛
رهبری این اعتصاب با کارگر فعال مترقی، سید محمد اسماعیلی معروف به «سید محمد تنها»، بود که در این اعتصاب دستگیر شد و پس از هفت سال در زندان قصر به شهادت رسید. یاران دیگر او در سالهای حکومت سرکوب رضاخانی عبارت بودند از علی شرقی، محمد انزابی، و پوررحمتی که همگی در عنفووان جوانی به نهضت کارگری جلب شده، طی سالها مبارزه به رهبری آن رسیده بودند و سرانجام هر سه در زندانهای رضاخان به قتل رسیدند. از دیگر رهبران جنبش کارگری در این سالها باید از سید تقی حجازی، کارگر جوان چاپخانه یاد کرد که در سال ۱۹۲۸ در کنگرهی بینالملل کارگری سرخ شرکت جست و در بازگشت به ایران در بندرانزلی دستگیر و در زیر شکنجه به قتل رسید. از دیگر فعالین جنبش سندیکایی ایران، سیفی (رضا غلام عبداللهزاده) بود که در کنگرهی چهارم بینالملل سرخ شرکت داشت و پس از تشریح وضع کارگران ایران نطق خود را به شرح زیر خاتمه داد: «به نظر من میرسد که در تزهای کنگره به وضع کشورهای نیمه مستعمره در خاورنزدیک بسیار کم پرداخته شده است. اتحادیههای کارگری در این جا بسیار کم تجربهاند. باید به اینها از همه جانب کمک رساند… ما به برنامه نیازمندیم… ما هیچ دستورالعملی در اختیار نداریم و اتحادیههای کارگری نه تنها نمیدانند چگونه باید از منافع کارگران دفاع کرد، بلکه حتی نمیدانند چگونه کارگران را باید سازمان داد. لذا باید به این جنبه از فعالیتها توجه بیشتری مبذول داشت و کشورهای مورد بحث را در تشکل اتحادیههای کارگری از طریق برنامه و سازمان مورد حمایت قرار داد…»[۲]
آنچه سیفی در کنگرهی چهارم بینالملل کارگری سرخ میگفت، بیان وضع واقعی کارگران ایران بود که در کشوری مبارزه میکردند که هنوز صنعت در اقتصادش نقش ناچیزی داشت، تعداد کارگران اندک بود، فشار و اختناق پلیسی هر گونه اعتراضی را در نطفه خفه میکرد، و علاوه بر اینها جنبش کارگری جوان از تجربهی زیادی برخوردار نبود. درست در همین اوضاع و احوال بود که «قانون» سیاه ۱۳۱۰ (قانون مصوب مجلس فرمایشی پهلوی برای سرکوب «مقدمین علیه امنیت کشور») وسیلهی قانونی سرکوب تمام نیروهای مترقی جامعه را فراهم آورد و سندیکاهای کارگری نیز مشمول همین قانون شدند. زندانها از فعالان سندیکایی پُر شد و بسیاری از آنان در اثر وضع طاقتفرسا و شکنجههای ضدانسانی در زندان، دیگر هرگز روی آزادی را ندیدند.
پس از شهریور ۱۳۲۰ و فرار رضاخان از ایران، فعالیتهای سندیکایی در ایران از سر گرفته شد. اما متاسفانه به علت عدم مطالعه، کمبودها، و فقدان تجربیان مثبت و منفی گذشته، جنبش سندیکایی پس از شهریور ۲۰ باز میبایست دوران طفولیتی از سر بگذراند. آزادیهای نسبی آن دوران به رشد کمی اتحادیههای کارگری کمک فراوان کرد. اتحادیههای پراکنده و کارگری در همان سال در «شورای متحدهی مرکزی کارگران ایران» گرد هم آمدند. فشار روزافزون اعتصابی کارگران که به ویژه در دوران سخت جنگ بیش از هر طبقهی اجتماعی بار سنگینی نبرد ضدفاشیسم در ایران را به دوش داشتند، طبقهی حاکمهی ایران را به وحشت انداخت. اینان در زیر فشار وابستهی کارگری «دولت کارگری» انگلستان در تهران، که معتقد به انجام یک سلسله رفرمهای اجتماعی بود، اولین قانون کار ایران را به تصویب رساندند. اما این قانونی نبود که تامین کنندهی منافع آنی کارگران در آن زمان باشد. مبارزه همچنان ادامه مییافت و نه تنها در جهت تامین منافع صنفی خود کارگران، بل همچنین به منظور جلوگیری از تحدید آزادیهای دموکراتیک در جامعه. ارتجاع به منظور سرکوب فکری کارگران، در کنار سرکوب پلیسی، دست به مانور تازهای زد و با ایجاد سندیکاهای «زرد» تحت رهبری «کارگران باسابقه»ای چون مهندس خسرو هدایت و مهندس شریفامامی کوشید کارگران ایران را از مبارزهی جدی باز دارد. در این دوران علیرغم سیاستهای نادرست رهبری حزب توده ،که جنبش کارگری را آلت دست خود قرار داده بود، کارگران ایران به دستآوردهای زیادی نائل شدند. پس از کودتای ۲۸ مرداد و سرکوب همهی نیروها و گروههای مترقی، جنبش سندیکایی ایران نیز مجددا دچار از هم پاشیدگی شد، اما مبارزات پراکندهی کارگران ایران همچنان ادامه یافت تا سرانجام به سال ۱۳۵۷ با رشد و گسترش خود نقش تعیین کنندهای در سرنگونی رژیم ضدکارگری پهلوی ایفا کرد.
و اما در مورد پیشینهی برگزاری جشن اول ماه مه… اگر چه اطلاعات کافی در دست نیست، میتوان تصور کرد که از همان آغاز جنبش مشروطهی ایران، سوسیال دموکراتهای انقلابی به برگزاری این جشن همت گماشتند. این جشن، به احتمال قوی در شهرهای تهران، تبریز، رشت و انزلی برگزار شده است. اسناد تاریخی نشان میدهد که این روز پس از انقلاب اکتبر، به هنگام اعتلای جنبشهای انقلابی در شمال ایران جشن گرفته شد.
کارگران ایران، هر چند که تعدادشان محدود بود، با تعطیل کارخانهی خود در برگزاری این جشن همت میگماشتند. روزنامهی «حقیقت»، که ارگان نیمه رسمی اتحادیههای کارگری پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بود، طی مقالهای به تشریح این روز تاریخی پرداخت. یک سال پس از توقیف این نشریه، روزنامهی «کار»، به سردبیری ابوالفضل لسانی (که در آن زمان رئیس اتحادیهی معلمین بود و بعدها سناتور شد) پیرامون جشن اول ماه مه یادداشتهایی منتشر کرد. بعدها، پس از تقویت حکومت رضاخان و سرکوب نیروهای مترقی و به ویژه اتحادیههای کارگری، رنجبران ایران ناچار شدند جشن اول ماه مه را در باغی در اطراف شهرها و به دور از چشم پلیس مخوف رضاخان برگزار کنند. پس از تجدید فعالیت حزب کمونیست ایران، در پائیز ۱۳۰۶ (۱۹۲۷)، فعالیت سندیکایی نیز تشدید شد. در سال ۱۳۰۷، سازمانهای کارگری که تجدید حیات یافته بود روز اول ماه مه را در تهران و شهرهای صنعتی برگزار کردند. بنا به نوشتهی مجلهی «ستاره سرخ»، ارگان تئوریک «حزب کمونیست ایران»، این جشن ماهیتی سیاسی داشت و از طرف حزب برگزار شده بود. در اعلامیهای که برای دعوت به این جشن پخش شد، رضاخان را آلتدست امپریالیسم انگلستان معرفی کرده، کارگران را فراخوانده بودند تا مبارزه خود را علیه سلسلهی پهلوی تشدید کنند. در این روز که بر اثر یورش پلیس صدها کارگر مبارز دستگیر شدند، عدهای از عناصر میانهرو اصلاحطلب – از قبیل میرزا شهاب و سلیمان میرزا اسکندری (که بعدها موسس حزب توده شد)، نیز حاضر بودند. اینان، برحسب گزارش مجلهی «ستاره سرخ»[۳] از ترس پشت درخت مخفی شده بودند و از ایراد سخنرانی سر باز زدند!
در این روز، کارگران خواستهای زیر را مطرح کردند:
۱- آزادی اعتصاب؛
۲- آزادی اجتماعات؛
۳- روز کار هشت ساعته؛
۴- ممنوعیت کار کودکان؛
تظاهرات عظیم کارگری بعدی، در ایران، روز ۱۱ اردیبهشت ۱۳۰۸ در آبادان صورت گرفت که طی آن هزاران کارگر نفت دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب که مدت درازی به طول انجامید، با دستگیری صدها کارگر فعال سرکوب شد که شرح آن پیش از این گذشت. سرکوب وحشیانهی این اعتصاب به دست پلیس و ارتش رضاخانی و سازمان پلیسی شرکت نفت نتوانست کارگران ایران را مرعوب کند، و مبارزه همچنان ادامه یافت. اعتصاب بزرگ دیگر کارگران که در بالا از آن نیز سخن گفتیم، به دنبال برگزاری جشن اول ماه مه در سال ۱۳۱۰ آغاز شد. در این سال، یعنی در سالی که «قانون سیاه» ضدسوسیالیستی به«تصویب» رسید، سرکوب نیروهای انقلابی به مراتب شدیدتر شد و با دستگیری تقریبا کُلیهی عناصر فعال جنبش کارگری جوان و نوپای کشور و اختناق حاکم بر مناطق کارگری، فعالیت رو به تعطیل گذاشت.
تجدید حیات جنبش کارگری در سالهای جنگ بینالمللی دوم و پس از فرار رضاخان صورت گرفت. در این دوران، جنبش سندیکایی ایران که از کادرهای باتجربه و ورزیدهی پیشین خود محروم شده بود، زیر رهبری حزب توده و سیاستهای نادرست، انحرافی، سازشکارانه و رفرمیستی آن قرار گرفت. پرداختن به این دوره، از حوصلهی این مختصر خارج است. تنها گفتنی است که در این دوران، بر خلاف گذشته، امور اتحادیههای کارگری را حتی در ناچیزترین موارد (از قبیل قرائت قطعنامهها) روشنفکران حزبی در دست داشتند. در این دوران نیز تظاهرات و جشن کارگران از تجاوز و تعدی نیروهای «انتظامی» پهلوی در امان نماند. چنان که مثلا در روز اول ماه مه (۱۱ اردیبهشت) ۱۳۲۵، شش کارگر در شهر کرمانشاه به دست پلیس بهقتل رسیدند.
در سال ۱۳۲۴ خواستهای زیر از طرف «شورای متحده مرکزی» که رضا روستا، عضو کمیتهی مرکزی حزب توده، در راس آن قرار داشت، به نام کارگران، اما از زبان ایرج اسکندری بیان شد:
۱- آزادی و دموکراسی؛
۲- رنجبران ایران متحد شوید؛
۳- ما کار میخواهیم؛
۴- بیکاری صدها هزار نفر را تهدید میکند؛
۵- قانون بیمه کارگران باید هر چه زودتر تصویب شود؛
۶- آزادی نطق و اجتماعات باید طبق قانون اساسی تامین گردد.(۴)
از این سال به بعد، جشن اول ماه مه در اغلب شهرهای ایران برگزار شد. یک سال بعد در میتینگ تهران باز قطعنامهی زیر از زبان اسکندری و به نام کارگران قرائت شد:
۱- اجرای فوری قانون کار و بیمههای اجتماعی؛
۲- تهیهی کار برای هزاران بیکار؛
۳- بهبود وضع فرهنگی و بهداشتی کارگران و تعلیمات اجباری؛
۴- تساوی دستمزد زنان و مردان؛
۵- اجرای کامل مقررات منشور ملل متفق راجع به آزادیهای اجتماعی و تساوی حقوق زنان؛
۶- مجازات ژاندارمهایی که کارگران را به ضرب گلوله کشتند و پایان دادن به خودسریهای ژنرال آمریکایی شوارتسکف؛(۵)
۷- تصویب قانون برای تعیین روابط عادلانه بین مالک و دهقان و جلوگیری از اجحافات مالکان و مأموران ژاندارمری و اصلاح اوضاع بهداشتی و فرهنگی دهقانان؛
۸- حل مسالهی آذربایجان به نحوی که اصلاحات اجتماعی معمول شده کاملا محفوظ بماند؛
۹- مبارزه با اصول فاشیستی و ارتجاعی که به اسامی و ماسکهای مختلف ظهور میکنند، همراه با سه خواست دیگر در زمینهی صلح، کمک به اسپانیای مبارز، و ملل آزادیخواه.(۶)
تا پیش از غیرقانونی کردن حزب توده در بهمن ماه ۱۳۲۷، که توطئهی آن از پیش توسط عناصر ارتجاعی به رهبری دکتر اقبال ترتیب داده شده بود، جنبش کارگری علیرغم رهبری رفرمیستی آن رشد یافت. اما پس از توطئهای که ارتجاع به بهانهی تیراندازی به شاه به مورد اجرا گذاشت و متعاقب آن حزب توده غیرقانونی اعلام شد و نیروهای مترقی در مجموع مورد سرکوب قرار گرفتند، آزادیهای اجتماعی و از جمله سندیکایی محدود شد. لیکن، با این همه، اول ماه مه را همه ساله جشن میگرفتند. جنبش سندیکایی به ویژه در دوران حکومت دکتر مصدق رونق تازهای یافت. همچنان که پیش از این اشاره رفت، پس از بیست و هشتم مرداد نیز مبارزهی کارگران علیرغم اختناق وحشیانهی پهلوی تا سرنگونی رژیم پهلوی ادامه یافت.
جنبش کارگری ایران که نطفههای اصلی آن نخست در خارج از مرزهای ایران و در کنار چاههای نفت باکو بسته شد و طی عمر نزدیک به هشتاد سالهی خود در نهضت ضدامپریالیستی ایران نقش بسیار مهمی ایفا کرده است، تاریخ پُر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته و هماکنون دستاندرکار ایجاد سندیکاهای مستقل خویش است. تردید نیست که این جنبش ضعفها و کمبودهای بسیار داشته، از جمله عدم تداوم سازمانی، که تا آنجا مانع از گسترش کیفی آن شد که هنوز نتوانسته است رهبری نهضت را به دست گیرد. تجربیات تلخ و شیرین نسلهای پیشین کارگران ایران، یا به نسلهای بعدی و کنونی منتقل نشده و یا دستکم به طور کامل و به نحو موثر انتقال پیدا نکرده است. مطالعهی جدی در جزئیات تجربیات گذشته، همچنین شناخت همهجانبهی تاریخ جنبش جهانی کارگری و دستاوردها و شکستهای آن میتواند به جنبش نوین کارگری ایران اعتلای تازهای ببخشد.
این را هم نباید ناگفته گذاشت که طی مبارزهی انقلابی چند سال اخیر، و به ویژه پائیز ۱۳۵۷، طبقهی کارگر ایران بیش از پیش به قدرت لایزال خود پی برده است. امروز کارگران ایران میدانند که همواره مجبور بودهاند کمرشکنترین ستمها و سختترین نحوهی استثمار را متحمل شوند، اما در عین حال میدانند که در سایهی اتحاد و اتفاق و در پرتو مبارزهی پیگیر و آگاهانه خود خواهند توانست آینده را کاملا از آن خود کنند، تامینکنندهی آزادی و بهروزی کُل جامعه باشند و هیچ قدرت مخالفی، به هر اندازه نیرومند و مهیب، هرگز نخواهد توانست تا دیرگاه در برابر نیروی این تضمینکنندگان راستین دموکراسی به پایداری ادامه دهد.
* * *
پاورقیها:
۱- اسناد جنبش کارگری… کمونیستی ایران، جلد ششم، انتشارات علم تهران ۱۳۵۸.
۲- همان جا.
۳- نگاه کنید به مجلهی «ستاره سرخ»، شمارهی ۱ و ۲- ۱۹۲۹؛ به علت عدم دسترسی به متن فارسی، ترجمهی آلمانی آن، که در کتاب زیر نشر یافته است، مورد استفاده قرار گرفت: «وضع طبقهی کارگر در ایران»، نشر برای کمیتهی اروپائی دفاع از حقوق کارگران ایران، سپتامبر ۱۹۷۸، ص ۳۱-۳۰.
۴- «ظفر»، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۲۴.
۵- همان ژنرالی که بعد به زاهدی کمک کرد تا کودتای ۲۸ مرداد را ترتیب دهد.
۶- «ظفر»، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۲۵.
منبع: «کتاب جمعه»، شمارهی ۳۳، سال اول، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۹،