«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
جان کی والتون – ترجمه و تخلیص: امین قضایی –
مقدمهی مترجم:
چارتیسم اولین ظهور سیاسی و صنفی طبقهی کارگر در انگلستان صنعتی در اوایل قرن نوزدهم بود. طبقهی کارگر برای اولین خود را به عنوان یک طبقه میشناسد و از طریق نمایندگان خود و حق رای همگانی تلاش میکند در بافت سیاسی جامعه سهمی ایفا کند. اما علیرغم بازشناسی هویت این طبقه برای خویش، جنبش چارتیسم نشان میدهد که طبقهی کارگر هنوز وضعیت موجود و روش مبارزه را نمیشناسد. چارتیسم مرحلهی نوزادی جنبش طبقهی کارگر بود و طبقهی کارگر قصد داشت در همان چهارچوب سیاسی و اقتصادی سرمایهداری همراه با طبقهی بورژوا و باقیماندهی اشراف و زمینداران، در قدرت و سیاست سهیم باشد. مطمئنا نه بورژوازی و نه اشرافیت چنین حقی را برای طبقهی کارگر به رسمیت نمیشناسد. بورژوازی در مرحلهی پاگیری و تثبیت خویش قرار داشت و بیشک مشارکت طبقهی کارگر در نظام سیاسی انگلستان را تحمل نمیکرد. بنابراین، چارتیسم با شکست مواجه شد و طی سه بار عریضهنویسی، هر بار با رد و تمسخر مجلس عوام (نمایندگان بورژوازی) مواجه شد و متعاقب آن شورش و سرکوب پلیسی از پی آمد. در آن زمان طبقهی کارگر که از مالکیت برخوردار نبود، حق رای و در نتیجه، حق ورود نمایندگان خود به این مجلس را نداشت. تنها بعدا و با تثبیت سیادت طبقاتی بورژوازی، پارلمانتاریسم به مجرایی برای ورود بوروکراسی صنفی کارگران به نظام سیاسی تبدیل شد و حق رای همگانی اعطا شد. از بستر این فعالیتهای سیاسی چارتیسم، طبقهی کارگر انگلستان جنبش صنفی قدرتمندی را به وجود آورد که علیرغم گرفتاری در بوروکراسی صنفی، توانست پایگاه قدرتمندی برای بینالملل اول در اواسط قرن نوزدهم شود. مارکس هویتیابی طبقهی کارگر را در جنبش چارتیسم خاطر نشان میکند:
«اما حق رای همگانی معادلی است برای قدرت سیاسی طبقهی کارگر انگلستان که در این کشور پرولتاریا اکثریت عمدهی جمعیت کشور را شکل میدهد. در این جا به مدتی مدید، اگر چه به صورت جنگ طبقاتی مخفیانه، آگاهی روشنی از موضع خود به عنوان یک طبقه کسب کرده است. در این جا حتا مناطق روستایی نیز هیچ دهقانی نمیشناسد، بلکه تنها زمینداران، سرمایهداران صنعتی مزارع کشاورزی و کارگران اجیر شده وجود دارند… نتیجهی ناگزیر آن برتری سیاسی طبقهی کارگر است… برای رای دادن فرد باید در روستاها، خانهای با ده پوند مالیات برای فقرا اجاره کرده باشد، در شهرستانها او باید مالک چهل شیلینگ پول نقد باشد و یا پنجاه پوند را در اجاره داشته باشد.»(اتحادیهی آزاد و چارتیستها، مقالهای از کارل مارکس درHerald Tribune، نیویورک)
صرفنظر از خوشبینی معروف مارکس به تغییر شرایط مبارزهی طبقاتی در انگلستان با اعطای حق رای همگانی و با نظر به اکثریت بودن پرولتاریا در این کشور، چارتیسم یک گام لازم (و البته تنها یک گام و نه چیزی بیشتر) برای مبارزهی طولانی طبقهی کارگر بود. برای مارکس و انگلس، همچنین پروسهی آگاهیبخش این مبارزه و کسب تجربهی طبقهی کارگر مهم بود. چارتیسم تغییراتی در بافت مبارزهی طبقاتی به وجود میآورد و با کنار زدن کامل اشرافیت، جنگ طبقاتی به مرحلهی مبارزه میان بورژوازی و پرولتاریا کشیده میشد. به نظر انگلس، چارتیسم جنبشی بود تا موجودیت دروغین اشرافیت را نشان دهد، با امید ظاهری به این که جمهوری را در این کشور برقرار سازد:
«همین شش بند منشور، که به بازسازی مجلس عوام منجر میشود و به نظر بیضرر میآیند، کافی است تا نظام مشروطهی انگلستان، ملکه و لردها، را سرنگون کند. عناصر اشراف و به اصطلاح سلطنتطلب نظام فقط وقتی میتوانند خود را حفظ کنند که بورژوازی به ادامهی موجودیت دروغین آنها علاقه دارد، اما امروز چیزی بیش از یک موجودیت ظاهری و دروغین ندارند. اما به محض این که عقیدهی واقعی عموم مردم در پشت مجلس عوام قرار گیرد، به محض این که نه تنها ارادهی بورژوازی، بلکه کُل ملت را داشته باشد، چنان کُل قدرت را جذب خواهد کرد که آخرین هالهی مقدس از کلهی سلطنت و اشرافیت بپرد.»(شرایط طبقهی کارگر انگلستان، جنبشهای کارگری- انگلس)
حق رای بر اساس مالکیت، برای مخاطب امروزی کمی عجیب به نظر خواهد رسید. اما واقعیت آن است که بورژوازی زمانی که موقعیت تثبیت شدهای نداشت و همچنان در جنگ طبقاتی با اشرافیت به سر میبرد، به مالکیت خود برعلیه طبقهی کارگر خود متوسل میشد. امیدوارم این تصور کودکانه از ذهنیت امروزی رخت بربندد که بورژوازی و سرمایهداری را همواره دارای نظامی دموکراتیک میپندارد. لازم به ذکر است که اگر چه برای طبقهی کارگران انگلستان، حق رای همگانی اولین ضرورت مبارزهی سیاسی و طبقاتی پرولتاریا بود، اما این را نباید با پارلمانتاریسم کانالیزه شدهی بورژوازی تثبیت شدهی امروزی مقایسه کرد. فعالین سیاسی کمونیست باید با مطالعهی تاریخ جنبشهای کارگری، توانایی ترسیم بافت جنگ طبقاتی را از دل ظواهر سیاسی موجود به دست آورند.
امین قضایی – ششم مه ۲۰۱۰
* * *
شرح وقایع جریان چارتیسم یا منشورگرایان
قانون اصلاحی، قانونگذاری انتخاباتی ۱۸۳۲
– مارس ۱۸۳۴: تبعید اعضای فدائیان تلپودل (روستای کوچکی در جنوب انگلیس) به استرالیا. فدائیان تلپودل، گروهی از کارگران بودند که به خاطر سوگند مخفیانه برای انجمن اخوت کارگران روستایی دستگیر شدند. انجمنهای اخوت نقش پیشتازی در شکلگیری اتحادیهها داشتند.
– جولای ۱۸۳۴: تصویب قانون جدید فقر. این قانون تحت تاثیر ایدههای مالتوسی، جایگزین قانون فقر قدیم در سال ۱۶۰۱ شده بود.
– ۱۸۳۵: شکلگیری انجمنهای کارگران و رادیکال.
– جون ۱۸۳۶: تشکیل انجمن کارگران لندن.
– ژانویهی ۱۸۳۷: تشکیل انجمن دموکراتیک شرق لندن.
– آوریل ۱۸۳۷: اعتصاب ریسندگان پنبه در گلاسگو و تاسیس دوبارهی اتحاد سیاسی بیرمنگام.
– نوامبر ۱۸۳۷: انتشار روزنامهی «ستارهی شمال».
– آوریل ۱۸۳۸: اتحاد بزرگ شمال در لیدز تاسیس شد.
– می ۱۸۳۸: منشور مردمی و اولین عریضهی ملی منتشر شد.
– جون ۱۸۳۸: اتحاد سیاسی شمال در نیوکاسل تشکیل شد
– سپتامبر ۱۸۳۸: جلسهی بزرگ در کارسالمور در منچستر.
– فوریهی ۱۸۳۹: مجمع عمومی طبقات زحمتکش در لندن تشکیل میشود.
– مارس ۱۸۳۹: لیگ مخالف قانون غله تاسیس شد.
– می ۱۸۳۹: مجمع عمومی به بیرمنگام میرود.
– جولای ۱۸۳۹: آشوبهای بول رینگ در بیرمنگام و توقف و دستگیری مردم؛ همایش به لندن برمیگردد. مجلس عوام اولین عریضه را رد میکند.
– سپتامبر ۱۸۳۹: همایش منحل میشود. پیشنهاد “ماه مقدس” (اعتصاب عمومی) منحل میشود.
– نوامبر ۱۸۳۹: قیام نیوپورت (بندر جدید شهری در انگلستان) و دستگیریها متعاقب.
– ژانویهی ۱۸۴۰: طرحهای شکست خورده برای شورش در برادفورد و شفیلد.
– فوریه – مارس ۱۸۴۰: محاکمهی چارتیستهای توقیف شده.
– جولای ۱۸۴۰: انجمن منشور ملی تاسیس میشود.
– آوریل ۱۸۴۱: انجمن ملی انگلستان برای ترویج پیشرفتهای سیاسی و اجتماعی مردم تاسیس میشود. “حرکت جدید” و اکانر به آن حمله میکنند.
– جولای ۱۸۴۱: انتخابات عمومی به تعلیق در میآید.
– آوریل ۱۸۴۲: کنفرنس اتحاد حق رای همگانی در بیرمنگام. انجمن چارتیستها در لندن جلسه میگذارند.
– می ۱۸۴۲: مجلس عوام دومین عریضه را هم نمیپذیرد.
– آگوست و سپتامبر ۱۸۴۲: اعتصاب عمومی در مناطق صنعتی شمال انگلستان با دخالت چارتیستها. توقیف رهبرن چارتیست.
– دسامبر ۱۸۴۲: نمایندگان چارتیست، اتحادیهی حق رای همگانی در بیرمنگام را ملاقات میکنند.
– مارس ۱۸۴۳: محاکمهی فرگوس اوکانر و پنجاه و هشت نفر دیگر در لانکاستر.
– سپتامبر ۱۸۴۳: انجمن چارتیستها پیشنویس طرح زمین را تهیه میکند.
– آوریل ۱۸۴۵: انجمن مشارکتی زمین چارتیستها تشکیل میشود.
– سپتامبر ۱۸۴۵: انجمن اخوت دموکراتها تشکیل میشود.
– جون ۱۸۴۶: قانون غلات عوض میشود.
– می ۱۸۴۷: قانون ده ساعت کار به تصویب میرسد.
– جولای ۱۸۴۷: ویگها انتخابات سراسری را میبرند، اوکانر در ناتینگهام پیروز میشود.
– فوریهی ۱۸۴۸: انقلاب در فرانسه.
– آوریل ۱۸۴۸: انجمن چارتیستها در لندن نشست برگزار میکند. مجلس عوام سومین عریضه را هم نمیپذیرد و تمسخر میکند.
– می ۱۸۴۸: مجلس ملی جلسه برگزار میکند.
– تابستان ۱۸۴۸: تظاهرات چارتیستها و بازداشتها.
– مارس ۱۸۵۰: جی . هنری و دموکراتهای لندن، کنترل مدیریت چارتیستها را به دست میگیرند.
– فوریهی ۱۸۵۱: درخواست فسخ کمپانی زمین.
– آوریل ۱۸۵۲ هارنی ستارهی شمال را میخرد.
– می ۱۸۵۲: انجمن چارتیستها در منچستر.
– جون ۱۸۵۲: فرگوس اوکانر دیوانه اعلام میشود.
– فوریهی ۱۸۵۸: آخرین انجمن ملی چارتیستها.
انگلستان صنعتی اواسط قرن نوزدهم ، که به سوی شدیدترین رکود اقتصادی خود پیش میرفت، شاهد اولین حضور تشکیلاتی طبقهی کارگر در عرصهی سیاست بود. چارتیستها با ارائهی شکایت و جمعآوری چندین میلیون امضا به مجلس عوام انگلستان، در پی اصلاح اجتماعی و سیاسی به نفع طبقهی کارگر در چهارچوب حقوقی بودند. مطالبهی عمدهی آنها اعطای حق رای همگانی با حذف شرط مالکیت بود، تا طبقهی کارگر نیز بتواند با شرکت در انتخابات وارد عرصهی سیاسی شود. این مطالبات ششگانه تحت عنوان منشور مردمی، سه مرتبه برای تصویب به مجلس عوام ارائه شد، که هر سه بار در جولای ۱۸۳۹، ماه می ۱۸۴۲ و آوریل ۱۸۴۸، توسط مجلس رد شد. نام چارتیست از همین منشور یا چارتی گرفته میشود که در هشتم ماه می ۱۸۳۸، با شش مطالبهی عمدهی ذیل منتشر شد:
۱- اعطای حق رای برای هر مرد بالای بیست و یک سال؛ ۲- رایگیری به صورت محرمانه؛ ۳- الغای شرط مالکیت برای عضویت در مجلس؛ ۴- پرداخت حقوق سالیانه برای نمایندگان؛ ۵- حوزههای انتخاباتی برابر؛ ۶- برگزاری انتخابات به صورت سالانه.
هدف اصلی این مطالبات، شرکت نمایندگان طبقهی کارگر در مجلس عوام بود. در سال ۱۸۳۲، اصلاحیهی انتخابات،Refron Act ، به طبقهی متوسط نیز حق رای اعطا کرد، اما حق رای را برای طبقهی کارگر به رسمیت نشناخت. مطالبهی اعطای حق رای همگانی برای هر مرد بالای بیست و یک سال، به وضوح به معنای مشارکت طبقهی کارگر در انتخابات است. دیگر مطالبات، تدارک پیشنیازهایی است برای تسهیل مشارکت سیاسی طبقهی کارگر. مطالبهی دوم، یعنی رایگیری به صورت محرمانه، برای ممانعت از رشوه، تحمیل و ارعاب منظور شده است. براندازی شرط مالکیت برای عضویت در مجلس، در این منشور با جمعآوری حداقل یکصد امضا از رای دهندگان محلی جایگزین شد. به این ترتیب، طبقهی کارگر میتوانست رای دهندگانی از طبقهی خود داشته باشد. پرداخت حقوق سالیانهی پانصد پوند، از نمایندگان طبقهی کارگر در مجلس عوام محافظت کرده و آنها را از امکان فساد و تطمیع با منافع طبقهی حاکم دور نگاه میدارد. حوزههای انتخاباتی با جمعیت برابر، مانع آن میشود که حکومت به نمایندگان حامی خود، حوزههای انتخاباتی وسیعتری ببخشد. برگزاری انتخابات سالیانهای، مطالبهای که هیچگاه تحقق پیدا نکرد، به این هدف مطرح شد که زندگی پارلمانی نمایندگان را از موکلین خود دور نگاه ندارد. چارتیستها این خطر را مد نظر داشتند که نمایندگان طبقات کارگر توسط مقتضیات طبقهی حاکم، به طبقهی خود خیانت کنند.
چند نکتهی جالب توجه در منشور چارتیستها قابل ذکر است. با وجود این که دستاندرکاران طرح منشور، کسانی مانند دانیل اوکانل،Daniel O’Connell، و فرانسیس پلیس، Francis Place، از منتقدین رادیکال اشرافیت بوده و از اصلاح قوانین مربوط به لردها دم میزدند، هیچ ذکری از مجلس اعیان در منشور به چشم نمیخورد.(جان. کی. والتون. صفحهی ۷) هیچ چالش آشکاری هم با سلطنت دیده نمیشود. نکتهی دوم این که، مطالبهی حق رای همگانی شامل زنان نمیشد، در حالی که موضع رسمی چارتیستها “اعطای حق رای به تمامی انسانها” بود، که طبعا شامل زنان نیز میشد. مخالفین سیاسی از همین تناقض متنی برای استهزای چارتیستها استفاده میکردند و چون عبارت هر انسان شامل زنان هم میشود، آن را پوچ و مسخره میشمردند.(vernon, ورنون، ۱۹۹۶, ۲۳۵)
چند سال بعد از تصویب اصلاح قانون انتخابات (رفرم اکت که به طبقهی متوسط حق رای داد و طبقهی کارگر نوظهور صنعتی را از حق رای محروم کرد) در سال ۱۸۳۲ و تصویب قانون جدید فقر که از ایدههای مالتوسی دربارهی فقرا متاثر بود (مالتوس افزایش رفاه فقرا را مسبب افزایش جمعیت و در نهایت عاملی بر ضد خود آنها میدانست. بنابراین، قانون جدید فقر، مخالف تامین رفاه فقرا بود)، انجمنهای کارگری و اصلاحطلبان رادیکالی ظهور کردند که منشور فوق به تجسمی از مطالبات سیاسی آنها تبدیل شد. انجمنی که این منشور را منتشر کرد، «انجمن کارگران لندن»، LWMA. London Working Men’s Association، بود که در جون ۱۸۳۶ از پیشهوران نُخبه و آگاه لندن تشکیل میشد که به پیشرفتهای آموزشی و تعاونی بهای زیادی میدادند.
منشور تنها وقتی در ایالات مورد استقبال قرار گرفت و به مبنایی برای یک جنبش ملی تبدیل شد که با کمپین «اتحاد سیاسی بیرمنگام»، BPU, Birmingham Political Union، برای عریضهی بزرگ به مجلس جهت اعطای حق رای همگانی، پیوند خورد. «اتحاد سیاسی بیرمنگام» پیشتر راه چاره را در اصلاحات مالی میدید، یعنی توسعهی دخیرهی پولی برای افزایش قدرت خرید مردم، تقاضای کار و استخدام. بعد از اصلاح قانون ۱۸۳۲، اصلاحات مالی به سختی در دستور کار این کمپین قرار گرفت. اما بعد از آژیتاسیون جدید حول حق رای همگانی، این هدف اصلاحات مالی که ماحصل نظریات بانکداری به نام توماس آتوود بود، به حاشیه رانده شد. این عریضه تنها پنج نکته از شش نکتهی منشور را تقاضا کرده بود، چون آتوود روی تقاضا برای حوزههای انتخاباتی برابر، خط بطلان کشید.(مادر، ۱۹۸۰، صفحهی ۱۰) هم انجمن کارگران لندن و هم اتحاد سیاسی بیرمنگام، با شبکهای از سازمانهای مرتبط در سراسر کشور مرتبط بودند. سازمانهایی که میراث دو نسل از کمپینهای انتخاباتی بودند. در آغاز جون ۱۸۳۸، اتحاد بزرگ شمالی فرگوس اوکانر در جلسهای این سازمانهای رادیکال محلی را تحت یک فدراسیون گل و گشاد دور هم جمع کرد.
رقابتی هم بین این حیطههای مختلف وجود داشت. برای مثال، فرگوس اوکانر و متحدین لندنیاش در انجمن رادیکال ماریلبو (Radical Association Marylebone) اساسا نسبت به خاستگاه منشور، یعنی «انجمن کارگران لندن»، بدگمان بودند. اما نقطه اشتراکاتی هم وجود داشت، بسیاری از آنها فعالین مجرب و گروههای رادیکالی بودند که به خوبی سازمان یافته و پیشتر هم در موقعیتهای خاص بر سر اهداف مشترک، با هم همکاری کرده بودند. اکنون موفقیت این اهداف به اصلاح سیاسی ملی وابسته بود. چارتیسم از فرهنگهای از پیش موجود در اصلاح رادیکال ساخته شد، که ریشههای بسیار عمیقی داشت، اگرچه منازعات فردی و حسادتهای محلی مانعی دست و پا گیر بر سر راه جنبش بود.
چیزی که موجب حمایت و هواخواهی از چارتیسم شد، خود این منشور و شیوههای هیجانانگیز حرکت برای تحقق آن بود. روزنامهی «ستارهی شمال» فرگوس اوکانر با سردبیری محبوب و تعهد به اصلاح قوانین کار و مبارزه با قانون جدید فقر، علت دیگری برای این هواخواهی بود. فن بیان، اطلاعرسانی و ارائهی استدلالها و توجیهات قوی این روزنامه که در نوامبر ۱۸۳۷ بنیان نهاده شد، شاید از محبوبیت خود منشور بیشتر بود.(D. Thompson, 1984 p. 6)
مجمع و اولین عریضه
کار جمعآوری امضا برای عریضه از سال ۱۸۳۸ تا سال ۱۸۳۹ طول کشید. این کار همراه با جلسات معرفی در فضای باز به صورت هیجانانگیزی دنبال میشد، گویی میخواستند برای نبرد مسلحانه و انقلاب آماده شوند. جلساتی که از سوی مراجع قدرت مورد هشدار هم قرار میگرفت. جلسات شبانه در نور مشعل برگزار میشد و سخنرانان که اغلب در مورد عواقب ناشی از عدم پذیرش عریضه از سوی مجلس صحبت میکردند، موجب تشویش و هیجان میشدند؛ تا این که در دسامبر ۱۸۳۸، حکومت این جلسات را ممنوع اعلام کرد.
در بهار و تابستان ۱۸۳۸، نمایندگان «مجمع عمومی» طبقات زحمتکش در جلسات همگانی انتخاب شدند. گردهمایی بزرگی که در شمال انگلستان در کارسال مور، منچستر، و پیپ گرین برگزار میشد، جمعیت بسیار زیادی را جمع میکرد که بین دویست و پنجاه هزار تا یک میلیون تخمین زده میشد. جلسهای که در کرسالمور برگزار شد، حتی در هوای طوفانی نیز به کار خود ادامه داد. از انجمنهای محلی، وجوهاتی به عنوان “بهای ملی” برای تهیه مقدمات کارها گرفته میشد. از آن جایی که هر گونه مجمع قانونگذاری تحت عنوان فتنهانگیزی ممنوع بود و چارتیستها نمیخواستند بهانهای به مراجع قدرت برای فسخ مجمع قانونگذاری جایگزین خود بدهند، مجمع خود را به جای «مجمع ملی»، «مجمع عمومی طبقات زحمتکش» (پیشهوران و کارگران صنعتی) نام نهادند. با این حال، قانونی بودن صوری مجمع چالش برانگیز باقی ماند و همیشه زیر ضرب بازداشتها و فسخ جلسات قرار داشت.
اعضای مجمع در چهارم فوریهی ۱۸۳۹، به شور پرداختند. قابل ذکر است که حداقل سی و نه نفر از شصت و سه نفر در این جلسه، پیشهوران، مغازهداران و تجار خُردهپا و به طور کُل از اعضای طبقهی متوسط بودند. از همان آغاز، شورهای مجمع مشکلآفرین بود. وقتی اعضای مجمع گرد هم آمدند، لیست امضاها هنوز نیم میلیون بود، و این بحث پیش آمد که آیا مامورینی به محلات برای تحریک و جمعآوری موثرتر امضاها بفرستند یا خیر. به رغم ترس از غیرقانونی بودن این عمل، پانزده مامور به مناطقی که چارتیسم در آن جاها نفوذ کافی نداشتند، گسیل شدند. در ضمن مجمع بر روی مسایل متعدد بحث کرد، اما مهمترین مساله این بود که آیا باید از ارائهی امضاها فراتر روند و اگر مجلس عوام عریضه را نپذیرد، چه باید انجام دهند. یک پیشنهاد فرمالیته برای محدود کردن فعالیت به جمعآوری امضا با سی و شش رای در مقابل شش رای رد شده و مجمع عمومی “تمهیدات ثانوی” برای ارعاب حکومت در صورت رد عریضه، در نظر گرفت. در ماه می ۱۸۳۹، این گزینههای پیشنهادی تحت عنوان “تمهیدات ثانوی” منتشر شد، تا حکومت را بترساند. و در آن، این جملهی مشهور ذکر شد که “فقرا بر ستمگران خود پیروز خواهند شد، اگر ممکن باشد مسالمتآمیز و اگر لازم باشد قهرآمیز.” چندین امکان به صورت کُلی مطرح شد، تا موضع حکومت را غیرقابل دفاع بسازند، مانند بیرون کشاندن حساب از بانکها؛ تبدیل پول کاغذی به طلا و نقره؛ برقراری اعتصاب عمومی یا تعطیلات “ماه مقدس” برای به زانو در آوردن اقتصاد؛ استفاده از نیروی زور برای دفاع از مردم در برابر بیعدالتی؛ حمایت از نامزدهای چارتیست در انتخابات؛ خودداری از مصرف کالاهایی که دولت از مالیات آن سود دریافت میکند؛ خودداری از پرداخت اجارهها و مالیاتها؛ و اقدامات انحصاری مانند بایکوت کردن تجاری که سیاست آنها در مخالفت با چارتیسم است. تا این مورد بحث قرار گیرد، مجمع عمومی از بیرمنگام به لندن بازگشته بود، رهبران چارتیست توقیف شده بودند و دادگاهشان آغاز شده بود. مجمع عمومی تا زمان اول جولای، یعنی زمان ارائهی امضاها، به مجلس عوام به تعویق انداخته شد.
سرکوب و تهدید به شورش
با گذشت سه ماه از جلسات مجمع عمومی، خود مجمع هم دچار تغییراتی شد. مجمع حمایت برخی از اعضایش را که سعی میکردند تنها بر گردآوری امضا و عریضه تاکید کنند، از دست داد؛ برخی از کارخانهداران «اتحاد سیاسی بیرمنگام» هم مجمع را ترک کردند که هشداری بود به خشونت نهفته در سخنان چارتیستها. جایگزین تمامی این کارخانهداران، کارگران بودند: یک نقرهکار، یک سنگتراش، یک بنا، یک بافنده. اعضای طبقهی متوسط «اتحاد سیاسی بیرمنگام» از فشار به حکومت با تشویق و تحریک تودهای مخالف نبودند، اما میترسیدند کنترل رویدادها به دست دیگران نیافتد و نمیخواستند از پیشهوران و کارگران صنعتی رادیکال اطاعت کنند. این طرد، وزنه را به نفع رادیکالها و کسانی که از انقلاب فرانسه متاثر بودند، سنگینتر کرد. بعد از ترک عناصر طبقهی متوسط از مجمع عمومی، اکنون مشکل این بود که چگونه عطش اعضای عادی را به اقدامات فیزیکی و مقتدر فرو نشانند؛ خصوصا این که مجلس عوام به تعویق افتاده بود و متعاقب آن ارائهی عریضه به مجلس هم عقب افتاد.
در لانکشایر و یورکشایر، بسیاری از مردم طبقهی کارگر مسلح شده بودند، بسیاری از آهنگران نیزههایی ساخته بودند که در انقلاب فرانسه و انگلستان هم به کار میرفت و آنها را بین همسایهها پخش میکردند. در نیوکاسل و جنوب ولز هم نشانههایی دال بر مسلح شدن به چشم میخورد. پیشگامان مجمع عمومی با استناد به اسلاف تاریخی، که حق شهروندی را با بازوی خود به دست آورده بودند، سعی میکردند چنین فعالیتهایی را قانونی نشان دهند.(,۱۹۸۲ ,Epstein pp. 170–۸۲)
همانطور که مجمع عمومی در اول جولای ۱۸۳۹ برگزار میشد، پلیس محلی به استفاده از زور برای برهم زدن جلسات چارتیستها در شهر بول رینگ متوسل شد، تا حدی به خاطر دستور مغازهداران محل که ادعا میکردند به کار و کسب آنها ضرر زدهاند. ویلیام شوفلد، مایر و اعضای پیشین «اتحاد سیاسی بیرمنگام» با شصت تن از پلیسهای نفرتانگیز شهر که نماد قدرت حکومت چهارم جولای شد. با ورود سربازان برای رهایی پلیس، چهار عضو مجمع عمومی نیز بازداشت شدند. آشوبها به مدت چند روز ادامه یافت و در جای جای شهر به جلسات مختلف چارتیستها حمله میشد. این درگیریها با سوزاندن انبار مغازهداران در خیابانها به اوج رسید. چارتیستها در تمام کشور از حق برگزاری گردهمایی عمومی دفاع میکردند. حملات مراجع قدرت شهر بیرمنگام، آغازی شد بر سرکوب مجمع عمومی. در نتیجه، مجمع عمومی به لندن بازگشت و منتظر پاسخ مجلس به عریضه ماند. اگرچه توقیفها ادامه داشت، اما هشدارهای کاذب سبب شد که مجمع عمومی از گام انقلابی اعتصاب عمومی تحت عنوان “ماه مقدس” دفاع کند، تصمیمی که معمولا با تردید برخورد میشد. در میان فعالین، اعتقاد به انقلابی قریبالوقوع دیده میشد. در این حین، عریضه تحت حمایت توماس آتوود از بیرمنگام و کارخانهدار نخریسی، توموردن، و اصلاحطلب کارخانهها، جان فیلدن، به مجلس عوام عرضه شد. کار جمعآوری امضا در بهار و تابستان طول کشیده بود و در نهایت یک میلیون و دویست و هشتاد هزار امضا جمع شده بود. اما این امر، اهمیت کمی برای مجلس عوام داشت و مجلس در دوازدهم جولای ۱۸۳۹ این عریضه را با دویست و سی و پنج رای در مقابل چهل و شش رای نپذیرفت.(D. Thompson, 1984 p. 69)
حال فقط این باقی میماند که مجمع عمومی تصمیم بگیرد چطور واکنش نشان دهد. قبلا در بیرمنگام در مورد “تمیهدات ثانوی” بحث شده بود، اما عقاید نسبت به آن زمان تغییر کرده بود و گزینهی تهدیدآمیز “ماه مقدس” (اعتصاب عمومی) دیگر کمتر مورد توجه بود. پیشرفتهای نیمهی اول ماه جولای، موجب ایجاد ترس و انتظاراتی از سوی فعالین شده بود. “ماه مقدس” مورد پذیرش قرار گرفت، تا به یک خیزش انقلابی ختم شود. اما این نقطهی اوج تصمیم مجمع بود و به زودی از این عمل عقبنشینی کرد؛ همچنان که کسادی قریبالوقوع بازار و انبوه ذخیرهی کالاهای موجود در انبار کارخانهداران در انتظار فروش، تاثیر اقتصادی اعتصاب را خنثی خواهد کرد و حتی مبارزترین نمایندگان از بخشهای خوب سازمانیافته هم گسترش واقعی اعتصاب و حمایت عملی از آن را نامطمئن دانستند. بعد از دو هفته آغاز دردآور، “ماه مقدس” به سه اعتصاب و جلسه تقلیل یافت و مبارزین مشتاق در مناطق صنعتی از این خیانت شکایت کردند. این یک شکست مفتضح بود. مجمع عمومی نه میتوانست به عقب برود و نه به جلو و در نتیجه، در ششم سپتامبر خود را منحل کرد و در مناطقی که قبلا امید به نبرد نهایی در آن جا داشت، موجی از خشم و نارضایتی بر جای گذارد.(Epstein, 1982 pp. 171–۸۶)
در همان سه روز “ماه مقدس” هم اعضای مجمع عمومی و رهبران چارتیست یک به یک توقیف میشدند. صحبت از خیزش مسلحانه در مناطق صنعتی همچنان وجود داشت. تابستان و پاییز ۱۸۳۹، کسادی اقتصادی، خطرناک و برآشوبنده بود و مراجع قدرت همچنان گوش به زنگ بودند. برخی از اعضای درون جنبش مخفی شدند و برخی دیگر مانند جناح شورشی دکتر جان تیلور، طرحی برای شورش مسلحانه ریختند. مهیجترین این حوادث در شهر نیوپورت در جنوب ولز، در شبهای سوم و چهام نوامبر، رُخ داد: چند هزار نفر از معدنچیان و آهنگران ولزی راهپیمایی کرده و سعی کردند شهر را به کنترل بگیرند. رهبرانی از جمله جان فراست، یک بزار و از شهرداران پیشین نیوپورت، عضو مجمع عمومی و رئیس پلیس پیشین (که به خاطر سخنان رادیکالش از اداره اخراج شد)، از رهبران این حرکت بودند. مهاجمین از گروههای نظامی که از یک هتل شلیک میکردند به شدت ضربه خوردند، بیست و دو نفر کشته شدند و ارتش کارگران پراکنده شد و به دنبال آن، موجی از دستگیریها آغاز شد. جان فراست و دو نفر دیگر به خاطر خیانت به مرگ محکوم شدند. اهمیت گستردهی این ماجرا، از احساسات عمیق کارگران در بخشهای صنعتی جدید خبر میدهد. این قضیه، اسطورهای که نیروهای نظامی در چنین شرایطی آتش به روی مردم نخواهند گشود را شکست. شورشهای کوچک دیگری هم به قصد نجات فراست و یا انتقام او در ژانویهی ۱۸۴۰ ادامه یافت.
بازسازی جنبش: انجمن چارتر ملی
امیدها، اشتیاقها، هواخواهی، تعهد و حمایت تودهای که در بهار و تابستان ۱۸۳۹ وجود داشت، هرگز دوباره تکرار نشد. اپستین مینویسد: با آغاز سال ۱۸۴۰، لحن چارتیسم تغییر کرد. دیگر هرگز اعتقادی گسترده به موفقیت قدرت سیاسی طبقهی کارگر با حرکتی بلادرنگ وجود نداشت. یا این احساس که ارادهای تودهای در یک مواجههی نهایی بتواند حکومت فاسد و نظام سرکوب اقتصادی و اجتماعی را سرنگون کند. حتی در سالهای احیای دوبارهی چارتیسم، یعنی سالهای ۱۸۴۲ و ۱۸۴۸، تیراژ روزنامهی «ستارهی شمال» به طور متوسط به یکسوم قبل هم نرسید. با این حال، به اندازهی کافی، روحیه در جنبش وجود داشت که بتواند به هدف نجات زندگی فراست، ویلیامز و جونز، رهبران شهر که به مجازات مرگ محکوم شده بودند، خود را بازسازی کند. کمپین نجات آنها بر ارائهی شکایت و عریضهنویسی به ملکه مبتنی بود که حمایت پُر شوری از خود نشان میداد. این امر اعتبار تاکتیک عریضهنویسی را دوباره احیا کرد، خصوصا وقتی که نتیجه موفقیتآمیز به نظر میرسید. در آغاز فوریهی ۱۸۴۰، احکام مرگ به تبعید مادامالعمر تخفیف یافت. اگر چه کمپین عریضهنویسی به هدف اصلیاش نرسیده بود، اما نشانهای بود بر این که حکومت نسبت به فشار اخلاقی واکنش مثبت نشان میدهد. اما همزمان رهبران چارتیست به خاطر رفتار و اعمالشان محاکمه و محکوم شدند. در می ۱۸۴۰، خود فرگوس اکانر هم به هجده ماه حبس به علت تبلیغات چارتیسی محکوم شد. اما این عواقب، آغاز جدیدی را رقم زد.
تابستان ۱۸۴۰ شاهد ظهور یک سازمان چارتیستی تشکلیلاتیتر و حتی بروکراتیکتر بود که اساسا در محلات بنیان نهاده میشد. این سیستم برای کنترل شور و شوقهای سال گذشته مفیدتر بود. «انجمن چارتر ملی» در جولای ۱۸۴۰ در منچستر بنیان نهاده شد. «انجمن چارتر ملی» به سرعت از مرکز اصلی خود در لانک شایر و یورک شایر به مناطق دیگر گسترش یافت. در فوریهی ۱۸۴۱، تنها هشتاد انجمن محلی داشت، اما در پایان سال تعداد آنها به دویست و هشتاد و دو انجمن همراه با بیست هزار عضو افزایش یافت. انتخابات «انجمن چارتر ملی» از هشتاد و سه بخش در جون ۱۸۴۱ تنها پنج هزار رای را نشان میدهد، اما کمپین بازگشت فراست از تبعید، دو میلیون امضا جمع کرد. چارتیسم تا سال ۱۸۴۲، چهارصد انجمن محلی و پنجاه هزار عضو به دست آورد. این عضویت احتمالا در پاییز ۱۸۴۲ از مرز هفتاد هزار نفر هم گذشته است. «انجمن چارتر ملی» ساختار و ستون تشکیلاتیای ارائه داد که قبل از آن چارتیست هرگز نداشت.
دستورالعملهای جدید
سه دستورالعمل جدید در چارتیست، در بهار ۱۸۴۰، ارائه شد. انجمن ملی ویلیام لوت برای پیشرفت سیاسی اجتماعی اخلاقی مردم. طرفداری هنری وینسنت از چارتیسم ضد مسکرات و کلیسای چارتیستی بیرمنگام که توسط آرتور اونیل تاسیس شد. هر کدام از این ابتکارات مورد حمایت اصلاحطلبان طبقهی متوسط قرار داشت. از جمله انجمن اصلاح پارلمانی لیدز. همهی این انجمنها توسط اکانر در «ستارهی شمال»، در آوریل ۱۸۴۱، تقبیح شدند. او از تقسیمبندی، تضعیف و انحراف این دستورالعملها انتقاد کرده و از گروههای محلی «انجمن چارتیست ملی» خواست آنها را نپذیرند. در عمل، جنبش اونیل از بیرمنگام فراتر نرفت و در آن جا هم مجادلهی طولانی مدتی بین گروههای چارتیست رقیب بر سر استراتژی وجود داشت.
عریضه نویسی دوم و اعتصاب عمومی ۱۸۴۲
با ارائهی عریضهی دوم و اعتصاب عمومی که سراسر مناطق صنعتی شمالی و میانی انگلستان را در بر گرفت، پیشرفتهای مهیجتری در سال ۱۸۴۲ و در اواخر تابستان در انتظار چارتیسم بود. پیروزی دیرپایی پیش رو نبود. جریانهای نهفته یا انقلابی ۱۸۳۹ نیز کمتر مشهود بود، اما این بار محبوبیت جنبش به اوج خود رسید که با رکود اقتصادی شدید نیز همزمان بود. شاید بتوان گفت، خیزش دوبارهی چارتیسم به منزلهی یک جنبش تودهای با آزادی فرگوس اوکانر در اواخر آگوست ۱۸۴۱ آغاز شد. اپستین توضیح میدهد که: «به افتخار او یکی از پُر شکوهترین تظاهرات و حمایت مردمی در تاریخ رادیکالیسم طبقهی کارگر انگلستان برگزار شد.» در ادامهی این تظاهرات تودهای، اوکانر در سراسر کشور با برگزاری شبنشینیها و تجمعات پیروزمندانه به جمعآوری امضا برای دومین عریضه پرداخت. این بار با رایگیری یک مجمع جدید سازماندهی شده و مدت سه هفته در آوریل ۱۸۴۲ جلساتی ترتیب داده شد، تا سندی ارائه کنند که در آن خواستار لغو اصلاحیهی الحاقی قانون فقر و قانون وحدت انگلستان و ایرلند و نیز سوء استفادههای اقتصادی متعدد شوند. این مطالبات الحاقی به منشور در اسکاتلند بحثبرانگیز بود، اما وقتی عریضه در می ۱۸۴۲ ارائه شد، گفته میشد که شامل سه ملیون و سیصد هزار امضا است. این یک موفقیت حیرتآور بود که بیش از دو برابر امضاها در سال ۱۸۳۹ جمعآوری شده بود. چارتیسم حمایت تودهای بیشتری نسبت به قبل داشت و بهتر هم سازماندهی شده بود، اما این عریضه هم مانند قبل رد شد و کمتر از پنجاه رای موافق در مجلس به دست آورد و جنبش بار دیگر با این مساله مواجه شد که در صورت شکست آژیتاسیون چه باید کرد. خصوصا این که توافق کُلی وجود داشت که شورش یا تهدید به آن، دیگر اعتباری نزد دولت و تاثیری بر ابزارهای سرکوبگر آن ندارد. بلافاصله موجی از خشم به سبب مرگ یک چارتیست زندانی در شفیلد، به نام ساموئل هالبری، برخاست. شرایط زندان به وضوح منجر به مرگ او شده بود. مراسم مرگ او به تظاهرات پنجاه هزار نفر و سیلی از سخنرانیها و خطابه در یادبود او به راه افتاد.
در اوج هواداری و ناامیدی بود که موج اعتصاب تابستان ۱۸۴۲ را در بر گرفت. در پایان جولای، کارخانهداران جنوبشرقی منچستر تصمیم گرفتند بیست و پنج درصد از مزد را کاهش دهند که با کاهش شیفتهای کاری همراه بود. آنها با مقاومت خشمآلودی مواجه شده و بعد از مجموعهای از جلسات تودهای با شرکت چندین هزار نفر، کارگران پنبهریسی نه تنها بر علیه کاهش مزد، بلکه برای مزد روزانهی مناسب برای کار روزانهی مناسب تصمیم به اعتصاب گرفتند. برخی از جلسات محلی نیز تحرکاتی انجام دادند، تا طرفداران قانون غلات را مجبود کنند، مالیات بر درآمد را لغو کند و از زندگی و مالکیت طبقهی کارگر دفاع کنند و منشوری برای قانون زمین تهیه شود. در هفتم آگوست، سخنرانان یک جلسه در محل گردهمآیی چارتیستها اعلام کردند که برای این منشور در لانگ شایر و چشایر اعتصاب عمومی سامان میدهند. صبح روز بعد اعتصاب آغاز شد و اعتصابیون تظاهراتی به راه انداختند، تا آن را به شهر های مجاور ببرند. دو روز بعد، اعتصاب به منچستر رسید و از آن هم فراتر رفت. تا پانزدهم آگوست، اعتصاب تمامی کارگران پنبهریسی لانگ شایر، چشایر و یورکشایر را – و اغلب معدنچیان جنوب اسکاتلند را- به خود ملحق کرده بود. اغلب اعتصاب کنندگان این منشور را به عنوان هدف اعتصاب پذیرفته بودند و در یک جلسهی تودهای، تنها راه تامین منافع مادی و موفقیت صنفی خود دانستند. آمیختگی کُنش سیاسی و اقتصادی به نظر میرسید که با موفقیت به ثمر رسیده است. در اواسط آگوست، کنفرانسهای صنفی متعددی برگزار شده و نمایندگانی برای پیگیری این منشور با رای عمومی انتخاب شدند. این پیشرفتها با چنان سرعتی به دست آمد که تعجب مراجع قدرت را برانگیخت. صنایع به تعطیلی کشیده شد و پلیس و نظامیان به مبارزه طلبیده میشدند. مستمریبگیران و افسران چلسی از حضور در ماموریت سر باز زدند یا گریختند. چارتیستهایی که به فوران جنبش خشم و استثمارشدگان امید داشتند، تا از آن انقلابی حاصل آید، کاملا امیدوار و چشمانتظار بودند.
اما این طورنبود. قدرت دولت خیلی قوی بود و رهبری جنبش ملی به همان اندازهی دولت از وسعت، اندازه و سرعت رشد جنبش شوکه شده بودند. با وجود طرفداری پیتر موری مک دال و هیات اجرایی «انجمن ملی چارتر» در تشویق گسترش اعتصاب و شادمانی از آن، از جنگ علیه مراجع قدرت عقب نشستند. اوکانر، و «ستارهی شمال»، تا حدی به سبب ترس از عواقب حقوقی، زبان انقلاب را نپسندید و این تصور را گسترش داد که این اعتصاب تعمدا به تحریک لیگ مخالفان قانون غلات انجام شده تا حکومت را از الغای قانون بترساند. بدین نحو، آنها باد میکارند تا طوفان درو کنند. به مراجع قدرت ملی و محلی هشدار داده شد. سر جیمز گراهام، وزیر داخلی انگلستان، این موقعیت را خطرناکتر از سال ۱۸۳۹ میدانست. اگر چه اعتصاب در لندن نفوذی نداشت، اما جوخههای نظامی به سمت شمال با راهآهن جدید فرستاده شدند تا با معترضین خشمگین که خیابانها را از سربازخانه تا ایستگاه استون پوشانده بودند، حمله کنند. مراجع قدرت ابتدا برای جمعآوری نیروهایشان اندکی با اعتصابیون وقت تلف کردند، اما وقتی به اندازهی کافی نیرو آماده شد، از آن برای شکستن جلسات و توقیف رهبران جنبش استفاده کردند. (در برخی جاها با خونریزی و بدتر از همه در پرستون در سیزدهم آگوست چهار تظاهر کننده کشته شد.) این سرکوب، سرعت حرکت را از اعتصاب گرفت و تا پایان آگوست مطالبه برای منشور به مسایل مربوط به دستمزد گُم شد. به تدریج گروههای اعتصابی در سپتامبر به سر کار بازگشتند، اما تا پایان ماه بافندگان منچستر به کار برنگشتند و همچنان خواستار لغو کاهش دستمزدها بودند. این جا و آن جا مزدها افزایش یافت. اعتصاب یک موفقیت تاثیربرانگیز داشت، اگر چه هرگز فراتر از یک هستهی فعالین نرفت و هرگز منشور را به موفقیت نرساند.
سرکوبهای پس از اعتراض، گسترده بود. رهبران و فعالین با کمترین تخفیف به زندان افکنده شدند و به دوران حبس طولانی و وثیقههای بسیار سنگین محکوم شدند. حدود هزار و پانصد نفر در دادگاههای ردهی پایین در کمیسیونهای خاص به پای میز محاکمه کشیده شدند. دویست نفر برای تمام عمر تبعید شدند. در صف بالاتر، حکومت برای دستگیری و محاکمهی اوکانر و رهبران اتحادیه در یک محاکمهی نمایشی به جرم خیانت نقشه کشید. اما سپس از این موضع عقبنشینی کرد و اوکانر و پنجاه و هشت نفر دیگر را با اتهام فتنهانگیزی محاکمه کرد. اما سی و یک نفر برای یک یا دو مورد از پنج فقره گناهکار شدند و بقیه بدون حکم آزاد شدند. شواهد متقاعد کنندهای وجود دارد که نشان میدهد اعتصاب، خصوصا در منچستر، خوب سازمان یافته بود. اهداف تعریف شده و دستورالعمل مشخصی داشت. بعد از تابستان ۱۸۴۲، با شکست عریضهی دوم و سرکوب اعتصاب، به سختی میشد راهی ممکن برای پیشروی جنبش تصور کرد؛ خصوصا وقتی اتحاد پیشنهادی باCSU پذیرفته نشد.
عقبنشینی و اجتماع دوباره: طرح زمین و دیگر ابتکارات
مانند ماههای بعد از ۱۸۳۹، این بار نیز چارتیسم در لاک خود فرو رفت، اما این دفعه سکوتش بیشتر طول کشید. حیات اجتماعی محلی جنبش به واسطهی شاخهها و دیگر بدنههای «انجمن ملی چارتر» فعال باقی ماند. در واقع، این شاخهها به سبب ترقی اقتصادی که برای طبقهی کارگر فراهم آورده بودند، پیشرفت کردند؛ در همان حال که فوریت و جنگطلبی مربوط به رکود صنعتی را از دست داده بودند. به انجمنهای مناظره، اتحادیههای مشارکتی و مدارس توجه بیشتری شد و هزینهی بیشتری صرف تالارهای جلسات گردید، بدون آن که یک کمپین بزرگ جمعآوری امضا، انرژیها را کانالیزه کند. مهمترین ابتکار چارتیست در اواسط ۱۸۴۰، طرح زمین اوکانر بود که به چارتیستها در طول این دورهی دشوار کمک کرد اهدافی با معنی و قابل حصول به دست آورند. از خیلی وقت پیش، اوکانر در سخنرانیهایش این ابتکار را مطرح کرده بود که جامعهی صنعتی تصنعی است و باید دستمزدها را آن قدر بالا برد، تا کارگران بتوانند به زمین روی آورند، تا بدان طریق انتخاب و استانداردی از زندگی برای آنها مهیا شود. وقتی اوکانر یک مقالهی دنبالهدار به نام “مدیریت مزارع کوچک” در سال ۱۸۴۳ منتشر کرد، پیشنهادهای جزئی مطرح شد و ایدهی او را دربارهی کشاورزی متکی به کار تقسیر میکرد.
در سال ۱۸۴۵، شرکت زمین چارتیست تاسیس شد، تا زمینهایی را بخرد و سپس بتواند بین سهامداران توزیع کند و سهامداران قادر شوند به عنوان یک اقتصاد سیاسی آلترناتیو با مالکیت و رقابتی محدود مستقلا تولید کرده و مبادلات کوچک کالایی کنند. این طرح خصوصا برای بافندگان ماشینی و کارگران کارهای سخت جذاب بود، همانطور که نمونههای فهرست سهامدارن این امر را روشن میسازد و محبوبیت چارتیسم را در مناطق روستایی که معمولا زمینهای سنگلاخ داشتند، افزایش داد. این شرکت محبوبیت زیادی داشت. تا آگوست ۱۸۴۷، حدود چهل و چهار هزار سهامدار به شرکت پیوستند. این که این الگو موفقیتآمیز نبود، بیشتر به خاطر مشکلاتی بود که برای سهامدار شدن کارگران صنعتی مواجه بود. اما بیش از آن، موانع حقوقی هم بر سر راه چارتیستها توسط ماموران قرار داده شد که کوته نظرانهترین تفاسیر ممکن را از قوانین میکردند. این شرکت باید تا سال ۱۸۵۱ منحل میشد، اما این نه عجیب بود و نه غیر مسئولانه. در واقع، نتایج گستردهتری از طرح بازگشت به زمین در این سالها فراهم آمد و شاخههای محلی سازمان، طرح زمین بذر احیای چارتیسم را در سالهای ۱۸۴۷ و ۱۸۴۸ افشاندند. در حالی که اوکانر و «انجمن چارتر ملی» این اصلاح تدریجی را پذیرفته بودند، هم در باب مسایل کارخانه و قانون غلات، نمایندگان چارتیست در سال ۱۸۴۷ در انتخابات سراسری برنده شدند. اوکانر یک کرسی در حوزهی انتخاباتی ناتینگهام را برد. چارتیستها در حکومت محلی پیشروی کردند، چون در آن جا حق رای انحصار کمتری داشت، خصوصا در لیدز. اما تا اواخر ۱۸۴۷، نشانههای احیا در سطح ملی نیز دیده میشد و سال ۱۸۴۸، یعنی سال انقلابها، در سراسر اروپا شاهد آخرین کمپین بزرگ جمعآوری امضا و مواجههی نهایی با صاحب منصبین قدرت در صحنهی ملی بود.
۱۸۴۸، آخرین اوج
احیای چارتیسم قبل از انقلاب فرانسه، در فوریهی ۱۸۴۸، صورت گرفت. قدرت چارتیسم با ارتباطات جدید با فعالین ایرلندی، جهت لغو اصلاحیهی اتحاد بین ایرلند و انگلیس، افزایش یافت. این پیوندهای جدید، عضوگیری چارتیسم را در مناطق ایرلندینشین، خصوصا لیورپول، لندن و خود ایرلند افزایش داد. این پیوندهای جدید با مرگ دانیل اوکانل سُستتر شد؛ رهبر ملیگرایی که به سبب پذیرش قانون جدید فقر مورد لعن و نفرین چارتیستها و خشم و عصبانیت ایرلندیها قرار گرفت که در سال ۱۸۴۷ دچار قحطی بزرگی شدند. چارتیسم، همچنین، نسل جدیدی از فعالین انگلستان را از ارنست جونز و رینولدز تا تعداد بسیاری از سازماندهان محلی به خود جذب کرده بود که رادیکالیسم آنها بیشتر در حرف بود، چون خطرات و آسیبهای ۱۸۳۹ و ۱۸۴۲ را تجربه نکرده بودند. سومین عریضه، پنج میلیون امضا را هدف خود قرار داده بود و مجمعی در لندن گرد هم آمد، تا از ارائهی آن پشتیبانی کند.
مراجع قدرت نگران شدند، اما همچنان از خود مطمئن بودند. انقلاب فرانسه در فوریه و حوادث متعاقب آن در دیگر جاها، رادیکالهای انگلیسی را برانگیخت تا تفنگها ی خود را پُر کنند و برای افتخار آماده شوند. اما گزارشهای فعالیتهای افراطی آنها و آموزههای سوسیالیستیای که برای تشویق و قطبی کردن عقاید به کار میرفت، برای تمام آنهایی که چیزی برای از دست دادن نداشتند، نشان میدهد که آنها در معرض خطر آموزههای انتزاعی و نیازموده بودند. جلسات پُر آشوب و شورش در لندن، گلاسگو و دیگر جاها، به مراجع قدرت اجازه داد که ماشین سرکوب خود را به کار اندازند، که هم از نظر تعداد پلیس و سرباز و هم اعتبار افسران و هم از نظر گسترش راهآهن و سیستم تلگراف تقویت شده بود. زبان جدلی سخنرانان در مجمع با دقت در مطبوعات گزارش شده و به مردم، چه هواخواه بودند چه بی طرف، انتقال داده میشد. جلسهی کنینگتون به شدت تحت کنترل پلیس بود، تا هیچ تهدید عملیای برای قدرت مطرح نشود. با این حال، ملکه به عنوان یک اقدام پیشگیرانه به جزیرهی مخصوص خود اعزام شده بود. وقتی عریضه با هیاتی در یک کالسکه به مجلس برده شد، با ورود آن به مجلس مورد استهزا قرار گرفت و گفته شد که دو سوم امضا کنندگان، آشکارا شیاد هستند. این عریضه رد و روز بعد موجب خشم فراوانی شد. این پایان کار نبود، اگر چه متون مورخین مبلغ دورهی ویکتوریایی، اغلب آن را این چنین توصیف میکنند. جنبشی با این قدرت، با چنین تعهد و انرژی عاطفی، یک شبه ناامید نمیشود. مجلس ملی که با امیدهای فراوان به عنوان یک پارلمان جایگزین سازماندهی شده بود، نشستی در می ۱۸۴۷ ترتیب داد. اما شور و مشورت آنها پُر از سخنان پوچ بود و مهمتر این که اقدامات اساسی که در ماههای می و جون انجام دادند هم عاری از معنا بود. حمایت از چارتیسم در لندن در طول سه ماه افزایش یافت و تظاهرات و نشستهای متعددی برگزار شد. طرحهایی برای شورش نیز در پشت درهای بسته انجام میشد، اگر چه اغلب مدارک مشکوک است. در لیورپول، برادفورد و مناطق پنبهریسی اطراف منچستر، پیشرفتهای مشابهی صورت گرفت. نظارت و ترس از جاسوس کار را دشوار میساخت، اگر چه گفته میشد که از کبوترهای نامهبر استفاده میکردند (که این سرگرمی محبوب طبقهی کارگر را به یک عمل سیاسی تبدیل کرد). این وجه از جنبش تا زمان دستگیری گستردهی رهبران ملی و محلی توقف نیافت.
افول و دگرگونی
اما این شروعی بود برای پایان چارتیسم به عنوان یک جنبش سیاسی سازمانیافته. در آغاز ۱۸۴۸، از هزار و نه محل چارتیستها در سال بعد تنها دویست و هفت محل فعال بودند که از زمان ۱۸۴۵ تنها چهل و دو مکان به وجود آمده بود. به علاوه، کمپین ۱۸۴۸ همراه با گسترش در عریضهنویسی، برای اقدامات محدودتر اصلاح پارلمانی بود که میبایست بسیاری از چارتیستهای پیشین را هم به خود جذب کرده باشد. خود اوکانر هم از استراتژیهای پیشیناش عقبنشینی کرد و ایدههایی پرورش داد که رابطهی نزدیکتری با سازماندهی کار داشتند. این اعتقاد عمومی وجود داشت که ترساندن و استفاده از زور در مقابل حکومت مرکزی پوچ است. ارنست جونز، محرم اسرار مارکس و انگلس، بعد از ۱۸۵۰، «انجمن چارتر ملی» را برای سیاستهای سوسیالیستیاش به کار گرفت. در حالی که دیگر رهبران تصمیم گرفتند تنها گام پیشرو برای کسب حداقل امتیازات، همکاری با اصلاحطلبان طبقهی متوسط است. در برخی از مراکز محلی، چارتیسم به حیات خود ادامه میداد، هنوز هم میتوانستند در منطقهی منچستر برای جلسات جمعیتی چند صد نفره را جذب کنند. ادبیات چارتیسم به کار گرفته میشد، برای مثال در اعتصاب و تعطیلی ۱۸۵۳ و ۱۸۵۴ در پرستون. منطقهی هالی فاکس که پایگاه جونز در دههی ۱۸۵۰ بود، منجر به حضور قدرتمند چارتیستها در اواسط دهه شد. جونز انتخابات عمومی را با رایگیری در محل در سال ۱۸۵۲ برد. حامیان چارتیست، ایدهها و تعهد خود به جنبش اصلاحی را در اواسط دههی شصت زنده نگه داشتند که به ترویج اصلاحیهی دوم انتخاباتی کمک کرد.