«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
کارل مارکس – ترجمهی: روزبه آقاجری –
مقدمهی مترجم فارسی:
شاید تز سوم از تزهای فوئرباخ تنها متن مارکس دربارهی آموزش باشد که به فارسی ترجمه شده است. تا پیش از این، آنچه میتوان آن را نظریهی آموزشی (پداگوژیک) سوسیالیستی و کمونیستی خواند، یکسره برآمده از نوشتارگان شورویایی بود. هر چند خود مارکس هم جز در تکههایی پراکنده میان سخنرانیها و بخشهایی از سرمایه در جایی دیگر به مسالهی آموزش کاری ندارد، اما آنچه دربارهی این موضوع به فارسی در آمد ـ در چهارچوب رویکردی سوسیالیستی ـ حتا به همین تکهپارهها هم اشارهای نکرده است. ترجمهی این دو تکه از سخنرانی مارکس در نشستهای شورای عمومی انجمن بینالمللی کارگران صرفا برای توجه دادن به ملاحظات کسی است که درست در دورهای میزیسته که دیگر نظریهپردازان نام و نشاندار آموزش، مانند ماتیو آرنولد، میزیستهاند. از این لحاظ، این دو تکه میتوانند صرفا و صرفا نقطه آغازی برای مناقشه بر سر درک مارکس از آموزش عمومی باشند.
این دو متن از مجموعه آثار کارل مارکس و فردریش انگلس، جلد ۲۱، صص ۳۹۸-۴۰۰، منتشره در انتشارات بینالملل (Int. publication) ترجمه شدهاند. این دو تکه برگرفته از پیشنویس نشستهای شورای عمومی، در تاریخ ۱۰ تا ۱۷ آگوست ۱۸۶۹، هستند.
[I]
شهروند مارکس گفت: معضل عجیب و غریبی دربارهی این مساله وجود دارد. از یکسو برای تغییر در اوضاع و احوال اجتماعی، برپایی یک نظام آموزشی مناسب ضروری است و از سوی دیگر، یک نظام مناسب آموزش برای پدید آمدن، نیاز به تغییری در اوضاع و احوال اجتماعی دارد. به جایی بر میگردیم که آغاز کرده بودیم.
پرسشی که در این کنگرهها مورد بحث قرار گرفت این بود که آموزش ملی باشد یا خصوصی؟[۱] آموزش ملی به عنوان آموزش حکومتی در نظر گرفته میشد، اما لزوما چنین نبود. در ماساچوست هر شهری مجبور بود که مدرسههایی را برای آموزش ابتدایی همهی کودکان تدارک ببیند. در شهرهایی با بیش از ۵ هزار نفر جمعیت، مدارس مقاطع بالاتر برای آموزش فنی تدارک دیده شده بود، و همینطور در شهرهای بزرگتر برای سطوح بالاتر. دولت سهمی در این مدارس داشت، اما نه زیاد. در ماساچوست، یکهشتم مالیاتهای محلی خرج آموزش میشد؛ در نیویورک، یکپنجم. کمیتههای مدرسه که مدارس را مدیریت میکردند، محلی بودند، آنها معلمان را تعیین و کتابها را انتخاب میکردند. مشکل و خطای نظام [آموزش] آمریکایی این بود که بیش از اندازه محلی شده بود.، آموزش ارائه شده، به وضع فرهنگ غالب در هر منطقه بستگی داشت. البته گاهی سر و صدایی برای [اعمال] نظارت مرکزی برمیخاست. مالیاتدهی برای مدارس اجباری بود، اما حضور کودکان اجباری نبود. آن مالیاتها از داراییها داده میشد و مردمی که آن مالیاتها را میپرداختند، میخواستند که آن پول به شکلی مفید استفاده شود.
آموزش میتواند ملی باشد، بدون آن که حکومتی باشد. حکومت میتواند بازرسهایی تعیین کند و وظیفهشان را نظارت بر رعایت قوانین قرار دهد، درست مثل بازرسان کارخانه که بر رعایت قوانین کارخانه نظارت میکنند، البته بدون قدرت دخالت در خطسیر خود آموزش.
کنگره باید بدون هیچ تردیدی تصویب کند که آموزش باید اجباری باشد. همانطور که باید از کار کودکان جلوگیری شود، یک چیز قطعی و ضروری است: چنین کاری باید بدون کم شدن مزدها انجام شود و مردم باید بتوانند از آن استفاده کنند.
پرودونیستها مدعیاند که آموزش رایگان بیمعنا است؛ چرا که دولت پولش را میدهد؛ البته که کسی باید پولش را بدهد، اما نه از جیب آنهایی که استطاعت کمتری دارند. آموزش دانشگاهی نباید رایگان باشد.
نظر به این که آموزش پروسی بسیار مورد بحث قرار گرفته است، او [مارکس] نتیجه میگیرد که نظام پروسی تنها به درد پروراندن سرباز خوب میخورد [نه چیز دیگر].
[II]
شهروند مارکس گفت: روی نکات اصلی متفقالقولایم. این بحث با پیشنهاد تایید دوباره راهحل [تایید شده در کنگره] جنووا آغاز شد که میخواست که آموزش فکری[۲] باید با کار بدنی[۳] ترکیب شود، همراه با ورزشهای بدنی[۴] و مهارتآموزی فناورانه[۵]. چیزی بر خلاف آن نمیشود گفت.
مهارتآموزی فناورانه که نویسندگان پرولتری از آن دفاع میکنند، راهی است برای جبران کمبودهای ناشی از تقسیم کار که کارآموزان را از دستیابی به دانشی فراگیر دربارهی کارشان باز میدارد. این [نوع مهارتآموزی] حفظ کرده و بد فهمیده است آنچه را طبقهی متوسط آموزش فنی[۶] میخواند.
همانطور که خانم هریت لو[۷] دربارهی بودجهی کلیسا پیشنهاد داده، این که [دارایی و درآمد کلیسا به مدارس انتقال یابد] سیاستی خوب برای کنگره است تا مخالفت خود را با کلیسا ابراز کند.
پیشنهاد شهروند میلنر[۸] برای ارائه به مدارس مناسب نبود؛ نوعی از آموزش بود که جوانها باید از بزرگترهایشان در مبارزهی هر روزهی زندگی بیاموزند. او نباید [سخنان] وارن را مثل کتاب مقدس بپذیرد.، این، موضوعی بود که تعداد کمی میتوانستند با آن موافق باشند. باید بیفزاییم که چنین آموزشی نمیتواند در مدرسه ارائه شود، بلکه باید بزرگترها آن را منتقل کنند.
هیچ چیزی نباید چه به مدارس ابتدایی و چه بالاتر وارد شود که به تفسیر حزبی یا طبقاتی راه دهد. تنها موضوعاتی مانند علوم فیزیکی، گرامر و مانند آن برای مدارس مناسباند. برای نمونه فرقی نمیکند که قواعد دستور را یک محافظهکار مذهبی[۹] تشریح کند یا یک متفکر آزاد. موضوعاتی مانند اقتصاد سیاسی، مذهب و دیگر موضوعات [مانند اینها] نباید در مقطع ابتدایی تدریس شوند و نه حتا در مدارس مقاطع بالاتر. این نوعی از آموزش است که باید به بزرگسالان و معلمانی مانند خانم لو واگذار شود و همچنین در اتاقهای سخنرانی[۱۰] ارائه شود.[۱۱]
مسالهی لغو [هزینههای] ارتش[۱۲] در کنگرهی بروکسل طرح و حل شد. به نظر نمیرسد که طرح دوبارهی آن لازم باشد.
* * *
۱- مسالهی آموزش ملی در کنگرههای قبلی انجمن بینالمللی در جنوا (۱۸۶۶)، لوزان (۱۸۶۷( و بروکسل (۱۸۶۸) مورد بحث قرار گرفته بود.
۲- Mental education
۳- Bodily labour
۴- Gymnastics
۵- Technological training
۶- Technical education
۷- Harriet law
۸- جرج میلنر در نشستهای شورا در ۱۰ و ۱۷ آگوست ۱۸۶۹ پیشنهاد کرد که باید اقتصاد سیاسی بورژوایی به کودکان آموزش داده شود، که از منظر پرولتری قابل قبول نبود و در عمل صرفا به تاثیر ایدئولوژیک بورژوازی حاکم را بر نسل نوخاسته میافزود. میلنر مخصوصا تأکید کرد به ارائهی ایدهی «ارزش کار» و توزیع به شاگردها. او به ویژه ارجاع میداد به سوسیالیست اتوپیایی امریکایی وارن که نظریهی «مبادله برابر» (just exchange) را موعظه میکرد. [پانویس مترجمان مجموعه آثار به انگلیسی]
۹- Religious Tory
۱۰- Lecture room
۱۱- در ترجمهی این بخش به جای متن اصلی، یعنی «موضوعاتی که به نتیجهگیریهای متفاوت راه میدهند، باید حذف شده و به بزرگترها و معلمهایی مانند خانم لو واگذار شود که در حوزهی دین آموزش میدهند»، از متن دیگری استفاده کردم که مترجمان انگلیسی از گزارش نشست شورای عمومی در ۱۷ آگوست ۱۸۶۹ منتشر شده در روزنامهی The Bee-Hive (شمارهی ۴۰۱، ۲۱ آگوست ۱۸۶۹) نقل کردهاند و آن را در پانوشتهای خود آوردهاند. این متن دوم به نظرم بسیار دقیقتر و واضحتر آمد.[مترجم فارسی]
۱۲- مارکس به این دلیل به لغو ارتش دائمی اشاره میکند که در بحثها در نشستهای شورای عمومی، اکاریوس و رکلوس پیشنهاد افزایش منابع مالی برای آموزش عمومی را از طریق لغو هزینههای ارتش دائمی دادند.[پانویس مترجمان مجموعه آثار به انگلیسی]
«پروبلماتیکا»