«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
آلکساندرا کولونتای – ترجمه و تلخیص: فرزانه راجی
معتقدم لازم است کتابها و نوشتههای کلاسیک در مورد مارکس، «مارکسیسم» و… خوانده شوند. خواندن آنها مانع دوبارهکاری ما خواهد شد و باعث میشود نیرو و انرژی خود را صرف بسط و گسترش آن بخشهایی کنیم که یا اساسا به آنها پرداخته نشده و یا کم پرداخته شده است. با همین نیت به ترجمه و تلخیص نوشتهی آلکساندرا کولونتای[۱] مبادرت کردم و در هر جا که متن را با ایدهها و یافتههای جدید متضاد یا مغایر دیدهام، سعی کردهام با زیرنویسی کوتاه توضیحی بهروز دهم.
* * *
خانواده و ازدواج مقولاتی تاریخی هستند، پدیدههایی که در رابطه با مناسبات اقتصادی موجود در سطحی مشخص از تولید توسعه مییابند. بنابراین، شکل ازدواج و خانواده به نظام اقتصادی در یک دورهی مشخص وابسته است و به موازات تغییر در اساس اقتصادی جامعه تغییر میکند. خانواده نیز همچون دولت، علم، اخلاق، قانون، عادات و… بخشی از روبناست که از نظام اقتصادی جامعه تبعیت میکند.[۲]
در مقاطعی از تاریخ بشریت که عملکرد اقتصادی بیشتر توسط خانواده انجام میگرفت تا توسط جامعه به طور کُلی، خانواده و روابط زناشویی باثباتتر بود و مقام حیاتی داشت. به نظر میرسد که در «توسعهی کمتر نیروی کار و حجم محدود تولید…» نظام مسلط اجتماعی بیشتر به وسیلهی روابط جنسیتی تعیین میگردد.(انگلس، منشاء خانواده). در دوران اقتصاد طبیعی، خانواده یک واحد بستهی اقتصادی و برای نوع انسان ضروری بود و بنابراین مقامی حیاتی داشت. خانواده در دورهی مذکور هم یک واحد تولیدی و هم واحدی مصرفی بود. خارج از واحد اقتصادی خانواده، فرد هیچ معنایی نداشت. این امر به ویژه در سطوح اولیهی توسعهی جامعه، یعنی دورههای تولید حداقل مایحتاج ضروری برای زندگی، صحت داشته است. با انتقال از اقتصاد طبیعی به اقتصاد تجاری که بر اساس تجارت و مبادله بنا شده بود؛ نقش خانواده به عنوان نهادی ضروری کمرنگ شد و بنابراین قدرت خود را به عنوان نهادی حیاتی از دست داد.
در واقع، با تثبیت نظام تولید سرمایهداری، واحد ازدواج / خانواده از یک واحد تولیدی به یک واحد قانونی که عمدتا مصرفکننده است و نه تولیدکننده، تبدیل شد. این امر باعث تضعیف روابط ازدواج / خانواده شد. در عصر مالکیت خصوصی و نظام سرمایهداری، ازدواج و خانواده بر اساس الف: ملاحظات مادی و پولی؛ ب: وابستگی اقتصادی زن به رئیس خانواده (شوهر)؛ و ج: نیاز به بازتولید نسلی؛ تداوم یافت. سرمایهداری نظامی از واحدهای اقتصادی منفرد به وجود آورد و خانوادههای شهری و روستایی هر یک به نوعی در این نظام جدید اقتصادی سهم دارند. خانوادهی دهقان در امر تولید و خانوادهی شهری در امر مصرف.[۳] بنابراین، تحت نظام سرمایهداری خانواده در اقتصاد ملی حل یا ترکیب نمیشود بلکه به عنوان یک واحد اقتصادی مستقل نقش دارد. اقتصادی فردی که از مالکیت خصوصی نشئات گرفته است، اساس خانوادهی بورژوازی است. جامعهی آرمانی که بر اساس «اقتصادی اجتماعی» بنا خواهد شد از خانواده بینیاز خواهد بود. در این جامعه، خانواده اهمیت خود را به عنوان واحد اقتصادی از دست میدهد. عملکرد اقتصادی خانواده غیرضروری شده و مصرف به عنوان اساس خانوادهی منفرد، متوقف میشود. شبکهای از آشپزخانههای اجتماعی و رستورانها بنا میشود و دوختن، وصله کردن و شستن لباسها و سایر کارهای خانگی به اقتصادی ملی واگذار میشود.[۴] در این جامعه، خانواده به عنوان: الف: واحدی برای تولیدات غیراقتصادی در بخشهای کوچک اقتصاد خانگی؛ و ب: واحدی جهت کار غیرمولد زنان[۵]، دیگر غیرضروری است.
بنابراین، موجودیت ملاحظات مادی و اقتصادی که خانواده در آن ریشه دارد، متوقف میشود و وابستگی اقتصادی زنان به مردان و نقش خانواده به عنوان پرستار نسل جوان نیز ناپدید خواهد شد. زنان نیز به طور فعال وارد بازار کار خواهند شد و در اقتصاد ملی نقشی همسان مردان خواهند داشت که هیچگونه وابستگی به خانواده یا موقعیت زناشویی آنان ندارد. انقیاد اقتصادی زنان در ازدواج و خانواده با تقبل مسئولیت نگهداری و آموزش جسمی و روانی فرزندان توسط جامعه، منتفی خواهد شد. بنا بر آنچه رفت، در جامعهی جدید روابط بین والدین و فرزندان از هر نوع ملاحظهی مادی بری است و تکامل و تحول خانواده وارد مرحلهی جدیدی از تاریخ خود میشود. با تکامل خانواده، موقعیت زنان نیز متحول شده و دیگر خانواده مرکز موجودیت آنان نخواهد بود. با از بین رفتن فُرم سرمایهداری، خانواده به عنوان نهادی اقتصادی و واحدی متشکل از والدین و فرزندان بر اساس نیاز به گردآوری ثروت مادی، خانواده به یک واحد دونفره بر اساس توافقی دوطرفه تقلیل پیدا خواهد کرد.
در جامعهی جدید این نقش روابط بین دو جنس برای عملکرد اقتصادی نیست که مورد نظر جامعه است، بلکه نتیجهی آن توافق دوطرفه، یعنی فرزند، است که مورد نظر جامعه است. جامعه مسئول و حامی فرزندان خود خواهد بود.
در این جامعه به جای قوانین ازدواج باید قواعدی برای رابطهی بین دولت و زناشویی، رابطهی بین مادر و فرزند، رابطهی بین مادر و دولت، محافظت از نیروی کار زنان، رفاه زنان باردار و شیرده، رفاه کودکان و آموزش آنان تدوین شود. هنجارهای قانونی باید رابطهی بین مادر و فرزند آموزش دیده و رابطهی بین پدر و فرزند را تدوین کند. رابطهی بین دو جنس بر اساس منافع مشترک جامعه، بر دو اساس، باید موضوع قانونگذاری باشد: الف: سلامت و بهداشت جامعه؛ ب: افزایش یا کاهش جمعیت بر اساس نیاز اقتصاد جامعه.
در جامعهی جدید به جای قوانین صرف و تهدید به اقدام قانونی، ترویج و آموزش در دستور کار جامعه خواهد بود. ترویج و آموزش روابط بین دو جنس را در ابعاد مختلف ارتقا داده و سلامت فرزندان زاده شده از این روابط را تضمین میکند. برای مثال، ارگان مسئول بهداشت جامعه میتواند با آموزش و اعمال روشهای پیشگیری وسیع در مورد بیماریهای مقاربتی و سایر بیماریهای عفونی، جامعه را از خطر گسترش این بیماریها حفظ کند. هیچکس نباید در مقابل قانون به خاطر روابط جنسیاش مقصر شناخته شود، بلکه برای سکوت آگاهانه و مخفی کردن بیماری خود یا جفتاش باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرد. در جامعهی آرمانی، اخلاقیات – و نه قانون- روابط جنسی را، بر اساس منافع مشترک جامعه و نسلهای آتی، تنظیم میکند.
هر دورهی تاریخی (و به تبع آن اقتصادی) از رشد جامعه، اخلاق مطلوب و مناسب خود را در مورد ازدواج و روابط جنسی دارد. اخلاق در نظام قبیلهای، با روابط خویشاوندی، با اخلاق در جامعهای بر مبنای مالکیت خصوصی و نقش شوهر و پدر (مردسالاری) تفاوت دارد. نظامهای اقتصادی متفاوت، نظامهای اخلاقی متفاوت دارند. نه تنها هر دوره از رشد جامعه، بلکه هر طبقه اخلاق جنسی خاص خود را دارد (کافی است که اخلاقیات فئودالهای مالک را با بورژوازی در یک دورهی خاص مقایسه کنید تا متوجه این امر بشوید). هرچه اساس مالکیت خصوصی محکمتر بنا شود، نظام اخلاقی هم سختتر میشود. اهمیت حفظ بکارت قبل از ازدواج قانونی و عدم تمایل به تقبل پرداخت هزینه برای فرزند دیگری، از بطن مالکیت خصوصی بیرون آمد.
دوروئی (تظاهر به آدابدانی و هرزگی عملی)، نظام دوگانه (یک نظام رفتاری برای مرد و یکی برای زن) دو رُکن اخلاق بورژوازی است. در جامعهی آرمانی باید بر تمامی دوروئی به ارث رسیده از جامعهی بورژوازی در روابط بین دو جنس خط بطلان کشید و الگوی دوگانهی اخلاق را رد کرد. در این جامعه، روابط بین دو جنس باید با دو معیار اشاره شده در بالا – سلامت جامعه و روند اتحاد داخلی در جامعه- ارزیابی شود.
عمل جنسی نباید به عنوان عملی شرمآور و گناهآلود نگریسته شود، بلکه باید همچون سایر نیازهای غریزی انسان سالم، همچون گرسنگی و تشنگی، به آن نگریست. ارضای طبیعی و سالم غرایز فقط وقتی غیرطبیعی است که محدودهی بهداشت نادیده گرفته شود. در چنین موردی نه تنها سلامت شخص، بلکه منافع جامع نیز مورد تهدید قرار میگیرد. بنابراین، اشتیاقهای جنسی را باید طبیعی شمرد و تمایلات غیرطبیعی و غیرسالم را محکوم کرد. برای مثال، افراط در رابطهی جنسی یا رابطهی جنسی قبل از بلوغ که موجود زنده را تحلیل میبرد، باعث کاهش توانایی زن و مرد میشود. این ملاحظهی سلامتی نژاد انسان، هیچ اجباری برای تعیین تکهمسری یا چندهمسری به عنوان شکل پذیرفته شدهی رابطهی بین دو جنس، ایجاد نمیکند؛ چون افراط میتواند در محدودهی اولی هم وجود داشته باشد و تغییر مداوم شریک جنسی لزوما دلیلی بر افراط نیست. اما چون کشف شده است که ارتباط همزمان یک زن با چند مرد، قدرت او را در تولید مثل کاهش میدهد و ارتباط یک مرد همزمان با چندین زن بر سلامتی فرزندان او تاثیر منفی میگذارد، بنابراین چند همسری با اهداف جامعهی آرمانی که نیاز به مردان و زنانی سالم و قوی دارد، مغایرت دارد.[۶]
همچنین آن ارتباطهای جنسی که صرفا بر اساس جذابیتهای فیزیکی است و همراه با عشق یا میل شدید نیست، با هدف پرورش جامعهای سالم در تضاد است. جامعهی نو حتی منتقد اشخاصی است که روابط جنسی آنها نه بر اساس جذابیتهای جنسی، بلکه بر حسابگری، عادت یا حتی [صرف] نزدیکی ذهنی است.
در روابط جنسی، جامعه اول از همه نیاز دارد که به تمام روابطی که بر اساس ملاحظات مالی یا سایر ملاحظات اقتصادی بنا شده، پایان دهد. خرید و فروش نوازش، احساس برابری بین دو جنس را از بین میبرد. فحشا به هر شکل، و هر نوع ازدواج بیپایه، مورد انتقاد است. علاوه بر این، نسل جدید (به ویژه زنان) باید به این آگاهی برسد که عشق تنها هدف زندگی نیست. عشق فقط یک بُعد از زندگی است و نباید اجازه داد که سایر ابعاد روابط بین فرد وجمع را تحتالشعاع خود قرار دهد. کمال مطلوب بورژوازی، زوج مزدوج است؛ زوجی که یکدیگر را چنان تکمیل کنند که دیگر نیازی به هیچ ارتباط اجتماعی نداشته باشند. در جامعهی آرمانی، شخص باید به گونهای آموزش ببیند که شخصیت وی کاملا شکوفا شده و به خاطر نیازهای متنوعش با عدهی زیادی از افراد هر دو جنس معاشرت داشته باشد. باید پیوندهای متنوع و عشق و دوستی بین مردم را تشویق کرد. انسان جدید باید آموزش عاطفه و درک دیده باشد و از نظر روانی هر آنچه را برای خود میخواهد برای جفتاش نیز بخواهد. موضع بورژوازی در مورد روابط جنسی به عنوان یک رابطهی صرفا جنسی باید مورد نقد قرار گیرد و با رابطهای که شامل تمامی محدودههای لذتبخش تجارب عشقی که زندگی را غنا میبخشد و شادیهای بیشتری فراهم میکند، جایگزین شود. هر چه رشد ذهنی و عاطفی فرد بیشتر باشد، بخش صرفا فیزیولوژیک عشق جای کمتری در رابطهی فرد اشغال میکند و تجارب عشقی شفافتر خواهد شد.
در جامعهی جدید، روابط زن و مرد باید بر اساس ملاحظات زیر بنا شود: ١- تمامی روابط جنسی باید بر اساس توافق دوطرف، عشق، شیفتگی یا تمایل غریزی بنا شود و به هیچ عنوان نباید مبنایی مادی داشته باشد و یا با انگیزههای مادی صورت گیرد؛ ٢- نباید قواعدی برای شکل و طول مدت رابطه وجود داشته باشد، اما بهداشت افراد و اخلاقیاتی که به آنها اشاره رفت، باید حفظ شود؛ ٣- آنها که بیماریهای ارثی دارند نباید بچهدار شوند؛[۷] ۴- درک دوستانه از دیگری و پذیرش آزادی باید جایگزین احساس حسادت و مالکیت بر طرف مقابل شود. حسادت نیرویی مخرب است که اخلاقیات جامعهی نو نمیتواند آن را تایید کند؛ ۵- تشویق علایق فکری و سیاسی در نسل جوانتر به رشد سلامت و عواطف شفاف در عشق یاری میرساند.
هر چه پیوندهای عاطفی بین اعضای جامعه بیشتر شود، نیاز به پناه گرفتن در تنهایی ازدواج کمتر میشود. فرد برای رشد ذهنی وعاطفی فرصت خواهد داشت و شکلی جدید از ارتباطات به وجود آمده و مفهوم عشق رشد و توسعه مییابد.
* * *
یادداشتها:
۱- آلکساندرا میخایلوونا کولونتای (١٩۵٢-١٨٧٢) بلشویک، مبارز حقوق زنان و سیاستمدار اتحاد جماهیر شوروی بود که بعدها اولین سفیر زن در جهان بدل شد. او با کنترل اتحادیههای کارگری توسط حزب مخالف و به سندیکای کارگری اعتقاد داشت. از طرفداران عشق آزاد بود و مطالب بسیاری در مورد مسائل زنان و دیگر مسائل اجتماعی از وی به جا مانده است. در دهههای ٧٠ و ٨٠ میلادی، در خارج از اتحاد شوری نظر بسیاری به کولونتای به عنوان نظریهپرداز آزادی زنان و انقلاب جنسی جلب شد.
۲- بحث روبنا و زیربنا، تداعیگر روایت اکونومیستی و اقتصادگرا از تفکر مارکس است، در عین حال که باید پذیرفت کولونتای در آن زمان خیلی نمیتوانست بر زمان و تفکر زمان خود پیشی بگیرد. بحثهایش در مورد زنان اما نکاتی پیشرو نسبت به زمان خودش دارد و نباید فراموش کرد که منبع اصلی نظرات او در مورد نقش تاریخی خانواده، کتاب «منشاء خانواده….» انگلس است که در زمان خودش معتبرترین کتاب در مورد خانواده و… بود.
۳- کولونتای به نقش خانواده به عنوان نهادی جهت بازتولید نیروی کار اشاره نمیکند. خانواده، و کار بدون مزد زنان خانهدار، نقش اساسی در بازتولید نیروی کار دارد. بنابراین، خانوادهی شهری گرچه ظاهرا نقشی در تولید ارزش افزوده ندارد، غیرمستقیم و بدون سهم بردن از تولید در تولید ارزش افزوده سهم دارد.
۴- اگر چه در مورد الغای خانواده به عنوان واحدی اقتصادی توافق است، اما در مورد الغای خانواده به طور کُلی اختلاف نظر وجود دارد. البته کولونتای در ادامهی همین نوشته فقط نقش خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی را نفی میکند و اظهار میدارد که در جامعهی نوین خانواده به توافقی دو طرفه تقلیل مییابد و نقشی اقتصادی نخواهد داشت.
۵- در اینجا نیز باز کولونتای بدون تفکیک کار زنان طبقات مختلف در جامعهی سرمایهداری کار خانهداری زنان را به طور کُلی غیرمولد مینامد. گرچه در ادامه، خانواده را پرستار نسل جوان مینامد، اما نه به امر بازتولید این نسل توجه دارد و نه به خود این «پرستاری» میپردازد.
۶- کولونتای به منبع و مستندات این کشف هیچ اشارهای نمیکند. علاوه بر این، هیچ اشارهای به همجنسگرایان و تراجنسیها نمیکند که قطعا به واسطهی این است که در زمان او در حد امروزه در جامعه طرح نشده و مورد بحث نبودند. اما با توجه به این که کولونتای امر لذت جنسی را امری طبیعی میداند، میتوان گمان کرد که اگر او امروز حضور داشت از سایر گرایشهای جنسی هم به شرطی که به سلامت فرد یا جامعه آسیب نرساند، دفاع کند.
۷- قطعا انسانهای امروزی با باورهای عمیق آنها به حقوق انسانی به راحتی نمیتوانند این خواسته و بند را تایید کنند. نه تنها خواستی غیرانسانی است، بلکه به راحتی میتواند مورد سوءاستفادهی گرایشهای فاشیستی قرار گیرد.