«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
آلِکسئی کاپتیونوویچ گاستِف – ترجمهی: رامین شهروند –
نگاه کنید!
من اینجا ایستادهام:
در میان چکشها، چرخهای تراش، کورههای آهنگری و کورههای بزرگ
در میان صدها رفیق.
فضای بالای سرم، سراسر، آهنهای بههم پیوسته است.
تیرهای بزرگ آهن
و بر کنارههاشان میلههای قلابدار آهنی به بلندی هفتاد و پنج پا
خمیده بر چپ و بر راست
پیچیده بر لاپههای گنبد،
همچون شانههای یک غول، چارچوب آهنین ساختمان را استوار نگه داشتهاند.
بیپروا و تابدار و پُر توان مینمایند
و همچنان توانی افزونتر میطلبند.
به آنها مینگرم و استوارتر میایستم.
خونی تازه از آهن در رگهایم جریان مییابد
و قامتم برافراشتهتر میشود.
شانههایی پولادین و بازوانی سخت پُر توان مییابم
با آهن ساختمان یکی میشوم.
آنگاه به خود تکانی میدهم
با شانههایم، لاپهها و تیرهای بزرگ آهن و سقف را از جا برمیکنم.
پاهایم هنوز بر زمین است،
اما سرم از بلندی ساختمان برگذشته.
این کوشش فوقانسانی از نفسم انداخته است،
اما غریو برمیکشم:
– میخواهم سخنی بگویم،
رفقا!
میخواهم سخنی بگویم!-
پژواکی آهنین کلمات مرا در خود فرو میبرد.
آهنبندی ساختمان سراسر با بیصبری میلرزد
و قامت من همچنان افراشتهتر میشود.
اکنون سرم با دودکشها یکی شده است.
من میخواهم با غریوی بلند،
نه سرگذشتی، نه گفتاری، بل تنها جملهای آهنین بر زبان آرم:
«پیروزی از آن ما خواهد بود!»
منبع: «کتاب جمعه»، شمارهی ۳۵، سال اول، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۹،
افزودهی «نگاه»: Aleksei Kapitonovich Gastev، الکسی گاستف در خانوادهای با پدر معلم و مادر خیاط، در سوزدال روسیه، به دنیا آمد. در سال ۱۹۰۱ به «حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه» پیوست و در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه شرکت کرد. گاستف رهبر یک جوخهی جنگی در کوستروما بود و کارگران را به اعتصاب در شهرهای شمالی روسیه یاروسلاول، ایوانوو- وزنسنسسک و روستوف تشویق میکرد. در این دوره، گاستف با جناح بلشویکی حزب در ارتباط بود. او مکررا با لنین و همسرش کروپسکایا در مورد مسایل مربوط به سیاست حزب در سالهای ۱۹۰۴-۱۹۰۳ مکاتبه داشت و گزارشاتی از او به لنین دربارهی اعتصاب عمومی در ایوانوو- ووزنسنسسک در سال ۱۹۰۵ نیز موجود است.
گاستف در نتیجهی این فعالیتها چندین بار دستگیر و به مناطق مختلف شمال و شرق روسیه تبعید شد. با این حال، او هر بار توانست از تبعیدد فرار کند و به طور غیرقانونی، زندگی و به فعالیتهای خود ادامه دهد. او در سال ۱۹۰۷، به دنبال برخی اختلافات با جناح بلشویک، راه خود را از آنها جدا کرد و در سال ۱۹۰۸ رسما حزب را ترک نمود. از سال ۱۹۰۱ تا ۱۹۱۷، زندگی گاستف بین تبعید، فرار و کار در کارخانههای مختلف در روسیه و نیز در فرانسه سپری شد.
او در سال ۱۹۱۰، از تبعیدگاه خود در سیبری به پاریس گریخت و در آنجا در کارخانهی خودروسازی Clément-Bayard و سپس از سال ۱۹۱۲ برای مدتی در کارخانهی سیتروئن به کار مشغول شد. در سال ۱۹۱۳، گاستف به حلقهی «فرهنگ پرولتاریایی»، متشکل از برخی نویسندگان انقلابی چون آناتولی لوناچارسکی، فدور کالینین، پاول بسالکو و میخائیل گراسیموف، پیوست و فعالیتهای فرهنگی خود را در این حلقه ادامه داد. او پس از مدتی به روسیه بازگشت، در انقلاب ۱۹۱۷ شرکت کرد و در همین سال و سال بعد از آن از جمله به عنوان رئیس کمیتهی مرکزی اتحادیهی تازه تاسیس و سراسری کارگران فلز انتخاب شد.
اولین کتاب شعر گاستف، به نام «شعر ضربهی کارگر»، در سال ۱۹۱۸ توسط Proletkult انتشار یافت. بیشتر اشعار او، که منثور و فاقد ریتم و قافیه هستند، در واقع، در هستی طبقهی کارگر و امیدها و آرزوهای این طبقه ریشه دارند. و از همین رو، او را به شاعری غنایی، با تاثیر از امیل ورهارن و والت ویتمن، با اشعاری دلنشین، مبدل میکنند.
گاستف در هشتم سپتامبر ۱۹۳۸، به اتهام واهی “فعالیت ضد انقلابی” دستگیر و به زندانی در مسکو افکنده شد. و سرانجام، در چهاردهم آوریل ۱۹۳۹، طی یک محاکمهی سریع، به اعدام محکوم گشت. بنا به برخی اطلاعات، او تنها یک روز پس از صدور حکم اعدام، به ضرب گلوله در حومهی مسکو به قتل رسید.